00:00
00:00
  • 00:00
توسط: حجت الاسلام والمسلمین احمد عزتی (استاد پایه رشته فلسفه و کلام و دبیر علمی گروه کلام)

مقدمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا. خب خدا را شاکریم که لحظات عمرمان را به فهم یکی از کتاب‌های بسیار مهمی که در واقع با شیوۀ قرآنی، به کشف مطالب می‌پردازد، داریم وقتمان را صرف می‌کنیم. در واقع داریم وقتمان را برای تفسیر قرآن صرف می‌کنیم که مبارک و بابرکت و خوش‌یمن است؛ چون…

قرآنی بودن رهبری

مقام معظم رهبری می‌فرمایند که من، قرآنی بودن خودم را مدیون مادرم هستم. می‌فرمایند: پدرم ساکت بودند، زیاد حرف نمی‌زدند؛ این نتیجۀ همان حجره‌های نمناک نجف بوده است که تک‌وتنها زندگی می‌کردند و آدم را ساکت بار می‌آورده است؛ اما مادر ما خیلی خوش حرف بود، با ما حرف می‌زد، شعر حافظ می‌خواند، تفسیر می‌گفت؛ لذا ایشان می‌فرمایند قرآنی بودن خودم را مدیون مادرم هستم؛ لذا بزرگوارانی که در اینجا متأهل هستند، زمینه را برای در واقع قدرت بیشتر داشتن همسرانتان، یعنی زمینۀ قوی‌تر، همسر شما می‌تواند مادر فرزندی بشود که فردا این‌قدر می‌تواند در ابعاد مختلف تأثیر‌گذار باشد. این یک نکته بود. ایشان می‌فرمایند قرآنی بودن خودم را مدیون مادرم هستم.

سن رهبری در زمان سخنرانی

نکتۀ بعدی که دوستان، ایشان این بحث‌ها را در سال 53، در سن 35 سالگی گفتند. جای 5 و 3 را عوض کنید، سن رهبری یادتان می‌آید. در سال 53 که آقا چند سالشان بوده است؟ 35 سالشان بوده است. ایستاده، نه مثل ما که می‌نشینیم، در همین مسجد امام حسن مجتبی و با دهان روزه، ماه رمضان، آن هم دوستان قبل از صحبت، کلیات مطالبشان را ایشان، با پلی کپی‌های آن زمان، الان این پرینتر را می‌زنی، همه را در می‌آورد؛ حوصله به خرج نمی‌دهند چنین کاری بکنند، ایشان قبلش با پلی کپی آماده می‌شده است و به مخاطب می‌دادند. یعنی رئوس مطالب را ایشان برای مخاطبین خودشان ارائه می‌دادند. هم کار قرآنی می‌کردند و هم ابتکار. کسی که رئوس مطالبش را قبلش توضیح بدهد، آیاتش را، استشهاداتش را…

پس نکتۀ اول را گفتیم ایشان قرآنی بودنشان را مدیون مادرشان می‌دانند. دوم اینکه مطالبشان را در 35 سالگی و سال 53 ابراز کردند، با دهان روزه و ایستاده در ماه رمضان. این‌ها نکات کلی است که در مورد این بحث‌ها ایشان داشتند؛ اما دنبال چه هستند؟

قاعدتاً می‌دانید که این بحث‌ها مال قبل از انقلاب است یا بعد از انقلاب؟ 53 می‌شود قبل از انقلاب، لذا سمت و سوی بحث‌ها، یک مقداری به این سمت می‌رود که دین اجتماعی، دینی که اجتماعی شدن از آن می‌خواهد در بیاید، قاعدتاً پررنگ‌تر است. خب ساواک هم می‌فهمید. همین سمت و سو داشتن صحبت‌های ایشان باعث می‌شود که بعد از سخنرانی‌های ایشان، ایشان را دستگیر می‌کنند و به ساواک می‌برند. این هم یک نکته که دوستان توجه داشته باشند که سمت و سوی بحث‌های ایشان این طور است.

البته یک نکته‌ای را هم بگویم. این بحث‌هایی که ایشان دارند، بعضی موقع‌ها در صحبت‌های اخیرشان، یک تکمله‌هایی زدند که آن‌ها، در واقع چیز‌های خوبی است که دوستان به آن توجه کنند. من یکی‌اش را الان بگویم.

من حواشی کتاب را که بگویم، بعد یک جغرافیای کلی از این 28 جلسه‌ای که ایشان گفتند را خدمتتان می‌گویم، جلسات بعد ان‌شاءالله هم صحبت می‌شویم، متناسب با صفحاتی که دوستان اعلام کردند. ببینید دوستان، وقتی که ایشان بحث توحید را مطرح می‌کنند، می‌دانید، فعلاً به‌صورت اجمالی، اشاره‌ای به جغرافیای کتاب بکنم: ایشان ابتداءا سراغ ایمان ‌می‌روند. توضیح خواهم داد. بعد ‌می‌روند سراغ توحید، بعد ‌می‌روند سراغ نبوت و بعد سراغ ولایت ‌می‌روند. معاد را که نمی‌رسند بحث کنند. نبوت و ولایت هم که در واقع همان راه و راهنما است که یک چیز هستند. امامت و ولایت و نبوت، یک چیز هستند. عدالت هم که ذیل توحید است؛ لذا تمام این نکاتی که به‌عنوان اصول‌دین و اصول مذهب معروف شده است، ایشان در بحثشان دارند؛ جز معاد که نمی‌رسند بگویند.

نفی طاغوت

حالا توجه کنید؛ ایشان در همۀ بحث‌ها خصوصاً توحید را به چه می‌زنند؟ کسی می‌داند؟ توحید یعنی چه؟ نفی طاغوت. طاغوت نباید باشد. حالا این، طاغوت درونی باشد یا بیرونی. ببینید، طاغوت بیرونی را هم می‌گویند که همان نکته‌ای که گفتم، سمت و سو‌های انقلابی هم به بحث‌هایشان می‌دهند. مخاطب را به تعبیری، با ابعاد اجتماعی دین آشنا می‌کنند. توحید یعنی نفی طاغوت و حکومت الله. الله باید حکومت کند. داستان معروفی در همان درس‌ها می‌آورند. پسر حاتم طایی، عَدی بن حاتم طایی باشد، چون حجربن‌عدی هم پسر همان می‌شود؛ لذا عدی بن حاتم، پسر حاتم طایی می‌شود و حجربن‌عدی هم نوه‌اش می‌شود. این حجربن‌عدی که از یاران امیرالمؤمنین بودند، در زمان امام حسن هم بودند. حالا دقت کنید. ایشان در آنجا یک داستانی نقل می‌کند. عدی بن حاتم وارد شهر مدینه می‌شود. آقا رسول‌الله یک نگاهی می‌کنند، می‌بینند این زمنای مسیحی را بسته است. حضرت یک نگاهی به آن می‌کنند و می‌گویند ای مشرکین و به تعبیری کفار. عدی بن حاتم، ناراحت می‌شود. یک آیه‌ای از قرآن می‌خوانند که بوی شرک و کفر برای مخاطب می‌آید. این‌ها را تفصیلش را بعداً می‌گویم. فقط می‌خواهم اشاره‌وار، نکات حاشیه‌ای را بگویم. عدی بن حاتم ناراحت می‌شود. می‌گوید یا رسول‌الله، این حرفی که شما زدید، ما کافر و مشرک نیستیم؛ ما مسیحی هستیم، موحد هستیم. حضرت فرمودند نخیر، شما به تعبیری کافر و مشرک هستید. چرا؟ به‌خاطر این نکته: احلوا حراما و حرموا حلالا. علما و بزرگ‌تر‌های شما حلالی را حرام می‌کنند و حرامی را حلال می‌کنند و شما صدایتان در نمی‌آید. حضور خدا در جامعه کجاست؟ این یعنی کفر، این یعنی شرک، این یعنی توحید نداشتن، این یعنی خدا حکومت نمی‌کند، این یعنی چه کسی دارد حکومت می‌کند؟ آن آقا بالادستی که انحرافی است. این معنای توحید است. توحید یعنی حکومت الله، یعنی نفی طاغوت.

حرف نو تکمله کتاب

این‌ها در طرح کلی گفته می‌شود؛ اما یک حرف جدید‌تری، البته قبل‌تر هم مقام معظم رهبری داشتند و آن تکمله‌ای بر این کتاب می‌شود. این نکات حواشی را می‌گویم و بعد جغرافیای کتاب را فعلاً این جلسه می‌گوییم و از جلسۀ بعد، وارد خود کتاب بشویم.

ببینید دوستان، اینجا بیشتر از تعبیر جمهوری اسلامی، کدامشان را دارید بیشتر می‌بینید؟ اسلامی‌اش را می‌بینید. اسلام یعنی حکومت الله، یعنی نفی طاغوت؛ اما جمهوری هم در این بحث‌های طرح کلی، آدم می‌تواند پیدا کند؟ حالا خوب است. شروع می‌کنیم، بحث‌های بعدی که مباحثه می‌کنیم، اگر کسی جایی پیدا کرد که بتوانیم بگوییم آن را هم در آن بحث‌ها گفتند، خوب است؛ اما بیشتر، می‌گویم، زمانۀ آن زمان این بوده است که بیشتر می‌خواستند نفی طاغوت کنند؛ حالا چه بیانی داریم، حرف نوی ما چیست؟ این را در فیش‌های مقام معظم رهبری، همین تازگی هم ایشان در سخنرانی‌شان در اول هفتۀ دفاع مقدس گفتند. ایشان گفتند، می‌دانید حرف نوی ما می‌دانید چه بود؟ یعنی آن حرفی که ما از آن دفاع می‌کردیم و دشمن از آن می‌ترسید، چه بود؟

همین دوتا نکته: جمهوری اسلامی. یعنی اسلام به معنای نفی طاغوت و هر حکومت و سند بالادستی که بخواهد انحراف ایجاد بکند را ما نفی می‌کنیم؛ اما حرف نوی ما، فقط آن نیست. الله باید بیاید، کنارش چه کسی باید بیاید؟ مردم باید بیایند. این خیلی حرف نویی است و در جهان خیلی جلوه کرد. ایشان می‌فرمایند این، حرف نو است. در فیش‌هایی هم که در سایت مقام معظم رهبری هست، مراجعه کنید و حرف نوی جمهوری اسلامی را جستجو کنید، همین را پیدا می‌کنید. اولی‌اش یا دومی‌اش همین است. حدود سی، یا سی و خورده‌ای حرف نو می‌شمارند. یکی‌اش همین است: جمهوری اسلامی. این‌ها می‌گفتند چطور می‌شود که هم خدا باشد و هم مردم.

غربی‌ها می‌گویند فقط چه کسی باشد؟ مردم. نگاه‌های لیبرال و آزادی مطلق و… این‌هاست. اخوان‌المسلمین هم که داعش هم شاخۀ نظامی‌اش باشد، از 100 یا 150 سال پیش چه می‌گویند؟ کدام قسمتش را می‌گویند؟ می‌گویند فقط خدا. به چه قیمت؟ به این قیمت که سر بچه‌ها را قطع کنیم، سر این زنان را قطع کنیم، به اسارت ببریم. بفروشیم. به همین قیمت. به تعبیر مقام معظم رهبری، واقعاً این عربستانی‌ها فرق جعبۀ موز و جعبۀ انتخابات بلد نیستند. این تعبیر ایشان است. درست است. یعنی واقعاً مردم برای آن‌ها، هیچ؛ اما حرف ما این بود که اسلام به علاوۀ جمهوری.

غربی‌ها می‌گفتند هم حرف ما را گفته است، هم از آن طرف، از اسلامش هم کوتاه نمی‌آید، باج نمی‌دهد. چه کار می‌خواهد بکند و این دو را با هم جمع کند و دوستان، موفقیت ما در همین است که این حرف نوی ما به جهان مخابره شده است و فهمیدند و به اینجا گرایش پیدا می‌کنند. به عربستان کسی گرایش پیدا نمی‌کند. حرف نویی نیست. جذاب نیست. برای هیچ‌کس جذاب نیست. بوی قلدری و استکبار و دیکتاتوری و… می‌آید؛ اما این حرف، حرف نویی است.

معروف هم هست که این فیلسوف، آقای کارل کوپر ظاهراً، می‌گوید اگر شما می‌خواهید جایی را موشک بزنید، کجا را بزنید؟ جمهوری اسلامی را بزنید. عربستان که چیزی نیست به تعبیری، این جمهوری اسلامی ایران را باید بزنیم. هم حرف ما را دارد می‌زند و هم از حرف خدا کوتاه نمی‌آید. ظاهراً در این کتاب، این نیست. این دیگر ارتقای خیلی درجۀ یکش است که ایشان علاوه بر اسلام، توحید به معنای حقیقی‌اش چه شد؟ نفی طاغوت و حضور خدای متعال در تمام حلال و حرام‌ها، در تمام بایدونبایدها، در تمام تجویز‌های و هنجار‌ها. بگذریم. این هم یک نکتۀ حاشیه‌ای دیگر نسبت به کتاب بود.

کارشناسی آیات

اما جغرافیای خود بحث کتاب را من خدمتتان ارائه می‌دهم و بحث را کم‌کم جمع می‌کنیم. یک صلوات ختم کنید.

همان‌طور که ابتدا گفتم، ایشان در سال 53 و سن جوانی خودشان، این بحث‌ها را ارائه می‌دهند و در این بحث‌ها، 4 بحث را به‌عنوان محور بحث‌های خودشان ارائه می‌دهند و در تمام این 28 جلسه، ایشان شیوۀ کارش این است که دوستان، ابتدا بحث را از خارج توضیح می‌دهد، بعد شاهد قرآنی‌اش را می‌آورد و بعد تطبیق می‌کند. یعنی ایشان هیچ بحثی در این کتاب ندارد که مطلب را بگوید، بعد آیه‌اش را نگوید. می‌گوید، من گفتم؛ این هم آیۀ قرآنش. خودت قضاوت کن. ببین درست فهمیدیم یا نه!

یعنی واقعاً یک کتابی است که یک کارشناس، اینجا تعبد را کنار بگذارید، ایشان یک کارشناس قرآنی است. شما قضاوت کنید که این کارشناسی ایشان و برداشت‌های ایشان از آیات قرآن چگونه است. ایشان این 4 بحث را می‌گویند. نکتۀ اول، دقت کنید، این نکتۀ بسیار مهمی است. بحث‌های ایشان، جنسش چیست؟ اعتقادی و کلامی است. آیا با روش فلسفی است؟ نه، با روش قرآنی است؛ هرچند، قبلش تحلیل را می‌گویند و بعد آیات را می‌آورند.

ایمان(1)

جایگاه ایمان

توجه شما را می‌خواهم به این نکته جلب کنم: ایشان قبل از اینکه وارد آن شیوۀ رایج در کتب کلامی بشوند که از توحید و نبوت و… شروع می‌کنند و بحث می‌کنند؛ وارد یک بحثی به‌عنوان ایمان می‌شوند و هفت جلسه بحث می‌کنند. کم نیست. توحید را 6 جلسه بحث می‌کنند، نبوت را 9 جلسه و ولایت را هم 6 جلسه بحث می‌کنند. این که رایج نیست، چرا ایشان بحث از ایمان می‌کنند؟ نکته‌ای که می‌شود از مجموع صحبت‌های ایشان به دست آورد، این است.

موقع سیر بحثمان خواهیم دید که واقعاً همین است که این نگاه مقام معظم رهبری، ایشان را به اینجا کشانده است که این بحث، در اول بحث‌های کلامی ضرورت دارد.

توحید یعنی چه؟ ایمان به خدا. نبوت یعنی چه؟ ایمان به نبی. ولایت یعنی چه؟ ایمان به ولی. معاد یعنی چه؟ ایمان به آخرت. در همۀ این‌ها، سر و کلۀ ایمان پیدا شد. ایمان چیست که در همۀ این‌ها لازم بود؟ ایمان چیست که در همۀ این اعتقادات، باعث عقده و عقد و گره می‌شود؟ ایمان همان عقد و گره می‌گویند. قرآن می‌گوید: »قالت الاعراب آمنا« قرآن می‌گویند، نخیر. ایمان نیاوردید. ایمان آن است که در دل برود، عزم بشود، عقد بشود، گره بخورد، جا بیفتد؛ لذا ایشان لازم می‌دانند که 7 جلسه در مورد ایمان صحبت کنند.

پس اگر برایتان سؤال ایجاد شد که چرا ایشان، این شیوه را پیش گرفتند، به این جهت است که لازم است، باید بحث‌های کلامی با این بحث شروع بشود. این‌ها همه‌اش ایمان است. خود ایمان چیست؟

ایشان، هفت جلسه در مورد ایمان صحبت می‌کنند. این هفت جلسه را یک خلاصه‌ای بگویم. توحید و نبوت و ولایت هم همین‌طور هستند. این‌ها را می‌گویم که نقشۀ کتاب دست دوستان بیاید، نکات حاشیه‌ای هم گفته باشیم تا جلسۀ بعد، بیشتر برویم سراغ آن تعداد صفحاتی که به شما معرفی کردم.

سیر مباحث ایمان

ابتدا، ایشان عنوانی که دارند، عنوانشان این است: ایمان 1. بحث بعدی ایمان 2. یعنی چه؟ یعنی انگار تیتری نزدند. می‌دانید چرا تیتری نزدند؟ به‌خاطر اینکه این جلسات اول، غالباً هر کسی، من به دوستان گفتم، چه کار می‌کنیم ما؟ یک سرفه‌ای می‌کنیم. گلویی صاف می‌کنیم. این دو جلسۀ اول، گلوصاف کن مقام معظم رهبری است. یک کلیاتی را می‌گویند؛ یعنی وارد واژۀ ایمان می‌شوند، ایمان چیست؟ توضیحاتی می‌دهند. حالا بعداً بیشتر وارد جلساتش می‌شویم.

جلسۀ بعدی باز سراغ چه ‌می‌روند؟ سراغ برخی واژگانی ‌می‌روند که خود واژۀ ایمان نیست، اما به خود مخاطب می‌خواهند بفهمانند که واژۀ ایمان خیلی دگم نباشد. اگر در قرآن، نشانۀ محسنین را هم دارد می‌گوید، یا نشانه‌های متقین را دارد می‌گوید، این هم چیست؟ همان ایمان است. این دو جلسه را ایشان، این‌طوری پیش می‌گیرد. هم به تعریف کلیات می‌پردازد، آیاتی از قرآن را در مورد ایمان بررسی می‌کند و هم این نکته را در این دو جلسه تذکر می‌دهند که زیاد هم روی این واژه حساس نشوند. یک جایی از قرآن اگر در مورد متقین است و نشانه‌هایش را می‌گوید، آن هم چیست؟ آن هم ایمان است. اتفاقاً تقوا، ایمان راسخ شده است. ایمانی که ملکه می‌شود و به این راحتی هم از بین می‌رود؛ لذا ایشان توجه به این نکته می‌دهند که زیاد هم روی این واژگان جزم‌گرا نباشد. واژه‌های دیگر هم داریم که در تعریف ایمان می‌شود از آن استفاده کرد.

حالا بیشتر این جلسات را بعداً می‌گوییم. فعلاً می‌خواهیم رد بشویم و نگاه کلی را نسبت به این کتاب داشته باشیم. بعد از آن، وارد سه جلسه می‌شوند که این سه جلسه، محوری‌ترین جلسات این کتاب است. کسی می‌داند چیست؟ در این جلسه، چه کسی این کتاب را مطالعه کرده است؟ سه جلسه ایشان بحث می‌کنند که این سه جلسه بسیار محوری است. وارد ویژگی‌های ایمان می‌شوند. برای تک‌تک این بحث‌ها، آیه می‌آورند. ایمان یک، آیه دارد، ایمان دو، آیه دارد. بعضی جا‌ها استشهاد به یک دسته از آیات دارند، بعضی جا‌ها می‌بینند مبحث خیلی مهم است، استشهاد به دو یا سه تا بحث می‌کنند. اولین ویژگی در ایمان چیست؟

ویژگی های ایمان

ویژگی اول: ایمان آگاهانه

ایمان باید از سر آگاهی باشد؛ اصطلاحاً ایمان آگاهانه باشد. مقابل ایمان آگاهانه چیست؟ ایمان مقلدانه، متعصبانه، کورکورانه. حالا من می‌خواهم یک واژۀ انگلیسی به کار ببرم، فدئیزم. کسی می‌داند فدئیزم یعنی چه؟ فدئیزم یعنی چه؟ ایمان گروی. ایمان گروی، حرف که بود؟ حرف یک متکلم مسیحی است که در قرون‌وسطی زندگی می‌کرده است. سنت، یک‌درجه‌ای است که در غرب است. سنت یعنی قدیس. سَنت آگوستین، آنسل، آکوریناس، این‌ها واقعاً درجه‌یک‌های موحد دین‌دار غربی هستند؛ ولی نگاه‌های کلامی دارند. خیلی هم با ابن‌سینا لج هستند. در حوزۀ خودمان می‌بینیم که برخی از متکلمین با فلاسفه مشکل دارند، آنجا هم وجود دارد.

معنای فدئیزم

این آقا سنت آگوستین، قائل به چه شد؟ فدئیزم، یعنی ایمان‌گرایی. حالا جمله‌اش را بگویم: ایمان بیاور تا بفهمی. این جملۀ ایشان است. یعنی چه ایمان بیاور تا بفهمی. یعنی دینش را کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اش دارد. چون کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اش دارد، می‌گوید خیلی تحقیق نکن، ایمان بیاور، می‌فهمی. می‌گویم سه خدایی و تثلیث را نمی‌فهمم. ایمان بیاور، می‌فهمی. می‌گویم نمی‌فهمم اشاعه ربانی را که نان را در شراب می‌زدند و می‌خوردند و می‌گفتند که گوشت عیسی در تنش است، خون عیسی در اوست. می‌گوید ایمان بیاور، می‌فهمی. می‌گویم خون تعمید و گناه جِبلی را نمی‌فهمم؟ گناه جبلی را باید شنیده باشید. جبلی یک واژۀ حوزوی است.

جبلی یعنی فطری، یعنی در جبلت و درون تو نهادینه شده است. جبلی همان ترجمۀ فطری است. مسیحی‌ها معتقدند که ما یک گناه جبلی داریم، یعنی همه‌تان گناهکار هستید. یکی آمد لطف کرد و گناه ما را پاک کرد. چه کسی؟ مرگ فدیه‌وار عیسی. این واژه‌ها را در ذهنتان بسپارید، خوب است. مرگ فدیه‌وار، یعنی فداگونه که خودش را آمد فدای همۀ شما کرد. مسیح گفت من فدای همه‌تان می‌شوم. فدای ما شد. ما همۀ مدیون چه کسی هستیم؟ حضرت عیسی. پس باید کدام دین را بپذیریم؟ مسیح.

می‌گوییم این حرف‌هایتان را نمی‌فهمیم. گنه کرد در بلخ، آهنگری و به شوشتر زدند گردن مسگری.

حضرت آدم، گناه کرده است و چرا ژن گناه به ما منتقل بشود. حضرت عیسی به صلیب کشیده بشود، حالا ما معتقد هستیم که به صلیب هم کشیده نشده است، چرا گناهان ما پاک بشود؟ می‌گویند ایمان بیاور تا بفهمی. مقام معظم رهبری می‌فرمایند که مواظب این نگاه باشید. باید بفهمی و ایمان بیاوری. باید آگاهانه باشد.

تقدم رتبۀ فهم بر ایمان

»ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان« نگاه کنید. ایشان تقریر می‌کند، انگار آیه برای همان مطلب نازل شده است. ربنا اننا سمعنا، اول شنیدیم. این شنیدن، فقط گوش‌دادن نیست. به گوش خوردن نیست. الان من می‌گویم شنیدید حرف من را؟ یعنی فهمیدید؟ ربنا اننا سمعنا، به تعبیر ایشان، مقام معظم رهبری چون فارسی را هم خوب بلد است، فارسی‌زبان حرفه‌ای است، می‌فرماید نیوشیدیم. ایشان مسلط بر این واژگان هم هستند. می‌فرمایند بهترین واژۀ فارسی‌اش نیوشیدن است. یعنی با جانمان شنفتیم. »ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فآمنا«[1] پس اسلام این را می‌گوید. یک سمعنایی داریم که بعدش، آمنا داریم. یعنی ایمان بعد چیست؟ نه اینکه ایمان بیاور تا بفهمی. بفهم تا ایمان بیاوری.

می‌گویم، آن‌ها حرفشان این است که ایمان مثل این است که در یک شب تاریک، بالای 4 طبقه بروی، زیرش هم استخر باشد، ندانی که آب دارد یا نه و شیرجه بزنی. اگر شیرجه زدی، مؤمن هستی. ما می‌گوییم حماقت است. من همیشه به اینجا که می‌رسم، این داستان هارون مکی را از طلبه‌ها سؤال می‌کنم. داستان هارون مکی را شنیدید دیگر. حضرت گفت بیا برو در تنور. این هم که همان شد؟

نه. چون به این راه ایمان آوردند. فهمیدند که آقا بر حق است. حالا، هر چه بگوید درست است. آن‌ها می‌گویند در شروعش، هر چه گفتیم، بگو درست است. ما در شروع این را نمی‌گوییم. ما می‌فهمیم که این آقا، حجت خداست. فهمیدیم حجت خداست، اگر بگوید برو در تنور، می‌رویم. حالا البته هر کس هرکس هم نمی‌رود؛ اما هارون مکی رفت. در اینجا اگر حضرت بگویند، چند نفر ‌می‌روند؟

یک آیه در قرآن داریم که »یاایها الذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون«[2] سورۀ صف، امروز نماز صبح داشتم تفسیر این آیه را برای مردم مسجد می‌گفتم. مقام معظم رهبری این طور می‌گویند. می‌گوید می‌دانی خدا چرا چنین تشری می‌زند که لم تقولون ما لاتفعلون؟ می‌فرمایند به‌خاطر اینکه مؤمن، به تعبیر ایشان، می‌دانید که چرا چیز‌هایی را می‌گوید که عمل نمی‌خواهد بکند. چیز‌هایی را که عمل نمی‌خواهد بکند، خیلی راحت می‌گوید.

ایشان می‌گوید دو تا عامل باعث این مشکل می‌شود: 1. خودش را هنوز خوب نشناخته است. ارزیابی درستی از خودش ندارد. معرکه که پیش بیاید، پا به فرار می‌گذارد. 2. عامل دوم که باعث می‌شود ادعا‌هایی بکنیم که انجام ندهیم، این است که معرکه را خوب نمی‌شناسد. توپ و تانک، بعد که می‌رود و یک موج به سرش بخورد، می‌گوید ما معرکه را درست ارزیابی نکردیم. ما قله برو نیستیم و فرار می‌کنند. دو عامل باعث می‌شود که آدم ادعا‌هایی بکند که انجام ندهد. اول، ارزیابی و جمع‌بندی درستی از خودت نداری، ثانیاً جمع‌بندی درستی از معرکه‌ها و صحنه‌ها نداریم. ادعا می‌کنیم.


[1]. آل عمران، آیۀ 193.

[2]. صف، آیۀ 2.

ویژگی دوم: ایمان متعهدانه

اولین ویژگی ایمان چه شد؟ آگاهانه. دومین ویژگی چه شد؟ متعهدانه. ایمان باید از سر تعهد باشد. یعنی چه؟ یعنی آگاهی آورد، بعد می‌گوید من که فهمیدم دیگر، تمام شد. نماز؟ وقتی علی علیه‌السلام نماز می‌خواند، دیگر معنا ندارد که ما نماز بخوانیم. اگر نماز مال امیرالمؤمنین است، ما اهلش نیستیم. می‌گوییم این از آن ایمان‌هایی است که آگاهی داری که ایمان چیست، اما متأسفانه تعهد نداری. دومین ویژگی ایمان، تعهدش است. به اقتضای ایمانت باید دست‌به‌کار بشوی. اگر دست‌به‌کار نشوی، این ایمان هم به دردت نمی‌خورد. کدام آیات را ایشان می‌آورند؟

خیلی از آیات را می‌شود آورد: »قل ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات« خیلی در قرآن زیاد آمده است. یا ایشان، آن طور که یادم است، ایشان آیات سورۀ مبارکه انفال را می‌آورد »انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون«[1] توکل دارند و در مهلکه‌ها می‌افتند تا بشکافند و کار را پیش ببرند.

رهبانیت

پس دومین ویژگی ایمان هم تعهد است. این در مقابلش چیست؟ یک چیزی در مقابلش بگذارید که مؤلف هم نگفته است؛ البته گفته است. رهبانیت. گوشه‌ای می‌نشینند، به‌جای اینکه تعهد عملی به اقتضای آن چیزی که فهمیده است، در جامعه راه بیفتد و به فکر اصلاح باشد؛ می‌گوید ولش کن، ما گلیم خود را از آب بکشیم بیرون. تعهد جدی در این کار و ایمان نیست. دنبال خلوت‌ها و کار‌های خودت هستی. این هم ویژگی دوم ایمان است.


[1]. انفال، آیۀ 2.

ویژگی سوم: ایمان پایبندانه

ویژگی سوم ایمان چیست؟ ایمان پایبندانه. ایمانی از سر پایبندی، از سر پایمردی، از سر همه‌جایی، هر زمانی، در هر مواردی. برخی از سر آگاهی ایمان می‌آورند، تعهد هم دارند؛ اما تعهدشان فقط در نماز است. خمس؟ نه. جهاد؟ نه. جهاد اشتباه است. دیدید دیگر این طور هست. بعضی‌ها از جهاد فراری هستند. قضاوت؟ اگر یک قضاوتی بکنند برایشان، حالا این‌ها به آیاتش می‌رسیم، ایشان دست می‌گذارد روی آیاتی که از لحاظ نکات روان‌شناسانه، شخصیتت را نشان می‌دهد. به نظرم، خیلی ظریف ایشان، یک روان‌شناس حرفه‌ای است.

واقعاً مقام معظم رهبری، جدای از این ابعاد رهبر بودن و تعهد را بگذارید کنار، واقعاً کارشناس است، واقعاً قرآن فهم و انسان فهم است، البته به میزان خودشان، خودشان گفتند ما خاک کف پای قنبر، غلام امیرالمؤمنین هم نمی‌شویم. دانشگاه اصفهان گفتند این را اگر اشتباه نکنم.

سومین ویژگی ایمان انسان، این است که باید پایبندانه باشد. یعنی چه؟ یعنی به همۀ ابعاد دین ایمان بیاورد. کاریکاتوری نباشد. هر روزه باشد، این هفته می‌خواهیم برویم شمال، این هفته درس‌ها زیاد است، نماز شب نمی‌خواهد. حالا، این حالا‌ها یعنی ایمانت مشکل دارد و این ویژگی سومی را ندارد. آگاهی داری، تعهد هم داری؛ اما متأسفانه گهگاهی است و پایمردی و پایبندی نداری. باید استقامت کنی. عرفا می‌گویند، یک مقدار از عرفا هم تبلیغ کنیم، می‌فرمایند یک سال مداومت داشته باشید. یک سال، آن ذکر و آن ورد و آن دعا را که در مفاتیح آمده است، مداومت داشته باشید. ر‌هایش نکنید. اگر ر‌هایش کنید، مزه‌اش به دهان آدم نمی‌رسد. پس ایمان باید پایمردانه باشد. آیه‌اش چیست؟ یک عده‌ای پیدا می‌شوند و می‌گویند »یقولون آمنا« بعد ایمانشان چطور است؟ »نومن ببعض و نکفر ببعض« بعد ادامۀ آیه را کسی بلد است؟ کسانی که می‌گویند ما به بعضی ایمان می‌آوریم و به برخی ایمان نیاوریم. این‌ها چه کسانی هستند؟ »اولئک هم الکافرون حقا«[1] این‌هایی که می‌گویند به یک بخش ایمان می‌آوریم، به یک بخش ایمان نمی‌آوریم؛ اصلاً کافران اصلی این‌ها هستند.

آقا بندۀ خدا، به نماز اعتقاد دارد، به چه و چه اعتقاد دارد؛ حالا خمس را قبول ندارد، جهاد را قبول ندارد، قرآن می‌گوید اصلاً می‌دانی کافر اصلی چه کسانی هستند؟ همین‌ها هستند. خدایا خیلی تند صحبت کردی! آیۀ قرآن است.


[1]. نساء، آیۀ 151.

ایمان(2)

تطبیق

طلبه: حجاب ندارد، نماز می‌خواند.

استاد: حالا اینکه حجاب ندارد، بعضی‌اوقات اگر در نخش بروی، با او صحبت کنی؛ یک دعوایی به یک جایی دارد. من خودم مسئول مجموعۀ فرهنگی جایی هستم، آنجا دیدم خانم‌های بی‌حجاب، به‌شدت بی‌حجاب، برای مهدالرضا که ما آنجا گذاشتیم، بچه‌اش را مسجد می‌آورد. معلوم است آن‌قدر پشت‌صحنه، عمقی نیست. بله، یکی هتاک است و کلاً کنار می‌گذارد… خدا رحمت کند آقامیرزا علی آقای فلسفی، من درس ایشان را کم رفتم؛ ولی همان قدر که رفتم، خیلی شیرین بود؛ ایشان می‌گفتند انکار بخشی از دین، باعث کفر می‌شود. آدم کافر و نجس می‌شود؛ اما ایشان یک نکته‌ای را از لحاظ فقهی اضافه می‌کرد. بچه‌های فقه و اصول، خوب است این را دنبال کنند. این حرف آقامیرزا علی آقای فلسفی بود. می‌گفتند اگر منجر به انکار رسالت بشود؛ یعنی یک موقع هست که کسی می‌گوید من خمس را قبول ندارم، یک موقع هست می‌گوید نه، رسول‌الله چون گفته است، قبول ندارم. این دوستان، خمس را قبول ندارد، به‌خاطر من آخوند؛ والا رسول‌الله را دوست دارد، امام حسین را دوست دارد، اگر یک تبیین خوبی هم وسط بیاید، باور کنید برخی‌هایشان راه می‌افتند.

آمیرزا علی آقای فلسفی می‌گفتند؛ می‌گفتند اگر انکار بخشی از دین منجر به انکار رسالت بشود. یعنی بگوید پیغمبر معاذالله، بی‌خود گفته است. می‌گویند؟ ما که نشنیدیم. خیلی از این‌ها امام حسین را قبول دارند. دیدید کلیپ‌هایی که پخش می‌شود، به خانم‌های بدحجاب می‌گویند برو به موکب امام حسین، آب دهان بریز. می‌گوید غلط کردم بیایم چنین کاری بکنم. این‌ها معلوم است یک اعتقاداتی به امامت و رسالت و… دارند. یک بخشی از دین را سر برخی کم‌کاری‌ها و بدکاری‌های امثال من در ذهن‌هایشان دارند؛ اما اگر واقعاً حجاب را از سر اعتقاد، رسالت را زیر سؤال ببرد؛ بله دوستان، اولئک هم الکافرون حقا. اصلاً کافر حقی و کافر اصلی همین‌ها هستند.

اعتدالی ها

خدا رحمت کند. آقای مصباح یزدی، خودم یادم است، در یکی از درس‌هایشان، درس اخلاقشان، همین آیاتی که ایشان برای پایبندانه بودند، آوردند را ایشان می‌گفتند؛ بعد می‌گفتند یک عده الان دم از اعتدال می‌زدند. زمان ریاست‌جمهوری قبلی بود. این‌ها که دم از اعتدال می‌زنند؛ آیه‌اش را ایشان خواند »یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا[1]« این وسط‌ها، یک راه معتدلی را پیدا می‌کنند. بعد قرآن می‌گوید »اولئک هم الکافرون حقا« آقای مصباح می‌گفت کسانی که دم از این اعتدال می‌زنند، این‌ها کافران اصلی هستند. خدا رحمتش کند. بالاخره ایشان زبان خاصی داشت. من در آن جلسه که ایشان این را گفتند، بودم. خیلی‌ها خوشحال شدند و برخی‌ها هم شاید ناراحت شدند.

پس دوستان، آن‌هایی که دم از اعتدالی می‌زنند که معنای اعتدال، همین بود که گفتند. چه بود؟ بار‌ها مقام معظم رهبری گفتند، آقایی که دم از اعتدال می‌زنی، منظورت از اعتدال را باز کن. به مردم بگو. باز نمی‌کردند و به حال ابهام می‌گذاشتند؛ چون می‌خواستند از همان ابهام، ارتزاق کنند. این‌ها از این ابهام‌ها ارتزاق می‌کنند. نمی‌گذارند کسی بفهمد. این روایت را نمی‌دانم شنیدید یا نه؟ »ان بنی امیه« خیلی روایت جالبی است. »ان بنی امیه اطلقوا تعلیم الایمان« مردم را باز می‌گذاشتند که بروید ایمان یاد بگیرید. ایمان را یاد بگیرید. نماز، روزه، خمس. بروید این‌ها را یاد بگیرید. »و لم یطلقوا تعلیم الشرک« اما به مردم اجازه نمی‌دادند که بفهمند شرک چیست. »کی اذا حملوهم علیه لم یعرفوا«[2] چون با همین شیوۀ شرک می‌خواهند ادامه بدهند. شرک یعنی تو حق نداری حکومت کنی، امام باید حکومت کند. نمی‌گذاشتند که مردم، بفهمند که شرک چیست. چرا؟ کی اذا حملوهم علیه، وقتی مردم را دارند بر شرکت حمل می‌کنند، لم یعرفوا. نفهمند. بگویند ما که نماز و روزه‌مان را داریم می‌خوانیم، خلیفۀ خوبی هم داریم که به فکرمان است. معاویه به ما پول و دینار می‌دهد. خیلی این روایت قشنگ است. بگذریم.

پایبندانه بودن در مقابلش گهگاهی بودن است. آیات را هم که گفتم. این، آن نگاه کلی ایشان در مورد ایمان است.

دو جلسه دیگر هم از ایمان باقی می‌ماند، من آن دو جلسه را هم، ابتدا استراحت دو یا سه‌دقیقه‌ای می‌دهیم و سپس ادامه می‌دهیم. یک صلوات بفرستید.

دادوستد: اساس حرکت انسان

ایشان در انتهای بحث ایمان، وارد این نکته می‌شوند که ما‌ها غالباً وقتی یک کاری انجام می‌دهیم، از سر چه انجام می‌دهیم؟ دادوستد. می‌گوییم ما کالا را آوردیم، حالا بده بیاید. بده بیاد. یک چیزی هم به ما بده. همین‌طور هم هست دوستان. حالا دوستان کلام اینجا هستند، سر کلاس یک ساعتی، جروبحث شد، آن جر و بحث‌های کلامی فلسفی، همین تکه، دوستان شاهد بودند، خیلی جر و بحث‌های… شرق و غرب عالم رفتیم؛ اما من آن را الان نمی‌خواهم بگویم. خلاصه‌اش را می‌گویم. ما‌ها هر کاری می‌کنیم، دنبال یک پاسخی هستیم. ما آوردیم، شما چه می‌آوری؟ کسی از دوستان معتقد هست که خلاف این است؟ مثلاً یک کاری انجام بدهیم، دنبال هیچ‌چیز نباشیم. نه رضای خدا را بخواهیم، نه لذتی ببریم. می‌شود؟ می‌شود دنبال یک کاری باشیم که لذتی نبریم. یک کاری برای‌خدا انجام بدهم و دنبال هیچ چشم داشتی نیستم، حتی دنبال لذتش هم نیستم.

دوست دارد به محبوبش برسد. دوست دارد یا ندارد؟ محبوبش را دوست دارد. از لقاء محبوبش خوشش می‌آید یا نه؟

طلبه: همان شخصی که مست می‌کند و در خیابان راه می‌رود.

استاد: او که اصلاً فاعل نیست. در فلسفه می‌گویند او فاعل نیست؛ منفعل است. البته واژۀ زشت‌تری هم می‌شود به کار برد. فاعل نیست. کس دیگری دارد در او کنش ایجاد می‌کند. جدا می‌گویم. او فعال نیست. ما در فلسفه، چه کسی را فاعل می‌دانیم؟ کسی که علم دارد. علم ندارد. یک سری کنش‌های طبیعی دارد. وقتی به بدن، برق وصل می‌کنند، می‌لرزد. بخورد هم می‌لرزد. او واقعاً مفعول است و منفعل از عامل بیرونی است. اینجا فعالیتی انجام نمی‌دهد که می‌پرسی، پس او چه می‌شود. او کاری انجام نمی‌دهد. او، کار رویش دارد انجام می‌شود. ‌کنندۀ کار نیست. در فاعل مختار، در فلسفه می‌گویند باید ‌کنندۀ کار باشد؛ این،‌ کنندۀ کار نیست؛ مگر سطحی از عقلانیت داشته باشد. اگر سطحی از عقلانیت داشته باشد، در همان سطح از عقلانیت خودش، باز دنبال لذتش است.

حتی این را هم بگویم، او هم که دنبال خودکشی می‌رود، دنبال لذت خودش است. چرا؟ می‌گوید می‌خواهم خودم را بکشم که راحت شوم. چه کسی راحت بشود؟ خودش. باز هم دنبال خودش است. شما جایی را پیدا کنید که دنبال خودش نباشد. پیدا نمی‌کنید.

پاداش ایمان

لذا مقام معظم رهبری تذکر می‌دهند در جلسۀ ششم و هفتم که ما اگر ایمانی را هم پیشکش خدا می‌کنیم، از باب دادوستد است و می‌خواهیم چیزی گیرمان بیاید. حالا چه گیرمان می‌آید؟ ایشان می‌گویند خود قرآن را از اول تا آخرش بخوانید؛ استاد فیاضی را خدا حفظ کند، ایشان می‌فرمودند من هر دفعه قرآن می‌خوانم، با یک سؤال سراغ قرآن می‌روم. گفتند هر ماه قمری، یک دور قرآن را ختم می‌کنند با رویکرد یک سؤال تخصصی.

مثلاً برائت در قرآن کجاهاست؟ همۀ آیاتش را کپی می‌کنند. من خودم آیاتش را از ایشان گرفتم. نزدیک صد و هفتاد یا هشتاد تا آیه می‌شد. خیلی جالب است. یک نگاه عمومی داریم که از قرآن بهره می‌بریم و یک نگاه خصوصی. این آدم وقت نمی‌کند.

مقام معظم رهبری، گویا از اول قرآن تا آخر قرآن، در پاسخ به این سؤال، قرآن را مطالعه کردند. آن سؤال چیست؟ اگر من به درگاه تو ایمان آوردم، تو به ما چه می‌دهی؟ ایشان می‌فرمایند خدا چند تا جایزه به مؤمن می‌دهد؟ این را در بحث نوید یک و نوید دو، یعنی پاداش یک و پاداش دو، خدا چه پاداشی می‌دهد؟ ایشان وارد این بحث می‌شوند که می‌گویند خدای متعال در قرآن، چند تا پاداش به مؤمن می‌دهد؟ چهل تا پاداش می‌دهد. چندتایش مال دنیاست و چندتا مال آخرت؟ 39 تایش مال دنیاست و یکی‌اش مال آخرت است. آن یکی آخرتی‌اش چیست؟ بهشت. بهشت با بند و بیلی که دارد. شما بهتر می‌دانید که چه دارد.

در سورۀ مبارکۀ انسان، وقتی نعمت‌های بهشتی را می‌گوید، از حورالعین چیزی نمی‌گوید. همۀ نعمت‌های بهشتی را گفته است؛ اما حورالعین را نگفته است.

یک مفسر سنی هست که سید هم هست. ما دو تا مفسر سید سنی داریم؛ یکی آلوسی و یکی هم رشید رضا است. این‌ها هم سید هستند و هم سنی متعصب هستند؛ سید محمود آلوسی و رشید رضا، این‌ها سنی‌های متعصبی هستند که سید هستند. ایشان وقتی به سورۀ انسان می‌رسد، می‌گوید می‌دانید چرا به حورالعین اشاره نشده است؟ می‌گوید لحرمه سیده نساء العالمین. می‌گوید چون در این سوره، نامی از فاطمۀ زهرا آمده است و یادی از ایشان شده است، دیگر جا ندارد از این حرف‌ها بزنند. آن را در سوره‌های دیگر می‌گوید.

خلاصه، بهشت را با همۀ نکاتش به شما می‌دهند، ایشان از بین این 39 تا پاداش دنیایی که گفتیم دادوستد‌گری در هر کار ما نهفته شده است؛ مقام معظم رهبری می‌فرمایند، از این 39 تا، 11 تایش را به شما می‌گوییم. حالا قرار نیست که تفصیلش را بگوییم. یک طرح کلی از نقشۀ کتاب دارم می‌گویم. ایشان می‌گوید از این 39 تا، 4تایش را باید بررسی کرد. از بین این چهارتا، کشتۀ مردۀ آن یکی‌اش هستند. یعنی اگر کسی ایمان بیاورد، یک پاداشی به او می‌دهند که از آن 39 تا [بهتر است]. این یکی را خیلی رویش تأکید دارند. می‌گویند اگر ایمان بیاوری، این پاداش برای مؤمن قطعی است و برای هر بحثی را ایشان یک آیه می‌آورند، اما برای این بحثشان، سه دسته آیات می‌آورند. ول کن قضیه نیستند و خیلی بحث می‌کنند.

برترین عوض ایمان

دوستان آن یک مورد چیست؟ آرامش است. چیزی که امروز، بشریت آن را گم کرده است. بشریت پر از افسردگی و اضطراب و دودلی و شک. بشریت که می‌گویم، منظورم آمریکا و اسرائیل و… نیست. همین ایران همین‌طور است. این بیماری‌ها، انسان را از ادامۀ مسیر باز می‌دارد. نمی‌گذارد که راه بیفتد. قدیمی‌ها ضرب‌المثلی دارند: دست‌شکسته کار می‌کند؛ اما دل‌شکسته کار نمی‌کند. اگر مبدأ یعنی همان دل، دچار اضطراب بشود و دچار دودلی بشود و دچار شک بشود، هیچ کار نمی‌کند؛ اما اگر پایت شکسته باشد، در خیابان لنگان‌لنگان، خودت را به یک جایی می‌رسانی و از معرکه به در می‌بری؛ اما خدایی نکرده اگر بگویی نکند برویم، چه می‌شود؟ چطور می‌شود؟ این هیچ موقع از جایش تکان نمی‌خورد. خدا، مهم‌ترین مانعی که از سر راه مؤمن برمی‌دارد، کدام مانع است؟ مانع بیرونی یا درونی؟ مانع درونی را برمی‌دارد. مانع درونی چیست؟ شک، اضطراب، افسردگی، چه کنم و چه کنم افتادن، حالا چه کار کنم؟ فایده دارد یا نه؟ چطور می‌شود؟ مؤمن، این طور سؤالات برایش مطرح نیست.

مؤمن یک حالت… حالا آیه‌اش را خدمتتان بگویم. »هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین« خدا آرامش را به دل مؤمن می‌فرستد. این جایزه مال مؤمن است و به کسی نمی‌گویند. دیگر چه؟ آیۀ بعد را بگویید. »الا بذکرالله تطمئن القلوب« صلواتی ختم بفرمایید. دومین آیه‌ای که مقام معظم رهبری برای بحث نوید‌های ایمان می‌آورند، که همان آرامش باشد، اولین آیه چه بود؟ هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین. آیۀ دوم، قبل الا بذکرالله را می‌داند چیست؟ باید بحث ایمان را مطرح کنیم. ایشان محور بحثش ایمان است. »الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکرالله تطمئن القلوب[3]« الا بذکر الله مال کیست؟ مال الذین آمنوا است. اگر مؤمن شدی، آرام می‌شوی. این آرامش، انسان را از شک‌ها و دودلی‌ها [دور می‌کند].

این کسانی که به مشاورین مراجعه می‌کنند، غالباً سر همین‌ها مراجعه می‌کنند. نمی‌دانند چه کار کنند؟ صحنه برایشان روشن نیست؛ اما مؤمن، برایش قضیه روشن است. نه اینکه مؤمن شک ندارد. شک دارد. شک مال دوران گذرگاه است. قرارگاه نیست. یعنی در شک نمی‌ماند. این تعبیر شهید مطهری است. شک برای مؤمن، گذرگاه است، قرارگاه نیست. نمی‌ایستد. رد می‌شود. مؤمن، مطلب برایش سریع روشن می‌شود. بگذریم.


[1]. نساء، آیۀ 150.

[2]. الکافی، ج 2، ص 415.

[3]. رعد، آیۀ 28.

توحید

ایشان بعد از بحث ایمان، سراغ توحید ‌می‌روند. خوب توجه کنید. جالب است، وارد توحید هم که می‌شوند، همان سیر را گم نمی‌کنند. یعنی چه همان سیر را گم نمی‌کنند؟ یعنی این قسمت از بحث را دوباره تکرار می‌کنند. چرا؟ چون قرار شد نخ تسبیح اگر آن بحث‌های ایمان باشد، چرا نخ تسبیحشان در توحید پیدا می‌شود، در نبوت پیدا می‌شود، در امامت پیدا می‌شود؛ پس مقام معظم رهبری آنجا باید به ما نشان بدهی که توحید آگاهانه یعنی چه. ایشان می‌گوید باشد، نشان می‌دهم. چطور؟ ایشان در این 6 جلسه که دارند، اول می‌گویند توحید را از چه حیث بحث می‌کنیم؟ توحید آگاهانه. عنوان درسش جهان‌بینی است. جهان‌بینی چیست؟ بینی، یعنی بینش. یعنی بینشت نسبت به هستی چیست؟ جهان‌بینی توحید می‌شود چه؟ می‌شود توحید آگاهانه. یعنی درست توحید را بفهمی.

جهان بینی و ایدئولوژی توحیدی

بینشت را درست کن. بینشت را به هستی درست کن. توحید، خدا کجا جا دارد؟ این می‌شود همان توحید آگاهانه. دقت کنید. این شد توحید آگاهانه که به‌عنوان جهان‌بینی توحیدی مطرح می‌شود. بعد، ایشان جلسۀ دو تا جلسۀ پنج توحید را سراغ چه ‌می‌روند؟ ‌می‌روند سراغ توحید متعهدانه. یعنی 4 جلسه در مورد توحید متعهدانه صحبت می‌کنند. عناوینش چیست؟ ایدئولوژی در توحید. ایدئولوژی، واژه‌ای است که مارکسیست‌ها استفاده می‌کنند، اگر بخواهیم به همان اصطلاح مارکسیستی‌اش استفاده کنیم، اینجا مقام معظم رهبری، آن را درست استفاده نکردند؛ اما ایشان منظور خودشان را توضیح دادند. می‌گویند لا مشاحه فی الاصطلاح. در اصطلاح‌گذاری، بخلی نیست. ایشان می‌گوید من خودم می‌گویم که منظور از ایدئولوژی چیست. حواسشان جمع است. اگر اشتباه هم بکنند، خودشان می‌گویند که منظور ما از ایدئولوژی این است و این، اشتباه رایجی است. چون اشتباه رایجی است، ایشان هم همان اشتباه را… ما از اشتباه رایج، لابد هستیم و چاره‌ای نداریم. استفاده می‌کنیم. الان ایدئولوژی را برای چه به کار می‌برند؟ وقتی می‌گویند ایدئولوژی مقابل جهان‌بینی، یاد چه می‌افتید؟ بایدونباید. هنجار، تجویز، علوم تجویزی، علوم باید و نبایدی، نه علوم توصیفی، نه علوم هست و نیستی. ایدئولوژی با بایدونباید سروکار دارد. حالا بگویید بایدونباید، توحید متعهدانه می‌شود یا آگاهانه؟ توحید متعهدانه می‌شود.

عناوین را بخوانید. ایدئولوژی در توحید، روح توحید، نفی طاغوت؛ همه‌اش می‌گوید این کار‌ها را باید بکنید. توحید یعنی این کار‌ها را کردن. توحید متعهدانه را بررسی می‌کنند. چرا توحید پایبندانه را بررسی نکردند؟ آن را دیگر نه در نبوت و نه در ولایت بحث می‌کنند. پایبندانه را دیگر بحث نمی‌کنند.

علت عدم بحث از توحید پایبندانه

فقط آگاهانه و متعهدانه. یعنی هم در توحید این دو حیث را بررسی می‌کنند، هم در نبوت این دو حیث را بررسی می‌کنند و هم در ولایت این دو حیث را بررسی می‌کنند. این نخ تسبیح را که از اول شروع کردند، تا پایان بحثشان دارند. چرا پایبندی را مطرح نکردند؟ چون پایبندی همان تعهد است. بعضی موقع‌ها همیشگی نیست، بعضی موقع‌ها همیشگی است. پایبندی یک ویژگی جداگانه از تعهد نیست، دارد نوع تعهد را نشان می‌دهد. بعضی‌ها تعهدشان، گهگاهی است و برخی همیشگی است. خدا رحمت کند این عالم بزرگوار را، می‌گویند وقتی می‌آمد مشهد، اهل نیشابور بود، یکی از شاگردانشان می‌گفت اسمش را نگویید، شاید راضی نباشد؛ می‌گفت وقتی به مشهد می‌آمد، مثل بچه در جنین می‌خوابید. به او گفتند، به شیخ محمد، شیخ محمد چرا این‌طوری می‌خوابی؟ گفت، آخر اینجا مشهد است. امام رضا است. من پایم را نمی‌توانم دراز کنم. یک آدم‌های این‌طوری پیدا می‌شوند. اینجا مشهد است. شهر خودمان بودیم، پایمان را دراز می‌کنیم. وقتی خوابت می‌برد، پایت را دراز می‌کنی، منفعل است. دست خودش نیست. اما وقتی بیدار است، می‌گوید من نمی‌توانم. دلم نمی‌آید که پایم را دراز کنم. شهر مشهد مال 80 سال پیش که خانه‌ها به حرم نزدیک‌تر بودند.

بعضی چه تعهد‌هایی دارند، بعضی‌ها به ذهن من هم می‌رسد؟ بعد می‌گفت شاگردی داشت، این عالم بزرگوار در روستا‌ها تبلیغ می‌کرد. در شهر، یک مسجد به او می‌دادند، یک هفته بود و بعد دیدی با اسب به سمت روستا‌های کلات رفت. یک مرد با صفایی شاگردش شده بود به نام اوس محمد. این اوس محمد هم کشاورز بود. دوستانش می‌گویند، می‌گویند وقتی این عالم از دنیا رفت، اوس محمد را چنان پرورانده بود که… آن‌هایی که درو ‌می‌روند، خصوصاً درو در سربالایی کوه خیلی سخت است. من درو با کمباین انجام دادم، ماشین است؛ با داس در سربالایی، چون خار و خاشاک زیاد است. گندم دیم، در سربالایی، خار و خاشاک زیاد است. این هم کوزۀ آب با خودش، راه دور می‌برده است. نمی‌توانسته به روستا برگردد. می‌گوید هر وقت دستش خونی می‌شد، آب دهان می‌ریخت، خون را رقیق می‌کرد که لخته نشود. چرا؟ چون بتواند نماز شبش را با وضو بخواند. این‌ها اگر خون‌ها چیز شود، کلی آب را باید استفاده کند و بشورد و آبی برای نماز شبش نمی‌ماند. به او گفتند آقا محمد، چرا این کار را می‌کنی؟ گفته بود، شیخ محمد به ما گفته بود نماز شب را سعی کنید حتماً با آب وضو بگیرید و بشورید و بخوانید. من فعلاً این‌ها را با آب‌دهانم فعلاً این‌ها را بر می‌دارم که بعداً زیاد آب مصرف نشود. خیلی عجیب است. بعضی‌ها یک کار‌هایی می‌کنند که به مخیلۀ امثال من هم نمی‌رسد. تعهد پایبندانه یعنی همین.

نوید موحد

آخرین جلسه سراغ چه ‌می‌روند؟ نوید و جایزه‌اش. حالا موحد شدی، توحید آوردی، چه به تو می‌دهند؟ این را ان‌شاءالله در سیر کتاب می‌گویم. یکی‌اش را اشاره کنم. فکر کنم دو مورد می‌گویند. یکی‌اش این است که ترس از وجودت می‌پرد. کسانی که موحد هستند و پشتشان به خدا گرم است، از چیزی نمی‌ترسند. واقعاً نمی‌ترسند. بعضی‌ها ترسو هستند؛ اما موحد »لا خوف علیهم و لا هم یحزنون« اصلاً ترس به دل »الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون[1]« این هم جایزۀ مؤمن به توحید، مؤمن موحد. مؤمن موحد، جایزه‌اش چه شد؟ ترسی ندارند. این هم توحید بود.


[1]. یونس، آیۀ 62.

نبوت و ولایت

نبوت

بعدازاین، 9 جلسه در مورد نبوت بحث دارند که اگر بخواهم شاخه‌شاخه‌هایش را بگویم، خیلی زیاد می‌شود. ولایت را فقط اشاره می‌کنم. برای امروز کفایت می‌کند و از جلسۀ بعد بر اساس صفحاتی که گفتند.

ولایت

آخرین بحث ایشان، بحث ولایت است. چون نمی‌رسیم، نبوت را جا انداختیم. ولایت را ایشان در 6 جلسه بحث می‌کنند. من فقط به طور خلاصه، فقط یک نکتۀ کلی می‌گویم و بحث را جمع می‌کنم. اولاً ایشان می‌گویند ولایت، خود لغت ولی یلی به معنای چیست؟ ایشان ولی یلی را در لغت هم نگاه کنید، قرب یقرب. نزدیک شدن. ولی یلی به معنای نزدیک شدن است. در قرآن هم استفاده شده است »قاتلوا الذین یلونکم من الکفار«[1] این کفار نزدیکتان را بکشید. ایشان می‌فرمایند ولایت، خود لغتش به معنای نزدیک شدن است. اتفاقاً اصطلاحش هم همین است. اصطلاحش یعنی باید با امام جامعه جوش بخوری. متصل باشی. جدا نباشی. فاصله نگیری. همه‌اش حاکی از این است که باید نزدیک باشی. دور نباشی. امام آنجا دارد چیزی می‌گوید و شما یک جای دیگر هستی. شما نه مطلب را می‌فهمی و نه آن را دنبال می‌کنی. ولایت همان نزدیک شدن است. پس آخرین بحثی که مطرح می‌کنند، بحث ولایت است که در شش جلسه است. محوری‌ترین بحثشان، همین نکته‌ای بود که گفتم. از کدام آیۀ قرآن استفاده می‌کنند؟

آیات مفصل است.

تحلیل آیۀ ولایت

ایشان آن آیه‌ای که استفاده می‌کنند، این آیه است. آیه‌اش مشهود است. بین الصلاتین خدمتتان گفتم؛ اما اشاره‌ای می‌کنیم و آخر جلسه باشد، بحث را جمع می‌کنیم و ان‌شاءالله از جلسۀ آینده، وارد تک‌تک این بحث‌ها بشویم. ایشان آن آیۀ معروفی که وقتی می‌گوییم، آیۀ ولایت را بگویید، همه‌تان می‌گویید. کدام آیه را می‌گویید؟ »انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم رکعون« آیۀ 55 سورۀ مائده. این آیه، در قرآن هست. مقام معظم رهبری با این ادبیاتی که من می‌گویم، نگفتند؛ اما حرفشان همین است.

جایگاه حصر انّما

می‌فرمایند این، سر رأس نیست. انما، سر رأس نیست. من اینجا بیایم و میکروفون را بردارم و بگویم دوستان، این است و جز این نیست. شما می‌گویی این بنده خدا، مخش تاب برداشته. این است و جز این نیست، شروع نیست. اول یک توضیحاتی بده و بعد بگو این یک رفع توهم انحصار است. یعنی یک انحصار‌هایی فهمیدند، با انما بشکن. مطلب ازاین‌قرار است که آن‌ها نیست. آن‌ها نیستش را قبل باید بگوییم؛ لذا ایشان می‌فرمایند که این آیه را ما از بد جایی شروع می‌کنیم. ایشان همان آیۀ 55 سورۀ مائده را از سرصفحه شروع کن. سر صفحه‌اش این است. حالا من شروع می‌کنم، ببینید از سر رأس هست یا نه؟ »یاایها الذین آمنوا« ای مؤمنین، بیایید کارتان دارم. ما را چه کار داری خدا؟ با این بحث شروع می‌شود. »لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء« اولیاء، جمع چیست؟ ولی. بحث ولایت را دارد مطرح می‌کند. خدا می‌گوید بیایید. می‌خواهم ولایت را برایتان معنا کنم. اولین گام در ولایت، یک نه بزرگ و یک مرگ بزرگ برای مستکبر است. اگر کسی این را نداشته باشد، خیلی وضعش…

تقابل با دشمن

همین امروز نه ربیع، یک عده‌ای در ولایت و برائت تاریخی می‌مانند. مرگ بر او، این، که، چه؛ بعد می‌گویی درست است، آن‌ها سرسلسله‌جنبان‌های بعضی از پلشتی‌ها بودند. قبول. الان چطور؟ الان دشمنان محمد و آل محمد را می‌شناسید؟ واقعاً برای من سؤال است که وقتی امام حسین می‌خواست جلوی یزید قد علم کند، این‌طوری کرد و گفت ای مرگ بر نمرود، مرگ بر فرعون. این‌ها را در تاریخ بود؟ این‌ها گفتند مرگ بر تو. همین کسی که الان هست، باید مرگت را ابراز کنی. امام حسین می‌توانست بگوید مرگ بر نمرود‌ها، مرگ بر فرعون‌ها. این که ساده است. این، دین‌داری ساده است. این، چون ساده است؛ یک عده‌ای به دنبالش ‌می‌روند. دردسر ندارد. زحمت ایجاد می‌کند. نه، اول باید یک مرگ بزرگ بر طاغی و یاغی است. طاغی و یاغی که مردند؟ او که مرد! علیهم لاعن الله. متوکل عباسی، علیه لاعن الله. خوب است؟ این دیگر چون پسرعموی اهل‌بیت هستند، قوم و خویش‌های اهل‌بیت هستند. از خودمان هستند. هیچ‌کس هم ناراحت نمی‌شود. الان می‌فهمید؟ احساس می‌کنید؟ الان می‌گوییم مرگ بر این طاغوت‌های این‌طوری.

در تاریخ ماندن یک عده، هم ولایتشان در تاریخ است و هم برائتشان در تاریخ است. می‌خواهیم اینجا بیاییم. من در همین مشهد یک آقایی روی منبر می‌گفت؛ می‌گویند شمر زمانه، این مزخرفات چیست؟ به او گفتم این مزخرف نیست. شهید مطهری این‌ها را می‌گوید. گفت او هم مزخرف می‌گوید. گفتم به‌به! یک منبری مشهوری هم هست. دور و بر‌ها هم زیاد منبر می‌رود. ایشان رسماً این را گفت. بعد پای منبر ایشان، 500،600،700 نفر بودند. این را کجای دلمان بگذاریم؟

مقام معظم رهبری در سال 53 این‌ها را مطرح می‌کند؛ اما این آقا سال 1402 هستیم و این را نمی‌فهمد. سه شب در فضیلت لباس سیاه پوشیدن صحبت کرد. به خدا قسم، فردای قیامت بیخ گلویش را می‌گیرند؛ آنجا به‌به و چه چه می‌کنند. می‌گویند باریک الله، چه قدر زیبا. زیباست دیگر. پاکت‌ها هم سنگین می‌شود. سه شب در فضیلت لباس سیاه. 5 دقیقه بگو و رد شو. فضائل گویی می‌کنند؛ به‌جای رزائل گویی. فضائل یک شب از ده شب را بگو، دو شب را بگو، هشت شب وظایف را برای مردم باید بگویی.

همین آقایانی که برای تو به‌به و چه‌چه می‌کنند، روز قیامت مطالبه‌گر می‌شوند و بیخ گلویت را می‌گیرند. می‌گویند چرا دین را به ما درست نگفتی. درست است که به‌به و چه‌چه کردیم. متأسفانه رسماً این حرف‌ها را می‌زنند. بگذریم.

اول ولایت را از اول صفحه بخوانیم. »یاایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و لا النصاری اولیاء« مبادا یهودی‌ها و مسیحی‌ها را ولی خود بگیرید. یعنی چه؟ یعنی نزدیک به این‌ها نشوید. پیوند با این‌ها نخورید. جوش با این‌ها نخورید. قرابت با این‌ها نداشته باشید. هم داستان و هم قصه با این‌ها نشوید. بشوید، قرآن می‌گوید »و من یتولهم منکم فانه منهم« اگر با این‌ها جوش خوردید، تو هم یکی از همان‌ها می‌شوی. سروته‌یک‌کرباس است. من که شهادتین گفتم؟! شهادتین به سرت بخورد. چه شهادتینی است که برای این شخص و آن شخص خوش‌رقصی می‌کنی.

تعامل با دوستان

این اولین معنا از ولایت، اما معنای دوم ولایت که هنوز به انما ولیکم الله نرسیدیم. اولی چه بود؟ اولی تقابل با دشمن بود تا می‌رسیم به چه؟ »المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض« شما مؤمنین باید با هم جوش بخورید. از آن‌ها فاصله بگیرید و با خودتان جوش بخورید. پس ولایت، دو تا رکن اساسی داشت. ما این را ر‌ها می‌کنیم؛ به انما می‌چسبیم. انما مهم است؛ اما قبلش دو تا نکتۀ مهم دارد: نفی دشمن، تقابل با دشمن، تعامل با دوستان بر مدار چه کسی؟ »انما ولیکم الله« آن قاعدۀ آن مثلث که این دو تا ضلع رویش می‌نشیند، کیست؟ محمد و آل محمد.

ان‌شاءالله از جلسات بعد، متناسب با همان صفحات، وارد ریز آیات و برداشت آیات [می‌شویم]. یک کار کارشناسی است. آیا مقام معظم رهبری، تعبد را خواهش می‌کنم دم در بگذارید و بعد بیایید داخل، ما دیگر تعبد نداریم. شاید یک چیزی شما به ذهنتان برسد به‌عنوان تکمیل بحث، چه ایرادی دارد؟ خوب است. خیلی خوب است. حتماً با نگاه آزادانه سر کلاس بیایید تا بتوانیم جلسات را با یک نگاه خالی از پیش‌فرض و تعبد، بتوانیم بحث‌ها را ریزبه‌ریز پیش ببریم. ان‌شاءالله همه‌مان بهره‌مند باشیم از دعا‌های محمد و آل محمد، صلواتی را تقدیم کنید به محمد و آل محمد.


[1]. توبه، آیۀ 123.

طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
همچنین بخوانید...