مقدمه
موضوع بحث درباره برگزیدگی قوم یهود است و همینطور نقدهایی که خود یهودیان در طول تاریخ متفکران یهودی بر این موضوع وارد کردند. در این نشست یک سری مطالب به صورت خلاصه بررسی خواهد شد. برگزیدگی قوم یهود در متون مقدس یهودی در چند محور بحث خواهد شد. ابتدا در خود تورات بررسی خواهد شد که برگزیدگی به چه مفهومی به کار رفته و چه معنایی از آن استفاده میشود. بعد در تفاسیر خود یهودیان که معروف است به تلمود مورد بررسی قرار خواهیم داد و در ادامه در قرون وسطی تا برسیم به یهودیان معاصر که ببینیم چه برداشتی از این مفهوم دارند. در آخر به نقدهایی که در تاریخ یهود بر این مفهوم وارد شده اشاره می شود.
بررسی برگزیدگی قوم یهود
تورات چند تا بخش دارد وکل تورات حدوداً ۳۹ تا رساله دارد. و این۳۹ تا رساله به چند بخش تقسیم میشود.
بخش اول اسفار پنج گانه است که کهنترین بخش تورات است. بخشهای بعدی آن، رسالههای انبیا وحکمی است که در این بحث ما کاری به آنهانداریم.
در بخش کهن تورات یعنی همان۵ تا سفر که شامل سفر پیدایش، خروج، اعداد، تثنیه و لاویان است. ترکیب برگزیده به کار نرفته است. بنابراین ترکیب یعنی عبارت خود قوم برگزیده در بخشهای کهن تورات که برای یهودیان بسیار مقدس است، به کار نرفته.
البته شکلهای فعلی آن با این عناوینی همچون شما را انتخاب کردم وجود دارد.[1]
این عبارات از زبان یهوه یعنی خدای یهودیان است که برای خود یهودیان میگوید که شما برای یهوه خداییتان، قومی مقدس هستید و خداوند از میان تمامی قومهای روی زمین، شما را برگزید. پس از زبان خود یهوه آمده که من شما را انتخاب کردم و شما را برگزیدم.
از قبیل همین مضمون در جاهای دیگر خود تورات باز هم به کار رفته است[2].
اما در اینکه علت برگزیدگی چییست، در خود تورات چنین بیان شده که سبب حضرت ابراهیم است که خداوند او را برگزید. و با وی و سپس با کل قوم در صحرای سینا عهد بست.
پس بنابراین اینجا علت برگزیدگی اخلاق و جایگاه و شأن خود حضرت ابراهیم است که میگوید من به این سبب شماها را انتخاب کردم.
اما یک بحث در خود تورات مطرح میشود که در قبال این برگزیدگی قوم یهود باید چه کار انجام بدهند یعنی چه وظیفهای و چه تکلیفی بر دوش آنان است[3].
در تورات بیان شده که یهودیان باید در ازای برگزیدگی از دستورات خداوند کاملاً اطاعت کنند و عهد و میثاق او را نگه دارند[4].
پس بنابراین در تورات به صراحت مطرح میشود که شما یعنی قوم یهود را انتخاب کردیم و شما هم موظفید در قبالش احکام و دستورات ما را رعایت کنید والا مجازات خواهید شد.
در طول تاریخ هم هر زمان که برای یهودیان اتفاقاتی رخ میداده است مثلاً حملات کنعانیها، حملات بابلیها و غیره، آنان برداشتشان این بود که ما یهودیان نتوانستیم آن احکام و دستوراتی که در تورات آمده را به خوبی مراعات کنیم وگرنه مکافات نمیشدیم. پس یکی از ملزومات و یکی از شرایط برگزیدگی این است که یهودیان باید به احکام و دستورات خداوند اطاعت کامل کنند.
در اینجا خود عبارت قوم برگزیده، اولین بار در رساله اشعیا آمده است.که در آنجا چنین بیان شده که یهودیان برگزیده شده اندوخداوند آنان را نوری برای امتها قرار داده است.
بنابراین در بخشهای کهن تورات بیان شده که من شما را از بین اقوام مختلف برگزیدم و انتخاب کردم اما علت انتخاب شدن آنهادر خود تورات به صراحت نیامده و فقط اشاره شده که شما را به سبب حضرت ابراهیم انتخاب کردم ولی شما در مقابلش باید احکام دستورات الهی را رعایت کنید.
اماچرایی انتخاب قوم بنیاسرائیل از بین اقوام کهنی که در کره زمین زندگی میکردند در تفاسیر تورات که به آن تلمود[5] میگویند، آمده است[6].
بررسی برگزیدگی قوم یهود در تلمود
دلایل انتخاب قوم یهود در تلمود سه دلیل است که اولین دلیل، همان نگاهی که در تورات بود که من شما را برگزیدم به شرط اینکه شما هم احکام رعایت کنید یعنی به عبارتی تعبد کنید و عبودیت خود را به جا بیاورید.
در قرنهای اول میلادی، خود مفسران یهودی بر انتخاب و برگزیدگی خودشان دلیل آوردهاند.
اولین دلیل آنهااین است که میگویند خداوند بنیاسرائیل را خیلی دوست داشت. پس بنابراین از نظر آنهاخدا آنهارا دوست داشته است و به همین خاطر قوم برگزیده هستند.
دومین دلیل آنهااین است که قوم بنیاسرائیل یک سری شایستگیهایی داشتهاند که سایر اقوام از آن بیبهره بودند.
سومین دلیل هم بزرگان یهود است. بزرگان یهود، منظور حضرت ابراهیم(ع) و پسرش اسحاق(ع) [7] و یعقوب (ع) و بعدش پسرش یوسف (ع) و بعدها حضرت موسی (ع) میباشند[8].
توضیح ادله سه گانه مفسران یهود
دلیل اول: بنیاسرائیل را خداوند دوست داشت.
این در تلمود مفصل آمده برای مثال یکی از ربیهای یهود و یکی از اون مفسران بزرگ یهود شخصی به نام شمعون بود[9]. شمعون معتقد بود که یهوه فقط خدای ماست یعنی خدای فقط بنیاسرائیل است وخدای هیچ قوم دیگری مثل کنعانی ها، بابلیها، آشوریان و غیره که در آن زمان زندگی میکردند نیست. واین خدا فقط دغدغهاش ما هستیم و در کل کره زمین، تنها توجهاتش معطوف به ما بنیاسرائیل است. پس بنابراین طبیعی است که ما را دوست داشته باشد و او به ما لطف داشته و از رای لطف و شفقت و مهربانی و عشقی که به بنیاسرائیل داشته است از بین مثلاً ۵۰۰ تا قومی که آن زمان زندگی میکردند یا هر چند تا که زندگی میکردند، ما را برگزید. و درادامه میگوید درست است که ما یهودیان در طول تاریخ کارهایی کردیم که مجازات شدهایم وخداوند ما را مکافات کرد. به عنوان مثال کنعانی ها را بر ما مسلط کرد، بابلیها را بر ما مسلط کرد و غیره که این نتیجه اعمال ما یهودیان بوده اما درمجموع خداوند تحت هیچ شرایطی برگزیدگی را از ما نگرفت و نخواهد گرفت. بنابراین برگزیدگی را یک چیزی میداند که اعطایی است از طرف خداوند و از رای عشق و علاقه به بنیاسرائیل عطا شده و چیزی هم که خداوند به بندهاش عطا کند، از نظر یهودیان قطعاً از او نخواهد گرفت.
یک آیه در رساله اشعیا آمده است که خداوند میگوید: «من به خاطر نام خودم، خشم خود را برای شما به تعویق خواهم انداخت” که در تفسیرش میگویند یعنی اینقدر ما یهودیان برای خداوند مهم هستیم که حتی اگر گاهی اوقات مجازاتی هم در انتظار ما باشد، مکافاتی هم باشد، میتواند به تعویق بیاندازد چون ما را دوست دارد و عشق و محبت خداوند هم برای ما یهودیان بیحد و حصراست.
برای مثال شخصی به نام ربی عقیوا [10] که یکی دیگر از مفسران یهودی و خیلی معراف است، دقیقاً همین نظر را دارد و میگوید خداوند ما را دوست دارد و رابطه ما یهودیان با خداوند، دقیقاً رابطه پدر با فرزند خودش است. و یک فرزند گاهی اوقات ممکن است سرپیچی کند، گاهی اوقات ممکن است بازیگوشی کند، گاهی اوقات ممکن است به پدرش گوش نکند و پدرش هم ممکن است او را مجازات کند، گاهی اوقات تنبیه کند. واین دقیقاً همان کاری است که خدا با ما کرده اما هیچ وقت هیچ پدری فرزندان خودش را برای همیشه از خودش طرد نمیکند و به همین منوال خدا هم ما یهودیان را هیچ وقت به حال خودمون رها نمیکند و ما را ترک نخواهد کرد.
دلیل دوم: شایستگی قوم یهود
آنهامعتقدند که ما یک سری شایستگیهایی داشتهایم که سایر اقوام نداشتهاند. وعلت آن سه عهد یا میثاق است که در تورات با انبیای بنیاسرائیل بسته شده است. اولین عهد با حضرت نوح بوده است. وقتی دستورات طوفان آمد و در دریا همه چیز جهان غرق شد، دریاها پر آب شدند، رادخانهها به جوش آمدند و غیره و همه تقریباً از بین رفتند، غیر از ۸ نفری که حضرت نوح و اعضای خانواده که سوار کشتی بودند. وقتی این کشتی بر کوه آرارات[11] فراد آمد، یک رنگین کمانی رای آسمان ظاهر شد و خداوند گفت که این رنگین کمان نشانه خواهد بود و عهدی خواهد بود بین من و شما یعنی بین من و حضرت نوح. که بعد از این دیگه برای نه تنها بنیاسرائیل بلکه برای بشر هیچ وقت همچین بلایی را نازل نخواهم کرد. اما طبق عقیده آنان، خداوند دفعه دوم با حضرت ابراهیم[12] عهد میبنددکه بخاطر اینکه از خدا اطاعت کردی و سرزمین پدری و اقوام و فامیل و خانواده را رها کردی و به کنعان آمدی، من هم این سرزمین را به تو و به فرزندان تو خواهم داد. عهد سوم اما با حضرت موسی است. که برای تلمودی ها بسیار مهم است. آن عهد همان عهدی است که در صحرای سینا بسته شد و طبق راایت حضرت موسی بالای کوه سینا رفت و ۴۰ راز آنجا ماند و سپس با دو تا لوح سنگی آمد که به آن ده فرمان میگویند. وآن ده فرمان با این شراع میشود که من که خدای تو هستم، مرا بپرست، بت پرستی نکن، قتل نکن، دراغ نگو، زنا نکن و رازشنبه را به یاد من مراعات کن، به پدر و مادر خودت نیکی کن و همینطور الی آخر ده تا فرمان آورد. ودرآنجا طبق راایت تورات خداوند با قوم بنیاسرائیل عهد بست که شما اگر این ده فرمان را رعایت کنید من هم شما را حمایت خواهم کرد و همیشه شما مورد لطف خودم قرار خواهم داد.
در مورد دلیل دوم، تلمودی ها میگویند در آغاز که شاید هیچ خلقتی نبوده، خداوند تورات را بر همه اقوام عرضه کرد. و در آن موقع هیچ قومی هیچ ملتی هیچ بنی بشری توان این را نداشتند که تورات را بپذیرند وتنها قومی که پذیرفت، قوم یهود بود. به همین خاطرمی گویند که ما برگزیده هستیم. پس بنابراین دلیل دوم یعنی شایستگی قوم یهود، مبتنی بر تورات است. یعنی چون تورات در اختیار ما یهودیان است و فقط هم برای ما نازل شده، به همین سبب ما برگزیده هستیم و اگر تورات مثلاً به یک قوم دیگری نازل میشد آنهابرگزیده میشدند[13].
دلیل سوم: بزرگان یهود
در تلمود آمده است که یکی از دلایل برگزیدگی قوم یهود، شایستگی بزرگان یهودیان مثل حضرت ابراهیم اسحاق و غیره است. که در تورات در این مورد بیشتر رای یعقوب تأکید شده یعنی ابراهیم، اسحاق و بعد پسرش حضرت یعقوب. در تورات اسحاق دو تا فرزند دارد که دوقلو هستند. یکی ازآن دو فرزند، عیسواست به معنای پشمالو که پسر اول و یعقوب هم پسر دوم است. و یعقوب در تورات حیله گر معرفی میشود و علتش این است که یعقوب با حیله، برکت را از دست ایسو که حق خودش هم بوده گرفته است. و وقتی میخواسته به دنیا بیاید ظاهراً یعقوب دست انداخته و مثلاً پاشنه عیسو را گرفته است وبعدها که بزرگ میشوند و وقتی حضرت اسحاق میخواهد جانشین معرفی کند، طبق سنت یهودی باید پسر بزرگتر یعنی عیسو جانشین بشود اما چون یعقوب آن برکت را از عیسو دزدید وجانشین اسحاقشد.
به همین خاطر در تورات آمده است که یعقوب با خدا کشتی گرفت و خدا را یک راز و یک شب شکست داد و در مقابل خداوند مقاومت کرد و بعد ازآن یعقوب ملقب به اسرائیل شد. و اسرائیل یعنی کسی که با خدا کشتی میگیرد، کسی که مقاوم هست، مقاومت دارد وفرزندانش هم طبعاً بنیاسرائیل شدند.
پس بنابراین مسیحیها، فرزندان عیسو هستند. عیسایی که رانده شده و برکت هم ندارد و جانشین پدر ما یعنی یعقوب هم که نبود اسحاقم که نبوده نسل مسیحیها هم بنابراین رفت به سمت ایسو اون فقط یعقوب بنابراین ما یهودیان معتقدند که ما یهودیان نژاد خالص ما این از قرن سوم میلادی رخ میده میرسد مراتب دیگه حضرت یعقوب بعدش به اسحاق بعدش هم به ابراهیم دیگه همینجوری میرسه تا به آدم ابوالبشر. نژاد ما یهودیان معتقدند که به خود به این واسطه میرسه به ابراهیم نژاد مسیحیان که گفتم به عیسو که خالص نیست باز از نظر یهودیان نژاد اعراب اسماعیل که اصلاً میگن خالص نیست. وبحث نژادی از قرن سوم به بعد کم کم در فرهنگ یهود خودش را نشان میدهد.
بنابراین در تورات بحث برگزیدگی و انتخاب کردن به شکلهای گوناگون آمده است و قابل انکار نیست.
اما بحث اینکه یهودیان احساس میکردن یک رسالتی بر گردنشان افکنده شده است، این حدوداً سال ۵۸۶ قبل از میلاد ظهور کرد. سال ۵۸۶ قبل از میلاد سالی است که بخت النصر[14]حمله میکند و اورشلیم را نابود میکند. طبق راایت تورات معبدی را که حضرت سلیمان ساخته بود[15]تخریب کرد و بسیاری از یهودیان به اسارت برده شدن، بسیاری تبعید شدند، بسیاری کشته شدند و بعد از ۷۰ سال کوراش[16] آمدو یهودیان را آزاد کرد. یهودیان به این حادثه تبعید اول یا معبد اول یا گاهی اوقات تخریب اول میگویند به این معنی که معبد اولین بار تخریب شد. در ادامه سال ۷۰ میلادی، رامی ها حمله کردند و دوباره تخریب شد و همه چی از بین رفت و الان ظاهراً میگویند یک دیوار از آن باقی مانده است که به آن دیوار ندبه یا دیوار غربی میگویند ولی در فرهنگ اعراب به عنوان دیوار معراف شده که به آن عید دوم یا تخریب دوم میگویند یعنی معبد دومین بار نابودشد.
بسیاری از مفاهیمی که در فرهنگ یهود است ماحصل و نتیجه این دو تا حمله هستند یعنی قبل از حمله اول، یهود در بین خودشان احساس مسئولیت نمیکردند که ما باید برایم و در بین سایر اقوام و ملل، توحید را، خداترسی را، تعبد و غیره را برپا کنیم و یک چنین مسئولیتی احساس نمیکردند چون همیشه در اورشلیم بودند و اصلاً از اقوام دیگر خبر نداشتند ولی به محض اینکه حمله شد و آنهابه تبعید رفتن، برخی به بابل، برخیها به دربارهخامنشیان، برخی به مصر وجاهای مختلف دیگر، خود به خود احساس کردند که ما یک وظیفهای داریم، یک تکلیفی داریم که باید این خداترسی را، خداپرستی را، در بین ملتهای متعدد جهان نشر بدهیم. این احساس مربوط به سال ۵۸۶ قبل از میلاداست. اما قبل ازآن در بخشهای کهن تورات این حالت برگزیدگی اینکه یعنی یک رسالتی بر گردنشان باشد، در بین یهودیان پررنگ نیست.
بعد از حمله دوم بحث نژادی عملاً و صریحاً در خود تلمود آمده که ما نژاد خوبی هستیم، نژاد خالص هستیم که میرسیم به یعقوب و مسیحی ها هم برمیگردن به عیسی که نژادش ناخالص است و همینطور اعراب هم که میرسن به اسماعیل که او هم کنیز زاده است. پس بنابراین نژاد خالص را یهودیت میدانند. این نگاه از قرن سوم میلادی ظهور میکند و در تلمود هم است و بنابراین بحث نژادی در سال سوم و چهارم میلادی در فرهنگ یهود به این شکل آرام آرام رایج میشود تا به قران وسطی می رسد.
بررسی برگزیدگی قوم یهود در قران وسطی
در قران وسطی همین نگاه وجود دارد. چند نمونه بیان میشود تا این نگاه مشخص شود.
یکی از متکلمان یهودی در قران وسطا شخصی به نام یهودا لوی یا یهودا هلوی است که کتابی دارد به نام کوزری واز یهودیان خیلی افراطی در قران وسطی بوده است. او به صراحت بحث نژادی را مطرح میکند ومیگوید ما برگزیده هستیم چون نژاد ما، نژاد برتری است. که در اینجا دیگر بحث تعبد نیست در حالی که در خود تورات، تلمود بحث تعبد است ولی یهودا لوی در قران وسطی اولین بار میگوید که ما برگزیده هستیم چون نژاد ما خالص است و برتر می باشد.
این نوع نگاه در بین عرفای قبالا[17] هم مشهود است. در ظهر دقیقاً این نوع نگاه هست که حتی میگه راح ما یهودیان از سمت خود خداست و راح پاکی است اما راح غیر یهودیان را نفس می دانندیعنی انگار مثلاً مسلمانا مسیحیان بودایان و غیره از نظر عرفای قبالا راح ندارد ونفس دارند. که منظور آنها این است که نفس یک مرتبه پایینتر از راح میباشد یعنی به سمت مادیات گرایش دارد، به سمت نفسانیات گرایش دارد و غیره اما راح ما یهودیان از راح پاک خود خداوند است.
تا اینجا دو نمونه از دو نفر یعنی دو تا مسلک بیان شد که نژاد پرستی مثل هم بودند. اما نفر سوم که به اولین فیلسوف قران وسطی معراف میباشد، به نام سعدیا گائون [18] که گائون بهش میگفتن چون مفسر تلمود بود. و حتی صاحب یک مدرسهای بود در بابل اون زمان که کارش تفسیرا تشریح تلمود و تورات ومتون یهودی بوده است. او نیز همینطور برگزیدگی را به معنای تقدیس نام خدا میداند و معتقد است که یهودیان برگزیده شدهاند برای اینکه تا ابد نام خداوند را تقدیس کنند و میگوید تا زمانی که خدا است، نامش است و زمان است، ما هم هستیم. بدین معنا که قوم یهود یک قوم ابدی است وهیچ وقت نابود نخواهد شد.
یهودیان میگویند با حکمت الهی جور در نمیآید که خدا یک قومی را برای تقدیس نامش برگزیده وآن وقت وسط راه یعنی قبل اینکه جهان به پایان برسد، این قوم نابود شود.
پس بنابراین یهودیان از مفهوم برگزیدگی چندین برداشت دارند یکی بحث تعبد است که قائل هستند ما برگزیده شدیم تا عبادت کنیم وگرنه مجازات خواهیم شد دوم اینکه برگزیدگی برای ما از رای لطف خداوند بوده یعنی ما کاری نکردیم تا ما را انتخاب کند بلکه خودش انتخاب کرده است. سومین نگاه، نگاه نژادی بود که از قرن سوم به بعد آرام آرام، راه افتاد در فرهنگ یهود و بحث همون شخصیت حضرت یعقوب را خیلی بولدش کردند که یک جورهایی نژادشون را به یعقوب برسانند.
نگاه بعدی، بحث تقدیس میباشد که یهودیان ازآن، ابدیت و جاودانگی بودن خودشان را استنباط کردند بدین معنا که چون خداوند تا ابد میباشد پس قطعاً نام خداوند هم خواهد بود و چون نام خداوند خواهد بود، ما یهودیان هم تا پایان جهان وتا بینهایت باقی خواهیم ماند که نام خدا را تقدیس کنیم وگرنه با حکمت الهی جور در نمیآید. حتی یهودیان از این استفاده کردن برای جهان پس از مرگشان و میگویند که در جهان پس از مرگ هم ما نتیجه برگزیدگی را با زندگی ابدی درآن خواهیم دید.
البته این نکته حائز اهمیت است که در بخشهای کهن تورات اعتقادی به جهان پس از مرگ وجود ندارد. و اصلاً چیزی از معاد و بهشت و جهنم و اینها صحبت نشده است. یهودیها در بخشهای کهن برایشان همین جهان مهم است وقائل هستند که در این فاصله زمانی که در دنیا زندگی می کنندباید نهایت استفاده را از این جهان ببرند، ثرات جمع کنند و در رفاه کامل باشند. و در مجموع در مراحل اولیه، یهودیت چنین دینی بود واعتقادی به جهان پس از مرگ صراحتاً در بخشهای کهن تورات نیامده است اما بعد از آن حمله اول که بیان شد و به سبب آن به تبعید رفتند به تأثیر از ایرانیان، بابلیان و سایر اقوام این اعتقاد در میان آنهاواردشد.
یهودیان به معاد اعتقاد دارند ولی این اعتقاد وارداتی است و هرچند خودشان قبول ندارند اما در هر صورت این اعتقاد، اعتقاد اصلی خود یهود نیست و وارداتی میباشد. و این مسئله هنوز بعد از هزاران سال که در فرهنگ یهود، در بینش یهود واضح است اما بالأخره حتی وارداتی هم باشه یک نیمه اعتقادی دارند.
پس بنابراین یهودیان قائل هستند که در جهان پس از مرگ هم زندگی بینهایت خواهیم داشت یعنی تا ابد در آن جهان حیات خواهیم داشت ولی سایر اقوام و ملل، در جهان پس از مرگ به مرار از بین خواهند رفت و حیات جاویدان فقط مختص یهودیان است. علاوه بر ای عرفان قبالا معتقدند وقتی پایان جهان فرا برسد، گوهر تورات، حکمت تورات و جوهر تورات برملا خواهد شد به طوری که همه اقوام جهان، فوج فوج به سمت یهودیت رای خواهند آورد و تمام آدمهایی که رای کره زمین زندگی میکنند یهودی خواهند شد و ازآن بعد جهان به پایان خواهد رسید.
موسی بن میمون یکی از متکلمان بسیار معراف یهودی در قرن ۱۳ میلادی که در اندلس[19] زندگی میکرد. و درزمانی زندگی میکرد که اندلس تحت اختیار مسلمانها بود. که در تاریخ یهود از ۲۰۰ سالی که اندلس در اختیار مسلمانان بود به عنوان دوره طلایی نام برده میشود زیرا دورهای است که مسلمانان با یهودیان کاری نداشتند برخلاف مسیحیان که یهودیان را خیلی آزار و اذیت میدادند.
موسی بن میمون در اواخر اون دوره ۲۰۰ ساله به علت ترس از مسیحیان و اینکه در اندلس اگر کسی بفهمد که یهودی است، خود رامسلمان معرفی کرد اما بعدها که وارد مصر شد، اعتراف کرد که یهودی است[20].
موسی بن میمون برگزیدگی به معنای برتری نژادی را قبول ندارد وبرگزیدگی را به معنای تعبد، به معنای تقدیس و به معنای اینکه ما آفریده شدیم و انتخاب شدهایم از بین اقوام که به خداوند خدمت کنیم، تفسیر میکند. در قران وسطی موسی بن میمون تنها کسی است که به تأثیر از تلمود بحث نژادی یهودیان را مطرح میکند.
بررسی برگزیدگی قوم یهود در دوره معاصر
در یهودیت معاصر بحث صهیونیستها مطرح میشود. صهیونیستها از قرن ۱۸ به بعد ودر سال ۱۹۴۸ میلادی دولت تشکیل دادن ولی زمینههای اینجور افکار صدها سال قبلش در بین یهودیان به وجود آمده بود. قبل از تشکیل دولت توسط صهیونیستها، یهودیانی که در اراپا که زندگی میکردند، چند مشکل داشتند. یکی از مشکلات آنهااین بود که سرزمینی از خودشان نداشتند. قرن ۱۸، قرن راشنفکری در اراپا بود و بسیاری از راشنفکران معراف غرب محصول همین قرن ۱۸ هستند و یهودیان در آلمان متأثّر از این افکار راشنفکری بودند. این راشنفکری چند تا ویژگی داشت. یکی بحث ملیگرایی بود که همان احساسات ناسیونالیستی است یعنی که یک ملتی تصمیم میگیرد برگردد به شکوه گذشته خودش مثلاً آلمانی ها دوست داشتن شکوه باستان خودشان را دوباره احیا کنند. یهودیان به تأثیر از این افکارتصمیم گرفتن شکوه گذشته خودشان را احیا کنند ولی یکی از شرایط آن، داشتن سرزمین بود. اینجا بود که یهودیان به تکاپو افتادند و شراع کردن به تاریخ نوشتن و خیلی جاها تحریف کردند یعنی برای خودشون هویت سازی کردن و درآن زمان این مسئله یکی از مشکلات آنان بود.
مشکل دوم این بود که یهودیها[21]به این نتیجه که چرا ما یهودی همیشه مورد آزار ستم بودهایم؟ چرا همه از ما بدشان میآید؟ یک پاسخشان این بود که ما یهودیان برای همیشه باید از این وضعیت رهایی پیدا کنیم و راهش این است که در فرهنگ غرب ادغام بشویم. و یک یهودی وقتی در یک کشور مسیحی زندگی میکند لزومی ندارد که مثل یهودیها زندگی کند بلکه باید مثل مسیحیها زندگی کند. به عنوان نمونه برای یهودی راز شنبه تعطیل است و وقتی میگن تعطیل حتی از میکرافون هم نباید استفاده بشود. پس درنتیجه تصمیم گرفتن که در فرهنگ غرب ادغام بشوند.
اما گراه دومی بودند که بنیانگذار صهیونیسم سیاسی هستند وراه چاره را در استقلال میدانستند. آنهاقائل بودند که یهودیان باید برای خودشان یک سرزمینی تشکیل بدهند تا مورد آزار قرار نگیرند.
آنان چهار پیشنهاد داشتند. یکی پیشنهاد، آرژانتین بود که در آرژانتین حکومت تشکیل بدهند اما آرژانتین قبول نکرد. یکی پیشنهاد، قبرس بود که مسئولان قبرس قبول نکردند. یکی اوگاندا بود که آنهاهم قبول نکردن و آخرین گزینه فلسطین بود.
فلسطین درآن زمان تحت قیومیت سلطان حمید وعثمانی بود. یهودیان چندین بار به فلسطین و نزد سلطان حمید آمده و درخواست کردن که این سرزمین را به ما بده تا در آن دولت تشکیل بدهیم وحتی این پیشنهاد را هم دادند که ما حاضریم تمام هزینههای یک سال امپراتوری عثمانی را تأمین کنیم اما سلطان عثمانی قبول نکرد.
یهودیان کنگرههای اول و دوم و سوم را تشکیل دادند اما عملاً و فعلاً سرزمین نداشتند تا اینکه حدوداً ۱۵۰ تا ۱۴۸ سال بعد که هیتلر آمد و اون مباحث هولوکاست و غیره که مطرح شد، یهودیان طرفدار استقلال به تکاپو افتادن و تصمیم گرفتن همان راهکاری را که هرتسل صد و خوردهای سال پیش گفته بود وآنان عمل نکرده بودند را عملی کنند و دولت تشکیل دهند.
آنان از برگزیدگی چند برداشت دارند. یک برداشت بحث رسالت جهانی است. که اصلاً در تورات و تلمود و مانند آن چنین چیزی وجود ندارد که یهودیان برای خودشان رسالت جهانی تعریف کنند. آنها وقتی میگویند رسالت جهانی منظورشان در همه حوزهها است یعنی همه زمینهها، در حوزه صنعت، پول، سینما و حتی در حوزه نظامی که به صراحت میگویند باید در هر حوزهای برتر باشیم وعلت آن را برتری نژادی میدانند. ودر نتیجه از آن بحث سنتی که برگزیدگی به علت تعبد بود، فاصله میگیرند.
در قرن ۱۸و ۱۹ میلادی در واقع یهودیان مفاهیم سنتی را تحریف میکنند و اینجاست که این بحث نژاد برتر مطرح میشود وقائل به این میشوند که ما یهودیان چون نژاد برتری هستیم باید بر تمام جهانیان سلطه پیدا کنیم و در همه حوزهها برتر باشیم در حالی که در تلمود و تورات، برتری بیشتر در حوزه دین است که ما مثلاً برایم و در بین اقوام دیگر مثلاً خداپرستی و غیره را ترایج کنیم ولی در این دوره دیگر بحث فقط خداپرستی نیست. ودر همه جا برای خودشان یک نوع احساس رسالت جهانی میکردند. و این تفکر مربوط به قبل این است که دولت تشکیل بدهند.
دومین برداشت آنان از برگزیدگی، این است که میگویند ما نقش رهبری جهان را داریم و ما اصلاً آفریده شدهایم تا جهان را هدایت کنیم و معتقدند انسانهای دیگر قدرت این را ندارند که خودشان، خودشان را هدایت کنند و ما باید آنهارا هدایت کنیم. ویکی ازپیشنهادهایی که به سلطان عثمانی میدهند همین موضوع بوده که او قبول نمیکند. البته بعد ازآن پیش اراپاییها رفته و پیشنهاد میدهند که اگر شما به ما اجازه بدهید در فلسطین حکومت تشکیل بدهیم، ما یک پایگاه متمدنی در مقابل شرق و غرب خواهیم بود و کاری خواهیم کرد که دیگر شرق با شما غربیها کاری نداشته باشد. حرفشان این بود و هست که ما اولاً رسالت جهانی داریم. دوم اینکه نژاد یهود برتر است و لذا باید در همه حوزهها برتر باشیم و وراد کنیم و مسلط بشویم.
آنهادر واقع میگویند که ما آمدهایم جهان را هدایت کنیم. به عنوان مثال بزرگان صهیونیست به صراحت میگویند که آمدهایم تمدن را وارد جهان وحشی کنیم. مثلاً مارتین کارل پوپر که یکی از معرافترین متفکران یهودی است به صراحت میگوید که یهود مثل یک ستاره درخشان در بین بنی بشراست که آمده جهان را نورانی کند و راشنایی ببخشد.
راایت سراری جهان در واقع ماحصل تفکرات صهیونیستی است. و در تورات و تلمود و حتی در بین هودا لوی که یکی از افراطیترین یهودیان قران وسطی است، چنین نگاه خونی و نژادی و سلطهای بر جهان وجود ندارد. و این تغییرات توسط صهیونیستها میباشد که مفهوم برگزیدگی را تغییرش دادند و گفتند ما برگزیده هستیم چون استعدادش را داریم، نبوغش را داریم، تواناییش را داریم، خونمان برتر است و خلاصه نژادمان برتراست و نژاد برتر هم کارش سلطه و سراری کردن است و این یک جور رسالتی است که خود اینها برای خودشان یا مثلاً فرض کنید برخی اوقات از خودشان به عنوان جامعه الگو نام میبرند که قوم یهود چون قوم برتری هست بایستی جامعه هم که تشکیل بدن یک جامعه الگویی باشد. در حالی که نگاه تورات این است که خدا خودش قوم یهود را انتخاب کرده است.
این فرایند تغییر مفهوم برگزیدگی از تورات یعنی از زمان ابراهیم که حدوداً ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد تا الان که میشود ۴۰۰۰ سال، در فاصله بازی زمانی ۴۰۰۰ ساله، این مفهوم از حالت تعبد و تقدس و بندگی خدا و بعد میرسیم به زمان قران وسطی و همینطور اواخر تلمود که بحث نژاد یعقوب میآید تا میرسد به بحث رسالت جهانی، برتری داشتن، نبوغ برترا استعداد برتر تا جایی خودشان را نماد تمدن دانستن و همه اینها، تغییر معنای ۴۰۰۰ ساله این واژه است .
نقدهای مسیحیان و یهودیان در طول تاریخ بر این نظریه
از قدیم الایام هم مسیحیان و هم خود یهودیان مخالف این بحث بودند. از مسیحیان میتوان به اشخاص زیر اشاره کرد:
آگوستین در قرن پنج میلادی که رسالهای دارد بر ضد یهود ودر آنجا میگوید که برگزیدگی یهود به معنای هیچ کدام از این تقدیس و تعبد وبندگی خدا وغیره نیست بلکه برگزیدگی یهود معنای جسمانی دارد یعنی اینها فقط جسمانیات برایشان مهم است و تفسیر یهودیان از برگزیدگی فقط و فقط برابر ساختن نیازهای جسمانی خودشان است.
مارتین لوتر که خودش خیلی طرفدار یهود بود و قائل بود که عیسی خودش یهودی بوده، مادر عیسی یهودی بوده وحتی حواریون هم یهودی بودند ولی در چهار پنج سال آخر عمرش تغییر عقیده داد وبر علیه یهودیان شد. او به شدت این تفکر را نقد کرد و حتی به صراحت گفت که مشکل ما مسیحیان این است که یهودیان را سلاخی نکردیم. و کلاً یهودیان را نماد خوک میدانستند چون خوک در شریعت یهود خوب حرام است.
اما در بین یهودیان معرافترین کسی که برگزیدگی را از چند منظر رد کرد اسپینوزا است.
اسپینوزا متفکر معراف یهودی در قرن ۱۷و ۱۸ میلادی یعنی در زمان راشنفکری اراپاییان بود. او در ۲۲ سالگی توسط یهودیها تکفیر شد و هنوز بعد از نزدیک ۲۰۰ سال، یهودیان سنتی تکفیر را از او برنداشتند.
اسپینوزا حرفش این بود که برگزیدگی از چه منظری باید باشد. اولاً که میگفت شاید یهودیها تصورشان این است که ما برگزیده هستیم چون قوم با اخلاقی هستیم. یعنی از نظر اخلاقی ما یهودیان یک سری ویژگیهای داریم که سایر اقوام ندارند. وبررسی میکند که در خود تورات از لحاظ اخلاقی ما یهودیان نه تنها برتر نیستیم حتی در بسیاری از موارد پایینتر از اقوام دیگر هم هستیم برای مثال میگوید در تورات خیلی موارد زیادی هست که نشان از انحطاط اخلاقی دارد مثلاً یکی از موارد رابطه لوط با دخترانش، سلیمان در تورات بت پرست از دنیا رفت، سلیمان هزار تا زن داشت که اکثراً کنعانی بودند، داوود مثلاً پسرش با خواهر خودش رابطه تجاوزداشته وغیره که حتی در بین اقوام وحشی کهن جهان باستان هم چنین راابطی ما نمیبینیم چه برسد به یک قومی که بگوید ما از نظر اخلاقی برتر هستیم و به این خاطر خدا ما را برگزیده است. پس از منظر اخلاقی میگوید من نمیتوانم قبول کنم.
از منظر هوش و فراست و ذکاوت و حکمت و معرفت و غیره هم همینطور است. او میگوید مگر افلاطون کم کسی بود مگر ارسطو و سقراط کم آدم حکیمی بودند. کدام یکی از آنهارا در بین یهودیان وجود دارد. هیچ یهودی ما در نداریم که از نظر اسپینوزا به پای افلاطون برسد. بنابراین از نظر حکمت و معرفت برای گفتن ندارند. اسپینوزا همین چنین اشارهای به مصریان باستان میکند و میگوید بسیاری از مصریان باستان اهرام ساختن که هنوز هم جزء رازها است وکسی نمیداند که چطور ساخته شده است وچرا آنهابرگزیده نیستند. یا به عنوان مثال یونانیان آن همه فیلسوف داشتن، آن همه تراژدی نویس داشتهاند، آن همه متفکر داشتند که حتی یکی مثل آن را ما یهودیان نداریم. در بحث نبوت یهودیان ممکن است ادعا کنند که ما فقط نبی داریم که او میگوید قابل قبول نیست همه ادیان نبی دارند. اسلام نبی دارد، مسیحیت نبی دارد وهمینطور سایر ادیان انبیاء داشتهاند و وحی دریافت می کرده اند. مضاف بر اینکه بسیاری از انبیای یهود برای غیر یهودیان نبوت کردند مثلاً یونا[22] در تورات میره بین قوم نینوا و آنجا نبوت میکنند. پس در نتیجه اگر یهود قوم برگزیده است و دیگران ناپاک هستند چطور پیامبر خود یهود در بین آنهامیراد و آنها را هدایت میکند. پس از منظر نبوت هم ما نمیتوانیم قائل بشویم که قوم برگزیده هستیم. ودر واقع از هیچ منظری برگزیده نیستیم.
مردخای کاپلان[23] از معرافین یهود است نیز این عقیده برگزیدگی را نقد میکند. او میگوید من با اینکه یهودی هستم اما نظریه نژاد برتر را قبول ندارم. او قائل است نظریه نژاد برتر به معنای انکار سایر اقوام است واین را عقلانی نمیداند زیرا بسیاری از اقوام سهم بسیار بزرگی در تمدن بشر داشتند که یهود نداشته و نمی توان نقش آنهارا انکار کرد.
انیشتین نیز که خود یهودی بوده با این عقیده مخالف است. اودر نامهای که به دوستش مینویسد میگوید با اینکه یهودی هستم و بسیار هم به این فرهنگ یهود پایبندم اما دو نکته را نمیتوانم بفهمم. یکی این است که تورات به زبان کاملاً بچه گانه نوشته شده است. به عنوان مثال خدا کشتی میگیرد یا توی باغ عدن آدم و حوا از اون میوه ممنوعه خوردن و رفتن قایم شدن پشت درخت و یهوه میاد دنبالش میگه کجا هستید و نمیداند که آنهاکجا قایم شدهاند یا مثلاً حضرت ابراهیم یک راز نشسته و دارد غذا میخورد میره سه نفر میان براشون غذا میاره و میخورند بعد متوجه میشود که خداهستند و دارند میراند قوم لوط را نابود کنند و از این مثالها زیاد میباشد که به زبان کودکانه نوشته شده است. و دومین نکته، برتری نژادی یهود است. او میگوید برتری نژادی یهود را به هیچ وجه قبول ندارم چون همه انسانها، همه اقوام، همه ملل دیگر در حد خودشان، در توان خودشان در پیشبرد تمدن بشر خیلی نقش داشتند و حتی گاهی اوقات نقش آنهااز ما یهودیها خیلی بیشتر بودد است. پس بنابراین برتری یهودیان را هم قبول ندارد.
[1] به عنوان مثال از صفر تثنیه فصل ۱۴ آیه دو
[2] جزء ۵ صفر
[3] زبان آموز فصل ۳ آیه ۲
[4] تنها شما را از تمامی طوایف زمین شناختم پس شما را به سبب همه گناهانتان مکافات خواهم رسانید
[5] تلمود از ریشه تلمذ به معنای آموزش
[6] تلمود در فاصله زمانی متاخر ۷۰ میلادی تا حدوداً ۵۰۰ میلادی نوشته شده
[7] در اونجا اسماعیل حذف میشود
[8] به این ها معمولاً میگن دوره مشایخ یعنی دیگه به قول معروف اون ستونهای دین یهود همینها هستند از حضرت ابراهیم تا حضرت موسی دیگه بقیهاش حالا اشخاص بعدی میان که در مراحل بعدی تاریخاند
[9] سال های اول میلادی
[10] در قرن اول میلادی
[11] که امروز صهیونیستها میگن آرارات منظور همون کوه تپه صهیون است
[12] طبق روایت تورات ابراهیم خودشم حقیقتاً اهل فلسطین نیست ابراهیم از حران میاد وحران میشود
بخشهایی از مرزهای سوریه کنونی در تورات است
[13] نظر همون ربی عقیوا و همینطور یک ربی دیگر یعنی ربی هیلل
[14] پادشاه بابل
[15] ۵۰۰ سال قبل ازآن حمله
[16] که کوروش در تورات یکی از منجیان یهود معرفی میشود
[17] کتاب معروفشون کتاب زهر به معنای روشنایی
[18] سعدیا بن یوسف اسم اصلیش است یعنی سعدی پسر یوسف
[19] اسپانیا در آن زمان اندلس بود.
[20] معروف ترین کتابش دلالت الحئرین هست این کتاب موسی میمون تو این کتاب ایشونم به قوم برگزیده
میپردازد.
[21] مثلاً اشخاصی مثل موسی مندلسون یکی از معروف ترین روشنفکران یهودی در قرن هجده
[22] در فرهنگ ما به یونس معروف است
[23] که از جریان باز سازی خواهان یهود است