00:00
00:00
  • عنوان جلسه: ‌جلسه ششم (هویت طلبگی و علم آموزی) 00:00
توسط: حجت الاسلام و المسلمین احمد عزتی

مالک حقیقی کیست؟

از داغ فرزند تا توحید اجتماعی

سخنی از دل یک خاطره واقعی

یکی از آقایانِ شناخته‌شده‌ی مشهد ـ که مسجدشان هم از مساجد فعال شهر است ـ فرزند نوجوانش را در شب قدر از دست داد.
پسر چهارده‌ساله‌ای که رفته بود بالای پشت‌بام مسجد، کنار کوله‌ها را نگاه کند، و متأسفانه دچار برق‌گرفتگی شد و از دنیا رفت.

صحنه، صحنه‌ی کمی نبود…
اما چیزی که من را میخکوب کرد، آرامش پدر بود.

آرامشی که از ایمان می‌آید

چند شب بعد، در مراسم ترحیم، بعد از افطار، حاج‌آقای صرافان منبر بودند و آقای امیدوار هم منبر می‌رفتند.
دیدم حاج‌آقا صرافان ـ با اینکه فرزندش تازه از دنیا رفته ـ دفترچه درآورده، نشسته صف دوم، و دارد نکات علمی منبر را یادداشت می‌کند.

آخر مجلس، دم در ایستاده بود برای خداحافظی با مردم.
به یکی از دوستان ما ـ که چند سالی از من بزرگ‌تر بود ـ گفت:

«آقای فلانی، یک دخترخانمی هست، مورد خوبی است برای ازدواج.»

دوستان!
همان پدر داغ‌دیده، گره ازدواج یک جوان را باز کرد.
و من شاهد بودم؛ آن ازدواج، یکی از موفق‌ترین ازدواج‌هایی بود که می‌شناسم.

وقتی انسان مالک نمی‌بیند، آرام می‌شود

این آرامش از کجا می‌آید؟
از این جمله‌ی کوتاه، اما عمیق:

«این خدا دارد می‌بیند…»

یعنی چه؟
یعنی من مالک چیزی نیستم.
فرزند هم امانت است.
جان هم امانت است.
همه‌چیز امانت است.

قصه‌ای از یک مرجع بزرگ

مرحوم آیت‌الله العظمی ابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگ شیعه، جوانش را از دست داد.
دیدند گریه نمی‌کند.
تعجب کردند.
گفتند: مگر می‌شود پدر باشی و گریه نکنی؟

خادمش می‌گوید:
دو سه شب گذشت، دیدم نیمه‌شب در حیاط راه می‌رود و گریه می‌کند…
رفتم جلو، دیدم این شعر را زمزمه می‌کند:

داغی که حسین از غم اکبر پسر داشت
جز خالق و اکبر ز دل او که خبر داشت

دوستان!
این‌ها گریه نمی‌کنند که سبک شوند؛
گریه‌شان را می‌برند درِ خانه‌ی خدا.

توحید فقط فردی نیست؛ اجتماعی هم هست

اگر قبول کردیم مالک حقیقی فقط خداست،
پس در این عالم هیچ ربّی جز خدا وجود ندارد.

اینجا توحید، اجتماعی می‌شود.

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

«اگر کسی غیرِ خدا را مالک بداند، از بندگی خارج شده است.»

دوستان!
اگر در برابر مستکبر بایستی و نگویی «مرگ بر آمریکا»،
یعنی هنوز برای او مالکیت قائل شده‌ای.
یعنی هنوز او را «ارباب» دیده‌ای.

پیامبر آمد تا نظم ارباب‌ـ‌رعیتی را بشکند

گفتند:
یا محمد!
با ما شریک شو.
در اقتصاد ما شریک شو.
سودت محفوظ، فقط نظم ما را به هم نریز!

پیامبر فرمود:

«اگر خورشید را در دست راست من بگذارید و ماه را در دست چپم،
من از حرفم دست نمی‌کشم.»

چرا؟
چون آمده بود بگوید:
شما ارباب نیستید.
مالک، فقط خداست.

تبلیغ تهاجمی، نه دفاعی

دوستان!
سبک پیامبر این بود:
فقط جواب شبهه ندهید.
شبهه ایجاد کنید.

بگویید:
تو که دم از حقوق زن می‌زنی،
تو که شعار آزادی می‌دهی،
نظامت از سر تا پا ایراد دارد!

پیامبر فرمود:

«اگر ایمان بیاورید، دنیایتان را هم می‌سازم.»

امیدوارم همه‌ی ما
مشمول دعاهای اهل‌بیت علیهم‌السلام باشیم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد 🌿

همچنین بخوانید...