تتمّه مباحث امر به معروف
آیا بلوغ در آمر و مأمور شرط است؟
الحمدالله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین إلی یوم الدین
بحث ما پیرامون مسئله امر به معروف و نهی از منکر بود و چند مبحث در این مسئله باقی مانده که امروز میخواهیم بحث کنیم؛ در این مسئله شکی نیست که آمر به معروف و ناهی از منکر باید بالغ باشد، چون امر متوجه بالغ است. اگر این آدم بالغ نباشد، معنا ندارد بگوییم: یجب علیه الامر بالمعروف و یجب علیه النهی عن المنکر. در اینکه آمر و ناهی باید بالغ باشد جای بحث نیست. انّما الکلام در این که مأمور چطور؟ آیا کسی را که امر میکنیم هم باید بالغ باشد یا نه؟ بعضی از علماء گفتهاند در او بلوغ شرط نیست و اگر ببینیم بچهای دارد کسی را اذیت میکند، لازم است جلوی این مسئله را بگیریم و در مأمور بلوغ شرط نیست. در آمر شرط است اما در مأمور شرط نیست. اما در مقابل صاحب جواهر[1] به این قول حمله میکند. ایشان به دسته اول میگوید: در کلام شما مثلی هست و گفتهاید اگر دیدیم بچهای اذیت میکند باید جلویش را بگیریم، همانطور که وقتی حیوانی میخواهد کسی را لگد بزند باید جلویش را بگیریم. اما این مثال شما درست نیست. چراکه در هر دو جنبه معروف و منکر نیست و معروف و منکر فرع این است که آن آدم بالغ باشد و آدمی که بالغ نیست در حق او معروف و منکر معنا ندارد. اما درمورد اینکه میگویید این مورد مثل وقتی است که اسبی میخواهد به کسی ضرر بزند، همانطور که آنجا اسب مکلف نیست اما باید جلویش را بگیریم، بچه هم مکلف نیست اما باید جلویش را بگیریم، هم باید گفت این کار دیگر اسمش امر به معروف و نهی از منکر نیست. بلکه اینکه جلوی بچه را میگیریم، از این باب است که باید جلوی مفاسد را گرفت.
بنده عرض میکنم که مناقشه این آقایان لفظی است. چراکه هر دو بزرگوار اتفاق نظر دارند که اگر بچهای بخواهد منکری را مرتکب شود یا معروفی را ترک کند باید جلوی او را گرفت. اگر دیدیم بچهای میخواهد دروغی بگوید یا کار زشتی انجام دهد، باید جلویش را گرفت. خواه اسمش را بگذاریم امر به معروف و نهی از منکر یا اسمش را بگذاریم جلوگیری از مفاسد. لذا نزاع اینها لفظی است.
عقوبت تارک امر به معروف
اما بحث دیگری که باقیمانده این است که عقوبت کسی که تارک امر به معروف است، در روایات ما نیامده یا من ندیدهام. آدمی که میگوید موسی به دین خود، عیسی به دین خود، عقوبت این فرد چگونه است؟ از آیات قرآن در سوره اعراف، آیات ۱۶3 به بعد عظمت این امر روشن میشود. خداوند منان خواست بنی اسرائیل را امتحان کند. اتفاقاً اینها لب دریا زندگی میکردند. روزهای شنبه موج دریا زیاد بود و ماهیها بالا میآمدند، اما در غیر شنبه موج کمتر بود و ماهی کمتری میآمد لب دریا. حالا آیا این یک امر طبیعی بود یا یک امر غیبی، برای ما روشن نیست. البته آقایان میدانند که دریا برای خودش جزر و مد دارد، گاهی آب دریا بالا میزند و گاهی عقب میرود. شنبهها گویا موج بیشتر بود و آب بالا میآمد و سایر روزها اینطور نبود. به اینها گفتند حق ندارید روز شنبه صید کنید. اینها که دیدند اگر شنبه صید نکنند تجارتشان میخوابد، گفتند چه کنیم؟ گفتند نقشه بکشیم، کلاه شرعی بگذاریم. چه کردند؟ آمدند در این طرف حوضچههای عمیقی کندند و بین این حوضچهها و دریا یک نهری قرار دادند. شنبه که آب بالا آمد، ماهیها را از همین نهر برد و درون حوضچهها ریخت. موقع غروب که آب میخواست برگردد در این نهرها را بستند و یکشنبه آمدند و ماهیها را صید کردند. سپس خطاب به نبی خود گفتند: ما که کاری نکردیم، ما شنبه دستمان روی دست بود. موج آمد و آبها را از این نهر در این حوضچه ریخت. ما فقط غروب برای اینکه آب میخواست برگردد، در این نهرها را بستیم. خوب معلوم است که این کلاه شرعی است. خدا میخواهد این بشر را امتحان کند. در اینجا جامعه اینها سه دسته شد؛ یک دسته گناهکار بودند و از این راه شکار میکردند. یک دسته امر به معروف میکردند و دسته سوم هم ساکت بودند، حتی به کسانی که امر به معروف میکردند میگفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ»[2]؛ چرا اینها را نصیحت میکنید؟ آن دسته دیگر پاسخ میدادند: «قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ»[3] بعد آیه قرآن میفرماید: عذاب ما آمد و تنها یک گروه نجات پیدا کردند. کدام گروه؟ گروه آمر به معروف و ناهی از منکر. هر دو گروه دیگر غرق شدند؛ چه آن کسانی که گناهکار بودند و چه آن کسانی که ساکت بودند. عبارات را ببینید:
و عند ذلک صار أهل القریة علی أصناف ثلاثة:
الأول: من یصطاد الحیتان بحیلة شرعیة.
الثانی: من یأمر بالمعروف و ینهاهم عن المنکر.
الثالث: قوم محایدون (یعنی بی طرف بودند)، حتّی أنّهم کانوا یعترضون علی الصنف الثانی، بقولهم:
«لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا»
فیظهر من الآیات أنّ العذاب الألهی شمل الصنف الأول (گنهکاران) و الثالث (ساکتین)، قال تعالی:
«فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَينَا الَّذِينَ ینْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ (فقط آمران به معروف را ما نجات دادیم) وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا کَانُوا یفْسُقُونَ»[4]
معلوم میشود کسانی که تارک امر به معروف و نهی از منکر هستند، با آن کسانی که گنهکارند در درجه واحدی هستند.
بحث استطرادی درمورد حیل شرعیه ربا
و از اینجا میفهمیم بعضی از این حیل شرعیه ربا درست نیست. گاهی از اوقات متدینین برای خوردن ربا از حیل شرعیه استفاده میکنند، ولی از این آیات معلوم میشود روایات حیل شرعی باید بازنگری شود. حضرت امام (ره) روزگاری به حیل شرعیه معتقد بود، ولی بعداً روایات را دیدند و گفتند آن روایاتی که سندش صحیح است، دلالتش ضعیف است و اما آنها که دلالتش قوی است، سندش ضعیف است. لذا ایشان حیل شرعیه را جایز ندانست.
عوض شدن جای معروف و منکر در جوامع
رسیدیم به آخرین بحث درمورد امر به معروف، که البته این بحث را دیگر آقایان خودشان مطالعه کنند و من فقط اجمالش را میگویم. گاهی از اوقات شرایط اینطور است که در جامعه امر به معروف انجام نمیشود، اما معروف در معروفیتش باقی است و منکر هم در منکر بودنش باقی است. نهایت امر اینکه افراد منکر را انجام میدهند و معروف را انجام نمیدهند. اما قبول دارند که این منکر است و آن معروف. اما گاهی در جامعه به قدری این فضای مجازی تاثیرگذار است که جریان عکس میشود؛ معروف میشود منکر و منکر میشود معروف. اگر یک زن عفیفی باشد که حجاب خود را در نظر بگیرد و با بیگانگان تماس نداشته باشد، این از نظر بعضی میشود زن عقبمانده، اما آن زنی که برخلاف این است، با همه مردها نشست و برخاست و تماس دارد و برای آن رقص میکند، میشود زن روز؛ این جامعه بدترین جامعه است. به قول نویسندگان امروز، تسخیر مغزی است. فکر را عوض کردهاند. بدترین موقع جایی است که فکر عوض شود. باز اگر فکر عوض نشود اشکالی ندارد، اما وقتی که جامعه را به قدری تخدیر کنند و فکرش را عوض کنند که معروف بشود منکر و منکر بشود معروف، این بدترین جامعه است. والعجب که در روایتی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این مرحله اشاره شده است. جلّ الخالق! پیامبری را چهارده و نیم قرن قبل فرستاده که جریان امروز را برای ما منعکس کرده است. روایت را ببینید:
و لعل الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) یشیر إلی تلک الدرجة من الانهیار الأخلاقی (یعنی فروریختگی اخلاقی) بقوله:
«قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ. فَقِيلَ لَهُ: وَ یَکُونُ ذَلِكَ یَا رَسُولَ اللَّهِ- فَقَالَ: نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِكَ قَالَ: نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً»[5]
این خیلی بد است؛ «إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً». بدترین موقع این است که فکر عوض شود؛ وارفتگی و بی بندوباری بشود علامت عظمت اما تقیید به اخلاق بشود عقبماندگی. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
«إِنَّ الْمَعْصِيَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تَضُرَّ إِلَّا عَامِلَهَا فَإِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِيَةً وَ لَمْ يُغَيَّرْ عَلَيْهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّة»[6]
بحث ما درباره امر به معروف در این چند جلسه تمام شد. البته بعداً مرحوم محقق[7] بحثهایی دارد که مربوط است به ولایت فقیه و ما آنها را مطرح نکردیم.
تأثیر زمان و مکان در استنباط احکام شرعی و حکومتی
تاریخچه بحث
از اینجا بحث دوممان را شروع میکنیم. موضوع بحث چیست؟ اینکه زمان و مکان در استنباط اثرگذارند. این بحث را ما انتخاب کردهایم، چون در اینجا برای علماء و فضلاء سخن میگوییم لذا بحث ما باید بحث علمی باشد. حتی بحث گذشته ما در امر به معروف هم در عین اینکه جنبه اخلاقی داشت، علمی بود. حضرت امام (اعلی الله مقامه) میفرمایند: در میان مکاتب فقهی من به جواهر علاقهمندم، فقه من فقه جواهری است و غیر آن را نمیپذیرم. اما در عین حال معتقدم زمان و مکان در کیفیت استنباط احکام شرعی اثرگذار است. مرحوم امام (ره) این جمله را هم در وصیتنامهشان، هم در موارد دیگر فرمودهاند. حال ما باید ببینیم مقصود ایشان چیست؟ چون بعضی افراد از این کلام سوء استفاده میکنند. البته از قرآن هم گاهی سوء استفاده میشود، اما ما باید مقصود ایشان را یکی پس از دیگری بیان کنیم. اولاً باید عرض کنیم که درمورد اثرگذاری مسئله زمان و مکان، از امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت داریم و پایه گذار این مسئله امیرمؤمنان (علیه السلام) است. هنگامی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمدند، مدینه مرکز یهودیان بود. یهودیها در آن زمان چنین بودند که محاسن را بلند و سفید میگذاشتند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اینکه مسلمانان را از یهودیان متمایز کند فرمود: محاسنتان را خضاب کنید تا از یهودیها شناخته شوید. بعد از آن که پیغمبر آمد و یهودیها را قلع و قمع کرد و اکثریت در شبه جزیره مسلمان شدند، به علی (علیه السلام) عرض کردند: آقا باز حکم خدا برقرار است؟ خضاب کنیم؟ یا میتوانیم محاسن را سفید بگذاریم؟ حضرت فرمودند: آن حکم پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حکم ولایی بود و حکم ولائی تابع زمان و مکان است. در آن زمان مسلمانان «کانوا قُلٌّ»؛ «قُلٌّ» به جمعیت قلیل میگویند. اما الآن که اسلام خیمه اش همه جا برافراشته است، دیگر آن مسئله لازم نیست. بنابراین حکم خدا عوض نشد؛ یک حکم ولایی بود برای اینکه مسلمانان از کافران جدا و شناخته بشوند، لذا فرمود: «خضاب کنید»، اما الان چون ملاکش از بین رفته دیگر لازم نیست. حکم ولائی تابع ملاک است و ملاک هم از بین رفت.
بعد از آنکه کلام امیرالمومنین (علیه السلام) را نقل کردیم نوبت میرسد به کلام محقق اردبیلی[8]. مرحوم محقق اردبیلی هم با آن قداست، که میدانید مقامش خیلی بالا بود، این مسئله را گفته است.
و لعل اول من أشار إلی هذه المسأله من علمائنا هو المحقق الأردبیلی، حیث قال: و لا یمکن القول بکلیة شیء (نمیتوانیم بگوییم همه چیز کلی است) بل تختلف الأحکام باعتبار الخصوصیات و الأحوال و الأزمان و الأمکنة و الأشخاص و هو ظاهر، و باستخراج هذه الاختلافات و الانطباق علی الجزئیات المأخوذة من الشرع الشریف امتیاز أهل العلم و الفقهاء. [9]
فقیه کسی است که بداند که این احکام دارای امتیازی بوده و الان دیگر آن امتیازها نیست و بتواند حکم را به گونه دیگری اجرا کند. بعد از نقل کلام مرحوم اردبیلی میرویم سراغ کلام حضرت امام (ره).
قال الإمام الخمینی (ره): إنی علی اعتقاد بالفقه الدارج بین فقهائنا و بالاجتهاد علی النهج الجواهری، و هذا أمر لابد منه، لکن لا یعنی ذلک إنّ الفقه الإسلامی لا یواکب (یعنی همراهی نمیکند) حاجات العصر، بل انّ لعنصری الزمان و المکان تأثیرا فی الاجتهاد، فقد یکون لواقعة حکمٌ، لکنها تتخذ حکماً آخر علی ضوء الاصول الحاکمة علی المجتمع و سیاسته و اقتصاده. [10]
تا اینجا ما تاریخ مسئله را بیان کردیم. از امیرمؤمنان (سلام الله علیه) گرفتیم که فرمودند: لازم نیست خضاب کنید. بعداً کلام اردبیلی را آوردیم و بعد از آن هم کلام حضرت امام (ره) را نقل کردیم.
مقدمات بحث؛ مقدمه اول
اما باید مسئله را جذوری و ریشهای بحث کنیم. اگر بخواهیم ریشهای بحث کنیم، باید چند مقدمه را مسلم بگیریم:
مقدمه اول: «أن التشریع و التقنین مختص بالله سبحانه»؛ این اولین مقدمه است. تشریع و قانونگذاری و قانونسازی مخصوص حق تعالی است و غیر از حق تعالی کسی حق ندارد قانون را بگذارد یا قانونی را نسخ کند و آیات ما بر این مسئله حاکم است. حتی مرحوم شیخ صدوق[11] (اعلی الله مقامه) گاهی از اوقات میگوید: نسبت به ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نباید تعبیرهایی بیاوریم که اینها حق تشریع دارند. نه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، نه ائمه اهل بیت (علیهم السلام) حق تشریع ندارند. قانونگذار تنها خداست. چرا؟ چون ریشه قانونگذاری آفرینش است. بشر را او آفریده، او هم باید قانونش را بگذارد. اما کسی که در آفرینش بشر هیچ نقشی ندارد، حق ندارد برای او برنامهریزی کند.
بیان آیات دال بر این مطلب
پس تشریع مخصوص حق تعالی است و آیات قرآن هم بر این مسئله حاکمند و ما از میان این آیات، دو آیه را با هم مرور میکنیم:
«إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكکنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»[12]
آیه شریفه بیان کرد که: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِ»؛ من یک سؤالی میکنم. در اینجا من حکم را حکم تشریعی گرفتهام؛ یجب، یحرم، یکره. اما برخی میگویند مراد از این حکم، حکم تکوینی است. حرف من حق است و حرف دوم صحیح نیست، بنابر قرینه موجود در آیه. آن قرینه کدام است؟ قرینه مذکور عبارت موجود در آیه است که فرمود: «أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا» و این بهترین دلیل است برای اینکه حکم در اینجا حکم تشریعی است و حکم تکوینی نیست که خَلَقَ السماوات و الارض. این آیه بهترین آیه برای اثبات مطلوب ماست. آیه دیگری را هم من میخوانم:
«قالَ الَّذينَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ (پیغمبر چه پاسخ میدهد؟) قُلْ ما یَکُونُ لی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي (من حق ندارم) إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ»[13]
پیغمبر حق ندارد قانون را عوض کند. همانطور که عرض شد شیخ صدوق میگوید کلمه شارع را نباید به انبیاء و اولیاء بگوییم. درحالیکه ما در کلاممان خیلی این لفظ را میگوییم. ایشان میگوید شارع به معنای شریعتگذار است و مخصوص خداست و اطلاق شارع بر انبیاء و اولیاء نوعی غلوّ است. البته ایشان گفته غلو است و تا حدی حق است، اما اینکه ما میگویم شارع به معنای بیان شرع است، نه اینکه شریعتساز باشند. فرق است که بگوییم شارع به این معنی که شرع را میسازد یا به این معنی که حکم را بیان میکند. پس این یک مقدمه که قانونگذاری فقط مخصوص خداست.
پاسخ به یک شبهه درمورد انحصار قانونگذاری در خداوند
ممکن است آقایان سوال کنند پس این مجلس شورای اسلامی چیست؟ جوابش روشن است. مجلس شورای اسلامی قانونگذار است اما به معنای برنامهریز، یعنی در پرتو احکام شرعیه و قوانین شرعیه که قانون اساسی حد و حدود آن را بیان کرده برنامهریزی میکنند، نه اینکه خدای نکرده حکمی را میسازند. هیچگاه در قانون اساسی و جاهای دیگر، مجلس حق قانونگذاری به معنای جعل حکم شرعی را ندارد، بلکه در پرتو این قوانین اسلامی برنامهریزی میکند که امسال چه کنیم که کشاورزیمان پیشرفت کند، صنعتمان پیشرفت کند، درآمدمان پیشرفت کند و…
حتی اگر خاطرتان باشد چند سال قبل در مجلس لغزشی رخ داد؛ گفتند دیه ذمّی با دیه مسلم یکی است. من در آن موقع به رئیسِ مجلسِ آن زمان نامه نوشتم و به وسیله او نامه برای نمایندگان خوانده شد که شما حق ندارید در مسائل شرعی مداخله کنید و بگویید دیه ذمّی با دیه مسلم یکی است. این حکم شرع است و آن را باید فقها بیان کنند. تازه فقها هم حکم را نمیسازند، بلکه از کتاب و سنت استخراج میکنند. بنابراین اگر مجلس اسلامی داریم برای برنامهریزی است، نه اینکه حکمساز باشد. آن هم برنامهریزی در حدود احکام شرعی. پس این شد یک مقدمه، البته این مقدمات در آینده برای ما مفید است. چون بعضی از این فرصتطلبها از کلام امام (ره) سوء استفاده کردهاند و ما میخواهیم کلام امام (ره) را معنا کنیم تا جلوی این سوء استفادهها گرفته شود.
مقدمات بحث؛ مقدمه دوم
دومین مقدمه این است: شریعة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حلاله حلال إلی یوم القیامة و حرامه حرام إلی یوم القیامة.
بنابراین زمان و مکان نمیتواند شریعت پیغمبر را عوض کند. اگر هم میگویند زمان و مکان مؤثر است، مراحل و مسائل آن را میگوییم. خیلی موارد را خواهیم گفت که خواهید دید زمان و مکان در آنها موثر است. این هم مقدمه دوم که نباید زمان و مکان به ابدیت شریعت مقدس اسلام لطمه وارد کند. این عبارت از امام صادق (علیه السلام) است: «حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ»[14]
مقدمات بحث؛ مقدمه سوم
وقتی سخن از زمان و مکان میگویند، دو معنا را اراده میکنند. گاهی زمان به معنی مقدار الحرکة مقصود است. اگر از ما سوال کنند زمان چیست؟ در فلسفه گفتهاند: زمان مقدار حرکت است. الان جنابعالی که از خانهتان تا اینجا آمدید، این حرکت شما حرکت دفعی نبوده و تدریجی بوده است، از این حالت تدریجی زمان را انتزاع میکنیم؛ الزمان مقدار الحرکة. البته سابقاً خیال میکردند حرکت، حرکتِ خورشید یا افلاک است. اما الان میگویند: لکل حرکةٍ زمانٌ. هر حرکتی برای خودش زمان میسازد. این آدمی که سوار دوچرخه است و از خانه تا حرم میآید، همین خودش حرکتی است و زمان میسازد و لازم نیست که سراغ آفتاب و قمر و افلاک برویم. هر متحرکی برای خودش زمانساز است. چون حرکتش تدریجی است، از این تدریج در مقابل حرکت دفعی زمان استخراج میشود. اما زمان به این معنا در اینجا مطرح نیست و اینکه میگوییم زمان و مکان مؤثر است، مقصودمان این زمان نیست. پس زمان و مکان یعنی چه؟ مقصود در اینجا معنای دیگری از زمان است که به معنی ظروف، شرائط، اوضاع و شرایط زندگی است که گاه عوض میشود. موضوعاتی که عوض میشود. پس مراد از زمان و مکان در اینجا معنای فلسفی نیست. همه ما میگوییم: زمان ما باهم فرق کرده، اجتماع فرق کرده، شرایط ما فرق کرده؛ مراد ما همین است. بنابراین مراد از این زمان در اینجا به معنای شرائط و اوضاع زندگی است. کما اینکه در کلام امیرمؤمنان فرمودند: در آن موقع که گفتند خضاب کنید مسلمانان کم بودند، حالا شرایط عوض شده و مسلمانان زیادند و آنها کم، لذا دیگر خضاب لازم نیست. پس مراد از این زمان و مکان معنای فلسفی نیست، معنای اجتماعی است.
اهل سنت و نقش زمان و مکان در استنباط
خوشبختانه این مسئله را تنها امامیه نمیگویند، بلکه اهل سنت هم قائل به این مسئله هستند. البته اهل سنت با ما فرقهایی دارند. آنها میگویند احکام اسلام دو نوع است؛ یک سری احکام شرعی داریم که از کتاب و سنت استفاده کردهایم، میگوید این دسته را «لا تمسه کرامة الزمان و المکان ابداً». حرّم الربا عوض نمیشود. به این دسته میگویند: «احکام اساسیه»؛ احکامی که از شرع استفاده میشود. بعد میگویند احکام دیگری هم داریم که از کتاب و سنت استفاده نکردهایم، بلکه از قیاس، سدالذرائع، فتح الذرائع و این قسم امور استفاده کردهایم که به این دسته میگویند: «احکام إجتهادیه». میگویند اگر ما قائلیم که احکام عوض میشود، آن قسمت اول که از کتاب و سنت استفاده کردیم نیست. بلکه آن احکام اجتهادیه که از طریق قیاس، استحسان، سدالذرائع، فتحالذرائع، قول الصحابی و… استفاده کردیم، با شرایط زمان و مکان عوض میشود.
البته ما دو جور حکم نداریم و میگوییم تمام احکام از قبیل قسم اول است و دو حکم نداریم که یکی حکم اساسی باشد ودیگری حکم اجتهادی. اینها هستند که کتاب و سنت یک طرف و در کنار آن به خاطر قلة النصوص چند قاعده هم درست کردهاند. چون دیدهاند نصوص کم است و همه روایات فقهی 500 عدد است، آمدهاند و این قواعد را ساختهاند؛ قیاس، استحسان، سدالذرائع، فتحالذرائع، قول الصحابی، قول اهل المدینه. میگویند اگر میگوییم شرایط، احکام را عوض میکند، مقصودمان این نوع از احکام است. اما احکام اساسی را عوض نمیکند. یک آقایی داریم به نام «مصطفی الزرقاء» که کتاب خوبی دارد. در آنجا احکام اساسی را تا ۱۰ مورد برای ما بیان کرده است. من میخوانم شما شماره گذاری کنید:
أما الأحکام الأساسیة التی جاءت الشریعة لتأسیسها و توطیدها بنصوصها الأصلیة الآمرة، الناهیة (این دسته عوض نمیشود، بعد مثال میزند)
- کحرمة المحرمات المطلقة (شراب حرام است، زنا حرام است)
- و کوجوب التراضی فی العقود (تجارة عن تراض)،
- و التزام الإنسان بعقده (أوفوا بالعقود
- و ضمان الضرر الذی یلحقه بغیره (لاضرر و لاضرار)
- و سریان إقراره علی نفسه دون غیره (اقرار العقلاء علی انفسهم جائز)،
- و وجوب منع الأذی و قمع الإجرام
- و سدالذرائع إلی الفساد
- و حمایة الحقوق المکتسبة
- و مسؤولیة کل مکلف عن عمله و تقصیره
- عدم مؤاخذة بریء بذنب غیره، [15]
اینها احکام اساسیه هستند. میگوید مبادا خیال کنید که زمان و مکان در این احکام اساسیه که من نمونه آوردم اثر میگذارد. نه، اینها متن قرآن و سنت هستند. مثلاً «لا تزر وازرة وزر اخری» [16]. اینها متن قرآن است و اگر ما معتقدیم به تغییر، بخش دوم را میگوییم. آن احکامی که نه در قرآن است، نه در سنت. نشستهایم قواعدی را ساختهایم به نامهای قیاس، استحسان، سدالذرائع، فتحالذرائع، قول الصحابی، قول اهل المدینه و احکامی که از این قواعد به دست میآیند قابل عوض شدن است. در ادامه در تکمیل توضیحِ احکام اساسیه میفرماید:
إلی غیر ذلک من الأحکام و المبادی الشرعیة الثابتة التی جاءت الشریعة لتأسیسها و مقاومة خلافها، فهذه لا تتبدّل بتبدّل الأزمان، بل هی الأصول التی جاءت بها الشریعة لإصلاح الأزمان و الأجیال، ولکن وسائل تحقیقها و أسالیب تطبیقها قد تتبدل باختلاف الأزمنة المحدثة. [17]
بله وسایلشان ممکن است عوض بشود، سابقاً با اسب مکه میرفتیم اما الان با هواپیما میرویم. سابقاً نفقه زن به گونهای بود، الان نفقه زن به گونهای دیگر است، اما اصل نفقه عوض نمیشود.
و علی هذا فیجب أن یفسر تأثیر العاملین بشکل لا تمسّ الأصلین المتقدمین (دو اصل کدام بود؟ اول؛ التشریع لله سبحانه یعنی قانونگذار فقط خداست و دوم ابدی بودن شریعت اسلام)، أی أن نحترز أولا عن تشریع الحکم و جعله، و ثانیاً عن مسّ کرامة تأبید الأحکام.
ان شاء الله فردا که پنجشنبه است، بحث جدیدی را شروع میکنیم و میگوییم تاثیر زمان و مکان گاهی در احکام شرعیه است و گاهی در احکام حکومیه. یک فصلی باید باز کنیم برای توضیح المسائل، فصل دیگری هم باید باز کنیم برای حکومتها. نقش زمان و مکان گاهی در احکام شرعیه است، گاهی در احکام حکومی و در همه جا این دو اصل را رعایت کردیم؛ شارع فقط خداست و ابدیت احکام هم چکش بردار نیست.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] محمدحسن شریف اصفهانی یا محمدحسن نجفی (۱۲۰۲-۱۲۶۶ق) معروف به صاحب جواهر از فقهای شیعه در قرن سیزدهم قمری در نجف بود. مهمترین اثر او کتاب جواهر الکلام است و از این جهت در میان بزرگان شیعه به صاحب جواهر شهرت دارد.
[2] سوره مبارکه اعراف – آیه شریفه 164
[3] همان
[4][4] سوره مبارکه اعراف – آیه شریفه 165
[5] وسائل الشیعة: ۱۶، الباب 1 من أبواب الأمر و النهی، الحدیث 12
[6] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: ۱/۲۶۱
[7] ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلی(۶۰۲-۶۷۶ق)، مشهور به محقق حلی و محقق اول، فقیه، اصولی و شاعر شیعه درقرن هفتم بود. در آثار فقها، استفاده از کلمه «محقق» بدون قرینه و نشانه، اشاره به اوست.
[8] احمد بن محمد اردبیلی (متوفای ۹۹۳ق) معروف به مقدس و محقق اردبیلی از فقهای امامیه در قرن دهم قمری و از معاصران شیخ بهایی بود. وی در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت و در زمان ریاست او بر حوزه علمیه نجف رونقی دوباره به این حوزه داده شد. مجمع الفائده و البرهان و زبدة البیان از مهمترین آثار او نام برده شده است.
[9] مجمع الفائدة و البرهان: 3/436
[10] صحیفة النور: 21/98
[11] شیخ صدوق، (۳۰۵-۳۸۱ق) از عالمان شیعه در قرن چهارم هجری قمری که مشهورترین محدّث و فقیه مکتب کلامی و حدیثمحور قم به شمار میآید. حدود ۳۰۰ اثر علمی به او نسبت داده شده ولی بسیاری از آنها امروزه در دسترس نیست. یکی از مهمترین آثار وی، کتاب من لایحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه است. از دیگر آثار شیخ صدوق، معانی الاخبار، عیون اخبار الرضا، الخصال، علل الشرایع و صفات الشیعة است.
[12] سوره مبارکه یوسف – آیه 40
[13] سوره مبارکه یونس – آیه شریفه 15
[14] الکافی: 1/58
[15] المدخل الفقهی العام: 2/924-925
[16] سوره مبارکه فاطر – آیه شریفه 18
[17] المدخل الفقهی العام: 2/924-925