
بسم الله الرحمن الرحیم
1.عمل به علم خود
خودتان را محک بزنید، ببینید میتوانید آخوند باشید یا نه؟ مردم دنیا سه دسته هستند. یا تولید مىکنند. یا توزیع مىکنند. یا مصرف مىکنند.
در دعا میخوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ»! پناه میبرم به خدا از علم بیفایده. غربیها هواپیما ساختهاند، منتهی ثمرهاش بمباران یمن است. دکترای حقوق در دانشگاههای سراسر دنیا داریم، منتهی ثمرهاش مظلومیت مردم مستضعف دنیاست.
علم به تنهایی نجاتبخش نیست. قرآن آیاتی دارد که میفرماید: «مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْم» (بقره، 145) در آیه دیگر میفرماید: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْم» (جاثیه، 23) با اینکه سواد داشت، گمراه شد. یعنی علم به تنهایی کافی نیست.
عمیقترین علمها هم گاهی بیفایده است. قرآن میفرماید: «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» (بقره، 146) یعنی چنان پیغمبر را میشناختند، همانطورکه بچههایشان را میشناختند. چون شناخت انسان نسبت به بچه عمیق است. نمیفرماید: «کَما یَعْرِفُونَ اخوانهم» چون شناخت نسبت به برادر عمیق نیست.
خاطره! در کنار حرم امام رضا علیه السلام خدمت علامهى طباطبایى قدس سره رسیدم و عرض کردم: من در سالهاى اول تحصیلم همین که مشغول نماز مىشدم، حالت گریه و خشوع داشتم، ولى اکنون که با سواد شدهام در نماز غافلم، پس آیه «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» چه مىگوید؟ ایشان فرمود: علمى که شما دارید، یک سرى اطلاعات و محفوظات است، اگر علم واقعى بود، عبودیّت تو بیشتر مىشد.
خیلی از بحثهای علمی ما تغییر اصطلاحات است، مثلاً میخواهیم بگوییم خدا حفظتان کند، میگوییم ابقاکم الله!
عواقب عمل نکردن به علم
الف)حجاب شدن علم
در روایات هم «العلم نور»و هم «العلم حجاب» داریم. هر دو هم درست است. مثالی دارم که مثال خوبی است. اگر شما شب هنگام لامپ قوی در حیاط خانه روشن کنید، دیگر ستارهها را نمىبینید. بخاطر این لامپ دیگر ستارهها را نمىبینى. افرادی بخاطر مدرک دیپلم و لیسانسى که گرفتهاند، بخاطر حجت الاسلام شدن، دیگر کسى را نمىشناسند. اما اگر این لامپ را خاموش کنى، ستارهها را مىبینى. یعنى گاهى وقتها علم نور است یعنى چراغ نور است اما همین نور کم باعث مىشود که انسان از نور اصلی جدا شود.
حدیث داریم که در دوران آخرالزمان آدمهای سرشناس از اذان گفتن خجالت میکشند. این آقا چون حجة الاسلام است اذان نمیگوید. قرآن میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال، 2) مؤمنان، تنها کسانى هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهایشان هراسان مىگردد (و در انجام نیکیها و خوبیها بیشتر مىکوشند)
ب)تکبر و خودبرتربینی
حدیث داریم: «ثمره العلم العباده [العبودیه]» (غررالحکم/ حکمت 798) یک کسی به ما اشکال میکند، میگوییم: تو نمیخواهد به من بگویی! ممکن است اشکال او به شما درست باشد. حتی گاهی عارمان میشود که از دوستانمان نقل مطلب کنیم. میگوید: «از بعضی اساتید» خوب بگو از چه کسی است. خداوند از لقمان نقل مطلب میکند: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُه» (لقمان، 13) (یادآور شو) زمانى را که لقمان به پسرش گفت- در حالى که او را پند مىداد-
گیر در خودمان است. مشکل این لیوانی است که در آن حشره رفته است. اگر ظرف تمیز نباشد، هر چقدر شیر و شربت در آن بریزید خوردنی نمیشود. روح باید پاک باشد. دین باید سالم باشد دین سالم در برابر دین ناسالم است.. امیرالمؤمنین علیه السلام سه مرتبه از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: «قَالَ عَلِیٌّ ع: یَا رَسُولَ اللَّهِ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی»،
خاطره! نامهای برای دفتر امام خمینی (ره) آمد، امام پیگیر پاسخ نامه شدند. گفتند هنوز پاسخ ارسال نشده است. امام پرسید که چرا ارسال نشده است؟ گفتند: اگر ما بنویسیم حجة الاسلام ناراحت میشود، آیت الله هم بنویسیم خلاف عقیدهمان است، و دروغ گفتهایم. امام گفت روی نامه بنویسید، مصیبة الاسلام و المسلمین!
اگر هدف من تبلیغ است، خوب یادداشتهایم را باید در اختیار دیگران قرار بدهم. اگر کسی یادداشتهایش را به کسی نمیدهد، اسلامی را میخواهد تبلیغ کند که حجة الاسلامش فقط خودش باشد. اصلاً قفل گذاشتن روی قال الصادق و قال الباقر علیهما السلام به چه معناست؟ الان عکس و فیلم نامناسب را رایگان برای جوانان ما میفرستند، آن وقت ما منع قانونی و شرعی و لعنت میفرستیم، برای کسانی که مطالب ما را کپی کنند.
خاطره! سال اول انقلاب بود، از قم به تهران مىآمدم. میدان شوش سوار اتوبوس شدم. به بهشت زهرا سلام الله علیها رسیدیم. خواستم بگویم براى شادى روح شهدا صلوات! در اتوبوس بلند شدم که این را بگویم، بلند شدم نگاهى کردم و نشستم. چون صلوات ختم کردن برای جگر فروشها و شاگردشوفرها و آدمهاى داش مشتی و میدانى از نژادهاى اینور قمى است. گفتم خوب بابا کار خوبى است، باید از آنها یاد بگیریم. دو مرتبه بلند شدم و نگاهى کردم. با خودم گفتم: تو حجة الاسلامى بنشین نشستم. دوباره با خودم گفتم نامرد انقلاب از این شهداست. فرار شاه و آمدن امام (ره) از این شهداست. اینکه تو تلویزیون رفتى از این شهداست. بلند شو و یک صلوات ختم کن. باز بلند شدم و خجالت کشیدم و نشستم. این بغل دستىام گفت آشیخ؟ صندلىتان میخ دارد؟ گفتم: نه! صندلىام میخ ندارد، خودم گیر دارم. گفت: گیر چه هستى؟ گفتم: گیر عمامه و لباس. من اگر این عمامه و لباس را نداشتم راحت صلوات مىفرستادم. گاهى وقتها آدم گیر خودش است.
2.تبلیغ علم
بنده کتابهاى بزرگان را مطالعه مىکنم با بیان و قلم توزیع مىکنم.
چند توصیه در امر تبلیغ
1) محور کار تبلیغی شما قرآن باشد.
خاطره! من یک سال در اصفهان بنا شد صحبت کنم. گفتم: در قرآن داریم: «مُوتُوا» یعنى بمیرید، «بِغَیْظِکُمْ» یعنى با غیظتان. از غیظ بمیرید. این کلمه را مىتوانید امروز حفظ کنید. هرجا من گفتم، عوض الله اکبر ، بگویید: «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ».
آمریکا و اروپا، خیلى مىخواستند شاه را نگه دارند، نشد. «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» خلق عرب و عجم و کردستان و کوموله و دموکرات و همه طرحها شکست خورد، نشد. «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» منافقین را تقویت کردند، نشد. «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» هشت سال جنگ، نشد. «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» گفتم نشد نشد و تمام شد. بعد از سخنرانی در خیابانهای فرعی منتهی به میدان که برای سخنرانی رفتم دیدم یک جوان به جوان دیگر میگوید: «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» فردای آن روز جمعه بود، امام جمعه اصفهان گفت: به قول آقای قرائتی«مُوتُوا...» همه مردم گفتند: «...بِغَیْظِکُمْ» یعنی یک آیه سیاسی با اینکار در ذهن و جان همه رفت.
باید جوهر داشته باشید. منتظر القاب نباشید. خودتان را کشف کنید.
2)تبلیغ با محوریت مکانی مسجد
مسجد میتواند محور همه چیز ما باشد. مسجد اگر پر باشد، نیازی به این همه ستاد نیست، مردم در مسجد به فقیرها کمک میکنند، کمیته امداد نمیخواهیم. مردم جوانها را برای ازدواج ترغیب میکردند و دلالی برای ازدواج میکردند و ستاد ازدواج نمیخواستیم.
3.تولید علم
اما علم چه؟ اگر تولید علم کردیم، مطهرى مىشویم. اگر نه توان براى تولید داشتیم، نه بیان و قلم براى توزیع داشتیم لا اقل یاد مىگیریم خودمان مصرف مىکنیم. حالا حدیث داریم خوشا به حال کسى که همه را داشته باشد.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«هدیه محضر ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات»