مهمترین چالش کشور
چالش ذهنی، مهمترین چالش کشور
1/1/97 بود که حضرت آقا در حرم امام رضا علیهالسلام به مهمترین و بزرگترین چالش کشور اشاره کردند. فرمودند امروز، مهمترین چالش کشور ما، یک چالش ذهنی هست. یعنی یک چیزهایی در ذهن است که با واقعیت همخوانی ندارد. ما چالش ذهنی امروز داریم. تمام دعوا، همین ذهن است. دشمن، ذهن مخاطب را دارد به سمت مقابلۀ با نظام میبرد؛ ما وظیفهمان این است که این چالش ذهنی را اصلاح بکنیم؛ برای همین، شما نگاه میکنید و میبینید در کشور طبق تمام نظرسنجیها، چه دوست و چه دشمن، میزان فساد با احساس فساد قابل قیاس نیست. یعنی در کشور، یک میزان فسادی وجود دارد، در ذهن مخاطب ما یک احساس فاسد بودن حکومت هست. در هیچکدام از مبانی، این دو تا نزدیک به هم نیستند.
اختلاف احساس و واقعیت
شما وقتی با مخاطبین صحبت میکنید، حتی مخاطب حزباللهی، سرتاپای نظام را فاسد میدانند. بگوییم برخورد با فساد، میگویند اصلاً اتفاق نمیافتد. این میشود چالش ذهنی. یک چیزی واقعیت دارد و یک چیزی در ذهنها تصور بشود.
ما در سال 92 جزء کشورهایی بودیم که پایینترین نرخ فقر را تقریباً در کشورهای دنیا داشتیم. 8.1 دهم درصد بود. پایینترین نرخ فقرها بود. همان موقع، آمریکا بیش از دو برابر ما بود. فرانسه دوبرابر ما بود. آلمان همینطور، اما احساسی که مردم نسبت به فقر داشتند، بالای 80 درصد بود. عرض این است. این میشود احساس ما. در حزباللهیها هم زیاد است. احساس بی دین بودن مردم، هر چه قدر ما در فضای مجازی، منظور من از فضای مجازی ایتا نیست؛ اینستاگرام یا تلگرام یا توییتر، هر چه قدر بیشتر آنجا باشیم، احساس این که مردم بی دینتر هستند، تقویت بیشتری میشود. کسانی که در اینستاگرام زیاد هستند، تصورشان این هست که بالاخره 60 درصد، 70 درصد مردم بی دین شدند.
دررابطهبا کشف حجاب، در ذهن مخاطب ما در رابطۀ با کشف حجاب چیست؟ حزباللهیها، این است که کشف حجاب بسیار زیاد است. آخرین آماری که داریم، سؤالی که از مردم شده است که چند درصد از مردم را فکر میکنید کشف حجاب کردند، 30 درصد بوده است. گفتند به نظر ما 30 درصد خانمها کشف حجاب کردند؛ با وجود اینکه دقیقترین آماری که در مشهد برای کشف حجاب هست، 72 صدم درصد است و هنوز به یک درصد نرسیده است.
تأثیر فضای رسانه در دستاوردها
عرض من این است که چالش ذهنی، امروز قطعاً مهمترین مشکل کشور ما هست. در ذهن مخاطب، یعنی اگر یک دولتی بیاید و همۀ مشکلات را حل بکند؛ هیچکس در ذهنش نمیآید که مشکلات حل شده است؛ چون فضای رسانه کاملاً ضد ماست. شما میبینید سفر رئیسجمهور به نیویورک، خب شاید در این سیسال بررسی کنیم، شاید حتی بعد از انقلاب، ما هیچ سفری نداشتیم که رئیسجمهورمان اینقدر دست آورد داشته باشد. همه جور دست آورد را داشت. بهراحتی با یک تصویر نماز شب خواندن یک طرف، میتوانند طرف را به لجن بکشانند؛ به همین راحتی. ببینید، فضای رسانه این کار را میتواند انجام بدهد.
ما مثلاً در رؤسای جمهورمان، بعد از آقا، ما رئیسجمهوری نداشتیم که قبلش خطیب توانمند باشد تا [به] حاجآقای رئیسی رسید. ایشان قبلش در جلسات بهعنوان سخنران دعوت میشدند. ایشان قدرت خوبی در سخنرانی دارند. دقیقاً الان در ذهن مخاطب چیست؟ ایشان بلد نیست دو کلام صحبت کند. فضای رسانه یعنی این، یعنی شما بهراحتی میتوانی جای جلاد و شهید را عوض کنی.
پس آقا 1/1/97 فرمودند امروز مهمترین چالش کشور ما، یک چالش ذهنی است. وقتی آقا این جمله را فرمودند، بدنۀ انقلابی وظیفهاش چه بود؟ بتواند این چالش ذهنی را برطرف کند. واضح است دیگر، وقتی آقا میفرمایند مهمترین چالش کشور این است، پس یعنی ما باید یک کاری برایش انجام بدهیم. این که کار شد یا نشد را کنار بگذاریم؛ خود حضرت آقا آخر همان سال، دست به قلم شدند و بیانیۀ گام دوم دادند.
بیانیه گام دوم
هدف بیانیه گام دوم
برای چه بیانیۀ گام دوم دادند؟ برای آن چالشی که قرار است برطرف بشود. برای آن چالش ذهنی که قرار است برطرف بشود. بیانیۀ گام دوم را فرمودند. بعد از بیانیه گام دوم، باز آقا روز اربعین سال 1400، حکم جهاد تبیین دادند. اینها همهاش روی یک خط است. اگر کسی به ما گفت که آقا من میخواهم جهاد تبیین انجام بدهم. یک درسنامه یا چیزی به ما بدهید، آن، بیانیۀ گام دوم است. یعنی مهمترین نامه، درسنامه مکتوب برای جهاد تبیین، بیانیۀ گام دوم است. دنبال چیز دیگر نگردید. بیانیۀ گام دوم است. حالا خصوصی یک چیزی به شما بگویم. بیانیۀ گام دوم در نامهها و صحبتهای آقا، یک ویژگی خاصی دارد. آقا بعدش به یکی از علما فرموده بودند که هیچوقت از مردم نخواستم که روی نامۀ من کار کنند؛ ولی این را ویژه میخواهم کار کنم. خودشان چندبار برای بیانیۀ گام دوم لوگو طراحی شد. این ویژگی خاصی داشت. به نظر شما، چند درصد از مردم بیانیۀ گام دوم را خواندند؟ مردم را ول کنید. مردم هیچ. چند درصد طلبهها بیانیه را خواندند؟
یک جایی نظرسنجی کرده است از یکی از جاها، بچههای حوزۀ علمیۀ قم که اینها بچههای بدنۀ انقلابی حوزۀ علمیه قم بودند و پای صحبت من بودند برای شرح بیانیه گام دوم. دو درصد، فقط دو درصد بیانیۀ گام دوم را خوانده بودند. مهمترین مشکل امروز ما همین است. ارتباط بین فرمانده و سرباز قطع است. مواضعی که ما میگیریم، چرا معمولاً درست نیست؟ چون آقا یک چیز دیگر فرمودند و ما کار دیگری انجام میدهیم. کار به آن نداریم.
ضرورت مطالعه
بیانیۀ گام دوم واقعاً مهم است. یعنی چیزی نیست که ما در جهاد تبیین به آن نیاز داشته باشیم و آقا آن را در بیانیۀ گام دوم نیاورده باشند؛ به جز یک چیز که مهمترین ضعف بیانیه گام دوم همان است. به نظر شما چیست؟ این است که نقش نویسندۀ این نامه، در هیچ جای آن نیامده است. در بیانیۀ گام دوم، آقا در هیچ جایی در رابطۀ با خودشان صحبت نمیکنند. این را ما باید پیوست گام تمدنساز و گام دوم داشته باشیم. بالاخره نقش آقا این وسط چیست؟ آقا اینها را جلو برده است. هر چه دست آورد داریم، غالباً مدیون آقا هست. آقا این کارها را انجام داده است. ما در رابطۀ با آقا هیچ کاری نکردیم.
اگر حاجقاسم سلیمانی راست میگوید، وضع همهمان خراب است. وضع حوزۀ علمیه خراب است. حاجقاسم میگوید، والله از مهمترین شئون عاقبتبهخیری، رابطۀ قلبی، دلی و حقیقی شما با این حکیم فرزانهای است که امروز سکان این کشور را به دست دارد. روز قیامت خواهید دید که مهمترین محور محاسبه همین خواهد بود. اگر مهمترین محور محاسبه این است، به نظر من، ما طلبهها همان اول، همه با هم در جهنم هستیم؛ چون اگر از ما طلبهها بپرسند آخرین باری که روی منبرت، از آقا یک خاطره گفتی، چه زمانی بوده است؟ شما تا حالا روی منبر شنیدید که کسی خاطرهای از آقا بگوید؟ ما دلخوش به این کردیم که طرف، آخر منبرش، آقا را دعا کرده است. دعا میخواهیم چه کار کنیم؟ نقش آقا چه بود در این 35 سال؟ کار نداریم.
من در این جلسه، خیلی مختصر برای شما یک اصول کلی بیانیۀ گام دوم را عرض میکنم. انشاءالله از جلسات بعدی، حاجآقای فوجی میآیند و مباحث را ادامه میدهند.
سیر بیانیه (1)
بیانیۀ گام دوم، چهار قسمت است. شما همین کتاب گام تمدنساز را نگاه کنید، چهاررنگ است. بخش اول که ما رنگش را قهوهای در کتاب آوردیم، مقدمۀ بیانیه است. مقدمۀ بیانیه، بسیار مهم و طولانی است. ما نیاوردیم. دلیلی که نیاوردیم این است که اینها توصیفی است و همه آن را میتوانند جلو ببرند. آن جایی که به نظر ما روی زمینمانده، قسمتهای دیگرش بود؛ خصوصاً فصل دو و چهارش. فصل یک، فصل که میگویم، ما فصلبندی کردیم؛ آقا فصلبندی نکرده است. مقدمۀ بیانیه است، مقدمۀ بیانیه از کجا شروع میشود؟
نقطه شروع: مقایسه انقلاب ها
از مقایسۀ انقلابها شروع میشود تا مقایسۀ انقلابها. یعنی آقا از مقایسۀ انقلاب شروع میکند و به مقایسۀ انقلاب ختمش میکند. دقیقاً قبل از شروع دستاوردها که آقا میگویند برکات بزرگ انقلاب اسلامی. تا آن قسمت را میگوییم بخش اول.
مقایسۀ انقلاب را حضرت آقا شروع میکنند، میفرمایند: از میان همۀ ملتهای زیر ستم، کمتر ملتی به انقلاب همت میگمارد و در میان همۀ ملتهایی که به پا خواسته و انقلاب کردند، کمتر دیده شده که کار را به نهایت رسانده و به جز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی خود را حفظ کرده باشند؛ اما این نظام… آقا ادامه میدهند.
آقا در اینجا، بحث مقایسۀ انقلاب را شروع میکنند. مقایسۀ انقلابها، یکی از پرجاذبهترین مباحث است. مقایسۀ انقلابها چیست؟ ما در کتاب، جدولی مختصر از مقایسۀ انقلابها آوردیم. خیلی مختصر است که این انقلابها، قبل، حین و بعد از انقلاب. قبل از انقلابها، حکومتها به چه شکل بودند. مقایسه کردیم. یکی انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه و یک انقلابی هم هست که خیلی به آن انقلاب گفته نمیشود، دررابطهبا آمریکاست. انقلابهای دیگر هم مثل انقلاب مائو در چین است، انقلاب در الجزایر است که خیلی انقلاب نیست. انقلاب هند است. اینها قبل از انقلاب، تفاوتهایش با هم چیست؟
از لحاظ نظامی
مثلاً فرانسه بهواسطۀ شرکت در جنگهای مختلف، از لحاظ نظامی در ضعیفترین مدل خودش زمان انقلابش بوده است. روسیه بهواسطۀ شرکت در جنگهای مختلف، از جمله جنگ با ژاپن و شکست در آن جنگ، بهشدت ضعیف شده بود؛ اما شاه چطور؟ شاه از لحاظ نظامی، در اوج قدرت نظامی خودش بود. یعنی خریدهای مهمی که او در سال 1978 انجام داده بود و 79 قابل قیاس با هیچ دوران دیگری نیست. پس آنهای دیگر از لحاظ نظامی فلج بودند. این، از لحاظ نظامی اتفاقاً خیلی قدرتمند بود و انقلاب اتفاق افتاد.
از لحاظ اقتصادی
از لحاظ ثروت، هم فرانسه و هم روسیه، تقریباً ورشکست شده بودند؛ درصورتیکه شاه بهواسطۀ فروش نفت در 5 سال آخر حکومتش، از لحاظ ثروت حکومت، بهشدت حکومت ثروتمند شده بود. نه اینکه مردم ثروتمند شده بودند؛ حکومت ثروتمند بود و پول داشت.
از لحاظ رهبری
از لحاظ رهبر، هیچکدام از انقلابهای دیگر، رهبر مشخصی را ابتداءا نداشتند. موقعی که انقلاب در حال پیروزی بود یا پیروز شد، مشخص شد. مثلاً ناپلئون در فرانسه، بعد از انقلاب آمد و رهبری را گرفت. در شوروی، چه لنین و چه استالین که بعدش بود، بعد از انقلاب آمدند؛ اما انقلاب ما از اول، رهبر واحد و مشخصی داشت.
از لحاظ وسعت
یا مثلاً در حین انقلاب، فرانسه، فقط پاریس در آن انقلاب شد و یک سری شهرهای اطراف به مرور زمان. مردم بعدها متوجه شدند که انقلاب شده است. شوروی، روسیه همین اتفاق افتاد؛ اما ایران چه؟ دورترین روستاهایش هم انقلاب کردند. مثلاً شما نگاه میکنی، در خراسان رضوی، تربت. تربت، 9 دی 57 انقلاب در آن پیروز شد. یعنی ساواک و ژاندارمری را، همه را بیرون انداختند. مجسمۀ شاه را پایین آوردند. 9 دی 57. زمانی که شاه سر جایش هست. تربت، کجای ایران است؟
میدانید که چرا میگویند تربتی لا امتی؟ تربتی لا امتی، یعنی کسی که تربت، یعنی خاک بخورد، از امت من نیست. این مال آن جریان است.
جشن پیروزی
عرضم این است که شما تفاوتها را نگاه بکنید. برای بعد از انقلاب و جشن پیروزی انقلابها. در کشورهای مختلف، جشن پیروزی را همیشه حاکمیت برگزار میکند، رژۀ نیروهای مسلح، فشفشه میزنند و هیچکدام حضور مردمی ندارد. جشن پیروزی انقلاب ما، حضور مردمیاش به چه صورت است؟
مدل انتقال
یا مدل انتقال. مدل انتقال قدرت از رهبر به رهبر بعدی. در فرانسه، کشتوکشتار برای عوضشدن اتفاق میافتاد. فقط در همان چند ماه اول، چند رهبر آمدند و کشته شدند؛ تا اینکه ناپلئون آمد و ثباتی گرفت. بعد دوباره ناپلئون را با گیوتین کشتند. همۀ رهبران را با گیوتین کشتند.
شوروی، موقعی که لنین بیمار بود، استالین تمام مخالفین را کشت یا زندانی کرد. انتقال قدرت در کشور ما چگونه بود؟ یک نفر بلند میشود و مخالفت میکند که آن هم خود شخص آقا است.
اهداف انقلابها
اما مهمتر از همۀ اینها، اهداف انقلابهاست. هدف انقلاب فرانسه چه بود؟ پایان دیکتاتوری و ازبینرفتن حکومت لوییها. لویی 14 و 15 را کشتند. با گیوتین زدند و انقلاب پیروز شد. بعد از ناپلئون، چه کسی روی کار آمد؟ لویی هجدهم. یعنی در ظاهر هم انقلابشان شکست خورد. مثلاینکه ما محمد رضا را بیرون کنیم، بعد از امام، رضا پهلوی سر کار بیاید. چه انقلابی شد؟ چه بود و چه شد؟ هرچند که قبل از لویی هم با دیکتاتوری اتفاق افتاد که ناپلئون بود.
شوروی، روسیه؛ هدف، حمایت از کارگر و کشاورز بود. دقیقاً چند سال بعد از انقلاب، 15 میلیون کشاورز از گرسنگی مردند. دقیقاً نگاه بکنید هدف چه بود؟
جمهوری اسلامی و اهداف انقلابش
اما شما اهداف انقلاب اسلامی را نگاه بکنید. جمهوری اسلامی، هیچوقت به آرمانش خیانت نکرد. ممکن است کسی بگوید اختلاسها چیست؟ این خیانت به آرمان که نبوده است. آرمان ما عدالت بود. سر عدالت، حضرت آقا، سر مبنای عدالت ایستادند. اگر یک نفر خلاف عدالت انجام بدهد، باید با او برخورد بشود. این تفاوت میکند با اینکه شعار انقلاب عوض بشود و به ضد خودش تبدیل شود. یعنی ما شعارمان معنویت بوده است و قوانین ما باید بر پایۀ معنویت نوشته بشود. این که یک مسئول این کار را انجام نمیدهد، متفاوت است تا اینکه حکومت به یک جایی برسد که هر کس شعار معنویت داد، اعدامش بکند. جمهوری اسلامی به شعارش خیانت نمیکند.
آقا، روی سند 2030 چرا ایستادند؟ کجایش را آقا ایراد گرفتند؟ گفتند استقلال کشور را از بین میبرد. ببینید. ما روی شعارهایمان که ایستادیم. به سمت شعارهایمان هم رفتیم. مثلاً شعارمان عدالت بوده است. ما در شعار عدالت، خیلی موفق بودیم.
آقا در بیانیۀ گام دوم میفرماید ایران، جزء موفقترین کشورهای دنیا در رساندن امکانات از مرکز حکومت به دورافتادهترین مناطق کشور بوده است. شعارمان این بود که همان قدر که یک شخصی که در مرکز حکومت هست، دسترسی به امکانات دارد، باید دورافتادهترین روستاها هم چنین دسترسی داشته باشند و ما به سمتش رفتیم. مثلاً زمان شاه، برق در کشور ما چگونه بود؟ فقط مراکز استانها و آن هم معمولاً در خیابانهای اصلیاش داشتند. الان شما دورافتادهترین روستاهای ایران را نگاه میکنید، معمولاً به برق دسترسی دارند. ما جزء معدود، اگر شاید بگویم تنها حکومت، جزء معدود حکومتها هستیم که دو تا حامل مهم را دست مردم دادیم؛ هم برق و هم گاز. هیچ کشوری در دنیا این کار را نکرده است. همۀ کشورهای دنیا، برق را جلو بردند. ما گاز را هم موازی آن در دورافتادهترین نقاط کشور قرار دادیم. الان کم روستایی هست که دسترسی به این جور چیزها نداشته باشد.
آب آشامیدنی سالم. بیش از 90 درصد به آب آشامیدنی سالم دسترسی دارد. آب آشامیدنی که بتوانند استفادهاش کنند. ده درصد بود که از وقتی که این دولت آمد، با طرحهایی که دارد، ظاهراً میخواهد این جریان را به صفر برساند. هیچ کشوری این طور نیست.
پس آقا با مقایسۀ انقلابها شروع میکند.
فاصله بین باید و نباید
جلوتر میروند و آقا به مشکلات میرسند. فاصلۀ میان بایدها و واقعیتها، همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد؛ اما این فاصله طی شدنی است و در طول این چهل سال، در مواردی، بارهاوبارها طی شده است. یعنی چه؟ یعنی یک چیزهایی بود که انقلاب کردیم که به آن برسیم و یک چیزی الان هستیم. فاصله دارد. ما با آرمانمان که فاصله داریم.
عدالت
ما انقلاب کردیم برای محرومان. آیا الان محرومیت را ریشهکن کردیم؟ هنوز نتوانستیم. ما انقلاب کردیم برای عدالت. آیا ما عدالت را کاملاً محقق کردیم؟ آقا میفرمایند یک فاصلهای وجود دارد بین آرمانی که انقلاب کردیم و آنچه که الان هستیم و این فاصله همواره وجدانهای آرمانخواه را عذاب داده و میدهد. یعنی بچه انقلابیها را همیشه عذاب میدهد. قرار نبود اینطوری بشود. آقا میفرمایند اما این فاصله، طی شدنی است و در طول این 40 سال، در مواردی بارهاوبارها طی شده است. زیاد هم بوده است.
امنیت
مثلاً ما یک روزی در این کشور، ناامنترین کشور دنیا بودیم. نقطهای که در زمین، ناامنترین جا بود، ما بودیم. چه سالی؟ سال 60 تا 61.17 هزار نفر در این کشور ترور شدند. آن قدری که مسئول در این کشور ترور شدند، در کل جریان حملۀ داعش به سوریه و عراق، برای آنها چنین اتفاقی نیفتاد. ما سال 60 و 61 چنین چیزی بود. آیا الان به آن آرمانمان نزدیک شدیم؟ رسیدیم یا نرسیدیم؟
زندگی مسئولین
یا مثلاً، دو یا سه سال پیش، در هر جلسهای که مینشستیم، میگفتند چرا مسئولین در برج زندگی میکنند؟ چرا مسئولین اینقدر زندگی مرفهی دارند؟ سه سال پیش، میگفتند چرا آقازادهها، وزرا، نمایندههای مجلس، استاندارها و فرماندارها چرا باید در خارج باشند؟ الان حتی یک نفر نداریم. در کل وزرا و معاون وزرا و در کل استاندارها، یک مسئول نداریم که بچهاش در خارج باشد. یک خانم خزعلی بود که فرزندش از نخبهها بود. ربطی هم به این دولت نداشت. از قبل، بورسیه شده بود. بورسیۀ قانونی وزارت علوم. رئیسجمهور به ایشان دستور داد که سه ماه فرصت دارید که فرزندتان را برگردانید یا استعفا کنید.
ببینید بزرگواران، خیلی چیزها بود که سه سال پیش آرزویمان بود. خیلیهایش محقق شد. ما سه سال پیش، موقعی که سال 97 تحریم قطعات خودرو شدیم، سال 97 آرزویمان این بود که بتوانیم این 90 قطعۀ خودرو را یک روزی بسازیم و خودرویمان را بومی کنیم. سال 1401 هر 90 قطعه را ساختیم. ببینید. عرضم این نیست که ما در همه چیز مشکل را حل کردیم. ما عرضمان این است که ما به سمت قله، خیلی سریع پیش رفتیم. یعنی آن فاصلهای که کشورها، 300سال، 500سال برایشان زمان برد که توانستند به این مراحل برسند؛ ما این مراحل را در 45 سال، 46 سال تا 50 سال همۀ این مراحل را طی میکنیم. آقا این را مطرح میکنند.
من در این جلسه قرار نیست که محتوایی صحبت کنم. قرار است فقط یک ماهیت کلی از گام دوم عرض کنم که در ذهنتان باشد. انشاءالله تمام این مباحث را ریزش را آقای فوجی به شما توضیح میدهند که مثلاً خودرو که گفتیم، جریان چه بوده است؟
اوصاف انقلاب اسلامی
باز آقا، دوباره جلوتر میآیند. میفرمایند انقلاب اسلامی ملت ایران، قدرتمند اما مهربان و با گذشت، حتی مظلوم بوده است. جمهوری اسلامی، قدرتمند است، مهربان است و از آن طرف مظلوم است. هر کس میرسد، لگد میزند. در همین کتاب، تصویرش را داریم.
قدرت
اَمریکن اینترست که زیر نظر فرانسیس فوکویاما هست، کشورها را بر اساس پاور یعنی قدرت دستهبندی میکند، ایران، هفتمین قدرت بزرگ دنیاست. جمهوری اسلامی، قدرتمند است. واقعاً قدرتمند است. فتنهای که پارسال اتفاق افتاد، ابر و باد و مه و خورشید، دستبهدست هم دادند که جمهوری اسلامی را ساقط کنند. شما با عقل مادی خودتان بگویید که جمهوری اسلامی در این یک سال، قدرتمندتر شد یا ضعیفتر شد؟ ببینید. توییتی که من سه روز پیش زدم. از دو اندیشمند دنیا که اینها، هفتۀ پیش یک مقالهای نوشتند. در آن مقاله نوشتند که خامنهای کاری کرده است که خمینی نتوانسته است انجام دهد. خامنهای، منطقه را به قدرت بزرگ برای جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. حالا اینکه آنها امام را نمیشناسند، بحثی نیست.
یک زمانی ما این حرف را میزنیم، میگوییم آقا چه کسی گفته است؟ آقا شاگرد امام است. یک زمانی، خارجی میگوید. خارجی میگوید، چیز خوبی است. خارجی که نمیتواند تحلیل کند که آقا، شاگرد امام است و… اینها از منظر خارج است. خارج خیلی مهم است که بگوید که این رهبر توانسته کاری بکند که قبلی نتوانسته بکند. نگاه خارج، نه نگاهی که ما داریم.
مثل این که میدانید یعنی چه؟ مثلاینکه کسی بیاید و بگوید کاری که سردار قاآنی انجام میدهد را حاجقاسم نتوانست انجام بدهد. این خیلی چیز مهمی است اگر در ذهن دشمن باشد. حالا بگوییم، قاآنی که شاگرد حاجقاسم است. میخواهم بگویم در تحلیلها خیلی دقت بکنید. من ذیل همان ویراستی که من زدم را بخوانید، شاید صد نفر این جمله را گفتند که رهبری بهتر از امام نیست. امام بهتر بود. معلوم میشود که اصلاً تحلیل فضا را ندارند که چه به چیست؟ الان مهم نیست.
عرض این است که دقیقاً پارسال، اینها یک مقالهای را دو نفر نوشتند که کار جمهوری اسلامی تمام شده است. پارسال نوشتند که کار جمهوری اسلامی تمام است. امسال میزنند که کاری که این شخص دارد انجام میدهد، این است که منطقه را دارد یکپارچه میکند. این میشود پیروزی دیگر. این همه پیمانی که ما در این یک سال، رفتیم و عضوش شدیم، کی توانسته بودیم عضو بشویم؟ کی توانستیم؟ همین اتفاقاتی که در سفر اخیر رئیسجمهور افتاد.
ماجرای مجاهدین خلق در آلبانی و چند دستاورد دیگر
بعضیهایش را ما عادت کردیم، یعنی اینکه بروند در آلبانی، مجاهدین خلق را بگیرند و دست گیرشان بکنند و کامپیوترهایشان را بهصورت سلفون شده به ایران بفرستند، این چه دیپلماسی است مگر که بتواند چنین کاری انجام بدهد؟ کل ابزار اصلی دشمن، این است که فکر مردم ایران را تغییر بدهد. مهمترین گروهی که داشتند فکر مردم ایران را تغییر میدادند، چه کسانی بودند؟ مجاهدین خلق بودند. شما چه کار کردید که اینها این کار را انجام دادند؟ میدانید آلبانی چه گونه است؟ آلبانی دقیقاً مثل زمان شاه است. یعنی سفیر آمریکا در آلبانی، در اصل همهکاره و رهبر است. شما آنجا، بروی اینها را از چنگ آمریکا بیرون بکشی، با این اقتدار، روزی این کار را بکنی که روز اقدام مسلحانه مجاهدین خلق در سال 60 بوده است. روزی بوده است که اینها در حرم بمبگذاری کردند. دقیقاً باید همان روز این کار انجام شود. نگاه کنید این چیزها را. این دیپلماسی مگر شوخی است؟ یا اینی که در چند هفتۀ اخیر، تعداد زیادی از افراد ضدانقلاب را در آمریکا، در فرانسه، در انگلیس دستگیر بکنی و به ایران بیاوری. اینها در آستانۀ 25 شهریور. اینها حرفش ساده است. شوخی که ندارد این کارها را انجامدادن؛ یا در آستانۀ 25 شهریور بروی و صفحۀ اینستاگرام و تلگرام ایران اینترنشنال را هک بکنی و تمام کسانی که در این یک سال، فیلم برای او فرستادند را شناسایی کنی. اینها اقتدارات خیلی عجیبی است. همۀ اینها در یک سال اتفاق افتاده است.
همین الواح و اوراقی که از هخامنشیان برگشت. دست در حلقوم آمریکاییها کرده است و کشیده بیرون. اینها اگر حکومتی در حال افول و نابودی باشد، هیچ جای دنیا برای او چنین کارهایی را انجام نمیدهند. نزدیک 50 دقیقه رئیسجمهور فرانسه با رئیسجمهور ایران صحبت بکند. اگر دارد از بین میرود که کسی از این کارها نمیکند؛ اما از آن طرف هم بهشدت مظلوم است. هر کس میرسد، فحش میدهد. هر کس میرسد، لگد میزند.
امیدواری مردم مظلوم
میرود جلوتر میرسد به اینکه انقلاب ما باعث شد که مردم مظلوم و بیپناه را امیدوار بکند و از آن طرف، ظالمینی که آرامش داشتند، خوابشان را پریشان بکند. چند تا در این کتاب نمونه آوردیم. اعتراف خارجیها و جملاتی که مظلومین عالم بیان فرمودند. مثلاً شخصی از بزرگان و مبارزین افغانستان که اسمش محمد عمر فکر میکنم بود، آمده که روز 23 بهمن وقتی با شوروی میجنگید، هی فریاد میزد شما فکر کردید خمینی هیچکس و کاری ندارد. روز بعد از انقلاب ما، قیام مسلحانۀ افغانستان اتفاق افتاد. این جور مباحث را حضرت آقا بیان میفرمایند. باز جملۀ آخر را آقا بحث انقلابها را مطرح میکنند.
میگویند چه خوب است که بیاییم چهلسالگی این انقلاب را با انقلابهای مشابه مقایسه بکنیم، انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه و انقلاب هند مقایسه کنیم که ببینیم آنجا چه شد و اینجا چه شد؟ ببینیم اصلاً 40 سال ماند که بیاییم در رابطهاش صحبت بکنیم. مثلاً الجزائر که انقلاب بزرگی بود دیگر. میدانید دیگر، شبیهترین انقلاب به انقلاب جمهوری اسلامی، انقلاب الجزائر بود که از مساجد و حوزههای علمیه شروع شد و مردم پای کار آمدند و یک انقلاب دینی بود.
انقلاب، هدفش چه بود؟ این بود که استعمار فرانسه را تمام بکند؛ اما آقا یک خاطرهای دارند. میفرمایند که من رئیسجمهور بودم. رئیسجمهور آنها آمد و با من داشت صحبت میکرد. همینطور که داشت صحبت میکرد، عربی داشت صحبت میکرد؛ یککلمهای را یادش رفته بود. به فرانسوی معادلش را به بقیه گفت و بقیه عربیاش را گفتند. آقا میفرمایند که ببینید فرانسه با اینها چه کار کرده است که 20 سال از انقلابشان گذشته؛ ولی هنوز زبانشان را نتوانستند زبان مادری خودشان را انتخاب بکنند و همچنان دارند فرانسوی صحبت میکنند. این بحثی که آنجا مطرح شد. این پس، مقدمۀ بیانیه است. مقدمۀ بیانیه را شما حداقل باید 20 جلسه، 30 جلسه خودتان رویش کار کنید. تاریخ انقلاب است، تاریخ استعمار است، همۀ اینها آنجا مطرح شده است.
سیر بیانیه (2)
دستاورد های انقلاب
بعد از آن، بخش دوم بیانیه شروع میشود. قسمت دوم بیانیه چیست؟ آقا دررابطهبا دستاوردهای انقلاب در این چهل سال صحبت میکنند که ما با رنگ سبز، آنجا آوردیم. آقا، هفت تا دستاورد بیان میکنند. یک، ثبات، امنیت، حفظ تمامیت ارضی. دو، موتور پیشران کشور در عرصۀ علم و فناوری و ایجاد زیرساختهای حیاتی، اقتصادی و عمرانی. سه، به اوج رساندن مشارکت مردمی. چهار، ارتقای شگفتآور بینش سیاسی مردم. پنج، سنگین کردن کفۀ عدالت در تقسیم امکانات عمومی کشور. شش، افزایش چشمگیر معنویت و اخلاق در فضای عمومی جامعه و هفتم، توان ایستادگی روزافزون در برابر قلدران، زورگویان و مستکبران جهان. اینها هفت تا دستاوردی است که آقا بیان میکنند.
منطق بیان دستاوردها
حالا آقا، اینها را با چه منطقی بیان میکنند. واقعاً این آقا، بینظیر است. واقعاً بینظیر است. آقا از یک منطقی استفاده میکند که این منطق، منطق خاصی است. آقا از منطق مقایسه استفاده میکند. نگاه کنید، شما هیچ راه دیگری ندارید به جز مقایسه، برای دفاع از انقلاب. شما بگویید ما فقر را به یک درصد رساندیم. طرف میگوید چیزی نیست، همۀ دنیا صفر است. مقایسه مگر نمیکند. پس چرا ما در صحبتمان مقایسه نمیکنیم؟ آقا با دو چیز مقایسه میکند: یک، با پهلوی و دو با دنیا. ما هم باید این دو را انجام بدهیم. هم باید بتوانیم با پهلوی مقایسه کنیم و هم باید بتوانیم با دنیا مقایسه کنیم. درست؟ یعنی راه دیگری شما ندارید. مباحث کلی جواب نمیدهد. باید دقیقاً شما بیان کنید که زمان شاه اینطوری بود و الان اینطوری است. چرا فقط زمان شاه جواب نمیدهد؟ چون اگر شما با زمان شاه مقایسه کنید، میگویند آقا طبیعی است. چهل سال است، میخواستید پیشرفت نکنید. پس شما باید حتماً بتوانید با دنیا هم مقایسه کنید. آقا، این کار را انجام میدهند.
استناد به آمار بینالمللی
آقا، یک خلاقیت دیگری هم به خرج میدهد. در خیلی از جاها با سندهای بینالمللی صحبت میکند، نه با سندهای داخلی. یک چیز جالب بگویم. در کل بیانیه، یک آمار هست که محکم نیست؛ روی آن خدشه میتوانی بکنی. آن کدام آمار است؟ آماری که آقا دارد ایرادمان را میگوید. آقا میفرماید: گفته شده است که ایران در استفادهنکردن از ظرفیتهای خود رتبۀ اول دنیا را دارد. یک آمار خیلی محکمی نیست؛ ولی بدی ما است، آقا میآورد؛ اما هر جا که آقا میخواهد کارآمدی جمهوری اسلامی را اثبات بکند، از دقیقترین و معتبرترین منابع بینالمللی آقا این را بیان میکند.
حالا یک سؤال از شما دارم. چرا منابع بینالمللی؟ مگر ما مردیم و منابع داخلی نداریم؟ اصلاً ما مگر منابع بینالمللی را قبول داریم؟ چه جواب میدهید؟ ما داریم میگوییم آقا، ما که آمار بینالمللی را قبول نداریم. همهاش هم که به ما فحش داده است؛ اما آن چیزهایی که میگوییم، در همین پیدا میشود. مثل منطق الغدیر میشود. علامه امینی آیا از کتب اهلسنت منبع آورد، در کتب اهلسنت بدی شیعه نیست؟ پس چرا نیاورد؟ دلیلش این است که بنایش چنین چیزی نبود. گفت آقا ما که این چیزها را قبول نداریم؛ اما ببین، این چیزهایی که ما داریم میگوییم، خودتان دارید میگویید. ما که منابع بینالمللی را قبول نداریم، این چیزهایی که ما میگوییم را که خود شما هم دارید اعتراف میکنید.
باورپذیری؛ معیار استنادات
پس این نکته، نکتۀ مهمی است که چرا منابع بینالمللی را آوردیم؟ چون باورپذیریاش بیشتر باشد. حالا اگر یک جایی، منبع بینالمللی باورپذیر نبود و منبع داخلی باورپذیر بود، باید چه کار کنیم؟ باید منبع داخلی بیاوریم. در دفاع از نظام، این را دقت کنید. ما باید باورپذیر صحبت بکنیم. ما از آقا صحبت بکنیم در بحثمان یا نه؟ ببین باورپذیری بیشتر میشود یا نمیشود؟ من اگر در جمع شما بگویم آقا گفته است، باورپذیری خیلی بیشتر میشود؛ اما اگر رفتم در جمع ضد انقلابها و گفتم آقا گفته چه؟ برای همین ما در کتاب صعود چهلساله، هیچ آیه و روایت نیاوردیم. هیچ صحبتی از آقا نیاوردیم؛ به جز یک جا و آن هم فصل معنویت است. یعنی در معنویت، آمار بینالمللی نبود؟ چرا بود. پس چرا نیاوردی؟ چون معنویت، برای قشر مذهبی است، نه قشر سکولار. قشر مذهبی میگویند جمهوری اسلامی آمد و معنویت در طول این 44 سال کاهش پیدا کرد. ما چه بگوییم؟ ما بگوییم طبق آمار بینالمللی فرزندان نامشروعمان از فرانسه پایینتر است. طرف میگوید چشمتان روشن. انقلاب کردید که فرزندان نامشروعتان از فرانسه پایینتر باشد؟
پس ما باید چه بگوییم؟ باید بگوییم آیات و روایات چه میگوید؟ معیار اصلی دینداری چیست؟ حالا که طبق آیات و روایات این هست، آیا ما در کشور، این چیزها را داریم یا نداریم؟ آقا این طور انجام میدهند. آقا تمام بحثشان این است که بتوانند مقایسه کنند و باورپذیریاش برای مخاطب بیشتر شود. پس آقا، در قسمت دستاوردها، از چه منطقی استفاده میکنند؟ مقایسه. مقایسه با پهلوی و دنیا.
سیر بیانیه (3)
چالش ها و ظرفیت ها
قسمت سوم بیانیه چیست؟ چالشها و ظرفیتها. ما یک سری چالشها و مشکلات داریم، از تحریم گرفته تا مشکلات خودمان، یک سری ظرفیتها داریم. هم چالش است و هم ظرفیت. آقا اینها را بیان میکند. آن هم یک تعدادی را در کتاب آوردیم که ظرفیتهای بیشمار کشور، چه چیزهایی هست؟ درست. این هم چیز خیلی خاصی نیست.
توصیه ها و منطق بیان آنها
اما میرود فصل چهارم. عرض کردم در قسمت دستاوردها، آقا از چه منطقی استفاده کردند؟ مقایسه. آقا در فصل توصیهها از چه منطقی استفاده میکنند؟ ضرورت داشتن آن ویژگی و عقوبت ترک آن ویژگی. در تمامش آقا این را معین میکنند. علم، این هفت تا توصیه است که قرار است به تمدن برسیم. آقا باید بگوید ضرورت چیست؟ آقا میفرماید دنیای غرب به برکت دانش خود بود که توانست برای خود، ثروت، نفوذ و قدرت ۲۰۰ساله فراهم کند و با وجود تهیدستی در بنیانهای اخلاقی با تحمیل زندگی به جوامع عقبمانده از کاروان علم، اختیار سیاست و اقتصاد آنها را به دست بگیرد. چه شد؟ چرا باید علم داشته باشیم؟ اگر نداشته باشیم، چه میشود؟ حضرت علی علیهالسلام چه میفرمایند؟ لن تعرف الرشد حتی تعرف الذی ترک. کسی معنای رشد را درک نمیکند، مگر اینکه ببیند کسانی که درک کردند، چه شدند؟ درست؟ آقا هم از همین منطق استفاده میکند. این منطق، روی منبر خیلی جواب میدهد که آقا اگر تو این ویژگی خوب را نداشته باشی، چه میشود. اگر تو روحیۀ ایثارت را از دست بدهی و روحیۀ حرص پیدا کنی، چه اتفاقی میافتد. بیایید دانه به دانه کشورها را بگوییم که با حرص چه اتفاقی برایشان افتاده است.
یک خاطره برایتان بگویم. این خاطره، قدیم این خاطره را اصلاً در جمع طلبهها و آخوندها نمیگفتم، چون خیلی زشت بود. یکبار، در جمع ائمۀ جمعه، 800 نفر از ائمۀ جمعۀ کشور، سخنرانی داشتم. صحبتم تمام شد و گفتم اگر سؤالی هست بفرمایید؛ وگرنه دعا بکنیم.
حاجی علیاکبری یکدفعه فرمودند که حاجآقای راجی، این داستانی که برای ماشین بود و در ماشین نشسته بودید و یکی یک سؤالی پرسید را بگویید. کدام یکی حاجآقا؟ همانی که طرف، اینطوری پرسید. حالا من در عمرم، این را در جمع آخوندها نگفته بودم، اینجا حالا 700 یا 800 تا امامجمعه نشستند، از حاجی علمالهدی گرفته، همه نشستند. بعد دیدم، همه خندیدند بعد از اینکه تعریف کردم. دیدم خیلی هم بد نبوده، من فکر میکردم.
حالا دیگر جرئت دارم بگویم. دو سال، سه سال پیش بود که توی تاکسی نشسته بودم، هی صوت میفرستادم، شبهات را میفرستادند و داشتم جواب میدادم. این رانندۀ تاکسی، دید من هی دارم شبهه جواب میدهم، احتمالاً متوجه شده بود که من کارم همین چیزهاست. هی میگفت که حاجآقا میشود من هم یک شبههای بپرسم. گفتم بفرمایید. گفت حاجآقا، راستش را بخواهید رویم نمیشود. خیلی زشت است. من فکر کردم سؤال شرعی و… است. گفتم این حرفها چیست؟ لا حیاء فی الدین. در دین حیا نیست. اگر سؤالی هست بپرسید. گفت حاجآقا، عذر میخواهم از شما، ببخشید، من آدم ضد آخوند نیستم. سؤال است در ذهنم. گفت اگر یک روزی پزشکها نباشند، یکعالم آدم میمیرد. یک روزی اگر مهندسین نباشند، ساختمانی ساخته نمیشود. رفتگر اگر نباشد، کشور به گند کشیده میشود. شما آخوندها اگر نباشید، چه میشود؟ خب ببینید، ما باید از چه مدلی استفاده کنیم؟ اگر نباشد چه میشود. من به او گفتم که آقا، فلسفۀ وجودی آخوندها چیست؟ این است که بتوانند معنویت مردم را زیاد کنند. اینکه میکنند یا نمیکنند، بحث دیگری است. کار ما این است دیگر. معنویت در جامعه بیشتر شود. پس سؤال این است که معنویت به چه دردی میخورد؟ گفتم بیا با هم گفتگو کنیم که کشورهایی که معنویت ندارند، چه اتفاقی برایشان افتاد. گفتم مثلاً آمریکا، وقتی به سمت بیدینی رفت، 40 درصد فرزندانش الان از راه نامشروع متولد میشوند. بعد چه اتفاقی میافتد؟ اینها 12 درصد با پدر زندگی میکنند و بقیه با مادر. آنهایی که با مادر زندگی میکنند، چه اتفاقی میافتد؟ 85 درصد از جرم و جنایتهای آمریکا، توسط همین 40 درصد است. بعد مردم آمریکا، سالانه باید چقدر برای این جرم و جنایات مالیات بدهند؟ 4118 دلار باید مالیات بدهند. همینطور شروع کردم به گفتن. طرف خیلی خوشش آمده بود و گوشت و پوست خونش قرار گرفت که آخوندها به چه دردی میخورند.
این از چه فرمول است؟ اگر نباشد، چه میشد. جمهوری اسلامی، اگر نمیبود چه میشد؟ حوزۀ علمیه اگر نمیبود چه میشد؟ و ما در این زمینه خیلی ضعیف وارد شدیم. اسلام اگر نمیبود، چه میشد. این خلاصه از فرمول بعدی که آقا استفاده میکنند.
پس چه شد؟ ضرورت آن ویژگی و عقوبت ترک آن ویژگی. حالا آقا توی بحثشان ضرورت نمیگویند. چرا؟ چون برای مخاطب سؤال نیست. مثلاً در بحث مبارزۀ با فساد، آقا ضرورتش را نمیگوید. چرا؟ چون برای کسی سؤال نیست. آنجایی آقا ضرورت را میگوید که میگویند چرا. مثلاً اقتصاد قوی، چرا کشور باید اقتصادش قوی و مستقل باشد؟ چرا وابسته نباشد؟ آقا ضرورتش را بیان میکنند. این خلاصۀ جملاتی بود که خدمتتان عرض کردم. اگر مطلبی نیست که از محضرتان مرخص شوم.
سوالات
طلبه: حاجآقا ما اینها همه را شنیدیم، در جمع که مطرح میکنیم، برای طرف مقابل قانعکننده نیست. باز هم رفتارهای خصمانهاش را میبینی. مثلاً در همین اربعین رفتیم کربلا، اشخاصی که با ما بودند، میگفتند همین عراق از ما بهتر است. نگاه کنید که چه جوانهایی پای کاری دارد. اصلاً یک استدلالهای خندهدار. میگفت همین ماشینی که اینجا اوراقی است، آرزوی جوانهای ماست.
استاد: شما چه جواب میدادید؟
طلبه: مثلاً میگفتم ببین اینها چقدر تولید خودشان دارند؟ یک ماشین تولید عراق باشد، به من نشان بده.
لزوم داشتن اطلاعات جامع
استاد: درست است. اگر بتوانید کامل جریان را بدانید که جریان چیست، طرف قانع میشود. دقیقاً همین چیزی که شما میفرمایید، من داشتم در پیادهروی از کربلا سمت مرز میآمدیم. توی مینیبوسها نشسته بودم، پشت سرم چهار نفر نشسته بودند و همه هم یکدیگر را دکتر صدا میزدند. اینها در مورد ارزش پول عراق با هم گفتگو میکردند. ما یک دورانی آمدیم و میتوانستیم با هزار تومان چه بخریم. بعد من برگشتم و در استدلال برایشان آوردم که چرا ارزش پول بالاست. ده دقیقۀ بعد، بالاتفاق قانع شدند. آن یک درصد را کنار بگذارید که شما میگویید در کشور ما ممکن است ده درصد باشند که نمیخواهند قبول کنند. یعنی شما برایشان معجزه بیاوری، قبول نمیکنند. کار نداریم با آنها، کاری از دستمان بر نمیآید. ما بخشمان، بخش غالب کشور است. چرا تا الان نتوانستیم قانع کنیم؟ چون ما مباحث را نقطهنقطه یاد گرفتیم. یعنی یک قسمت از اینجا گرفتیم، یک قسمت از آن طرف یاد گرفتیم، اینها شبکه نمیشود که طرف قانع بشود؛ اگر شبکه بشود قانع میشود. شما که دارید از دوستان و فامیل و آشنایانتان که اربعین رفتند، صحبت میکنید. شما اینجایی که نشستید، ده قدم آن طرفتان فاتح معتمدانی آمده است با من صحبت کرده است. مسجد ملاهاشم، فاتح معتمدانی با من صحبت کرده و قانع شده است. علی دایی با من… اینها در حکمشان، این است که اینها سه روز باید مشهد بروند و سه روز به اندیشکدۀ راهبردی صعداء بروند و از راجی مجوز بیاورند. اینها، همه میآیند. اینها میآیند با من صحبت کنند.
در زندانها من با لیدرهای مختلف صحبت میکنم. من نمیگویم که اینها بالاتفاق قانع میشوند. دیگر هیچچیز نمیگویند.
طلبه: قانع نمیشود، در جمع یکتکهای و… چه مقابلهای باید بکنیم؟
استاد: محتوا دستتان باشد. وقتی طرف یک جمله گفت، شما هم محترمانه یک جمله جواب بدهید. یعنی اگر آمد به شما گفت که آلمان، این طور است و ایران اینطوری است، شما دستتان پر است که بتوانید همینالان از آلمان صحبت بکنید. باید دست پر باشد. حرف من این است. مثل احکام است. نمیشود فقط وضو را بلد باشی. از زکات میپرسند باید بلد باشیم. ما در پاسخ به شبهات، فقط وضو را بلد هستیم. ما باید همه را بلد باشیم. مجاهد جهاد تبیین همین است. یعنی باید بتواند تمام هجمۀ دشمن را خنثی کند. جهاد تبیین هم سخت است. مطالعات عمیق لازم دارد. با یک ربع، بیست دقیقه و نیم ساعت، کاری جلو نمیرود. گاهی وقتها، شما در یک روز 17 ساعت مطالعه میکنید. 15 ساعت مطالعه میکنید. گاهی وقتها برای یک سخنرانی که میخواهید بکنید، هزار ساعت پژوهش انجام شده است که سخنرانی میکنید. اینها قانعکننده است؛ والا ما تا به منطق پاسخگویی نرسیم، دادههای خورد خیلی به کارمان نمیآید. حالا در این جلسات خواهید دید که وقتی مثلاً روند علم گفته شد، روند خودرو گفته شد، روند ارزش پول گفته شد؛ آن موقع میبینید که چقدر دستتان در این مباحث پر است.
جو راحتطلبی مردم
طلبه: استاد ببخشید. این فضایی که در جامعه غالب شده است، این است که مردم بیشتر راحتطلب هستند. یعنی حاضر هستند زیر سلطهگر و استکباری باشند؛ اما بهترین امکانات را داشته باشند. مثل همان عراق. ما تولید نکنیم، استقلال و آزادی نداشته باشیم؛ ولی بهترین ماشین را داشته باشیم.
استاد: اتفاقاً همان را هم ثابت میکنیم که اگر استقلال نداشته باشی، هیچوقت مشکل اقتصادیات حل نمیشود. همان ماشینی که شما فرمودی.
ارزش پول ملی عراق
عراق چرا ارزش پول ملیاش از ما بالاتر هست؟ میدانید دیگر، ارزش پول ملی عراق اوایل سال 1900 با هند برابر میشد. بعد بریتانیا که آمد، با پول انگلیس برابرش کرد و بعد با دلار. با دلار که انجام داد، موقع جنگهای خلیج فارس، ارزش پول عراق تا هزار برابر کاهش پیدا کرد. عراق مجبور شد چاپ پول داشته باشد. از عربستان و آمریکا وام گرفت. از چین وام گرفت. موقعی که آمریکا آمد، به خاطر اینکه بتواند این کشور را نجات بدهد، اعلام کرد که این کشورها باید بتوانند بدهی خودشان را ببخشند. به زور بدهی عربستان را بخشید، بعد بهواسطۀ کارخانهای که در عراق داشت، ارزش پول عراق را میخکوب کرد. به چه چیزی؟ به منابعش. مجبور است منابعش را از دست بدهد که ارزش پولش ثابت بماند. ارزش پول ثابت ماندن، هیچ فایدهای برای مردم عراق ندارد؛ چون مردم عراق، روز به روز فقیرتر میشوند. ارزش پول عراق فقط در مواجهه با یک ارزش پول دیگر، ارزش پیدا میکند و نه برای خود مردمش.
مردم ما هم همینطور. الان ما بیارزشترین پول دنیا را داریم. آیا فقیرترین مردم دنیا را داریم؟ نخیر. پس چرا ارزش پولمان… اصلاً ببین، ارزش پول ملی هیچ اهمیتی در زندگی مردم ندارد. آمار فقرشان از کشور ما بیشتر است و از کشور ما بالاتر است. تقریباً بالای 50 درصد است.
طلبه: چطور این روند به وجود آمده است که فقیر شدند؟
استاد: هیچوقت امکانات دستشان نرسیده است. فقرشان را هیچ حکومتی برطرف نکرده است. امکانات دستشان نداده است. زمان شاه، 46 درصد فقیر داشتیم. چرا؟ چون حکومت بنا نداشت. چرا ارزش پول، در زندگی اهمیتی ندارد؟ با تورم قاطی نکنید. آن که گران میشود و شما نمیتوانید بخرید، قدرت خریدتان پایین میآید، بهواسطۀ تورم است؛ نه بهواسطۀ ارزش پول. ارزش پول هیچ اهمیتی در زندگی ندارد. چرا ندارد؟ الان نظام میخواهد 4 تا صفر را بردارد. پول ملی ما میشود هشتاد و سومین پول دنیا. در زندگی شما فرقی میکند؟ حقوقهایتان را با 4 تا صفر اضافه میگیرید؟ شهریهتان را 4 تا صفر اضافه میگیرید؟ 20 هزار تومان، میشود دو تومان. تمام شد. چه فرقی برای شما میکند. حالا اگر بهجای چهار تا صفر، 5 تا صفر را برداریم، جزء 50 کشور اول دنیا میشویم. حالا اگر 7 تا صفر را برداریم، جزء اولهای دنیا میشویم. در زندگی شما فرقی حس میشود؟ آرژانتین، 13 تا صفرش را حذف کرد. ما جزء معدود کشورهایی هستیم که هیچ جور مدل پولمان را عوض نکردیم. الان، ما از ریال، تومان بشویم. ما جزء صد تا کشور اول دنیا میشویم. در زندگی فرق میکند؟
پس ارزش پول، اهمیتی ندارد. آن تورم است. این مغالطههایی که انجام میدهند، همینهاست. ارزش پول عراق، میخکوب شده است، مثل عربستان که ارزش پولش میخکوب است؛ هیچچیزی تغییری نمیکند؛ فقط مردمش فقیرتر میشوند.
طلبه: مگر پایین آمدن ارزش پول، باعث تورم نمیشود؟
استاد: نه. تورم باعث پایین آمدن ارزش پول میشود. ببینید کلاً ارزش پول، یک چیز قراردادی است. عرض کردم، ریال و تومان. خود حکومت مشخص میکند. فردا بگوید بهجای ریال، ارزش پول ما به تومان محاسبه شود. چه کار کنیم؟ فرقی میکند؟ حتماً حکومت باید بتواند قدرت پولش را بالا نگه دارد که در معادلات جهانی بتواند؛ ولی برای خود مردم، تغییری ندارد.
طلبه: مردم ارزش پول را به این میبینند که قبلاً با 30 هزار تومان، یک کیلو گوشت میشد؛ الان با 400 هزار تومان یک کیلو گوشت میشود.
استاد: این هم اشتباه است. باید بگویند با حقوقمان میتوانستیم چقدر بخریم، الان میتوانیم چقدر بخریم. این میشود قدرت خرید و این درست است. قدرت خرید، بحثی در آن نیست. ارزش پول، بحث من بود. عراق هم حرفمان همین است. عراق اگر قدرت خرید حساب کنی که افتضاح است. ارزش پولشان از ارزش پول ما بالاتر است؛ اما مردمشان که از مردم ما فقیرتر هستند.
طلبه: این فرقی هم که فرمایید در مورد قدرت خریدشان است.
استاد: فرق همان است. هفت تا کالای اساسی را داخل سبد میگذارند و میگویند این هفت تا را با حقوقت میتوانی بخری؟ خانه و ماشین و… اگر توانستی بخری، بالای خط فقر میروی و اگر نتوانستی، زیر خط فقر میروی. محتوا اگر دستتان باشد، این جوری نیست که طرف مقابل بتواند شما را حریف بشود. نه. طرف قانع هم نشود، مجبور است چیزی نگوید؛ چون بیشتر از او آبرویش میرود.