مقدمه

استاد قراملکی کتابی تالیف نموده‌اند و دوستان می‌شناسند استاد را که تخصص ایشان در زمینه “فلسفه اخلاق” هست و آثار متفاوتی را هم که جلوی درب دیدید ایشان در زمینه اخلاق تالیف کرده‌اند و برای حقیر خیلی جالب بود که به نظر می‌رسید در ماجرای اخلاق خط شکنی‌هایی کرده‌اند یعنی آثار مربوط به اخلاق را که در کتابها بررسی می‌کنید می‌بینید ایشان به عنوان‌هایی که کار نشده پرداخته‌اند و انصافاً هم جالب هست. به قول خودش استاد در چند سال پیش در یکی از اجلاسیه‌های همین مدرسه می‌فرمودند باب پژوهش را با بعضی از تالیف‌ها می‌شود باز کرد، اگرچه که شروع خوبی نباشد ولی مسأله خوبی هست. بعضی از اتفاقاتی که در روزمره هست مثلاً می‌بینیم گزارش‌ها از کسی در مورد او دو مدل است! یکی می‌گوید انسان ترسو و بزدلی است ولی بقیه می‌گویند انسان محتاطی هست! از این قبیل اتفاقاتی که در روزمره انسان‌ها زیاد است و گزارش‌های دوگانه‌ای در مورد انسانها دیده می‌شود. استاد این اتفاقات روزمره را در قالب این کتاب نوشته‌اند و بررسی جالبی است. بیشتر از این دوست ندارم که مزاحم وقت سرورانم بشم فقط این نکته را عرض بکنم اینکه این جلسه در واقع پیش نشستی هست در ادامه ظاهراً بناست که بعد از ماه مبارک در سال آتی ان شاءالله به توفیق خداوند متعال این موضوع را بیشتر و بهتر و فنی‌تر دنبال کنیم. استفاده می‌کنم از بیانات استاد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.                   

ارائه استاد قراملکی

اعوذ بالله السمیع العلیم بسم الله الرحمن الرحیم.

من تلاش می‌کنم در این وقت کم که خدمتتان خواهم بود بحث را خلاصه عرض کنم که حداقل بخش‌هایی روشن بیان بشود و سپس خیلی مایلم که به گفتگو بپردازیم.

علت نگارش این کتاب

من از اینجا آغاز می‌کنم که چرا به فکر این کتاب افتادم؟ من حدود بیست سال با صنعت و سازمان‌های مختلف و اقشار مختلف در بحث اخلاق حرفه‌ای ارتباط داشتم و برای اساتید، قضات، مدیران، اهل صنعت و برای خیلی اقشار مختلف اخلاق حرفه‌ای کار می‌کردم و در نتیجه مطالعه می‌کردم(به وضعیت اخلاقی جامعه خودمان هم علاقمند بودم و در زمینه جامعه شناسی اخلاق ایران معاصر که ماشاءاللّه ادبیات خوبی دارد شاید ۵۰ یا ۶۰ کتاب خیلی خوب در این ادبیات داریم هم علاقمند بودم) به این نتیجه رسیده بودم که زخم اخلاق بر تن سازمان‌های ما وجود دارد و سازمان‌های ما نسبت به زیست اخلاقی فاصله‌ای زیاد دارد و در جامعه نیز اینچنین بود.

سوال من این بود که انسانی که فطرتاً اخلاقی آفریده شده و به فطرت گرایش دارد به اخلاق، چه موانعی این انسان را از اخلاق ورزی منحرف می‌کند؟ در نتیجه به بحث موانع اخلاق علاقمند شدم.

مراحل نگارش کتاب

مرحله اول: بررسی انگاره‌ها

اول رفتم سراغ «انگاره‌ها»؛ انگاره‌های منفی مانع بزرگ اخلاق بودند و انگاره‌های مثبت زمینه اخلاق بودند.

مرحله دوم: بررسی زوج‌های متضاد اخلاقی

بعد از بحث انگاره‌ها تأمل و مطالعه من را کشاند به زوج‌هایی زوج‌هایی که یکی خوب است و یکی بد، یکی فضیلت است یکی رذیلت، یکی معروف است یکی منکر، اما این دوتا خیلی شبیه به هم هستند! آنقدر شبیه به هم هستند که نمی‌شود اینها را به سادگی از هم جدا کرد و اینها با هم اشتباه می‌شوند! این زوج‌ها مورد توجه من قرار گرفت. اخیراً در این دو سه سال اخیر فیلسوفان اخلاق مغرب زمین هم به این موضوع علاقمند شدند و چیزی دارند به نام« Virtue and Viciousness » یعنی فضیلت و فضیلت نما، ولی ریشه‌های این مطلب را که جستجو می‌کردم از طرفی دیدم در ایران باستان در دوره ساسانی این هم مورد توجه بوده و در کتاب معروف Dinkard بند ۶ آن اصطلاحی اومده به نام بِرادُرت یعنی برادر دروغین، در اندرزنامه بزرگمهر هم این اصطلاح آمده، در اندرزنامه هرمز هم ۳۵ جفت از برادران دروغی مطرح شده است.

مرحله سوم: بررسی روایات

 بعد از آن دیدیم که اصلاً روایات ما پر از این بحثاست! یعنی یک کشف جدیدی آدم از روایات می‌کند که حالا به مناسبت وقتی که داریم بعضی از آنها را عرض خواهم کرد؛ یعنی وقتی حضرت علی علیه السلام می‌فرماید«الثناء بأكثر من الاستحقاق ملق» ایشان مرز قدردانی و چاپلوسی را می‌گویند که اینها آنقدر شبیه‌اند گاهی از هم جدا نمی‌شوند، از این موارد خیلی زیاد داریم.

این جفت‌هایی که یکی بد و خوب؛ یکی فضیلت و یکی رذیلت؛ یکی معروف یکی منکر است، اینها رو اصطلاحا در دوره ساسانی می‌گفتند “برادران دروغین” و ماهم گفتیم این اصطلاح خوب و جذاب است، مخصوصاً برای کسانی که کمی خاکستری هستند شاید همین زمینه بشود تا کمی گوششان را وا کنند.

رفتار و آسیب برادران دروغین دربرابر با ما

این برادران دروغین با ما چه می‌کنند؟ من چند مورد را می­گویم:

اول: کنشگر می­خواهد کار خوب انجام دهد اما توسط برادران دروغین شکار می­شود

 کنشگری که پای منبر بزرگ شده، کنشگری که فطرت اخلاقی دارد، کنشگری که دغدغه اخلاقی دارد و می‌خواهد اخلاقی عمل کند آموخته است که باید عزت نفس داشته باشه، این برادران دروغین زیر پای او صابون می‌کشند و او برای اینکه عزت نفس داشته باشه می‌افتد به نِخوَت! چون مرز عزت نفس را با نخوت نمی‌شناسد! قاضی متدین می‌داند که مهم‌ترین فضیلت حرفۀ قضا استقلال در رأی است اما این قاضی وقتی که مرز “استقلال در رای” را با “استبداد به رأی” نشناسد در پی فضیلت استقلال در رأی می‌افتد به رذیلت استبداد به رأی! در مشهد یک کارگاهی گذاشته بودند برای رؤسای کل دادگستری و من قرار بود درس بدم، رفتم سالن دیدم مقاومت شدید است و مانده بودم که من چطور این کلاس را اداره کنم! با همین مثال شروع کردم! در دقیقه ششم آنهایی که قهری نشسته بودند شروع کردند به نوشتن و بعد مدام می‌گفتند که اول بیایید شهرستان ما، استان ما. این را گفتم به این دلیل، این یعنی در نظام دادگستری ما همین حالا برادران دروغین خیلی زیاد هستند یکی از آنها همین استقلال در رای و استبداد به رأی است. این آسیب اول بود، اینکه کنشگر می‌خواهد یک کار خوب انجام بدهد ولی می­افتد به شکار برادر دروغین آن کار خوب، که به دلایلی محرومیت دیده شدن دارد! مثلاً در خانه دیده نشده به هزار و یک دلیل مثل گرفتاری پدر و مادر، دعوای پدر و مادر و هرچه که شما به نظرتان بیاید. مثلاً نقاشی کشیده خودش را نشان بدهد ولی مادرش حوصله ندارد نقاشی را چک کند و ببیند، پدرش هم وقت ندارد که ببیند و او برای دیده شدن شلوغ می‌کند چیزی را می‌شکاند، به جای اینکه دیده بشود تنبیه می­شود. بچه‌ای که ۱۰ سال مبارزه کرده برای یک خواسته غریزیِ دیده شدن و شکست خورده است، حالا شده دختر یازده، دوازده، سیزده ساله و حالا که می‌خواهد دیده بشود خودش را می‌گذارد به تماشا! در این کتاب مفصل بحث کردم که دیده شدن و تماشا شدن برادر دروغین است! این دختر محرومیت داشت از اینکه استعدادش دیده بشود، هنرش دیده بشود، علمش دیده بشود، حافظه‌اش دیده بشود، توانایی‌هایش دیده بشود! حالا محرومیت دیده شدن رسیده به اینکه می‌تواند خودش را نشان بدهد ولی با یک اشتباه خانمان سوز! نشان دادن خود دو جور است، «دیده شدن» و «تماشا شدن» این دختر بعد این اتفاقات خودش را می‌گذارد ویترین تا تماشا بشود و تماشا شدن همانا و گرگان آدمی روح هم همان:

چون بسی ابلیس آدم روی هست

پس به هر دستی نشاید داد دست

من در جلسات کاری زیاد دیدم که این بچۀ ۴۵(چهل و پنج) ساله در جلسه وقت همه را می‌گیرد، به جای حل مسئله می‌خواهد خودش را به تماشا بگذارد! یعنی این آقا هم محرومیت دیده شدنش را دارد که به صورت معکوس از طریق تماشا شدن نشان می‌دهد.

دوم: فریب توسط برادران دروغین

من به هر دلیلی(این دلایل ممکن است مربوط به کودکی باشد یا هرچیز دیگری مثلاً محرومیت‌های کودکی داشتم، محرومیت محبت داشتم، محرومیت احترام داشتم و..) یک احساس شرم ماهوی در من ایجاد شده، از بودنم شرمگینم، که یک بیماری اساسی است و این بیماری سبب می‌شود که در روانم ساز و کار دفاعی­ام فعال می‌شود از جمله ساز و کار «خودبرتربینی» به دست می‌گیرم و دچار نارسیسم مرضی می‌شوم(خود بزرگ بینی بیمارگونه). این خود بزرگ بینی مرضی یعنی اینکه آن نخوت، آن کبر، آن کرم در من لانه کرده است، اما من می‌دانم این بد است برای همین در تنش هستم، در ناراحتی هستم و برای اینکه تنشم را کم کنم بوسیله برادران دروغین خودم را می‌فریبم می‌گویم این چیزی که در من هست عزت نفس است نه کبر! یعنی برادران دروغین ما را می­فریبند «هل ننبئكم بالأخسرين أعمالا الذين ضل سعيهم یحسبون انهم یحسنون صنعا»[1] یکی از عواملی که این یحسبون را ایجاد کرده که من صنع خوبی می‌کنم برادران دروغین است. ما «زین الشیطان» داریم، یکی از لشکریان شیطان که اعمال ما را به ما خوب نشان میدهد برادران دروغین است مثال هم بسیار فراوان می‌توانم بگویم مثلاً در کارهای دیگران مداخله می‌کنم بعد اسمش را می‌گذارم مشاوره(یحسبون انهم یحسنون صنعا) البته ما نمی­گوییم هر مشاوری اینگونه است، دوستانِ مشاوره اعتراض نکنند.

سوم: داوری نادرست

 من کنشگر نیستم اما تماشاگرم! یک مدیری یا یک استادی رفتار قاطعانه می‌کند، قاطعیت یک فضیلت حرفیه­ای است، من این قاطعیت را که می‌بینم چون در ذهنم مرز “قاطعیت” و “قدرت­نمایی” را نمی‌شناسم او را متهم می‌کنم به قدرت­نمایی! یعنی یک داوریِ نادرست و ناروا درمورد دیگری انجام می­دهم. حال شما به من بگویید در شبکه‌های اجتماعی چقدر از این داوری‌ها وجود دارد؟ ما ذره­ای برادران دروغین را ماهر باشیم کاملاً اینها برای ما قابل فهم می‌شود. پس آفت سوم این است که ما دیگران را داوری می‌کنیم و در این داوری کردن برادران دروغین امر را بر ما مشتبه می‌کنند.

روزی یک عرب نقوی تحت تبلیغات معاویه می‌رسد به امام حسن علیه السلام جسارت می‌کند و می­گوید:«انّ لک من الکبر» حضرت می‌فرمایند:«الکبر کلّه للّه»، همه کبر مال خداست. راوی می­گوید:«ثم تلی عقیب ذالک إنّ العزة للّه و لرسوله و للمومنین» یعنی این چیزی که در من می‌بینی عزت است، به اصطلاح من «شما عزت را با برادر دروغین آن که کبر است اشتباه می‌کنید».

چهارم: کمک کردن برادران دروغین به جنگ انگاره‌­ای

 برای گفتن چهارمین ضربه‌­ای که برادران دروغین به ما می‌زنند مقدمه‌­ای لازم است: امروز بدون تردید کانون اصلی جنگِ شناختی در دنیا جنگ انگاره‌­ای است! این یک اصل است! امروز کانون، محور و پایه اصلی جنگ شناختی در همه دنیا جنگ انگاره‌­ای است. جنگ انگاره یعنی اینکه نقاشی ذهنی عموم مردم را عوض کنیم! با جنگ انگاره‌­ای می­‌شود سلطه کرد، بدون خونریزی! با جنگ انگاره‌­ای می‌­شود کشور را گرفت بدون جنگ نظامی.

تعریف جنگ انگاره‌­ای

 جنگ انگاره‌ای خیلی مهم است؛ جنگ انگاره‌ای یعنی اینکه ما از طریق رسانه‌ها نقاشی‌هایی که دوست داریم را در ذهن افراد می­‌کشیم و نقاشی‌هایی که دارند را بیرون بریزیم! یک مثال: یک دختر سنی ۱۶ ساله ۱۷ ساله در نظر بگیرید که اینها به لحاظ شرعی متعه هم ندارند، با هیچ طریقی نمی‌شود این دختر سنی را به همخوابی با عده‌ای همزمان واداشت، امکان ندارد، اما داعش این کار را کرد، به گونه‌ای هم کرد که آن دختر در وب­سایتش عکسش را انداخت و افتخار کرده بود که من با ۳۶۰ داعشی همخواب شدم! می‌دانید چطور داعش این کار را کرد؟ یک نقاشی کشیده بودند به نام «جهاد نکاح» این جهاد نکاح نه مفهوم است، نه باور است، نه تصدیق است، این فقط یک نقاشی ذهنی است. یعنی نقاشی ذهنی انقدر قدرت دارد! قدرت تسخیر دارد! یعنی برادران دروغین می‌­توانند در جنگ انگاره‌ها راه را هموار کنند، چرا؟ چون شما یک فضیلت دارید و یک رذیلت که خیلی به هم شبیه‌­اند من به راحتی می‌توانم رذیلت را نقاشی کنم و به جای فضیلت بنشانم! یعنی انگاره‌­سازی می­‌کنم! مثال: چرا در کشور ما قبح رشوه ریخته است؟ برای ریختن قبح رشوه این راه رفته شده که یک نقاشی گذاشتیم به جای رشوه  یعنی «هدیه»، یعنی رشوه را هدیه انگاشته‌ایم، یعنی این عمل را گفته­ایم این رشوه نیست و این یعنی هدیه گرفتیم! هدیه و رشوه برادران دروغین­‌اند! حال آن برادر نیک­ صفت را نقاب کردیم برای برادر بد صفت و این  جنگ انگاره‌ای را ایجاد می‌کند!

پنجمین: مانع تشخیص درست در مسائل

ما می‌خواهیم در زندگی­­­­­­­مان مسئله حل کنیم مثل مسئله شخصی، مسئله کلامی‌، مسئله اعتقادی، مسئله مالی، مسئله رفتاری؛ حال سوال اینجاست، آیا حل مسئله تشخیص درست می‌خواهد یا نمی‌خواهد؟ قطعاً تشخیص درست می‌خواهد اما این برادران دروغین می‌توانند راه تشخیص درست را برای من ببندند، یا اختلالی ایجاد کنند در فرایند تشخیص درست، مثال می‌زنم: «مراقبت» با «حمایت بیش از حد» برادران دروغین­‌اند و ما نمی‌دانیم که در این ارتباط مادر و فرزند مشکل چیست! اینجا بخواهیم تشخیص بدهیم که مادر حمایت بیش از حد داشته کافی­ست که این برادر دروغینش بیاید جلوی من و من تخیل کنم که مادر دارد مراقبت می‌کند و تشخیص از دستم میرود! به عبارت دیگر؛ چون این برادر دروغین خیلی شبیه به هم­اند و با هم یکسان پنداشته می‌شوند تشخیص من را خراب می‌کنند و من در مقام تشخیص اینها را با هم اشتباه می‌گیرم!

 حالا از اینجا پلی بزنم به رشته مشاوره عزیزان آنهایی که مشاور خیلی حرفه‌ای می­‌شوند به مراجعه کننده‌اش می­گوید که تو دچار « omnipotenc» هستی! حال سوال من این است «آقای مشاور اینجا تو تشخیص می­دهی یا برچسب می­زنی؟»

حالت اول: اگر برچسب می‌زنی؛ بیچاره‌اش کردی زندگی­اش را به آتش کشیدی.

حالت دوم: اگر تشخیص دادی؛ کمکش کردی.

حال چقدر واقعاً مرز بین تشخیص و برچسب در روان درمانی در مشاوره‌ها معلوم است؟ می‌دانید چرا یک مؤسسه بسیار معتبر روانشناسی کتاب من را چاپ کرده است؟ برای اینکه مالک و مدیر این موسسه که از اساتید همزمان آمریکا و ایران است، وقتی در این بحث‌ها قرار گرفت گفت این کتاب خدمت بزرگی به روانشناسی می­کند. مرزها را ما جدی نمی‌گیریم! حالا داستان ادامه دارد و آن اینکه وقتی من مرز بین برچسب و تشخیص را نشناسم به این مراجعه کننده هم بگویم که تو وسواس ذهنی پیدا کرده‌ای اگر این برچسب باشد چه می­شود؟ آن مراجعه کننده من این را تشخیص می‌داند یعنی او هم دچار خطای تشخیص و برچسب می­شود در نتیجه مراجعه کننده بر خودش برچسب می‌زند.

ششم: مانع گفتگوی مفید

قبل اینکه آسیب ششم را بگویم یک سوال از شما می­پرسم لطفاً با شهود اجتماعی­تان که همه جا می­روید جواب بدهید؛ میزان گفتگوی سالم در جامعه ما را چقدر می‌بینید؟ بسیارکم؟ کم؟ متوسط؟ خوب؟ بسیارخوب؟ آدم احساس می‌کند از آن بسیار کم هم باید یک چیزی پایین‌تر بگوید! چرا؟ الان علتش را عرض می­کنم؛

اول: هایدگر[2] می­گوید در زندگی عاریتی ورّاجی به جای گفتگو می‌نشیند، یعنی آدمها به­جای اینکه گفتگو کنند ورّاجی می‌کنند. گفتگو و ورّاجی برادران دروغین­اند.

دوم: خیلی‌ها «گفتگو» نمی‌کنند بلکه «ستیز کلامی» می‌کنند یعنی گفتگو با ستیز کلامی اشتباه می‌شود. یعنی از «واژه» سنگ درست می‌کنند پرتاب می‌کنند؛از «جمله» نیزه درست می­کنند و پرتاب می­کنند. یعنی به­وسیله جملات باهم می‌جنگند! این گفتگو با ستیز کلامی وقتی اشتباه می­شود ما به آن عادت می‌کنیم! آنقدر عادت می‌کنیم یک­دفعه احساس می‌کنیم بچه می­گوید مامان دارد با من دعوا می‌کند درحالی که از نظر مامان، او دارد با بچه گفتگو می‌کند اما این گفتگو نیست!

سوم: ما یک اصطلاحی داریم به نام «Negotiation» یعنی «مذاکره»؛ مثلاً مذاکره تجاری داریم یعنی دو نفر نشسته­اند یکی می­گوید آقا کمی تخفیف بده، دیگری می­گوید نمی­شود، باز او می­گویدآقا کوتاه بیا، باز جواب می­دهد آقا نمی‌شود؛ یا مذاکره سیاسی می‌کنند، دو تا وزیر خارجه مذاکره سیاسی می‌کنند. اولاً مذاکره تجاری _سیاسی رفته است داخل خانه‌ها! دوستانی که مشاوره کار می‌کنند خیلی توجه کنند! درخانه‌ها اهالی خانه باهم مذاکره می‌کنند نه گفتگو! حالا ممکن است بگویید که فرق اینا چیست؟ یک روانشناس بسیار عالی به دعوت ما آمده بودند گفتیم در مورد مهارت‌های گفتگو حرف بزن، حرف‌های بسیار قابل استفاده هم گفت، بعد از جلسه به او گفتم گفتگو با مذاکره چه فرقی می‌کند؟ گفت فرقی ندارند! گفتم پس عصر مهمان مایید، عصر بردمش کوهسنگی خیلی هوا سرد بود پسر من هم جانب ایشان را گرفته بود یک ساعت آنجا بحث کردیم بعد از یک ساعت گفت که می‌ارزید از آمریکا این همه راه بیام و حالا متوجه بشم که مذاکره برادر دروغین گفتگو است! من ادله­ام را که برای ایشان گفتم بطور خلاصه به شما می­گویم؛ در «گفتگو» داستان بر سر “قدرت” نیست بر سر “فهم” است، یعنی گمشدۀ گفتگو فهم است، به همین دلیل فیلسوفانی که در گفتگو بحث می‌کنند گاهی میگویند که «گفتگو همان فهم است» پس اساس گفتگو فهم است، یعنی من و شما حرف می‌زنیم برای فهم برای اینکه بفهمیم، اما در مذاکره اساس “قدرت” است حال یا “قدرت مالی” یا “قدرت سیاسی” یا هر قدرت دیگر، یعنی من می‌خواهم یک قدرت مالی بیشتری به دست بیاورم و برای هین چانه می‌زنم به عبارت دیگر در مذاکره چانه­زنی وجود دارد ولی در گفتگو چانه­زنی وجود ندارد، در مذاکره هرکس موضع قدرت داشته باشد چانه زنی بالاتری می­کند، قاعده­اش همین است(الحق لمن غلبه) اما در گفتگو اینطور نیست، گفتگو منطق دارد، محورش منطق است. در خانواده‌های ما در دانشگاه‌ها آدم می‌بیند که ارتباط استاد و دانشجو شده چانه­زنی! شده مذاکره! ارتباط پدر و پسر شده مذاکره! کسی هم نیست به ما بگوید که آقا گفتگو با مذاکره فرق دارد و بعد به ما یاد بدهد که چطور اینها را جدا کنیم و چطور بیافتیم در گفتگو نیافتیم به مذاکره! خطرش چیست؟ اگر ما گفتگو را با برادران گفتگو درآمیزیم و به جای گفتگو،  ستیز کلامی کنیم یا چانه زنی کنیم، این کشور صد تکه می‌شود(که به لحاظ فرهنگی شده)، وحدت و انسجام از بین می­رود چون گفتگوست که انسجام می­آورد، ستیز کلامی که انسجام نمی­آورد، بلکه ستیز کلامی نفرت می­آورد، جدایی می­آورد.

دخالت و صدمات برادران دروغین در امر به معروف و نهی از منکر

 ما فریضۀ گمشده‌ای یا فراموش شده‌ای داریم به نام “امر به معروف و نهی از منکر” و همه ما می‌دانیم که داریم امر به معروف و نهی از منکر می‌کنیم و همه هم مشکلاتش را می‌دانیم، هم اثربخشی‌اش را می‌دانیم، هم نتایج­اش را می‌دانیم.

در امر به معروف نهی از منکر یکی از مشکلات، برادران دروغین است، از دو حیث:

اول: جابجایی بین معروف و منکر در ذهن عامل آن

 چیزی که من امر می‌کنم و معروف می‌پندارم، نکند برادر دروغین است! یعنی من نه خود معروف بلکه منکری که مشتبه است به معروف را دارم دنبال می‌کنم! جایی که نهی از منکر می‌کنم نکند که منکر نیست برادر دروغینش است! در نتیجه تاثیر نمی‌کند! من نمی‌خواهم بگویم همه مشکلات امر به معروف را اینجا می‌خواهیم حل کنیم من فقط ارتباطش را با برادران دروغین میگویم.

دوم: توهم در انتخاب شیوه درست برای عمل به امر به معروف و نهی از منکر

 امر به معروف و نهی از منکر قائم به شیوه­اش است، در خود شیوۀ امر به معروف و نهی از منکر ما ممکن است که یک شیوۀ بدی را با برادر دروغینش اشتباه کنیم فکر کنیم شیوۀ خوبی است! من می‌خواهم “مقتدرانه” حرف بزنم اما طوری که می‌زنم “قدرت طلبانه” است! ولی این حرف زدن قدرت طلبانه را مقتدرانه می‌پندارم! من می‌خواهم به­نحوی “کنترل کنم” اما کنترل را با برادر دروغینش یعنی “ورود به حریم خصوصی افراد” اشتباه می‌گیرم! اینها از هم جدا هستند!

دخالت برادران دروغین در “دوراهه‌­های اخلاقی”

ما در زیست اخلاق یک چیزی داریم به نام “دوراهه‌های اخلاقی” شما در هر حرفه‌ای کتاب اخلاق حرفه‌ای بخوانید یک بخشش دوره‌های اخلاقی است مثلاً “دوره‌های اخلاقی در پزشکی”، “دوراهه‌های اخلاقی در مهندسی”، “دوره‌های اخلاقی در مشاوره”.

تعریف دوراهه­های اخلاقی

 دوراهه‌­های اخلاقی این است که من بر سر یک دوراهه می‌­ایستم، راه سومی نیست، مجبورم یکی را انتخاب کنم! بعد یک فرمول عقلایی هم دارم(که علامه مجلسی می‌نویسد که: برای این تعبیر سندی نیافتم تا از معصوم باشد ولی بوی عصمت از این سخن می­آید و آن هم «دفع افسد به فاسد» است) بعد می‌­آییم دفع افسد به فاسد می‌کنیم و بد را انتخاب می­‌کنیم برای از بین بردن بدتر ولی بالاخره مرتکب بد می‌­شویم. اینجا برادران دروغین چه ربطی دارند به این موضوع؟  ربطش این است که من یک ضربه­ای خوردم مثلاً فرض کنید یک ضربه ناموسی، بعد خودم را در مقابل سه راه می‌دانم:

 اول: اینکه غیرتمندانه از طریق قانونی بروم دنبالش تا آخر

دوم: اینکه شکم طرف را بدرم

سوم:اینکه هیچ کاری نکنم

من آن پاره کردن شکم طرف را اسمش را می‌گذارم “غیرت” و این دو مورد دیگر را اسمش را می­گذارم “بی­غیرتی”. بعد برای خودم یک دوراهه درست می‌کنم که آیا غیرت کنم یا بی‌غیرتی کنم؟ طبیعتاً جوابش این است که غیرت می‌کنم، درحالی که اساساً من سه راه را تبدیل کردم به دو راه، چرا؟ چون از برادران دروغین که دو چیز شبیه به هم­اند، یکی حذف می­شود.

پس سه راه شد؛ “سازش­کاری” کنم یا “مدارا” کنم یا “بجنگم”؟ “مدارا” با “سازش‌کاری” برادران دروغین­اند اشتباه می‌کنم، در نتیجه مدارا رو می‌گذارم کنار بعد می­گویم “سازش کاری” کنم یا “بجنگم”؟ درحالی که اگر مدارا را حذف نمی‌کردم شاید بعضی جاها مدارا جواب می‌داد. اصلاً این مثال‌هایی که می‌زنم نبرید داخل بحثِ جنگ با کفار و طاغوت و صهیونیستها، من دارم از زندگی دوتا برادر حرف می‌زنم.

“بی‌غیرتی” “تعصب” “غیرت” سه راه هستند و چون تعصب و غیرت را یکی گرفته‌ایم یکی از  اینها را فرقی نمی­کند کدام در ذهنمان حذف کرده­ایم در نتیجه برای خودم دوراهه‌هایی را درست می­کنم، این دوراهه­های اخلاقی را من تعبیر می‌کنم به «بن‌بست موهوم “یا”» یا «بن‌بست پنداری “یا”» یعنی برای خودمان بن بست پنداریِ “یا” درست می‌کنیم، به همین دلیل یک نتیجه می‌گیرم که این نتیجه عنوان فرعی کتاب است، این زوج‌های فریبنده، برادران دروغین، زیست اخلاقی را برای ما به شدت دشوار کرده­اند.

خلاصه اجمالی کتاب “برادران دروغین”

کل کتاب موضوعش این است که این زوج‌ها را بشناساند، خطراتشان را بگوید و بعداً بگوید چگونه می‌توانیم اینها را حل کنیم؟ اصل کتاب این است که بگوید چطور می‌توانیم تشخیص بدهیم.

دو مثال به عنوان مقدمه برای طرح سوال اصلی

چند مثال می‌زنم تا یک سوالی بکنم:

اول: احتیاط و ترس

“احتیاط” با “ترس” اشتباه می­شود، گاهی ما برای اینکه متهم نشویم به ترس از احتیاط صرف نظر می­کنیم، چرا؟ چون افراد به دلیل برادران دروغین احتیاط را ترس می‌دانند یعنی تشخیص نمی­دهند بین احتیاط و ترس، و من برای اینکه متهم نشوم که ترسو هستم از احتیاط می‌گذرم!

دوم: صراحت و وقاحت

“صراحت” گاهی با “وقاحت” اشتباه می­شود مثلاً طرف می­گوید که آقایون ببخشید من آدم صریحی هستم می‌خواهم به صراحت حرف بزنم و شروع می‌کند به حرف زدن شما می‌بینید این آقا صریح نیست وقیح است! مرزی این دو را با هم درمی­آمیزد.

سوال اصلی

حالا به سوالم برسم؛ با این دو مثال و مثال‌هایی که تا الان زدم فکر می‌کنید ما چندتا از این برادران دروغین در زندگیمان باشد؟ یک عددی بگویید؟

حضار: بالای ۱۰۰ تا؟ نه

حضار: به اندازه فهم اجتماعی­مان؟

استاد قراملکی: آفرین به اندازه فهم اجتماعی­مان. عزیزان ما در استخر برادران دروغین شنا می‌کنیم! همه جایمان برادران دروغین هستند! در هر حرفه برید هست، در زندگی عمومی هست، چطور می­شود که مادر فرق “دلبستگی” را با “وابستگی” نمی‌فهمد؟  به جای اینکه بچه را دلبسته خودش کند وابسته خودش می‌کند! اون وقت همه بیماری‌ها حاصل می­شود، این جنگ را زیاد دیده‌اید بین مادر و دختر، پدر و دختر، پدر و پسر؛  جنگ بر سر اینکه پدر و مادر می­گویند پسرم، دخترم من می‌خواهم از تو مراقبت کنم؛ او می­گوید که من بزرگ شدم، من نیاز به مراقبت ندارم، من خودم می‌توانم از خودم مراقبت کنم، الان این مکالمه کوتاه و این دعوا بر سر چیست؟ کسی می‌تواند تحلیل کند؟

حضار: مراقبت و دخالت مشتبه شده؟

استاد: بچه نمی­گوید دخالت نکن، او می­گوید من بزرگ شدم، من خودم می‌توانم از خودم مراقبت کنم.

حضار: سلب استقلال؟

استاد: بچه نمی­گوید که من مستقلم می‌­گوید من می‌توانم از خودم مراقبت کنم. ببینید دو چیز اینجا برادران دروغینن هستند دعوا را شعله­ور کرده­اند منتهی کمی فنی‌تر است، فلسفی‌تر است. ما یک “مراقبت از خود” داریم، و یک “مراقبت خودبنیان” داریم؛ اینها با هم قاطی می‌شود، فرقشان چیست؟

“مراقبت خود بنیان” یعنی من به تنهایی می‌توانم از خودم مراقبت کنم بدون نیاز به هیچ­کسی.

“مراقبت از خود” یعنی اینکه من توان دارم از خودم مراقبت کنم البته به کمک افراد.

 حال سوال این است که، بچه کدام را می­گوید؟ و پدر و مادر کدام را می‌فهمند؟ بچه طبق غریزه مراقبت از خود را می­گوید و آنقدر شعور دارد که بگوید من مواظب خودم هستم یعنی به کمک بقیه هم نیاز دارم، ولی به دلایلی پدر و مادر از این جمله می‌فهمند “مراقبت خود بنیان” را  و دادشان بلند می‌شود وگرنه “مراقبت از خود” که داد و دعوا ندارد! مراقبت از خود که اشکال ندارد! باید پدر و مادر بگویند آفرین، درست است، می‌توانی و تشویق بکنند؛ و البته در مراقبت کردن به خیلی­ها نیاز دارید اما این داد و فریادی که می­شود برای این است که در ذهن آن پدر مادر “مراقبت از خود” ترجمه شده به “مراقبت خود بنیان”!

چند تا مثال بزنم:

در کشورهای صنعتی یک تحولی شده یا یک پدیده‌ای پیش آمده به نام “عمومی­سازی دانش­ها”؛ گفتند پزشکی را عمومی­سازی کنید، حقوق را عمومی­سازی کنید، حتی فلسفه را عمومی­سازی کنید؛ این یعنی چه؟ یعنی اینکه دانش، دانش بودنش حفظ بشود ولی سواد عمومی مردم در حقوق افزایش پیدا کند، چون پرونده دادگاه‌ها را کم می‌کند، زیست را بهتر می‌کند، شما سواد فلسفی مردم را بالا ببرید رشد مردم بیشتر می­شود، اگر سواد پزشکی مردم را بالا ببرید هزینه‌های دارو و هزینه‌های بهداشت کم می‌شود. پس یک جریان‌هایی وجود داره به نام “عمومی­سازی دانش­ها”، اما در کشور ما این آمده اغلب ترجمه شده به “عوام­زدگی در دانش” یا “عوامی‌سازی دانش”. درک “عوام­زدگی در دانش” یک داستانی است، “عمومی­سازی دانش” داستان دیگری است و اینها برادران دروغین­اند.

من می‌خواهم با این مثالها در فضاهای مختلف سیر کنم و بگویم که چگونه برادران دروغین در زمینه‌های مختلف موجب خطا شده است، در سیاست­گزاری، در اجرا، در تربیت و در خیلی چیزها! من زمانی که ممتحن بودم از بچه‌های تازه فقه خوانده می‌پرسیدم “مطلق” با “عام” چه فرقی دارد؟ می­دانستم اینها برادران دروغین هستند و اشتباه خواهند کرد. ما یک­عالم برادران دروغین داریم در رشته‌های مختلف که مشتبه می­شوند با یکدیگر.

جمع بندی

ما در مورد برادران دروغین در جامعه به چند چیز نیاز داریم:

  1. درک اینکه برخی از مشکلات اخلاقی ما و زیستی ما برمی‌گردد به برادران دروغین؛
  2. آشنایی با برادران دروغینی که ما در زندگی درگیر آنها هستیم؛ آقای حکیم ترمذی ۱۵۶ جفت بیان فرموده­اند، اگر آمار کتاب ما را هم به او بیافزایید(یعنی مواردی که ایشان نگفته و ما گفتیم) از ۲۰۰ هم بالا میرود ولی واقعیت جواب استاد عزیزمان است[که سابقاً یکی از حضار جواب داد که تعداد برادران دروغین به اندازه فهم اجتماعی­مان است] و برادران دروغین در فرهنگ ما دائماً تولید می‌شود.
  3. نکته دیگر این است که مرز اینها را چطور بشناسیم؟ این خیلی مهم است. ما همه حرفها را زدیم اما اصل حالاست! ما چطور می‌توانیم کمک کنیم قاضی مرز بین “استقلال در رأی” را با “استبداد به رأی” بشناسد؟ به نظر شما این کار چگونه شدنی است؟ آیا با یک توصیه می­شود؟ فرض کنید که یک قاضی اینجا نشسته است می‌خواهیم بگوییم آقای قاضی استبداد به رای را با استقلال در رای اشتباه نکن، صرفاً می‌تونیم توصیه کنیم؟ اگر فقط توصیه کنیم می­شود پند بیهوده!

سوال حضار:آیا با وجود این کتاب و آشنایی دادن، خود این باعث ایجاد برادران دروغین نمی‌کند بین “علم” و “جهل مرکب”؟ آیا سیاست آن نیست که «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»؟ آیا زندگی ما که مشحون از این برادران دروغین هست با این آشنایی دادن که خودش باز برادران می­آورد مشکل را حل می­کند؟

استاد قراملکی: اول من این داستان[قاضی] را تمام کنم بعد به سوال شما می‌رسم.

ادامه داستان قاضالان ما با این قاضی به نظر شما چکار کنیم؟

حضار: باید تبیین کنیم.

استاد قراملکی: آفرین باید تبیین کنیم. این یعنی چه؟ گفتگو کنیم؟ گفتگو کنیم یعنی چه؟ ببینید نیاز به متر داریم، نیاز به اندازه‌گیری داریم، نیاز به تمایز داریم؛ متر و اندازه‌گیری و سنجش و اینها نیاز به دانش دارد، ما بدون دانش توقع داریم حل بشود، اما نمی‌شود، اتفاقاً “ان تتقوا الله”، تقوا یعنی چه؟ تقوا یعنی حواست جمع باشد احتیاط کنید، قاطی نکنید، احتیاط نیاز به سنجش دارد و سنجش نیاز به علم دارد، ما وقتی علمش را ایجاد نکرده­ایم دنبال چه هستیم؟ من اینجا دعوتم حرف‌هایم فقط این نبود که به شما بگویم یک­چیزی هست به نام برادران دروغین، نه می‌خواهم دعوت کنم که بیایید در کنار دانش‌های دیگری که دارید “دانشِ تشخیصِ برادران دروغین” را ایجاد کنید، هرگز بحث از برادران دروغین، برادران دروغین نمی‌سازد، اگر روش داشته باشید برادران دروغین را افشا می‌کند و آشکار می‌کند و من دعوتم از شما به آن روش است، دعوتم به آن بحث است. من اگر اطلاعاتی در مورد برادران دروغین نداشته باشم ده‌ها برادران دروغین من را زخمی می‌کنند و نمی‌فهمم اما وقتی اطلاعات داشته باشم می‌بینم و متوجه می­شوم که اینجا برادران دروغین هست یا نه. اما اصل کار این هست که ما برای زیست اخلاقی، برای مشاوره دادن به همدیگر، برای حل و فصل مسائل کلامی و اعتقادی، برای حل و فصل مسائل عینی زندگی­مان(در زندگی مشترک خانوادگی، در زندگی جمعی) نیاز داریم به «تشخیص برادران دروغین»؛ تشخیص برادران دروغین علم می‌خواهد، در این کتاب سه مدل ارائه شده برای تشخیص برادران دروغین که ان شاء اللّه در آن کارگاه‌هایی که قرار است بعد از ماه رمضان باشد هر الگو را من یک ساعت_دو ساعتی باید کار کنم.

من یک روایت را از حضرت امیرالمونین علیه السلام به شما هدیه می‌کنم در این ماهی که شهید این ماه امیرالمومنین علیه السلام است؛ امیرالمومنین علیه السلام می‌فرماید:«الناس اعداء ما جهلو»؛ کسانی که حضرت امیر علیه السلام را نمی‌شناسند و به عنوان وحی تلقی نمی‌کنند، عصمت، علم لدنی، این‌ها تعجب می‌کنند که هزار و چندصد سال قبل از فروید سازوکار روانی را حضرت علی علیه السلام به ما یاد داد، که آدمی که چیزی را نمی‌داند یک سازوکار روانی در روانش شکل می‌گیرد، این سازوکار روانی ناهوشیار است، اولش می­شود “انکار”، بعد در قدم بعدی می­شود “دشمنی”!

ما خیلی چیزها نمی‌دانیم و شما می‌دانید، قرار نیست که بخاطر آنچه که شما می‌دانید و من نمی‌دانم من دشمن دانسته‌های شما بشوم. برادران دروغین یک قلمروئی است، برادران دروغین یکی از حفره‌هایی­ست تَه بشکۀ زندگیِ ما! اگر یک بشکه ته آن سوراخ بشود چه داخل آن می‌ماند؟ برادران دروغین یک حفره ایست ته بشکه زندگی ما و برادران دروغین در کمین کسانی هستند که دغدغه اخلاق دارند! یعنی کسی که می‌خواهد خوب بشود، ولی برادران دروغین آنجا رهزنی می‌کند. بنابراین زیست اخلاقی مانعی به نام “برادران دروغین” دارد.

پرسش و پاسخ

سوال حضار: ما در فلسفه اخلاق بحثی داریم به نام “نسبی گرایی اخلاق”؛ سوالم این است که آیا برادران دروغین می­خواهد به نسبی گرایی اخلاق جواب بدهد یا در راه تقویت نسبی گرایی  قدم بر­می­دارد؟

جواب استاد: هیچکدام! نه تقویتش می­کند و نه آن را رد می‌کند؛ اما کسانی که مرز برادران دروغین را تشخیص ندهند ممکن است که به سبب برادران دروغین توهم نسبیت درذهنشان ایجاد بشود! یعنی کسانی که مرز برادران دروغین را نمی­شناسند ممکن است که بگویند این امر نسبی است! و الّا صرف نظر از این مورد برادر دروغین یک بحث مستقلی است و مال فلسفه اخلاق به یک معنا نیست و به یک معنا هست! مال اخلاق کاربردی است و مال زندگیِ زیستِ اخلاقی است و ارتباط مستقیمی با مسئله “نسبی بودن و مطلق بودن اخلاق” ندارد.

سوال حضار: من سوال خودم را تکرار میکنم چون پاسخی نگرفتم؛ آیا سیاست یک مشاور و یک مربی باید این باشد که این آشنایی را به مخاطب خودش بدهد تا در این گستره وسیع برادران دروغین بتواند تشخیص بدهد؟ که شما می‌فرمایید این یک کار پیچیده­ای است! یا نه باید ما برویم به سراغ تعبیر امیرالمومنین«انما بدء وقوع الفتن…» یعنی آیا باید “قوای انگیزشی” را درست کرد یا “قوای اندیشه‌ای” را؟ درست است که این آشنایی‌ها لازم است اما سؤالم این است الان سیاست باید چه باشد؟

جواب استاد: در اینجا چند نکته وجود دارد که باید توضیح بدهم؛

 نکته اول اینکه؛ سیاست امر مفرد و بسیط نیست، ما سبدی از سیاست باید داشته باشیم؛ به عبارت دیگر اینکه، در حوزه اخلاق نسخه واحد نمی‌نویسند، در حوزه مشاوره نسخه واحد نمی‌نویسند بلکه بر حسب آن موردی که هست نسخه می‌نویسند، بنابراین ما سیاست بسته و واحد نداریم.

نکته دوم اینکه؛ اتفاقاً اگر شما سیاستها را منحصر کنید به سیاست انگیزشی، برادران دروغین در کمین کسانی هستند که انگیزش یافته­اند! یعنی کسی که می‌خواهد کار خیر کند اما یک شری هم آنجا هست که با کار خیر مشتبه می‌شود! شما از حضرت امیر علیه السلام کلمات دیگر را بیاروید که چقدر از این مشتبه شدن و جهل مردم نسبت به امورِ متشابه خون دل دارند، من یک مورد را به شما می­گویم: جنگ نهروان تمام شد، حضرت برگشتند کوفه و همه خسته بودند، حضرت به جای اینکه بروند دولت­منزلشان می­روند بالای منبر مسجد کوفه(این را ابن نجار نقل می‌کند نقل سید مرتضی طور دیگری است)، ابن نجار می­گوید آنقدر حضرت بالای منبر گریست که اشکانشان جاری شد و افرادی که کنار منبر نشسته بودند لباس‌هایشان خیس شد، یعنی اشک افتاد روی لباسهایشان؛ حضرت فقط فرمودند:«لا تَكُونوا مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ و  يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَل و یحب الصالحین و لیس منهم و یغضب الظالمین و هو احدهم…»؛ نمی‌دانید این عبارات آدم را چقدر برای خودش عریان می‌کند! همۀ بحث «تشخیص» است! خوارج قربانی چه شدند؟ قربانی “عدم تشخیص” شدند! پس تشخیص لازم است، بصیرت لازم است، فقط نفرمایید “گرایش”!

نکته سوم اینکه؛ من اگر گفتم “مشکل است” و “سخت است”، ما مسئله سخت و مشکل را که نباید کنار بذاریم! صورت مسئله را که نباید پاک کنیم! بلکه باید مسئله را حل کنیم، سخت بودن آن از باب سخت بودن جدول­ضرب است، در جدول­ضرب برای دانش آموزی که هنوز جدول ضرب یاد نگرفته است خیلی سخت است اما وقتی که یاد گرفت برایش آسان است! شما یک­سری فرمول‌های تشخیصِ برادران دروغین دارید که یادگیری آن سخت است اما وقتی یاد گرفتید مهارت تشخیص برادران دروغین به صورت یک ملکه‌ای درمی­آید، یعنی فرمول‌هایش را که دانستیم و ممارست هم که کردیم، به صورت ملکه درمی­آید و بعد شما مورد به مورد می‌توانید مشاوره بدهید.

بنابراین اولاً نه آن عویصه بودنش می‌ماند و همچنین نباید این روایات انگیزشی تنها اخذ شوند، چون درکنار این روایات انگیزشی تعداد بسیار زیادی روایت برای بصیرت داریم، برای تشخیص داریم، اصلاً جهاد تبیین چرا انقدر بیان می­شود؟ برای همین تشخیص است!

سوال حضار:  شما سیاست ترکیبی را میپذیرید اما ثقل آن کدام است؟

جواب استاد: وزن این‌ها بستگی به مورد شما دارد، گاهی یک مورد نیاز دارد شما انگیزش آن را بالا ببرید،گاهی یک مورد نیاز دارد بصیرت آن را بالا ببرید اما باید بین این‌ها باید یک تعادلی ایجاد کنید.

سوال حضار: جمع بندی من از سخنان حضرت­عالی این است که در زیست اخلاقی ما یک مشکل “عملی” داریم و یک مشکل “نظری” و شما معطوف می‌کنید بحث برادران دروغین را به مشکلات و ابهامات نظری، یعنی از جنس ضعف اخلاقی امثال اینها نیستند و می‌خواهید به بحث خودفریبی بپردازید. سوالم ابتدا این است که در خودفریبی اخلاقی شما منشأ خودفریبی را منحصر می‌کنید در نشناختن برادران دروغین و جایگاهش را بیشتر از همۀ چیزها می‌دانید؟ یا در عرض آن یک عوامل دیگری هم هستند در این مشکل نظری؟

جواب استاد: من جز در مورد خداوند متعال و ائمه معصومین و اصول دین و ذرات دین هیچ چیز دیگری را حصر نمی‌کنم! اصلاً حصر کردن خلاف دانش است، این خودفریبی عوامل بسیار زیاد دارد که یکی از آنها برادران دروغین است وإلّا عوامل تا دلتان بخواهد من می‌توانم عرض کنم. کتابی هست به نام “فریب نهان” از آقای دکتر قربانی، که در این کتاب خیلی فنی و با رویکرد روانشناسی برای شما توضیح داده است که چطور می­شود که آدم خودش را می­فریبد؟ اتفاقاً دروغین هم در این کتاب نیامده، چون آن کتاب قبل از برادران دروغین نوشته شده است.

سوال حضار: در این دوگانه‌ها یا سه­گانه‌هایی که در برادران دروغین فرمودید فهم من این است که یک فضیلت واقعی با یک فضیلت­نما یا یک رذیلت و رذیلت­نما اینجا اشتباه می‌شود، می‌خواهم بپرسم که نسبت این مورد با بحث حدوسط ارسطویی چیست؟ چون در آنجا یک خطی هست که مثلاً ابتدایش می‌شود بحث “جبن” و میانه­اش “شجاعت” و مثلاً آخرش “تَهَوُّر” این دوگانه‌ها یا سه­گانه‌هایی که در بحث برادران دروغین می‌فرمایید از همین جنس است یا جنسشان متفاوت است؟

جواب استاد: برادران دروغین جا‌های مختلفی بروز می‌کنند ازجمله در اخلاق ارسطویی هم بروز می‌کنند درست در همانی که شما در ذهن دارید! من نمی‌خواهم بگویم هم سنخ هستند بلکه می­گویم برادران دروغین درزمینه‌های مختلف بروز می‌کنند که یک زمینه­اش همین است، مثلاً شجاعت با تهور برادر دروغین است، درحالی که شجاعت وسط است ولی تهور اینطور نیست، اما معمولاً شجاعت با ترس برادر دروغین نمی‌شود و اشتباه نمی‌شود، اما شجاعت با بی­باکی با تهور معمولاً برادران دروغین می‌شوند، اینطور می­شود که از آن حدوسط‌های سه قسمی ارسطو گاهی برادران دروغین هم بیرون می­آید، مثالش را هم عرض کردم.

سوال حضار: ما در اخلاق دو نوع معرفت داریم؛ “معرفت نظری” یا بحث ناظر به عمل که “حکمت عملی” گفته می‌شود، اینجا ما برای اینکه به تشخیص درست بین برادران دروغین برسیم فرمایش و ایده حضرت­عالی این است که معرفت نظری اخلاقی­مان را زیاد کنیم یا می‌خواهید دستیابی به حکمت عملی را ترقی­ببخشید؟ به­عبارت دیگر شما شناخت حکم کلی را می‌خواهید به افراد اعطا بکنید یا می‌خواهید در تشخیص و تطبیق بر مصادیق کمکشان بکنید؟

جواب استاد: این تقریر دوّم­تان یک سوال خیلی هوشمندانه­ای را با خودش روی میز می‌گذارد، اصلاً ماجرای برادران دروغین این است که ما به لحاظ حکم کلی مشکلی نداریم، می‌دونیم که “شجاعت” خوب است و “تهور” بد است، در این هیچ بحثی نداریم، فرض ما این است که بالاخره با یکی از مکاتب اخلاقی احکام کلی اخلاقمان را بسته‌ایم، اما گزاره‌های اخلاقی تحلیل می­شوند به چند عنصر، مثلاً ما وقتی می‌گوییم “شجاعت خوب است” این در اخلاقِ هنجاری و در فلسفۀ اخلاقی خیلی ساده است، چون “شجاعت” یک عنوان است، یک مفهوم کلی است، “خوب است” هم یک حکم اخلاقی است، ولی وقتی شما این را کمی ریزتر تحلیل منطقی می‌کنید شجاعت اخلاقی اینگونه تعلیم می­شود:«هر رفتاری که آن رفتار شجاعت باشد، آنگاه خوب است»؛ این مدل تحلیل را شیخ در منطق به ما یاد داده است، البته شیخ به ما گفته بگویید “هر چیزی که”، اما ما می‌دونیم آن چیز در دامنۀ تعبیر ما رفتار است، پس ما داریم هر رفتاری که شجاعت است چیه خوب است ما یک “عقد الوضع” داریم و یک “عقد الحمل”؛ عقد الحمل را از اخلاق فلسفی، از فلسفۀ اخلاق، از اخلاق هنجاری گرفتیم اما عقد الوضع ما یک نسبت است یعنی “رفتاری که شجاعت است”، برادران دروغین اینجا کار دارند، برادران دروغین این است که می­گوید این رفتاری که شجاعت نیست شجاعت است! یعنی آن دامنۀ شمول عقد الوضع شما را توسعه می­دهد و شامل غیر شجاعت می‌کند! یعنی رفتار تهور‌آمیز را هم می­آورند داخل شجاعت می­کنند؛ با حکم اخلاقی بطور مستقیم کاری ندارند اما نتیجه آن یک فریب می­شود و من تهور را می­گویم خوب است ولی خود تهور را نمی­گویم خوب است تهوری که شجاعت پنداشته شده را می­گویم خوب است.

سوال حضار: برای تشخیص ما نیاز به معلم داریم، اگر آن معلم خودش دچار این مسئله بشود باید چکار کرد؟

جواب استاد: این مورد دو تا حالت دارد؛

حالت اول: یک حالت این است که افراد را کاملاً فردی می‌گیریم، یک زنجیره‌ای از افراد را می‌گذاریم اینجا مثلاً ۳۰ نفر را، نفر اول که باید راهنمایی کند اشتباه می‌کند، نفر دوم هم که باید راهنمایی کند او هم اشتباه می‌کند، دراین مورد مولوی می‌گوید:

حلقه کوران به چه کار اندرید

دیدبان را در میانه آورید

حالت دوم: یک حالت دیگر بحث جامعه است؛ در جامعه می‌گوبیم این معلم نیاز به دانش دارد، آن دانش خرد جمعی­ای است که در جامعه تولید شده است اما از مثال خوبِ­شما استفاده کنم، یکی از ادله‌ای که بر امامت اخذ می­شود همین است که اگر افرادی که می‌خواهند یکدیگر را راهنمایی کنند اگر همه آنها در اشتباه باشند نتیجه چه می‌شود؟ در جواب می‌گوییم امام معصومی هست که این در تشخیصش اشتباه نمی‌کند.

توصیه‌های استاد قراملکی به دانش‌پژوهان رشته مشاوره اسلامی

توصیه اول: ساز و کارِ انکار به دستمان نگیریم، ساز و کار انکار چشم آدم را خیلی می‌بندد مخصوصاً اگر او مشاور باشد. در ما نحن فیه یک مشاور نباید احتمال برادران دروغین را انکار کند.

توصیه دوم: در اصطلاحاتی که به کار می‌برد احتمال بدهد که ممکن است که یک برادر دروغین هم در آن قاطی باشد.

من یک مثال می‌زنم برای بچه‌های مشاوره(حتماً بچه‌های مشاوره مقداری روانشناسی می‌خوانند): اگر شما با کمی روانشناسیِ روانکاوی آشنا باشید و روانشناسیِ با رویکرد روان­پویشی، می­دانید که ما یک “مکانیزم دفاعی” داریم به نام “واکنش وارونه”، قبلا در فارسی اسمش را می‌گفتند “وارونه سازی”، این وارونه سازی چه بود؟ مثلاً من احساس گشنگی می‌کنم اما وارونه‌سازی می‌کنم که سیر هستم! حتی یک عده می­گویند آدم­های وسواس وارونه سازی می­کنند، چون درونِ پاکیزه­ای ندارند! البته این حرف­ها درست نیست اما گفته شده.

وارد سازی این است که من کهتریِ[3] خودم را بهترین ببینم و وارونه سازی کنم! در کتاب‌های فارسی روانشناسی مدت‌ها می‌نوشتند “ساز و کار وارونه سازی”؛ در کتاب‌های بینش­نو به جای “وارونه‌سازی” می‌نویسند “واکنش وارونه”، فرقش چیست؟ این است که ما وقتی مکانیزم وارونه انجام می‌دهید، به یک معنا حقیقت را وارونه می‌کنید، آیا این دروغ نیست؟ عده­ای می­گویند نه! دروغ اخلاقی هوشیارانه است اما این یک ساز و کار ناهوشیارانه است! حتی برای اینکه اینها برادران دروغین نشوند گفتند اسمش را نگویید وارونه‌سازی، دروغ وارونه سازی است اما این وارونه‌سازی نیست! بلکه مکانیزم وارونه است چون فرد اصلاً به آن هوشیار نیست! حالا در مشاوره ما این را بدانیم که کنار دروغ واکنش وارون هم می‌تواند باشد و اشتباه بشود، یا کنار واکنش وارونه چیزی به نام دروغ هم ممکن است باشد و با هم اشتباه بشود؛ این یعنی احتیاط و توجه به اینکه در هر چیزی می‌توان برادران دروغین باشد و قاطی باشد!

توصیه سوم: توصیه دیگری این است که از مراجعه کنندگان­تان خاطرجمع نشوید که کلام شما را فهمیده است، از او بازخورد[4] بگیرید چون ممکن است او مطلب شما را به برادران دروغین ترجمه کرده باشد! من خیلی به سرم آمده است چون خیلی به سراغم می­آیند برای مشاوره، و وقتی تاریخچه­شان را می­گویند می‌بینم که روانشناس آنها چه خبطی کرده­اند! خود روانشناس اشتباه نکرده مثلاً گفته شما مثلاً حملات پنیک[5] دارید اما این را طوری توضیح داده است که این فرد چیز دیگری فهمیده است. بنابراین ما در ارتباط با مراجعه کنندگانمان این نکته را در  نظر داشته باشیم.

توصیه چهارم: آخرین توصیه من این است که بیاییم  برادران دروغین رشته خودمان را فهرست کنیم! و برای تشخیص این‌ها از مدل‌هایی که در کتاب داده­اند یک مدل را انتخاب کنید. من سه مدل در کتابم پیشنهاد کردم اما ممکن است که شما این سه مدل را نپسندید، در این صورت خودتان می­توانید یک مدلی را طراحی کنید ولی باید تکلیف برادران دروغین را حل کنید چون دائماً گریبانگیر ما هستند و تعدادشان هم کم نیست.


[1]. کهف/103.

[2]. Martin Heidegger

[3]. به معنای کوچکترین و خرد

[4]. Feedback

[5]. Panic Attacks

فهرست

فهرست

همچنین بخوانید...