00:00
00:00
  • عنوان جلسه: ‌میزگرد تخصصی «نقش عقل در دين با توجه به سيره معصومين عليهم السلام» 00:00
توسط: حجت الاسلام دكتر محمد جعفری و حجت الاسلام دكتر صفدر الهی راد

مقدمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم؛ با تشکر از قاری محترم آقای برزنونی و خیر مقدم به اساتید عالی خودم حاج آقای الهی، حاج آقای جعفری و همراه آقای خوش صحبت و تیمی که رشته فلسفه دین در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری هستند و از قم تشریف آوردند.

من مختصری از احوالات مدرسه و فضای مشهد در علوم عقلی اشاره می‌کنم، پس از آن ان شاءلله در خدمت استاد دکتر جعفری خواهیم بود که ایشان هم از فضای مؤسسه امام خمینی(ره) نکاتی را می‌گویند. سپس ان شاء الله وارد بحث اصلی می­شویم.

مدرسه نواب و مدرسه عباس قلی خان و دانشگاه رضوی و مدرسه نور و حکمت رضوی که حاج آقای واسطی آنجا هستند، این چهار مدرسه قطب معروف مشهد در علوم عقلی هستند. اینجا مدرسه نواب در سطح دو و سه حدود دویست طلبه در شش رشته علمی فقه و اصول، فقه و حقوق، فلسفه، کلام، مشاوره و ادبیات عرب دارد. هر رشته هم مخاطبشان ده تا پانزده نفر هستند. در سطح چهار هم پنج رشته داریم. کلام جدید، فلسفه اسلامی، فقه مقارن، کلام مقارن و ادبیات عرب.

بقیه مدارس هم پیش از این خدمت اساتید عرض کردم که علوم عقلی در فضای مشهد یک جان تازه‌ای پیدا کرده است. فلسفه و علوم عقلی و علوم کلامی خواستگاهش خراسان است. خیلی از بزرگان در خراسان پرورش یافتند مثل آقای الهی قمشه‌ای و… زمانی آقای مروی فرمودند که مقام معظم رهبری در یکی از دفعاتی که به مشهد آمده بودند، ایشان به آقای مروی فرمودند که جایگاه خراسان را در علوم عقلی به گذشته خودش برگردانند؛ یعنی در گذشته خراسان سرامد علوم عقلی بوده است. اما الان یک مقدار افت­هایی صورت گرفته است. ایشان توصیه کردند تا این مدارس تابستانه را راه بیندازند. خود این مدرسه نواب با مؤسسه امام خمینی(ره) واقعا یکی از نکات بسیار خوبی هست که ان شاء الله علوم عقلی در مشهد را بیشتر از گذشته تقویت کند. اکنون در خدمت جعفری هستیم و پس از آن وارد موضوع می‌شویم.

معرفی و طرح بحث

 

سلام علیکم و رحمة الله، عرض ارادت و احترام و تبریک ایام خدت همه سرواران و اعزه محترم و طلاب گرامی که بسیار برای بنده و استاید و دانش­پژوهان همراه از گروه فلسفه و کلام، موجب توفیق و افتخار است که در این جلسه حضور پیدا کردند. ممکن است دوستان مدرسه که همجوار مرقد شریف امام رضا علیه السلام هستند، کمتر قدر بدانند گرچه که قطعاً استفاده می­کنند، اما مثل ما که برخی اوقات به مشهد سفر می­کنیم، واقعا این مجاورت برای ما یک توفیق بزرگ است و نورانیت علم تحت ظل حضرت قطعاً بیشتر است.

موسسه امام خمینی(ره) ذیل ارشاد و هدایت حضرت آیت الله مصباح، قبل از زمان انقلاب شکل گرفت و پایه موسسه امام باتوجه به رویکرد خود آیت الله مصباح و تخصص ایشان در فلسفه از همان ابتدا بر اساس مبنای فلسفی و اساسا با تاسیس گروه فلسفه شاید به عنوان متقدم­ترین گروه شکل گرفت. هم علوم عقلی و از طرفی دیگر باتوجه به دیگر تخصص آیت الله مصباح در عرصه معارف قرانی و تفسیرکه در هردو جهت از استادشان علامه طباطبایی بهر بردند، این دو رشته، جزء رشته­های بود که از قبل انقلاب در مدرسه امام شکل گرفت و پس از انقلاب با حمایت و دستور امام، موسسه توسعه یافت و از همان اوایل در حوزه، رشته­های علوم انسانی و اسلامی سازی علوم انسانی تنها توسط آیت الله مصباح و با شکل گیری دفتر همکاری حوزه و دانشگاه که با سرپرستی ایشان بود، شکل گرفت. البته نه در آن قالب قدیمی، بلکه در قالب بنیاد باقر العلوم و موسسه در راه حق ادامه پیدا کرد که در نهایت سال 1374 موسسه امام خمینی(ره) شکل گرفت.

در موسسه امام خمینی(ره)(همه علوم انسانی و همه علوم اسلامی) 15-14 رشته در علوم انسانی و علوم اسلامی هست که از جمله رشته ما که تحت رشته کلام و فلسفه دین است. این رشته از همان دهه هفتاد، قبل از تشکیل موسسه امام خمینی(ره) از باقرالعلوم، تحت رشته دین شناسی شکل گرفت که پس از تشکیل موسسه امام خمینی(ره)، رشته دین شناسی به دو رشته مجزا تشقیق شد؛ گروه کلام و فلسفه دین که ما هستیم و گروه ادیان. این دو گروه از سال 77 از یکدیگر جدا شدند و در حال حاضر در این 25 سال هر کدام فعالیت آموزشی مستقل خودشان را داشتند. ما در گروه کلام و فلسفه دین، دوتا رشته را بیشتر نداریم یکی رشته کلام و یکی رشته فلسفه دین است که رشته کلام بیشتر به مباحث کلاسیک و سنتی است و به مباحث اعتقادی و کلامی میپردازد، اما رشته فلسفه دین به بحث­های کلام جدید میپردازد و این دوتا شاخه، دارای دو سطح ارشد و دکتری می­باشد. در کارشناسی همان رشته معارف اسلامی و کلام را داریم و برای کارشناسی ارشد و در دکتری هر دو رشته را داریم که در دو رشته کلام و فلسفه دین، سطح کارشناسی تا دکتری در این 25 سال حدود 300 تا 400 نفر خروجی داشته است. در حال حاضر نیز در سه سطح از کارشناسی تا دکتری حدود 100 الی 120نفر از دوستان در حال تحصیل هستند که در این جلسه همراه 30 نفر از دانش­پژهان هستیم. البته در این عرصه هم در عرصه اموزشی و هم در عرصه پژوهشی، هم استاید و هم دانش­پژوهان و محققان ما تولیدات متعددی داشتند که در این میان ما کارگروهان متعددی را نیز داشتیم مانند کارگروه­های فرق و مذاهب، علم ودین، الحاد، فلسفه دین اسلامی و… این­ها کارگروه­های هستند که بصورت پژهشی ذیل گروه­ها شکل گرفته است و تولیدات و محتوای پژوهشی در عرصه مقالات و کتاب تولید شده است. همچنین در کار­های تبلیغی و فرهنگی نیز فعال هستند و علاوه بر آن تبلیغ­های متداول، بحث تبلیغ­های تخصصی را دنبال می­کنند؛ همین مباحث کلام و کلام جدید را به صورت کاربردی­تر در جامعه؛ دانشگاه­ها و مکان­ و مجالس مورد نیاز، اجرای می­شود که یکی از تجربیات خیلی خوب ما در فضای کار موسسه بوده و هست. این رویکرد به سایر مراکز مثل موسسه امام صادق(ع) که موسسه آیت الله سبحانی هست. حدود 4-5 سالی هست درگیر این فضا شدند و با آموزش پرورش و با مکان­های دیگر مرتبط شدند و طلبه هایشان را در همان سطح ارشد به مراکز­ مختلف برای مباحث کلام و کلام جدید و الحاد مدرن و… می­فرستند.

خیلی ممنون از استاد محترم جناب دکتر جعفری، اکنون موضوع نشست که دکتر جعفری و دکتر الهی قرار است ارائه دهنده باشند، مسئله نقش عقل در دین با توجه به سیره معصومان است؛ در اینجا یک دوگانه­ای برداشت می­شود؛ گویی عقل بوی فهم و دین بوی تعبد و نفهمی دارد، برخی دوگانه­ای بدین شکل می‌سازند و سپس این دوگانه­های پنداری باعث می‌شود که راه حل جمع درست کنیم، اما انقدر این پندارها به جامعه دامن می­زند که مجبور می­شویم این بحث را در وفاق بین آن دو را حل کرد تا مشخص بشود دین ما فقط تعبد نیست. بله آن عقل حسابگری که ما را بخواهد از خاندان وحی دور بکند و به قول مولوی در دفتر چهارم میگوید «زیرکی بفروش و حیرانی بخر، زیرکی ظن است و حیرانی نظر»[1] بعد انجا داستان کنعان؛ پسر نوح را میگوید که خیلی جالب است و این بیتش برای من کنار علی ابن موسی رضا(ع) خیلی لطافت دارد، بیت میگوید: «کاشکی او آشنا ناموختی – کاشکی کنعان شنا نمی­دانست- تا طمع در نوح و کشتی دوخت»[2] تمام بدبختی این بود که زیرکی کرد و این زیرکی­ها ما را از اهل بیت دور میکند اما بله عقلی که بخواهد دفع شبه کند و خدمت کند، این عقل شقاقی با دین ندارد بلکه وفاق دارد. اینجا برخی تفریطی میشوند و عقل را کنار میگذارند و برخی منش افراطی و روشنفکری به خود می­گیرند و میگویند فقط عقل می­فهمد و بعضی حد وسطی را قائل می شوند، مثل این تعابیر امام صادق علیه السلام: « کل شی یحتاج الی العقل والعقل یحتاج الی الادب»[3] یا این تعبیری که از مقام معظم رهبری هست – من حقیقتا این شخصیت را کاری به رهبر بودن ایشان ندارم، به تعبد به ایشان هم کاری ندارم. من ایشان را یک کارشناس درجیه یک می­دانم- که ایشان در فلسفه نبوت در کتاب طرح کلی اندیشه مطهر، ایشان همیشه بحثشان را ابتدا بیان میکنند و سپس استشهاد به ایه میکنند، استشهاد ایشان به این ایه بود که «کان الناس امت واحده»[4] مردم در نیازشان، رفع نیازشان، قوه تشخیصشان و منابع معرفتشان از سقراط گرفته تا حبن النقه همه یکی هستند، اما چرا «امت واحده» را به معنی تساوی در نیاز و منبع شناختی مساوی گرفتیم؟ چون ایشان بعدش میگوید «فبعث الله النبیین» یعنی چون مساوی بودید پیامبر فرستادیم؛ یعنی این راه عادی جواب نمیدهد و باید از راه غیر عادی استفاده کرد. ایشان از این آیه قرآن فلسفه نوبت را اثبات میکنند و بعدش مبشرین و منظرین که به نظر حقیر این راه حل جامع و میانه میتواند راه حل مناسبی باشد. اکنون اگر اجازه دهید با استاد محترم؛ جناب دکتر جعفری بحث را شروع میکنیم. در خدمت جناب استاد عزیز دکتر جعفری هستیم با صلواتی بر محمد و آل محمد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین، السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی.

عرض سلام و احترام خدمت همه سروران عزیز، اساتید معظم و سربازان حضرت ولی عصر، ارواحنا فداه. خدا را شاکر هستیم که در جوار حرم نورانی حضرت ثامن الحجج، آقا علی ابن موسی الرضا، آن هم در این ایام رجبیه که ایام اختصاصی زیارت اهل بیت است و مضاف بر ان، این سربازخانه حضرت محضر شما عزیزان هستیم. خیلی خوشحال هستم هم به خاطر حضور در این جلسه و این محفل خیلی نورانی و به ویژه زیارت اساتید عزیز ما در این مجموعه مثل جناب استاد احمد عزتی عزیز که من پیش از این به ایشان ارادت ویژه دارم و اعزه دیگر حضرت حاج آقای موسوی عزیز که ما سال­ها خدمت ایشان ارادت داریم و جناب حاج آقای آزموده عزیز را من زیارت می­کنم.

دانش پژوهان عزیزی که ما امسال خدمتشان بودیم و الان چهرهای نورانیشان را یکی یکی زیارت میکنم و واقعا هم بنده خیلی خوشحالم از این زیارت، ان شاء الله که مورد عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار بگیریم. و دوستان عزیزمان که از موسسه حضرت امام تشریف دارند و من اسماء ایشان را نمی­گویم.

ارائه حجت الاسلام دكتر محمد جعفری

تقابل عقل و دین

من معتقد هستم که مبنایی­ترین و مهمترین بحثی که در طول تاریخ تفکر اسلامی و تاریخ تفکر غرب، زمینه اختلافات و شکل­گیری مکاتب و اندیشه و جریان­ها، باعث شده است، همین بحث رابطه عقل دین است؛ یعنی اگر شما در بزنگاه­ها و وقایع و مقاطع مهم تاریخ اندیشه بشر را بررسی کنید، شاید مهمترین و بنیادی­ترین بحثی که زمینه اختلافات و انشعابات شده است، از همان قرن اول –چون بحث ما در اسلام است دیگر نسبت به جهان غرب صحبتی نمیکنم- که شکل­گیری اندیشه ها و مکاتب را بررسی کنیم و چه بسا اولین بحث کلامی ولایت –برخی اولین بحث کلامی را ایمان و کفر می­دانند- همین موضوع ولایت یا ایمان و کفر، اختلافاتی که سبب ایجاد جریان مختلف شد، اگر آن را  واکاوی کنید به بحث عقل و دین می­رسید؛ یعنی در واقع درک نسبت و رابطه بین عقل و دین و نحوه ارتباط این دوتا با یکدیگر و قلم روی این دو بایکدیگر هست که اون نظرگاه و اختلافات مختلفی ایجاد کرد. از این رو می­بینید در فضای جهان اسلام مکاتب مختلفی شکل میگیرد مانند مکتب اهل حدیث در اهل سنت که تبدیل به تفکر اشاعره و سپس تفکر سلفیه از دل آن ایجاد شد. همچنین از این طرف تفکر امامیه و تفکر معتزله که تحت عنوان عدلیه شناخته میشد. این­ها عمده اختلافاتی است که در مواضع مختلف و موضوعات مختلف شکل گرفته و به بحث عقل و دین رجوع می­کند.

در همین دوره حاضر بسیاری از فضای جهان اسلام و سلفی­گری گرفته است –سلفی­گری هم با وهابیت مساوی نیست و در واقع وهابیت یکی از شاخه­های سلفی­گری است- سلفیگری با توجه به آن عقبه فکری در اهل سنت اختلاف اساسی انها با ما در عقل و دین است، بقیه موارد بازتاب آن موضوع است که ما این ادعا را در بحث فضای غرب نیز داریم. در فضای جهان اسلام و به شکل خاص­تر فضای تفکر شیعی، جریان مکتب اهل بیت بطور کامل مشخص بوده است که با توجه به وجود نعمت­های الهی و هدایت امر و هدایتگری ان­ها که در قرآن بحث ارشاد و توجه به عقل و تفکر عقلی کاملا هوایدا است. اما از آنجا که مکتب اهل سنت، خود را از نعمت اهل بیت محروم نمودند و از آن درک قرآنی هم استفاده نمی­شد. البته بین شیعه نیز در واقع اهل بیت بودند عقل را زنده کردند؛ یعنی مسئله عقل و تفکر عقلی و خردورزی در تفکر شیعی خودش را نشان داد. آقای احمد امین مصری در یکی از کتبش تصریح میکند؛ تفکر عقلی در جهان اسلام با تفکر شیعه گره خورده است و این شیعه بودند که به تبع اهل بیتشان تفکر عقلی را زنده کردند. در حالی که ایشان یک شخص افراطی و بد بین به شیعه است.

مکتب تفکیک و عقل

در این 1400 سال در تفکر شیعه با جریان­های مواجه میشویم مانند جریان مکتب قم در قرن 3 تا 5 یا تفکر اخبار گرایی مثل آن قول ویه یا شیخ صدوق و دیگران در مقابل مکتب بغداد که رویکردشان به سمت حدیث گرایی کشیده می­شود و تفکر عقلی کم رنگ می شود تا قرن تقریباً ده تا دوازه که تفکر اخباریگری بروز پیدا می­کند مرحوم استرابادی در فواید مدنیه تصریح می­کند که ما تابع همان بزرگان قرن 4 و 5 است که توجه ان­ها به احادیث بود و یک مواجهه جدی در آن دو یا سه قرن ایجاد می­شود و این منازعه به میان عوام کشیده می­شود. بطوری که اگر تلاش­های علامه وحید بهبهانی و محروم شیخ انصاری و دیگران، حقیقةً این تفکر اخباری­گری شیوع پیدا می­کرد. تا زمان دوره معاصر به تفکر تفکیک می­رسیم که من عنوان نواخباریون را می­گذاریم دوستان تفکیکی ناراحت می­شوند، اما با استنادات مشخص و واضح می­توان ثابت کرد ایشان نواخباری هستند.

اکنون این جریانی که در سه مقطع دارای مصادیقی است و شخصیت­های بزرگ و متعدد دارند و در طی این هزار و خورده­ای سال گذشته با این که تفکر اهل بیت (ترکیبی از عقل و نقل است) و جالب اینجاست که کتاب و منابع حدیثی وامدار همین طیف حدیثگرای شیعه است. به عنوان منابع اصلی و درجه یک، کتاب­های شیخ صدوق و ابن قولویه و… است تا زمان دوره اخباری­گری علامه مجلسی و… که این گروه تاثیر بسیار ارزنده در احیا تراث حدیثی داشته­اند و همچنین همین گروه­های تفکیکی عصر حاضر چنین است. لکن همه این بزرگان شروع کتب حدیثیشان با باب عقل و جهل است مثل محمدبن یعقوب کلینی و مرحوم علامه مجلسی و… لذا همه این بزرگان قبول دارند که باید به عقل توجه بشود، چرا که ذیل مکتب اهل بیت است. لکن باید دید چه برداشتی از عقل دارند؟ بگونه­ای که کتاب عقل و جهل را بر کتاب الحجه مقدم کردند و این بحث را مهم­تر و مقدم­تر می­دانند. اما رویکرد به سمت حدیث­گرایی می­رود و تفکر عقلی کم رنگ است. این نشان از برداشت متفاوت ان­ها از عقل است. چون هر دو گروه خود را تابع مکتب اهل بیت میدانند. از همین رو باید یک بحث جدی در این باشد که سیره و سنت خود اهل بیت در مسئله عقل چیست؟ به نظر من بهترین راه حل مواجهه با این بزرگان بحث درونی دینی است و بحث برون دینی مفید فائده نیست لذا مناظراتی هم که رخ می­دهد نزد طرف مقابل مقبول واقع نمی­شود؛ لذا پاسخ ما باید بر اساس روش­شناسی ان­ها باشد که درون دینی است و تکیه ان­ها بر اخبار است. پس باید برداشت ان­ها از عقل، مفهوم، ماهیت و کارکرد عقل را بررسی کرد و اینگونه می­توان بحث را پیش برد.

نسبت به چیستی عقل، روایات مفصلی در این زمینه موجود است و معانی متفاوتی در روایات هست، لکن آن معنی که به معنی وجود قوه­ای مبتنی بر تفکر استدلالی که به معلوماتی دست پیدا می­کند، در روایات این معنا اشاره نشده است لکن وقتی کارکرد­های عقل را که بررسی می­کنیم به همین تعبیر می­رسیم.

در رابطه با بحث عقل ما با تفکیکی­ها یک اختلاف اساسی داریم. ان­ها معتقدند مراد از عقل در ادبیات دینی مراد عقل فطری هست و هم ایشان و هم اخباری­ها؛ آقای استر ابادی و میرزا مهدی اصفهانی و آقای قزوینی و آقای حکیمی و دیگران همه مراد عقل فطری است. البته آقای حکیمی تعبیر به دفع… می­کند، لکن تعابیر مختلف است اما «حسنک واحد» است. این عقل فطری که این دوستان می­گویند در مقابل عقل استدلالی است و این نکته دارای شواهد است و تحمیل بر ان­ها نیست. عقل فطری مراد آن عقلی است که دست ­نخورده و بکر است و مبتنی بر آن تفکر فطری است بدون آن که مشغول تعملات و استدلالگری و مقدمه چینی و از بدیهیات به نظریات رفتن، نیست. میرزا مهدی اصفهانی نسبت به تعریف عقل فطری تبینی دارند که به آن تعریف تصریح می­کند؛ آن سنتی که در مورد عقل مدنظر است و درک ما از عقل در برابر تفکر رایج، تفکر فلسفی است. عقل مراد همان عقل فطری است و بیش از آن نیست و آن روشی که شما در پیش گرفتید که با مقدمه چینی و استدلال به نتیجه برسید –به تعبیر ما در منهج­شناسی، جهش معرفتی تعبیر می­شود که شما از مقدمات بدیهی به نتیجه نظری برسید- میرزامهدی اصفهانی دست روی این روش می­گذارد و آن را خلاف روایات و سنت و اهل بیت می­دانند و آن را بدعت و بشری می­دانند. بلکه اهل بیت به فطرت انسان تذکار می­دادند.

متن کتاب میرزا مهدی اصفهانی: «الاصل الاول من الاصول الموسس علیها احکام الرسول و آله فی مقابل قیاس اللغوی الذی هو عین العقل اصطلاحی، العقل الذی هو ظاهر بذاته آن طلب المعرفه و کشف الحقایق من الاقیسه عین الظلال المبین انه لیس الا الاقتحام فی الظلمات»[5] رفتن به سمت بحث­های قیاسی و کسب معرفت از طریق اقیسه گمراهی است. مراد ایشان از قیاس تمثیل نیست، چون می­گوید قیاس همان عقل اصطلاحی است. با این وجود برخی از شاگردان برای اثبات این ادعای میرزا مهدی اصفهانی کتاب نوشتند.

«اما التالیف علوم البشریه (مراد همین علوم فلاسفه) فهی عبارت عن استخراج التصورات و التصدیقات نظریه عن الضروریه(مراد از مقدمه چینی با مواد بدیهی به نتیجه نظری برسید) کی یحصل الیقین و القطع به ثبوت المحمول للموضوع بعد اسقاط حد الوسط النتیجه»[6] این همان قیاس منطقی است که ایشان بیان می­کند خلاف سیره اهل بیت است و اصل اولی که اهل بیت معارفشان را بر آن اساس بنا کردند، همان عقل ظاهر بذاته و عقل فطری است.

پس از این ایشان در ادامه بیان می­کند که عقل در مباحث مختلف، عقل عملی است که از آن باید و نباید نتیجه می­شود و عقل نظری اراده نشده است. من همینجا توقف می­کنم، بسیاری از بزرگان تفکیک و… تصریح می­کنند که مراد اهل بیت عقل عملی است و عقل نظری نیست. اما واقعا جای تعجب دارد که بلاخره این روایت اول باب عقل و جهل که در بحار الانوار و کافی ذکر شده است «و بالعقل عرف العباد خالقهم و انهم مخلوقون و انه المدبر لهم و انهم المدَبرون و انه الباقی و هم الفانون و استدلوا بعقولهم علی ما راو من خلقه و ارضه و سمائه و له خالقا»[7] این­ها عقل عملی است؟ اخرش اما صادق می­فرمایند: «و عرفوا به احسن من القبیح» لکن بزرگان و تفکیکی­ها و… همه می­گویند در روایت مراد عقل عملی است نه عقل نظری. یا یک عبارت عجیب دیگر در روایت دیگر «قیل له فهل یکتسب عباد بالعقل دون غیره قال آن العاقل لدلالت عقله الذی جعله الله قوامه و زینته و هدایته، علم آن الله هو الحق و انه هو ربه و علم انه لخالقه حقته و آن له … فلایجد …»[8] لذا امام دقیق عقل نظری را می­گوید لکن این گروه اخباری این روایت را اینگونه توجیه می­کنند که مراد روایت علم است و عقل نظری مراد نیست.

آیت الله فیاضی در مقابل اخباری­ها و ضد فلسفه اینگونه بیان می­فرمودند که «من فلسفه می­خوانم تا روایات را بفهمم»، لذا شما این نعابیر از روایات را نگاه کنید که وقتی من اولین بار دیدم گمان کردم از بیانات ملاصدرا است مانند جمله امیرالمومنین: «کل قائم فی السواه معلول»[9] یا تعبیر «ام خلقو من غیر شی القران»[10] و تعابیر دیگر.

جمع بندی:

1-اهل بیت مشوق عقل ورزی به معنای عقل نظری هستند.

2-تفکیکی­ها عقل فطری بدون تکلفات ارسطو و… را مستعمل در روایات می­دانند.

3-در مقابل ادعای تفکیکی­ها روایاتی داریم که تعابیر مستقیم و غیر مستقیم مشیر به عقل نظری هست.

ارائه حجت الاسلام دكتر صفدر الهی راد

عقل در سنت و سیره معصومین

اکنون پس از بیانات مفید استاد به سراغ تعریف و جایگاه عقل در نزد نظام و سلوک معرفتی روایات می­رویم، اما قبل از آن یک نکته را اشاره می­کنم. فرض کنیم در سیره معصومین آن عقل اصطلاحی فلسفی و استدلالی نبود. اما مورد نیاز جامعه و دانشجو و طلبه­ها شد. آیاچون در سیره نبوده است، باید از اساس آن را رها کنیم و بگذاریم دانشجویان و مردم کافر و فیزیکالیست و… بشوند. در حالی که قبلا کانت و هیوم و زیست­شناسی تکاملی و… نبود، اما الان هست. باید چکار کنیم؟ آیاعقل تجربی می­تواند پاسخگو باشد؟ شبهات موجود میان دانشجویان و دانش اموزان را بررسی کنیم، می­بینیم که الان دشمن و الحاد مدرن با مبانی فلسفی خودش جلو امده است. فرض کنید دشمن با موشک به ما حمله می­کند، اما چون امیرالمومنین با شمشیر می­جنگید، ما سراغ هایپرسنیک و پیشرفت­های نظامی نرویم.

سیره اهل بیت در نزد تفکیکی­ها و اخباری­ها همه موارد حجت است الا مواردی که اهل بیت با رویکرد فلسفی سراغ دین رفتند. امیرالمومنین و امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فراوان از عقل فلسفی در کلام استفاده کردند. بنابراین اگر کسی اخباری­تر باشد، باید فیلسوف­تر باشد، زیرا اخباری­ها بر ظواهر احادیث اصرار دارند، در حالی که برخی روایات نص در عقل فلسفی است. این گروه یک تمایزی را قائل هستند که در فرمایشات آقای حکیمی امده است؛ یک عقل تجربی و یک عقل فطری. این عقلی که فرمودند در برابر عقل فلسفی است که اسمش را عقل با استفاده از مفاهیم نظری، میگویند عقل تجربی یا عقل فطری. این­ها با عقل مشکل ندارند. عقل ابزاری هم من کار ندارم، زیرا همه آن را قبول دارند. این که عقل منبعش و موادش را از تجربه یا از فطرت بگیرد، این­ها را قبول دارند. اما آن چیزی که محل نزاع است، آن جایی است که شما از مفاهیم ذهنی استفاده ­کنید. پس ایشان یک عین­گرایی را در مقابل ذهن­گرایی درست کردند. عین­گرا به چه معنا؟ یعنی شناخت تجربی طبیعت مثل زمین و… شناخت تجربی انسان و شناخت تجربی تاریخ و.. سپس می­فرماید از مجموع این شناخت­های پنجگانه که همه از طبیعت و تجربه است، یک شناخت کامل؛ یعنی شناخت ایمانی به دست می­آید که می­تواند به شناخت خداوند و ایمان به او و به سوی عمل صالح بشود. بنابراین با اصل عقل ­ورزی مشکل ندارند اما کدام عقل اینجا ملاک است؟ اکنون من عبارت­های از آقای حکیمی می­خوانم و سپس به بررسی روایات می­پردازیم.

کتاب ترجمه الحیات که آن تمایز را بیان می­کنند و یک نکته نیز در اخر ادعا می­کنند: «قران خردها را به ژرف نگری در آفریده­های زمینی و آسمانی، گیاهی و کائنی، جانوری و انسانی فرا می­خواند. سپس سخن درباره حقایق انسانی را به احوال روانی و تنی و فردی و اجتماعی گسترش می­دهد و نظرات را به آنچه به زمان حاضر یا گذشته تاریخ پیوستگی دارد و مسائلی جزء این­ها از قبیل قوانین ثابت تاریخ و اجتماعات بشری معطوف می­دارد. آنگاه از همگان می­خواهد که در همه این حقایق عینی خارجی و واقعیت­های ملموس و نمودهای خاموش نظر کنند. قران با همین روش استوار و زنده  خردها را برمی انگیزاند و ذهن­ها را تیز می­کند و سینه ها را می­گشاید و در این روش هیچ اتکا و اعتمادی به استدلال ذهنی خالی از تجربه عینی نمی­شود. لذا آن گونه که در نظر بسیاری از فیلسوفان دیده می­شود و بسیاری از فلسفه اسلام نیز به دنبال آنان در همین راه گام برداشند، مشاهده نمی­شود و چنین است که قرآن کریم سبک تقلیدی متکی به ذهنیات صرف را  – سبک تقلیدی صرف یعنی تقلید سبک ارسطویی و غرب –ترک کرده و روشی ویژه و منطقی آزمایشی و پردگشا و سبکی بیدار کننده و ره آموز و طریقه­ای گرانقد و زنده عرضه کرده است.» پس مدعایشان این است که باید عقل به معنی استفاده از آن ذهنیات صرف نه تجربه میدانی تاریخ و طبیعت و زمین و آسمان و فطرت که امور عینی هستند، ترک کرد.

اما بیان روایات این باب:

اولیش از وجود مقدس آقا علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه می­باشد در حال حاضر توجه­ای به مفاد حدیث نداریم بلکه ما دنبال بررسی این ادعا هستیم که متون دینی روش انتزایی صرف را که از مفاهیم ذهنی استفاده می­کند نه مفاهیم تجربی، طرد کرده است و این یعنی که امام رضا(ع) و امام باقر(ع) و… نباید استفاده کنند. لذا تحلیل و بررسی بحث در این است که آیاامام از مفاهیم فطری و تجربی یا مفاهیم ذهنی صرف استفاده کردند؟ روایت امام رضا علیه السلام در باب توحید و صفات الهی که حدیث طولانی هم هست: «و نظام توحید الله نفی صفات عنه (باید نفی صفات کنید) لشهادت عقول عن کل صفت و موصوف مخلوق(هر صفت و موصوفی مخلوق است) و شهادت کل مخلوق آن له خالق لیس بصفة و لا موصوف و شهادت کل صفت و موصوف بالاقتران و شهادت الاقتران بالحدث و شهادت الحدث بالامتناع من ازل الممتنع من الحدث»[11] اکنون در این حدیث آیا امام از عقل تجربی و فطری استفاده کرد؟ آیا در متن حدیث تعابیر تاریخ و زمین و اسمان بود؟ پس امام رضا علیه السلام خلاف قران عمل کرده است. البته آقای حکیمی فلسفه عام را می­پذیرد اما محل نزاع نیست، محل نزاع در اینکه تعابیری استفاده بشود که داخل در طبیعت نیست.

حدیث دیگر امام رضا سلام الله علیه برای این که بفرمایند خداوند متعال ازلی است: «ابتدائه ایاهم دلیلهم علی آن لا ابتداء له لعجز کل مبتدء عن ابتداء غیره»[12] من اگر نمیگفتم حدیث امام رضا علیه السلام است، احتمال داشت که شما میگفتید این کلام ابن سینا یا ملاصدرا است.

یا بخشی از خطبه اول نهج البلاغه یک نظام معرفتی با رویکرد فلسفی است: «کائن لا عن حدث موجود لا عن عدم مع کل شی لا بمقارنه و غیر کل شی لا بمزایله و فائل لا بمعنی الحرکات» این­ها چگونه تعابیری است؟ آیا ابن سینا و ملاصدرا غیر از این تعابیر استفاده کردند؟

حدیث امام باقر علیه السلام: «خلق الشی لا من شی کان قبله و لو خلق الشی من شی اذ لم یکن قطاع ابداً و لم­یزل الله اذ و معه شی و لکن کان الله و لاشی معه فخلق شی الذی جمیع الشاء منه و هو الماء»[13] اکنون این تعابیر غیر از مفاهیم صرف ذهنی است؟

حدیث دیگر، حدیث امام صادق علیه السلام در اثبات توحید و رد ثنویت چند استدلال ذکر می­کنند که برخی از آن چنین است: امام صادق علیه السلام در جواب سائل فرمودند: «لایخلو قولک انهما اثنان من آن یکونا قدیمین قویین او یکون ضعیفین(این دو خدای که قرار است قدیم باشند یا هردو قوت یا هردو ضعیف هستند، اکنون این تعابیر قوی و ضعیف چه نوع تعبیری است) او یکن احدهما قویا و الاخر ضعیفاً(یا یکی قوی و دیگری ضعیف است) فان کانا قویین فلم لایدفع کل واحد من هما صاحبه و یتفرد بتدلیس(اگر هردو قوی هستند پس چرا خدای قوی دیگری را دفع نکند تا فرد و تنها بماند) و آن زعمت آن احد هما قوی و الاخر ضعیف ثبت انه زاهد کما نقول للعجز فی الثانی(اگر یکی قوی و دیگری ضعیف است پس ثابت است که موجود قوی خداوند است چون خداوند باید قدرت مطلق باشد)»[14]

یکی دیگر از نکاتی که امروزه اقایان خرده می­گیرند این است که چرا در تفسیر قران سراغ فلسفه می­روید؟

اگر اهل بیت این کار انجام داده باشند برای ما حجت نیست؟ مثل ایه15سوره مطففین: «کلا انهم عن ربهم یومئذ محجوبون» مگر خداوند ظاهر دارد؟ مگر خداوند دیده می­شود؟ امام رضا علیه السلام در تفسیر ایه و رد شبهه­ای که ممکن است بیان شود چنین می­فرمایند: «ان الله تبارک و تعالی لایوصف بمکان یحل فیه(خداوند وصف مکان نمی­شود تا در آن حلول کرده باشد) فیحجب عنه فیه عباده(تا بندگان محجوب باشند) ولکنه یعنی عن ثواب ربهم لمحجوبون»[15] یعنی اول استدلال می­اورند که خداوند متصف به مکان نمی­شود و سپس می­فرمایند معنای حجاب بر مبنای آن امر عقلی فلسفی خداوند را امر جسمانی ببینید، پس جایز است که تعابیر فلسفی بکار ببریم. بله برخی مفسرین فیلسوف در تعابیر دقت نمی­کنند، لذا مراد این که نباید در تفسیر تعابیر فلسفی بکارببرید مراد فلسفه بدون اساس و مبنا است. و علامه طباطبایی در جای جای المیزان به این نکته دقت می­دهند لکن خودشان در مواردی مطالب فلسفی بیان می­کنند.

خلاصه بیانات استاد

محل نزاع نه عقل تجربی و نه عقل فطری است بلکه نزاع در معقولات ثانی فلسفی هستند.

لکن در تعابیر و ادبیات روایات از این تعابیر بیان و استفاده شده است.(آیت الله جوادی آملی کتابی دارند به عنوان «امام رضا و الفلسفة الهیه» همچنین در مورد امیر المومنین نیز دارند.)

پرسش و پاسخ

سائل: این روایتی که فرمودید آیا نمی­شود با عقل فطری توجیه شود؟ همه این موارد که امام فرمودند مباحثی که بدون نیاز به مباحث فلسفی درک می­شود؟

پاسخ استاد: اگر این موارد عقل فطری باشد، آیا انچه در فلسفه بیان می­شود غیر از این موارد است؟ آیا قرار است فیلسوف حرفی را بزند که بقیه نفهمند؟ آیا ملاک فهمیدن است؟ توجه داشته باشید که دچار مغالطه اشتراک لفظی نشوید، وقتی عقل فطری یا عقل تجربی گفته می­شود، دارای تعریف است. یعنی مواد را از همین موارد شهودی باشد. اکنون اگر این تعابیر (حدث و انقطاع و عدم و وجود و…) فلسفی نباشد پس شما باید موافق فیلسوف باشید، چون فیلسوفان(شهید مطهری، آیت الله جوادی و آیت الله مصباح و…) از همین مفاهیم استفاده می­کنند. نکته دیگر انکه ممکن است فیلسوف مفهومی بکار ببرد که در روایات نباشد، مگر تمام مفاهیمی که فقها و مفسرین می­گویند در ایات و روایات هست. گاهی لغات نقل معنا پبدا کند یا معنای مشترک و… پیدا می­کند. لذا اگر مراد از عقل فطری همین موارد باشد که فیلسوف نیز همین موارد را استفاده می­کند. به عنوان نمونه شما صورت استدلال براهین توحید صفاتی را ببینید ان­ها نیز از همین مفاهیم استفاده می­کنند. اقا میرزا مهدی در باب الهدی استدلال­هایی بر وجود خداوند می­آورند که برخی از ان­ها مستند به برهان امکان وجوب است. سپس ایشان در ادامه می­فرمایند که این استدلال­ها تنبه بر فطرت است. در این صورت نزاع ما لفظی است؛ شما برهان امکان و وجوب استفاده کنید، سپس آن را تنبه بر عقل فطری بدانید. بله همین نکته را در بقیه استدلال و مباحث فلسفی می­توان گفت و آن را تنبه بر عقل فطری دانست لذا اختلافی نداریم.

سائل: از حیث برون دینی اشکالات و مطالب فلاسفه از قوت بهتری برخوردار است لکن از حیث درون دینی ضد فلسفه از غنای بیشتری برخوردار است و مهم در معارف دینی تبیین در همان چهارچوب دین است؟ از طرفی چه مجوزی برای عالمان کلامی هست تا ثابت کرد ایشان حق چنین تفسیری از معارف دین را دارند، ان­ها که مانند اهل بیت ولایتی ندارند و حق تصرف و مجوزی برای ان­ها صادر نشده است تا اجازه این کار را داشته باشند؟

پاسخ: بحثی که حاج آقای الهی مطرح کردند، از بحث برون دینی شروع کردند که مناسب و لازم و صحیح است که از اساس بحث ما در واقع بحث برون دینی است. زمانی مقام معظم رهبری به مشهد آمده بودند، به منزل آیت الله صافی رفتند در همان جلسه به حضرت آقا فرمودند: «این فلسفه را از حوزه جمع کنیم» حضرت آقا فرمودند: «مشکلی نیست همه مراجع اعلام کنند و من هم عرض می­کنم جمعش کنند فقط شما بفرمایید این شبهات فلسفی و… که از غرب می­آید، چه کسی باید پاسخ بدهد به دانشگاه -با اون روی کردی که در دانشگاه هست – بگوییم این­ها را پاسخ بدهند؟  آیت الله صافی ظاهراً پاسخی نداده بودند. این هم که گفتید در بحث درون­دینی برگ برنده در اختیار ان­هاست، نه این­طور نیست. بحث من بیشتر سبک جدلی داشته بله شروع بحث ما باید با همان مبانی که مطرح شد، برون­دینی باشد ولی با توجه به این که ایشان بیشتر روششان روش نقلی است شما از باب همان نگاه جدلی، با روش نقلی با این­ها بحث کنید. و اینکه برگه برنده در دست این­هاست، درست نیست. حجم عظیمی از مباحث عقلی در منابع دینی داریم مثل کتاب آقای خرمیان «قواعد عقلی در روایات»که سه جلد است لکن همه مباحث عقلی را جمع اوری نکرده و آن هم در باب روایات است نه ایات.

که همه این مباحث سه جلد کتاب، مباحث عقلی فلسفی است که کمیت آن نیز فراوان است.علاوه بر این کم و زیاد ان­ها هم مهم نیست. فرض کنید در این باب چند روایت داریم. اکنون این چند روایت را چگونه بدون مباحث فلسفی تبییم میکنید. در حالی که نمی­توانید بدن فلسفه تفسیردقیقی ارائه بدهید. لذا نباید نگاه مقداری و کمی داشت بلکه باید نگاه روشی داشت.

پاسخ نقضی: آیا حاضر هستید این اشکال را به همه معارف دین سرایت بدهید. که فقها به چه مجوزی می­توانند حکم فقهی و فتوی صادر کنند؟ -سائل: برای این کار فقیه دلیل خاص ایه و روایت بر صدور مجوز داریم – پس شما به روایات استدلال می­کنید که تجویز را ثابت کنید، اکنون همین بیان در مورد مباحث فلسفی هست. روایات و ایات و سیره معصومین بر عقل ورزی مجوز بر فیلسوف است. مثل هشام بن حکم که از نزد امام باقر علیه السلام مامور می­شوند تا یک مسئله را پاسخ بدهند یا امام رضا علیه السلام به برخی شاگردانش امر می­فرمودند که در فلان مناظره حاضر شوند و پاسخ بدهند. این ملاک که شما فرمودید؛ ولی امور دین تنها معصوم است، این در همه امور فقهی و کلامی و اخلاقی مطرح است مثل مسائل اجتماعی، شما در این مورد می­خواهید چکار کنید؟ این همه مسائل اجتماعی که گاهی سی درصد آن در سنت نیست و شما مجبورید اجتهاد کنید و مبانی خود را امتداد بدهید تا بتوانید بحث­های علوم انسانی را تکمیل کنید. یا مثل اقتصاد یا روانشناسی یا هنرشناسی یا… می­خواهید چه کار کنید؟ اکنون در فلسفه هم فیلسوف از جانب خودش رای صادر نمی­کند بلکه محکمات ایات و روایات را اخذ می­کند. لکن مباحث عقلی آن را هم بیان می­کند مانند المیزان اینگونه نیست که علامه طباطبایی بحث­های فلسفی که مطرح می­کنند، یک مباحث انتزاعی باشد. بلکه یک محکماتی در ایه و روایات داریم که فیلسوف این­ها را بصورت عقلانی مطرح می­کند و این همان رویکرد علامه مصباح است که مطالب دین بصورت عقلانی مطرح بشود.

در مورد کمیت روایات هم فرمایش استاد جعفری خوب بود، بحث ما جدلی است که شما روایات و ایات را مخالف عقل فلسفی می­دانید، در حالی که سیره معصومین به شکل دیگر است و چون دیدید در ایات که مخاطبش عموم است مباحث فلسفی کمی بیان شده است نتیجه گرفتید که عقل فلسفی ظلالت و باطل است، چرا روایات را کنار می­گذارید.

به فرض بپذیریم که روایات در این باب کم باشد. در این صورت اکنون که مورد نیاز جامعه است وقتی معصومین به آن کم بها دادند، پس بحث برون دینی دیگر معنا پیدا نمی­کند، چراکه اگر مفید بود اهل بیت استفاده می­کردند.

نکته مهم دیگر که در بین مباحث گم شد این است که معصومین به صورت اقتضائی به سراغ مباحث فلسفی می­روند، در زمان حاضر، ما نیز چنین هستیم. زمان معصومین این گستره شبهات و مباحث علمی نبود، الان دیگر بحث چندتا شبهه نیست بل زلزله­ای بر روی مبانی معارف اسلامی است، آن شکاکیت و نسبیت تمام ایات و روایات را با خود می­برد و چیزی به عنوان عقل فطری باقی نمی­گذارد. یا مثل مباحثی که در علم عصب­شناسی مطرح می­شود و از انجا اراده ازاد انسان را نفی می­کنند. اکنون شما با این رویکرد گسترده فیزیکالیستی می­خواهید چه کار کنید؟ زمان اهل بیت رویکرد فیزیکالیستی و نسبیت در این حد نبود. تفکر لیبرال بر اساس آن مبانی هستی­شناخت و ارزش شناختی زمان اهل بیت مانند زمان حاضر نبود، لذا نباید بگوییم چون در آن زمان کم بود پس الان هم نباید باشد. لکن اگر هم روایات در این باب کم باشد که نیست، این اقتضائات آن زمان بود.

سائل: ما در زمان امام صادق علیه السلام خدا ناباورانی داشتیم که اهل بیت به ان­ها پاسخ دادند که می­توان از ان­ها استفاده کرد لذا نیازی به فلسفه نیست. یا اشاره کردند که امام صادق علیه السلام به هشام امر نمودند مناظره کنند لکن پس از مناظره امام از هشام می­پرسد چه کسی به شما این مناظره را اموخته است هشام فرمود از شما یاد گرفتم؟

پاسخ: داستان مناظره در مورد هشام و عمربن عبید رئیس معتزله آن زمان است که وقتی هشام مناظره را شرح می­دهد. حضرت تبسم می­کنند و می­گویند این را از کجا اورده­ای هشام فرمودند: «شی اخصه منک و الفته» یعنی اصل ماده بحث را از شما گرفتم و خودم آن را تجزیه و تحلیل و پردازش کردم یعنی آن را صورت بندی عقلی و استدلالی کردم. بنابراین به آن صورت که در اشکال بیان شد نیست بلکه موید مدعای فیلسوف است.

نکته اول هم که فرمودید، می­پذیریم که به اهل بیت رجوع کنیم، می­بینیم که ایشان بحث­های فلسفی کردند. روایات هلیجه رو نگاه کیند، آن فرد هندی به امام نامه نوشتند که خودش کافر و ملحد است. امام هم یک پاسخ طولانی به او می­نویسد و به فضال می­دهد تا به آن شخص برساند. این پرسش و پاسخ تکرار می­شود. امام در فقره­ای چنین بیان می­کند؛ بلاخره خالق این جهان کیست؟ آن هندی می­گوید: اهلیلجه است. در نهایت امام می­فرماید: «ان الاهلیلجه انقص قوةً من آن تخلق نفسها و اضعف حیلة من آن تدبر خلقها»[16] لذا امام برهان امکان و وجوب را بر اهلیلجه تطبیق می­دهد. از این مضامین که در مورد برهان امکان و وجوب است، فراوان است. من در مصادیق مختلف بیست الی سی مورد پیدا کردم. لذا این مباحث همان است تنها صورت­بندی جدید متناسب اقتضائات زمان حاضر است.

پاسخ دیگر: طبق ملاک شما پس باید خیلی از مباحث فقهی برچیده شود مثل فقه شهرسازی یا فقه هنر و… لذا برخی اوقات این گروه تفکیکی متوجه لوازم و پیامد سخن خودشان نیستند. یا بیان می­کنند که فلان سخن ملاصدرا یا ابن سینا باطل است، بله قبول مشکل دارد، لکن شما همان حرف را نقد کن چرا کل دانش فلسفه را نفی می­کنید. الان اگر کسی منتقد مسئله­ای در مسائل فقه باشد آیا درست است همه آن را نفی کند؟ که در همه علوم و معارف اسلامی اختلاف است لذا لازمه آن تعطیلی همه معارف و علوم است.

شما فرمودید مطالب اهل بیت را در پاسخ به شبهات معاصر بیان کنیم، بله ماهم می­پذیریم اما اگر مسئله­ای مطرح شد که زمان امام مطرح نبود باید چگونه پاسخ داد و چه کار باید کرد؟ و بسیاری از شبهات الان اینگونه است که زمان امام مطرح نبوده است. اکنون ما به این افراد بگوییم چون تعبد به اهل بیت داریم، بگوییم دین پاسخ یا برنامه­ای برای این شبهه ندارد بفرمایید ملحد بشوید آن شاالله حضرت عباس علیه السلام به کمک شما می­اید.

پاسخ دیگر: در روایتی هست که عبد الاعلی از امام سوال می­کنند و امام او را ملامت می­کنند که خودت فکر کن و جواب را پیدا کن«یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله»[17] لذا اینگونه تعابیر زیاد است یا مثل «علینا القا الاصول و علیکم التفریع»[18]

سائل: عقل فلسفی کلید حل مسائل معرفتی است یا خودش حجابی برای فهم معارف اهل بیت است که اهل تفکیک حالت دوم را می­پذیرند. در مباحث فلسفی می بینیم که گاهی اصطلاحات و الفاظی بیرون می­اید که با ظاهر سنت سازگاری ندارد. به عنوان مثال بدن مثالی که با ظاهر ایات سازگاری ندارد. علاوه بر این بحث قدم عالم است که ظاهر ایات این است که عالم حادث است. یا بحث سنخیت علیت و معلولی است. یا مسئله وجود ربطی که ملاصدرا مطرح نموده­اند و ثمره آن وحدت شخصی وجود است که یعنی تمام عالم را یک وجود را پر کرده است و کثرات در خود وجود نیست بل در ظهورات است، لکن این خلاف ظاهر ایات است. علاوه بر اینها روایاتی داریم در ذم فلسفه و فیلسوف مانند: «الفلاسفه و الصوفیه شرور امتنا».

نکته دیگر اینکه شما فرمودید اقا میرزا مهدی اصفهانی عقل عملی را می­پذیرد و عقل نظری و فلسفی را نمی­پذیرد. اکنون عقل عملی باید و نباید را از کجا می­گیرد؟ زیرا بین عقل عملی و عقل نظری رابطه منطقی وجود دارد که باید و نباید را از دل هست­ها استفاده می­شود و این هست و نیست نیز از عقل نظری استفاده می­شود.

نکته دیگر اینکه آیا می­شود که مرحوم کلینی را کنار شیخ صدوق قرار بدهیم که سبک شیخ صدوق اخباری­گری است، اما شیخ کلینی را به صرف جمع اوری روایت کنار شیخ صدوق قرار بدهیم؟

نکته دیگر آن که آقای حکیمی با عقل به مثابه مفتاح باشد، مشکلی ندارد. اما به خود کلید نداریم. لذا وقتی به اهل بیت رسیدیم و فلسفه ما را به اهل بیت رساند دیگر نیازز نیست که به فلسفه بپردازیم؟

پاسخ استاد:

مطالب ضد دینی فلسفه که فرمودید، اینجا حجیت فلسفه نشان داده می­شود مثلا اگر ملاصدرا معاد مثالی را اثبات می­کند. خوب بسیاری از تابعین ملاصدرا این سخن را انکار می­کنند و این نشان می­دهد فیلسوف متعصبی نیست. اما ملاصدرا طبق مبنای خودش عالم مثال را می­پذیرد. ابن­سینا هم ابتدا معاد روحانی می­پذیرد اما می­گوید چون صادق مصدق گفته است لذا معاد جسمانی را می­پذیرد. اما اینکه معاد جسمانی را فلاسفه انکار می­کنند بخاطر اشکال تناسخ است و تناسخ نیز باطل است. بعد­ها اشکار شد که مصداق تناسخ نیست. آیت الله مصباح که معاد مثالی را انکار می­کند به خاطر ایات و روایات نیست بل به خاطر مبانی فلسفی خودشان است. پس اگر ادعا می­شود که خلاف دین است باید مصداقی بحث شود و اینکه سخنان مثل ملاصدرا خلاف ظاهر است نه نصوص قران.

اما در مورد روایات نافی فلسفه نیز اول در مورد سند ان­ها بحث است. دوم آن که در مقابل ان، روایاتی در اثبات فلسفه نیز هست مثل استناد امام صادق علیه السلام به سخن ارسطاطالیس یا مباحث فلسفی که در روایات اشاره شده است را چگونه تبیین می­کنید؟ معارف دین یک منظومه است لذا باید همه را باهم دید و سپس بین ان­ها جمع کرد.

باید­های که مبنای عقل عملی است آن بایدها بدیهی است و خود عقل به لحاظ ظهور ذاتی­اش بدیهی است.

در مورد مرحوم کلینی آن بحث­هایی که شیخ صدوق مطرح کردند را ندارند، لکن در دست­بندی­های که برای علما آن دوره انجام می­دهند، ایشان را اخبارگرا بیان می­کنند.

پاسخ دیگر:

فلاسفه که مورد نفی واقع شد باید دید مراد معصوم از فلاسفه در آن زمان چه بود، در ابحاث اجتهادی باید معناشناسی در آن زمان انجام بدهید و این در فرض صحت سند است.

اما در مورد عقل مفتاحی، دو نکته بیان می­کنم: پس عقل فلسفی یا صلاحیت کشف واقع دارد پس باید سراغ مباحث معرفت شناختی رفت و یا اگر صلاحیت کشف واقع ندارد پس صلاحیت ندارد که حجیت قران و روایات و سنت و عصمت را ثابت کند و اگر صلاحیت دارد آبا اثبات حقانیت قران و سنت برای بی اعتبار کردن عقل، علیت دارد؟ اگر اینگونه بگیم که به لحاظ منطقی خیلی سخن غلطی است. لذا اگر عقل صلاحیت دارد که مرا به قران و سنت و توحید برساند پس صلاحیت کشف واقع را دارد. اکنون که با عقل قران و روایات و سنت را ثابت کرد، ناگهان بگوییم کشفیات دیگر عقل را کنار بگذاریم و بگوییم وقتی به روایات و قران رسیدیم این علیت دارد برای بی­اعتبار کردن عقل؟

البته بیشترین افرادی که توفیق استفاده از معارف اهل بیت و قران پیدا کردند فیلسوفان بودند مثلا علامه طباطبای چه کسی مانند ایشان در تفسیر قران توفیق داشتند یا آیت الله مصباح و… اکنون اگر چندین مسئله مطرح شد که در قران و سنت نبود، چه کنیم؟ اکنون مثل نسبیت که تمام قران وسنت همه را زیر سوال می­برد، در مقابل بگوییم ما متعبد به اهل بیت هستیم وایشان متعرض نسبیت نشدند، پس ما هم کاری به آن نداریم. این یعنی خداحافظی با دینی که کشف کردیم.

در مورد وحدت شخصی هم آیا همه آن را قبول کردند؟ آیا ذات فلسفه همین وحدت شخصی است؟ برخی آن را قبول کردند و برخی آن را انکار می­کنند. بنابراین همان نکته که گفتم اینجا نیز مطرح است لذا اگر گمان می­کنید باطل است پس نقد کنید. اگر می­دانید که اشتباه است آن را نقد کنید. البته همان هم یک دستگاه برای خودش دارد و انگونه نیست که نفی قطعی کند مثل ابن­سینا نتوانست نفی قطعی کند.

نکته پایانی اینکه من مانند فیلسوفان ندیده­ام که کسی بیشتر از آن­ها از دین دفاع کرده باشند مثل علامه طباطبایی و آیت الله مصباح و آیت الله شهید مطهری و… افرادی که عصمت و امامت و قران و سنت کنارگذاشتند در دوره طرح ولایت متعبد به این­ها می­شوند و این خود نشانه خوبی است.


[1]. سيد جعفر شهيدى، جلد 7، ص214.

[2]. سيد جعفر شهيدى، جلد 8، ص207.

[3]. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، ص511.

[4]. بقره/213.

[5]. اصفهانی، میرزا مهدی، ابواب الهدی، ص63-62.

[6]. همان.

[7]. کلینی، محمدبن یعقوب، الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص29؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏1، ص96.

[8]. کلینی، محمدبن یعقوب، الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص29.

[9]. ابن بابویه، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا عليه‌السلام، ج‏1، ص151؛ نهج البلاغه، خطبه 186.

[10]. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏3، ص: 24.

[11]. ابن بابویه، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص150؛ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏4، ص: 228.

[12]. ابن بابویه، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص151.

[13]. ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ج‏2، ص: 607.

[14]. کلینی، محمدبن یعقوب، الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص80.

[15]. ابن بابویه، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص125.

[16]. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار علیهم السلام، ج3، ص155.

[17]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج3، ص33.

[18]. حرعاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشیعه، ج27، ص62.

همچنین بخوانید...