امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر و نقش زمان‌ و مکان در اجتهاد (جلسه نهم)

00:00
00:00
  • عنوان جلسه: ‌امربه‌معروف‌ونهی‌ازمنکر و نقش زمان‌ومکان در اجتهاد (جلسه نهم) 00:00
توسط: حضرت آیت الله العظمی شیخ‌جعفرسبحانی

اعطای دید خاص و وسیع به فقیه

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب‌العالمین و الصلاه و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم‌الدین.

صفحهٔ 6 سه خط آخر را بیاورید. :

الرابع تاثیرهما فی منح نظرة جدیدة نحو المسائل.

یکی از چیزهایی که زمان و مکان اثر می‌گذارد و به فقیه، دید خاص و وسیعی می‌دهد؛ منح به معنای دادن است. زمان و مکان سبب می‌شود که فقیه دیدش در مسائل، وسیع و گسترده شود؛ درحالی‌که قبل از این زمان دارای چنین دیدی نبوده است.

بیع حقوق و امتیازات

مثلاً سابقاً علمای ما، خیلی از بیع‌ها را جایز نمی‌دانستند؛ مثل بیع حقوق یا بیع امتیاز. در واقع می‌گفتند که بیع از دو چیز ملموس واقع است. مبادله مال بمال؛ لذا بیع حقوق یا امتیاز را جایز نمی‌دانستند؛ اما بعد از آنکه جهان تکان خورده و دنیا با این موضوعات سروکار دارد؛ امتیازفروشی و امتیاز خریدن، حقوق را فروختن و حقوق را خریدن، همهٔ اینها را تحت احل الله البیع و حرم الربا می‌دانند. در واقع، حکم عوض نشده است؛ بلکه دید فقیه باعث شده است که در موضوع، یک نوع گسترش پیدا کند.

عبارت را ببینید:

 کان القدماء ینظرون الی البیع بمنذار ضیق و یفسرونه بنقل الاعیان و انتقال‌ها و لا یجیزونها علی ضوئها بیع المنافع و الحقوق، غیر ان تتطور الحیات و ظهور حقوق جدیده فی المجتمع الانسانی و رواج بیع‌ها و شرائها حدی بالفقها الی اعاده النظر فی حقیقه البیع و جوزوا بیع الامتیازات و الحقوق العامه حتی المنافع.

شما اگر کتاب‌های شهید را مطالعه کنید؛ هرگز اینها را جایز نمی‌دانستند. فقط متمسک بودند به بیع، مبادله مال بمال، یعنی مبادله عین به‌عین، درحالی‌که الان، مسئله‌ای خیلی رایج است. من کتابی را نوشتم. ده سال زحمت کشیدم و کتابی را نوشتم و امتیازی دارم. امتیاز چاپ آن را واگذار به کسی می‌کنم و مبلغی را می‌گیرم. این از نظر قدما، بیع درستی نیست؛ اما از نظر عقلای عالم، درست است. من یک زحمتی در ده سال کشیدم و این زحمت را در مبادله خلاصه می‌کنم و امتیاز را به آن کتاب‌فروشی واگذار می‌کنم نه غیر او.

همهٔ جهان با برق می‌گردد. هنگامی که می‌خواهند برق بکشند، پول امتیاز می‌گیرند و حق امتیاز به شما می‌فروشند. این بیع، بیع درستی است. مثال‌های دیگری هم می‌زنیم. سابقاً علما می‌گفتند که اگر کسی مالک زمین شد، آنچه که در این زمین معدِن هست؛ معدَن را هم مالک می‌شود.

فرض کنید یک هکتار زمین را مالک شدید، اگر در این هکتار، مقداری معدن نفت و طلا و نقره‌ای یافت شد؛ مال مالکش است. سابقاً چنین بود. الانسان یملک الارض و ما تحت الارض اما الان این مسئله به گونهٔ دیگری است. سابقاً اگر کسی زمینی را می‌خرید، اگر می‌توانست از تحت الارض استفاده کند تا چهل متر [می‌توانست] اما الان اگر بخواهد استفاده کند، تا هزار متر هم استفاده می‌کند. می‌توانیم بگوییم اگر کسی مالک زمین شد و زیر این زمین معدن نفتی است؛ مال این فرد است؟ خیر. مالکیت، مالکیت عرفی است. عرفاً اگر کسی مالک زمینی شد، ده متر، بیست متر، سی متر اگر معدنی هست مال اوست اما آنی که در اعماق زمین است و با این زمین هزار متر فاصله دارد؛ این مربوط به فرد نیست؛ بلکه مربوط به حکومت است. اینجا زمان و مکان در دید فقیه اثر گذاشته است. حق امتیاز، اشکالی ندارد. حقوق اشکالی ندارد.

اینجا هم دید فقیه ایجاب می‌کند که مالکیت یک امر عرفی است. من زمینی را مالک هستم، تا بیست متر مال من است؛ اما آنچه که در اعماق زمین من است و در واقع از میلیاردها دلار، سر در می‌آورد؛ این عرفی نیست. آقایی که اینجا نشسته است؛ می‌گوید یک مثال سومی هم بزن. چشم.

عرض کنم، خانهٔ خودم، هوای خانه مال من است. کسی حق ندارد در هوای خانهٔ من، تصرف کند. درختی را پرورش بدهد و هوای خانهٔ مرا بگیرد یا بتواند یک بالکنی در جزء حیات من بزند؛ من مالک زمین هستم و مالک هوا [هستم]. هوای در دو کیلومتری، آن را هم مالک هستم؟ خیر. آنجا اگر بخواهد هواپیما رد بشود، از من اجازه نمی‌گیرند؛ از دولت و حاکم اجازه می‌گیرند.

تمام اینها اثر گزارهٔ زمان و مکان در دید فقیه است؛ بنابراین، آقایان ملاحظه کنید، آن دو اصل صدمه نخورده است. دو اصل کدام است؟ عرض کردم؛ شارع خداست و احکام پیغمبر اکرم، حلال الی یوم القیامه. آن چه که در واقع، نسبت به فقیه دگرگونی ایجاد می‌کند؛ رؤیت خاصی و فکر خاصی و تدبر خاصی [است]؛ بنابراین، مثال‌هایی که عرض کردیم؛ شما می‌توانید برای این مثال‌ها، مثالی پیدا کنید.

ملاحظه بفرمایید:

 افتی القدما بان الانسان یملک المعدن المرکوز فی ارضه تبعاً لها من دون ای قید او شرط، و کان الداعی من وراء تلک افتوی هو بساطه الوسائل المستخدمه لذلک. چاه‌کن فقط می‌توانست سی متر بکند. و لم یکن بمقدور الانسان الانتفاع الا بمقدار ما یعد تبعاً لارضه، و لکن مع تقدم الوسائل المستخدمه للاستخراج، استطاع ان یستلط علی اوسع مما یعد تبعاً لها. [در 20 متری اگر چیزی هست مال من است]. و اما الخارج عنها فهو اما من الانفال او من المباحات التی یتوقف تملک‌ها علی اجازه الامام. و لیست هذه النظرة الشمولیه مختصة بالفقه بل تعم اکثر العلوم.

تا اینجا چهارتا را عرض کردیم و به الخامس بر می‌گردیم. البته بعداً همه را به‌صورت اجمالی خواهیم گفت. تا حال چند تا را خواندیم؟ یادداشت بفرمایید. اول عرض کردیم که زمان و مکان در موضوع اثر می‌گذارد. دوم اینکه زمان و مکان در ملاک اثر می‌گذارد. سوم اینکه زمان و مکان در اجرای حکم اثر می‌گذارد. چهارم را امروز خواندیم که زمان و مکان به فقیه، یک دید جدیدی می‌دهد؛ هم در بیع امتیاز و هم در بیع حقوق و هم در این مسائلی که عرض کردم. تبعیت، تبعیت عرفی است و لذا هواپیمایی که در چند کیلومتر بالا پرواز می‌کند؛ من مالک آن نیستم که اجازه بدهم یا ندهم.

تعیین اسالیب

آخرین چیزی که داریم [این است که] زمان و مکان در تعیین اسالیب اثر می‌گذارد. تعیین اسالیب یعنی چه؟ یعنی اگر بخواهیم اسلوب حکم را اجرا کنیم، چه رقم اجرا کنیم؟ زمان و مکان در اسلوب اجرای حکم اثر می‌گذارد. الان مثال‌هایی برای آن می‌زنیم.

1. دفاع از اسلام

یک، اتفق الفقها و العلما بر اینکه دفاع از بیضه الاسلام واجب است. خدایی نکرده، هر موقع اسلام به خطر افتاد، باید زن و مرد و پیر و برنا باید به جنگ متجاوز بروند و نگذارند که اسلام ضربه ببیند. این مسئله، مسلم است. دفاع عن بیضه الاسلام و از واقع اسلام اما اسلوب دفاع، فرق می‌کند. سابقاً اگر می‌خواستیم از کشورمان دفاع کنیم؛ دفاع ما با شمشیر بود، با نیزه بود، با تیر بود؛ اما اینها الان به درد می‌خورد؟ قرآن که می‌فرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه»[1]، این سر جایش است؛ اما اسلوب اجرایی، بستگی به زمان و مکان دارد. دیگر الان دورهٔ شمشیر و نیزه و تیروکمان نیست. الان مسئلهٔ زره‌پوش است. مسائل دیگر، هواپیماهای نظامی است و…. قرآن نیامده انگشت بگذارد. اگر می‌گفت و اعدوا لهم ما استطعتم من سیف. شما می‌گفتید که سیف الان به درد نمی‌خورد. فرمود و استطعتم من قوه. این قوه در زمان پیغمبر و امیرمؤمنان، سیف و تیروکمان بود؛ الان اما وسائل دیگر است.

اسلوب دفاع فرق کرده است. زمان و مکان اصل قاعده را به هم نزده است. شارع خداست. حلال محمد، حلال الی یوم القیامه اما این آیه را الان اگر بخواهیم دفاع کنیم، اگر بخواهیم پیاده کنیم؛ تیر و کمان الان به درد نمی‌خورد. در آخر آیه، اسمی از اسب برده است. و بالرباط الخیل. «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل»[2]، این به‌خاطر این بود که در آن زمان، خیل، یعنی اسب‌های رزمنده، وسیلهٔ خیلی محکمی برای جنگ بودند. از این نظر [بوده است] و الا قانون کلی را قبلاً گفت. چه گفت؟ ما استطعتم من قوه؛ بنابراین ما باید زمان و مکان را همان‌طوری که امام فرموده است؛ در دید مجتهد بگذاریم و اما تأثیر در اصل حکم نمی‌گذارد. گاهی مثل پنجمی دید وسیع می‌دهد و گاهی همان‌طور که الان می‌گوییم؛ در اسلوب عوض می‌کند.

ملاحظه بفرمایید:

 الخامس، تأثیرهما فی تعیین الاسالیب. ان هناک احکام شرعیا لم یحدد الشارع اسالیبها بل ترک‌ها مطلقه کی یختار منها فی کل زمان ما هو اصلح فی التنظیم نتاجا و انجع فی التقویم علاجا، و الیک بعض الامثله:

1. الدفاع عن بیضه الاسلام قانون ثابت لا یتغیر و لکن الاسالبی المتخذه لتنفیذ هذا القانون، موکوله الی مقتضیات الزمان التی تتغیر بتغیره ولکن فی اطار القوانین العامه. فلیس هناک فی الاسلام، اصل ثابت الا امر واحد، آن کدام [است]؟ و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه. و اما غیرها، (بقیه اسلوب است. اسلوب‌ها فرق می‌کند.)

می‌گویند جناب نادر وقتی می‌خواست با هند بجنگد، هند دارای فیل‌های رزمنده‌ای بود؛ اما جناب نادر از لشکرش، چنین فیلی نداشت؛ اما به عقلش رسیده، به او گفتند که فیل از آتش می‌ترسد. او دستور داد که تمام کسانی که رزمنده هستند و سواره نظامی هستند، آتشی را بر سر بگیرند و در مقابل فیل‌ها قرار بدهند و این سبب شد که همهٔ اینها فرار کنند. در هر زمان، حاکم باید ببیند که این قانون را چگونه می‌تواند پیاده کند.

2. تعلیم کتابت به فرزند

مثال دوم را می‌زنم و دیگر عربی‌اش را نمی‌خوانیم. اسلام می‌فرماید که «للولد علی الوالد حق، ان یحسن ادبه و یحسن اسمه و یعلمه الکتابه.[3]» این، در روایت است. زمان سابق، کتابت چه رقم بود؟ دویست سال قبل در این مدرسه چگونه بود؟ قلم نی بود. سالیان درازی با قلم نی می‌نوشتیم؛ اما الان این چنین است؟ اسلام می‌گوید یعلمه الکتابه اما اسلوب کتابت، آیا نی است؟ قلم‌های آهنین است؟ خودنویس است؟ تختهٔ سیاه است؟ یا اصول دیگر که الان آمده است؟ اسلام نمی‌تواند مصداق را منحصر بکند و الا ابدی نمی‌شود.

ابدیت اسلام این است که رنگ را نگذاشته است، مقید نکرده است. فقط گفته است: ان یعلمه الکتابه اما تعلیم کتابت امروز، با فضای مجازی هم می‌شود و این نشانهٔ ابدیت و خاتمیت اسلام است. اگر تحدید می‌کرد [این‌گونه نبود].

2. نشر العلم و الثقافه اصل ثابت فی الاسلام، و اما تحقیق ذلک و تعیین کیفیتة فهو موکول الی الزمان، فعنصر الزمان دخیل فی تطبیق الاصل الکلی حسب مقتضیات الزمان.

3. تشبه به یهود

هنگامی که پیغمبر اکرم در مدینه آمد؛ یهود سه طائفهٔ عظیم در مدینه داشتند. می‌دانید که یهودیان، محاسن را طویل و سفید دارند. مسلمانان، کم و نادر بودند. پیغمبر اکرم برای اینکه مسلمانان از یهود امتیاز پیدا کنند، فرمود «غیروا الشیب[4]»، خضبوا الشیب. حنا ببندید؛ اما چه زمانی گفت؟ زمانی که در مدینه، سه طائفهٔ عظیم یهودی بود؛ بنی قریظه بود، بنی نضیر بود و دیگری اما زمان امیرمؤمنان، همهٔ اینها یا کوچ کرده بودند یا کشته شده بودند. اصلاً در مدینه، یهودی باقی نمانده بود الا نادر. آیا در اینجا هم هست؟ حضرت علی فرمود خیر. اگر پیغمبر فرموده بود غیروا الشیب، چون در آن زمان، از مسلمانان کانوا قُلّا، قل یعنی قلیل «فاما الآن ضرب الاسلام بجرانه.» الان، پرچم اسلام، خیمهٔ اسلام، جهان را گرفته است. دیگر نیازی نیست که شما حتماً خضاب کنید. الامر و ما اختار. هر کس دلش می‌خواهد خضاب کند و دلش می‌خواهد، سفید نگه دارد. این تشبه بالکفار را من دیگر نمی‌خوانم.

4. قضاوت

چهارم این است که 50 سال پیش، 60 سال پیش، تمام دادگستری‌ها، قاضی‌شان فرد بود. یک قاضی، پرونده را رسیدگی می‌کرد و حکم می‌داد؛ چون شیطنت بین مردم کم بود؛ اما الان در خود زمان در دنیا، شیطنت زیاد شده است. یک پرونده ممکن است شیطنت مختلفی داشته باشد. جوانب مختلفی داشته باشد. یک قاضی نمی‌تواند همهٔ پرونده را ببیند و قضاء بکند و لذا در اینجا می‌گوییم قضاء الجمع.

اسلام نه فرد و نه جمع را گفته است. اسلام، قاضی را گفته که به حق حکومت کند و اما آیا قضاوتش، قضاوت فرد باشد یا قضاوت جمع، این را به عهدهٔ زمان گذاشته است. ببینید:

 ان روح القضاء الاسلامی هو حمایة الحقوق و صیانت‌ها، و کان الاسلوب المتبع فی العصور السابقه هو اسلوب القاضی الفرد، و قضائه علی درجه واحده قطعیه.

 اما الان چطور؟ قضاوت فرد تبدیل به قضاوت جمع شده است. اگر حکم کرد، قابل‌اعتراض است. استیناف دارد. در استیناف هم اگر حکم، محکوم شد؛ بعضی از پرونده‌ها را می‌تواند به دیوان عالی ارجاع دهد. همهٔ اینها، مقتضیات زمان است. اسلام نه فرد را گفته است و نه جمع را گفته است؛ نه یکی را گفته و نه دو تا را. بستگی دارد به آن کیفیت پرونده و تشخیص حاکم اسلامی.

و کان هذا النوع من القضاء، مؤمنا لهدف القضاء ولکن الیوم، لما دب الفساد الی المحاکم و قل الورع، اقتضی الزمان ان یتبدل اسلوب القضاء الی اسلوب محکمه القضاة الجمع و تعدد درجات المحاکم حسب المصلحه الزمانیه التی اصبحت تقتضی زیاده الاحتیاط، و قد ذکرنا کیفیة ذلک فی بحوثنا الفقهیه.

آیا باز هم داریم؟ بله.

جمع بندی مباحث

فزبدة القول، یک خلاصه گیری می‌کنیم از درس چندروزه:

1. اولاً، ان عنصری الزمان و المکان لا تمسان حصر التشریع فی الله سبحانه اولاً و لا کرامه الکبریات و الاصول الشرعیه ثانیاً. دو اصل، محترم است.

2. دو، عنصر زمان، تأثیر در موضوع می‌گذارد.

3. عنصر زمان و مکان، در ملاکات اثر می‌گذارد.

4. عنصر زمان و مکان در کیفیت اجرای حکم، اثر می‌گذارد.

5. عنصر زمان و مکان به فقیه دید جدید می‌دهد.

6. عنصر زمان و مکان، اسلوب‌ها را عوض می‌کند. سابقاً با قلم نی، الان با قلم‌خودنویس و هکذا.

هذا کله فی تاثیرهما فی الاجتهاد و استنباط الاحکام الفرعیه و اما تاثیرهما فی الاحکام الحکومیه، ان شالله فردا می‌آید. فسیوافیک البحث فی البحث التالی.

تتمه: بررسی نظر اهل سنت

اینجا، ما یک تتمه ای داریم و آن این است که علمای اهل‌سنت، اگر خاطرتان باشد؛ اوایل با ما هماهنگ بودند. می‌گفتند احکامی که از قرآن استفاده می‌شود؛ عوض نمی‌شود؛ اما احکامی که آن‌ها را احکام اجتهادی می‌گفتند؛ از قیاس، استحسان، سد الذرایع، از اینها استفاده کردیم، زمان و مکان در اینها اثر می‌گذارد. این را از همان کتاب مصطفی الزرقا المدخل، کتاب خوبی است. اولش را خواندیم. واقعاً گفتند که احکام اساسیه، عوض بشو نیست. احکام اساسی چیست؟ ما یستفاد من القرآن و السنه اما احکامی که فقیه با محاسباتی درست کرده است؛ در زمان و مکان عوض می‌شود.

مخالفت اهل سنت در عمل

متأسفانه، با اینکه به ما این را می‌گویند؛ در اینجا مخالفت کردند. همهٔ آقایان می‌دانیم که الطلاق مرتان، فامساک بمعروف او تسریح باحسان، سه طلاق باطل است. باید طلاق بدهد. عده نگه دارد. بعداً ازدواج کند. طلاق بدهد. ازدواج کند. طلاق بدهد. باید سه طلاق باشد تا حرام ابدی باشد. حتی تنکح زوجا غیره. این حکم اسلام است. الطلاق مرتان[5]، بعد از آنکه دو بار طلاق داد؛ فامساک بمعروف، نگه دارد او تسریح باحسان، طلاق سوم، ابداً حرام می‌شود. حتی تنکح زوجا غیره محلل، بعداً می‌تواند بگیرد.

اما زمان پیغمبر، سه طلاق، یک طلاق بود. اگر مرد می‌گفت که انت طالق ثلاثا، پیغمبر یک طلاق حساب می‌کرد. بعد از پیغمبر، دوران ابابکر، آن هم اگر مردی عصبانی می‌شد و می‌گفت انت طالق ثلاثا؛ می‌گفت یک طلاق است. خلیفهٔ دوم هم اگر شش سال اول، مردی می‌آمد و می‌گفت زنم را سه‌طلاقه کردم؛ می‌گفت یک طلاق است؛ اما بعد از شش سال، جناب خلیفه یک تصوری کرد. گفت مردم عادت کردند که تندتند، سه‌طلاقه کنند و ما می‌گوییم یک طلاق است.

برای اینکه اینها را گوشمال بدهیم که دیگر سه‌طلاقه نکنند. ما باید گوشمال بدهیم. چطور گوشمال بدهیم؟ اگر گفت سه طلاق دادم؛ می‌گویم بله سه طلاق. و لذا از زمان عمر بن خطاب، سه طلاق که یک طلاق بود؛ سه طلاق حساب شده است و حال‌آنکه می‌گویند بله جناب خلیفه مصلحت دید که جامعه را ادب کند و این جامعه، سه‌طلاقه ندهد؛ آمد گوشمال کرد. گفت حالا که شما جایی که اسلام به شما مهلت داده است؛ این مهلت را نمی‌پذیرید، من هم شما را ادب می‌کنم و سه طلاقتان، سه طلاق است و دیگر حق ندارید او را بگیرید حتی تنکح زوجا غیره.

نقد

ما می‌گوییم آقایان، شما هنوز مرکبتان خشک نشده است. به ما گفتید احکام اساسیه عوض نمی‌شود. احکام اجتهادیه عوض می‌شود. این جزء احکام اساسیه است. آیه را بخوان. الطلاق مرتان بعد از مرتان، کلام سوم، فامساک بمعروف، بگیر یا تسریح باحسان، طلاق سوم را بده و برو سراغ کارت. نباید مصلحت انگیزی سبب بشود که حکم الله قرآن را عوض کنی. اینجاست که ما می‌گوییم اینها اشتباه می‌کنند.

البته آنهایی که خوش‌فکر هستند؛ مثل ابن القیم[6]، می‌گوید نه واقعاً شایسته نبود که خلیفه این کار را بکند. حقش بود که خلیفه از راه دیگر وارد شود و آن این است که اگر کسی، زنش را سه‌طلاقه کند؛ شلاقش بزند. اگر می‌خواست مردم را ادب کند، از این راه ادب می‌کرد؛ نه اینکه حکم شرعی را عوض کند. ما معتقدیم، با کمال احترام به فقه اهل‌سنت می‌گوییم این‌طور تفسیر تأثیر زمان و مکان، برخلاف قانون و دو اصل است. الشارع هو الله تبارک‌وتعالی، یکی هم حکم الشرع باق الی یوم القیامه. الطلاق مرتان، بعداً فامساک بمعروف او تسریح باحسان، طلاق سوم و تمام. اینها می‌گویند نه مصالح ایجاب کرده است بر اینکه مردم را ادب کند. بگوید حالا که شما به حرف ما گوش نمی‌دهید؛ چشم. سه طلاق، سه طلاق است. چشمت کور شود، دندانت نرم بشود. این سه‌طلاقه است و حق نداری او را بگیری.

ملاحظه بفرمایید:

قد ظهر مما ذکرنا ان قول بتاثیر عنصر الزمان و المکان یجب ان یحدد بما لا یمس کلامه الاصلین السابقین. (دو اصل ما کدام است؟ بخوانید.) حصر التقنین بالله سبحانه، دو تعدید الاحکام الشرعیه غیر انه و ما یفسر التأثیر بنحو خاطئ و هو تغییر الاحکام الشرعیه حسب المصالح الزمنیه و بهذا یبرر مخالفة بعض الخلفاء للکتاب و السنه، قائلا بان للحاکم الاخذ بالمصالح و تفسیر الاحکام علی ضوء المصالح و لنقدم نموذجا. دل الکتاب و السنه علی بطلان الطلاق ثلاثا و انه یجب ان یکون طلاق واحده بعد الاخری، یتحلل بعدهما رجوع او نکاح. فلو طلق ثلاثا مرة واحده او کرر صیغه، بگوید انت طالق، انت طالق، انت طالق؛ لا یحسب الا کلاما واحدا.

لقد جری علیه رسول الله و الخلیفه الاول و کان صلی الله علیه و آله لا یمضی من الطلاق الثلاث، الا واحده منها و کان الامر علی هذا الی سنة من خلافة عمر، فقال عمر بن خطاب: ان الناس قد استعجلوا فی امر قد کانت لهم فیه اناه؛

در اینجا گشایشی داشته است. حالا نمی‌خواهند از این گشایش استفاده کنند، چشمشان کور، دندانشان نرم، سه طلاقشان، سه طلاق [می‌شود].

 فلو امضینا علیهم، فامضاه علیهم. ان من المعلوم ان استخدام الرأی فیما فیه نص من الکتاب او سنه، امر خاطئ؛ این خطاست. فلو صح استخدامه، یادتان هست؟ گفت در احکام استنباطیه، قیاس، استحسان، سد الذرایع، فتح الذرایع، قول صحابی، (در اینها می‌توانیم اثر گذاری کنیم؛ اما قرآن نه؛ با اینکه این را می‌گویند؛ اما در اینجا این مسئله را صحیح می‌دانند.) ولما کان ذلک یمس کرامه الخلیفه، جاء الآخرون یبررون عمله بتغییر الاحکام بالمصالح و المفاسد و یعب ابن القیم احد المتحمصین لهذا الموضوع قال: لما رأی عمر بن الخطاب ان مفسدة تتابع الناس فی ایقاع الطلاق لا تندفع الا بامضاءها علی الناس و رأی مصلحة الامضاء اقوی من مفسدة الایقاع. امضی علی الناس و جعل الطلاق ثلاثا ثلاثا.

ما در مقابل چه می‌گوییم؟ صفحهٔ 9 را بیاورید:

 یلاحظ علیه ان ابطال الشریعه امر محرم، لا یستباح بای عنوان. فلا یصح لنا تغییر الشریعه بالمعاییل الاجتماعیه من الصلاح و الفساد و اما مفسدة تتابع الناس فی ایقاع طلاق الثلاث، فیجب ان تدفع بطریق آخر.

آن این است که اگر سه‌طلاقه می‌کرد؛ شلاقش می‌زدند. دو نفر را، سه نفر را شلاق می‌زدند؛ دیگر سه‌طلاقه نمی‌کرد. نه اینکه شریعت را عوض کند. والعجب ان ابن القیم توجه الی ذلک و قال، می‌گوید بله بهتر بود که خلیفه راه دیگری را انتخاب می‌کرد.

 کان اسهل من ذلک، کدام؟ تصویب الطلاق ثلاثا، چه کند؟ ان یمن الناس من ایقاع الثلاث و یحرمه علیهم. چطور؟ و یعاقب بالضرب و التأدیب من فعله لان لا یبأ المحذور الذی یترتب علیه ثم نقل عن عمر بن الخطاب؛( این در اواخر عمرش پشیمان شده بود که من چرا چنین کردم. نقل بر اینکه) ندامته علی التصویب، قال عمر بن الخطاب: ما ندمت علی شیء مثل ما ندمت علی ثلاث.

تا اینجا بحث ما دربارهٔ تصرف زمان و مکان در احکام فردیه [بود] اما یک بحثی داریم [تحت عنوان] تأثیر زمان و مکان در احکام حکومیه که این بیشتر نظر امام است. این اولی، جای بحث نیست. عمده همین است که ایشان می‌گوید در دوران حکومت، زمان و مکان در احکام حکومی تأثیر دارد. آقایان صفحهٔ 9 و 10 را مطالعه بفرمایید. ببینیم نظر حضرت امام در اینکه زمان و مکان در احکام حکومیه اثر می‌گذارد، چگونه است؟

اقسم بالله و آیاته و مشعل الحج و میقاته، ابداً نظر ایشان این نیست که حکم عوض بشود. حکم سر جایش است. آن دو اصل ابداً چکش‌خور نیست. خواهید دید بر اینکه تقدیم احد الحکمین علی الحکم الآخر لاجل قاعدة لاضرر و لا ضرار. لاجل قاعدة الحرج. در واقع اگر دو حکم با هم ناسازگار شد؛ یکی را بر دیگری ترجیح می‌دهد و علاج تعارض می‌کند ان‌شاءالله تبارک‌وتعالی.

فردا یکشنبه است و درس ما هست. دوشنبه، وفات حضرت جواد سلام‌الله‌علیه است. منافات ندارد که هم درس بخوانیم و هم عرض ادب کنیم به آستان مقدس جوادالائمه سلام‌الله‌علیه. بهترین عبادت در ایام شهادت هم همین درس است و بحث است و مطالعه است. صدوق می‌فرماید بهترین عبادت در شب‌های ماه رمضان، حتی در شب‌های قدر، مباحثه است و مذاکرهٔ علمی است؛ بنابراین اگر ما دوشنبه درس خواندیم؛ شهریهٔ ما را قطع نکنید! ما احترام می‌گذاریم به ائمه و در واقع می‌خواهیم در این ایام کلام ائمه را بفهمیم ان‌شاءالله تبارک‌وتعالی. دوشنبه بحث ما تمام است و ما مرخص می‌شویم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


[1].  سوره انفال، آیه 60

[2]. همان.

[3]. مستدرک الوسائل، ج 15، ص 166 (أبواب أحکام الأولاد، باب 60، ح 3) ؛ کنز العمّال : 45191

[4]. اشاره به حکمت هفدهم نهج البلاغه که حضرت فرمود:  (وَ سُئِلَ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله) “غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بالْیَهُود”؟

فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّمَا قَالَ ذَلِکَ وَ الدِّینُ قُلٌّ، فَأَمَّا الْآنَ وَ قَد اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بجِرَانِهِ؛ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ.)

[5]. قرآن کریم، سوره بقره، آیه 229 : الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ

[6]. شمس الدین ابوعبدالله محمد بن ابی بکر بن ایوب الزرعی الدمشقی الحنبلی (۲۹ ژانویه ۱۲۹۲ تا ۱۵ سپتامبر ۱۳۵۰ م / ۶۹۱ هجری قمری – ۷۵۱ هجری قمری) معروف به ابن جوزیه (ع) فقیه، متکلم و نویسنده معنوی مهم قرون وسطی بود. ابن قیم به مکتب فقهی اهل سنت حنبلی تعلق دارد، که او را «یکی از مهم‌ترین متفکران خود» می‌دانند، وی از شاگردان و شاگردان ابن تیمیه است، وی در سال ۱۳۲۶م بهمراه استاد خود به دلیل مخالفت با سنتهای رایج آنزمان در حبس معروف ابن تیمیه در ارگ دمشق زندانی شد.

امربه‌معروف‌ونهی‌ازمنکر و نقش زمان‌ومکان در اجتهاد (جلسه نهم)
فهرست

فهرست