00:00
00:00
  • عنوان جلسه: ‌نشست تخصصی قلمروی دین از منظر علامه مصباح یزدی (ره) 00:00
توسط: حجت الاسلام و المسلمین صفدر الهی راد

مقدمه

سلام‌علیکم و رحمه‌الله. اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین. الحمدلله رب‌العالمین و هو خیر ناصر و معین و صل الله علی سیدنا و نبینا محمد آله الطاهرین. صل الله علیک یا ابوالحسن یا علی بن موسی‌الرضا.

عرض سلام و تهیت دارم خدمت برادران عزیز و سروران معظم، تبریک این ایام، از اینکه در محضر آقا امام رضا سلام‌الله‌علیه در این جلسه تخصصی و علمی خدمت شما هستم، خدا را شاکر هستم. ان‌شاءالله که گفتگوی برای من و شما عزیزان باشد. هدیه به ارواح طیبهٔ شهداء، امام شهداء، روح ملکوتی ولی‌نعمتان آقا امام رضا سلام‌الله‌علیه و ارواح طیبهٔ اهل بیتی که این ایام، اعیاد تولدشان است؛ حضرت سید الشهداء، برادر بزرگوارشان حضرت ابوالفضل‌العباس و حضرت زین‌العابدین صلوات الله علیهم اجمعین، صلواتی را اهدا می‌کنیم.

موضوعی که اعلام شد و قرار شد در این جلسه برای دوستان عرض کنیم، مخصوصاً دوستانی که مربوط به رشته‌های علوم عقلی، فلسفهٔ کلام و فلسفهٔ دین هستند، بحث قلمروی دین از منظر علامهٔ مصباح رحمه‌الله علیه [هستند].

کلیات و طرح بحث

اسلامی سازی علوم

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های انقلاب اسلامی، بحث اسلامی‌سازی علوم است، به‌عنوان یکی از محور‌های تحولات انقلاب و تحقق اهداف انقلاب. اگر ما نتوانیم در حوزهٔ علوم و اسلامی‌سازی علوم، وظیفهٔ خود را انجام بدهیم، بسیاری از مشکلاتی که در کشور می‌بینید، این‌ها حل نخواهد شد، به‌صورت خاصش در حوزهٔ اقتصاد و حوزهٔ هنر و حوزهٔ روان‌شناسی و به‌صورت خیلی خاصش در حوزهٔ جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی.

تا وقتی بحث اسلامی‌سازی مطرح می‌شود، طبیعتاً این مسئله هست که اسلامی‌سازی یعنی چه؟ ما به چه علمی، اسلامی می‌گوییم؟ اگر این مسائل بخواهد حل بشود، قبلش باید یک بحث فلسفهٔ دینی حل بشود که آن قلمروی دین است. یعنی حوزهٔ دخالت دین چیست و دین قرار است چه چیز‌هایی به ما بگوید؟ چه نیاز‌ها و چه تیپ نیاز‌هایی را دین قرار است برآورده کند؟ لذا بحث قلمروی دین، یک بحث مبنایی برای بحث اسلامی‌سازی علوم است. طبیعتاً من نمی‌خواهم بر اسلامی‌سازی علوم متمرکز بشوم و حتماً جلسات دیگر برای شما تدارک دیدند یا خواهند دید.

آن چیزی که به‌عنوان یک بحث پایه‌ای برای اسلامی‌سازی و کسی بخواهد آنجا یک نظریه یا یک قالبی را ارائه کند، حتماً باید در حوزهٔ قلمروی دین، موضع خودش را مشخص کند. آن دامنه‌ای که دین قرار است حضور پیدا کند، چیست؟ اسلام در چه مسائلی می‌خواهد دخالت کند و نسبتش با علوم چیست؟

اینجا بحث خیلی مفصل می‌تواند مطرح شود. آیا اسلام می‌خواهد که ماهیت علوم را تغییر دهد؟ وقتی شما می‌گویید اسلامی‌سازی، چه‌کار می‌خواهد بکند؟ فعلاً کاری با این بحث نداشته باشیم که اسلام می‌خواهد ماهیت علوم را تغییر بدهد یا نه؟ موضوع علم می‌خواهد تغییر کند؟ حوزهٔ دخالت دین چیست؟

مفهوم شناسی قلمروی دین

برای این که ما بحث فنی و مهمی را در باب قلمروی دین داشته باشیم، طبیعتاً ما باید قبلش این بحث را داشته باشیم که در این مفاهیمی که ما به کار بردیم، مفهوم قلمرو، مفهوم دین و به‌تبع قلمروی دین یعنی چه؟

خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله مصباح، یک چیز‌هایی که برای همهٔ مایی که با ایشان، خدا توفیق داد محشور بودیم و به یادگار ماند، یک تذکر جدی علمی که ایشان در محافل مطرح می‌کردند. فرمودند که شما تلاش کنید در بحث‌های علمی و تحلیلی، اولین کاری که انجام می‌دهید، اصطلاحات را خوب تعریف کنید. اصطلاحات که تعریف نشود، گاهی اوقات دچار مغالطهٔ اشتراک لفظی ناخواسته می‌شویم. اختلاف‌نظر که به وجود می‌آید، گاهی اوقات این اختلاف‌نظرها واقعی نیست؛ چون در حوزهٔ اصطلاحات، با هم توافق نکردیم، شما یک چیزی می‌گویید. همان اصطلاح را با یک‌معنایی که من با آن مشکل ندارم به کار می‌برید و آن معنایی که من دارم استفاده می‌کنم، شما مشکل ندارید؛ ولی چون با هم توافق نکردیم که منظور از اصطلاح چیست، طبیعتاً مسئله حل نمی‌شود و دعوا می‌شود.

من هم دیدم که خیلی از مسائل علمی که در آن مناظره می‌شد و بحث‌های علمی می‌شد، یک‌وقت می‌گفتیم ولش کن، در مورد چه چیزی داریم بحث می‌کنیم؟ وقتی بحث اصطلاحی و مفهومی، خوب روشن شد، می‌بینیم که نه، اصلاً اختلافی وجود ندارد. خاطراتی هست که الان وقت نیست که واردش بشوم.

دین یعنی چه؟ قلمروی دین یعنی چه؟

هر کسی می‌تواند دین را به یک معنا، به هر شکلی که دلش می‌خواهد معنا کند. چه بگوییم؟ مگر دست من و شماست که تعریف را بر کسی تحمیل کنیم؟ اصلاً تعریف مگر استدلال بردار است؟ تعریف از مقولهٔ تصور است. شما هر اصطلاح را به هر معنایی می‌توانید بگیرید. چه‌کار کنیم؟ شما وقتی می‌خواهید بحث قلمروی دین بگویید، بگویید که منظور من از دین چیست؟ قلمروی آن چیزی که شما از دین، تلقی دارید، آن را باید بحث کنید.

این جوری سنگ روی سنگ‌بند نمی‌شود که بگوییم هر کسی هر طوری که دلش می‌خواهد تعریف بکند. تعریف من از دین، قرآن است. قلمروی قرآن را بیاییم بحث کنیم. تلقی من از دین، علم است. توجه کنید. من وقتی می‌گویم دین یعنی رلیجن، معادل با نالج بگیرم. دین یعنی علم. قلمروی دین چیست؟ هر چیزی که علم باشد. این را دارم جهت‌دار مثال می‌زنم؛ چون مبتلا هستند. کسانی که در این بحث، حرف خاصی می‌زنند و گاهی اوقات آدم تعجب می‌کند، به این برمی‌گردد که در مقام تعریف، دقت لازم را نمی‌کنند.

 

روش برون دینی فهم قلمروی دین

نظام فکری علامه

اگر تعریف، استدلال بردار نیست؛ چه‌کار کنیم؟ اصلاً چه شد که بحث قلمروی دین را مطرح کردیم؟ ریشه‌ای بحث کنیم. طرح بحث قلمروی دین به چه خاطر بود؟ مرحوم آیت‌الله مصباح رحمه‌الله علیه، وقتی می‌خواستند بحث قلمروی دین را مطرح کنند، در یک نظام فکری مطرح می‌کنند. این پوئن و امتیاز مدل حاج‌آقا است. یعنی اصلاً ما با بحث قلمروی دین، بحث را شروع نمی‌کنیم. می‌دانید قضیه چیست؟ در یک نظام فکری، بعد از اینکه مباحث خداشناسی حل شد؛ خدایی که مبدأ عالم است، توحید افعالی همهٔ عالم، فعل خداست و این نظام، حکیمانه است و ضرورتاً احسن است؛ این بحث‌ها وقتی مطرح شد، وارد بحث‌های انسان‌شناسی می‌شویم.

می‌گوییم یکی از افعال خدا که باید حکیمانه باشد، آفرینش انسان است. آفرینش انسان باید حکیمانه باشد. انسان یعنی چه؟ انسان یعنی نفس مجرد که دارای اختیار است. انسان، یعنی نفس مجردی که دارای اختیار است، دارای تعقل است و نفسش پس از مرگ باقی است. هدف این انسان چیست؟ مثلاً می‌گویید قرب الهی است. باتوجه‌به آن ویژگی‌هایی که برای انسان گفتیم، آن نفس مجرد، هدف یعنی کمال غایی، قرب الهی یعنی چه؟ در یک معنای فلسفی، قرب الهی یعنی کسب بیشترین کمال تا بینهایت. مسئله این است که ما با بینهایت مواجه هستیم. مسئله بر سر ابدیت است. حیات ابدیت. پس هدف آفرینش این است.

یعنی ما آمدیم در این دنیا، چون مختار هستیم، با افعال اختیاری، توجه کنید، با افعال اختیاری می‌خواهیم به آن قرب الهی برسیم. پس محور حرکت انسان، افعال اختیاری است. کمال نهایی انسان چیست؟ آنی که از افعال اختیاری بیاید؛ چون مختار آفریده شدم. چه چیزی کمال هم سنخ من است؟ آن چیزی که از سر اختیار من باشد؛ آن کمالی که نتیجهٔ فعل اختیاری من باشد. نتیجهٔ فعل اختیاری، در نهایت چه چیزی می‌تواند باشد؟ کسب کمال تا بینهایت می‌تواند باشد. قبول؟ یعنی سعادت ابدی.

مفهوم سعادت ابدی، در اینجا متولد می‌شود و شکل می‌گیرد. یعنی از ترکیب مباحث خداشناسی، خدا حکیم است. فعلش که انسان است، باید حکیم باشد. حکیم است؛ یعنی باید بیشترین کمال ممکن [را دارا] باشد. هدف این انسان، کسب کمال تا بینهایت است. پس از ترکیب خداشناسی و انسان‌شناسی، تا اینجا هدف را فهمیدیم.

مرحلۀ تولد دین

تا وقتی بحث هدف به‌عنوان قرب الهی [و] کسب بیشترین کمال مطرح می‌شود، یک مسئله و نیازی خودبه‌خود در اینجا شکل می‌گیرد. ببینید من از کلمهٔ دین تا الان استفاده کردم؟ هنوز نه. وقتی هدف را ابدیت در نظر گرفتید، خودبه‌خود این مسئله مطرح می‌شود که من چطور به آن ابدیت برسم؟ راه رسیدن انسان به آن کمال نهایی و سعادت ابدی چیست؟ مسئله بر سر یک نیاز است. مسئله بر سر این است که من چطور به آن برسم. اشکال دارد که کسی این سؤال را مطرح کند؟ یعنی چه معرفت‌هایی باید داشته باشم ناظر به افعال اختیاری که موجب این می‌شود که بفهمم فعل اختیاری مطلوب چیست که در دنیا، آن فعل اختیاری مطلوب را انجام بدهم و آن فعل اختیاری مطلوب می‌خواهد من را به آن هدف برساند.

پس من نیازمند به راهی هستم که آن راه به من بگوید که فعل اختیاری مطلوب که من را به سعادت ابدی می‌خواهد برساند، چه چیزی است؟ درست است؟ اسم این راه را دین گذاشتیم. شما اسمش را ایکس بگذارید، بگذارید پمپام، کلمه‌ای که می‌خواهید برایش وضع کنید. می‌خواهم درگیر بحث‌های لفظی نشویم. دیدید چه شد؟ یعنی ما در سیر نظام فکری خودمان، وقتی هدف را فهمیدیم و هدف را فهمیدیم که با فعل اختیاری [حاصل می‌شود]، خودبه‌خود این مسئله مطرح می‌شود که چه فعل‌های اختیاری، من را به سعادت ابدی می‌رساند؟ چه‌کار باید بکنم و چه‌کار نباید بکنم؟ چه چیزی خوب است که انجام بدهم و چه چیزی بد است که انجام بدهم تا به آن سعادت [ابدی برسم؟]. اسم این را دین می‌گذاریم و مصداق واقعی‌اش هم در خارج اسلام است. مصداق خارجی‌اش، اسلام می‌شود.

این تعریف دین می‌شود. یعنی ما وقتی در باب قلمروی دین داریم صحبت می‌کنیم، مسئله این است که آن راهی که برای رسیدن به سعادت ابدی ضرورت دارد را بفهمیم. پس دین می‌شود آن راهی که برای تحقق سعادت ابدی انسان ضرورت دارد. ببینید حضرت آیت‌الله مصباح می‌خواهد از این قضیه، بحث قلمروی دین را بیرون بکشد؟! این تعریف دین شد. در واقع کلمهٔ دین، برای ما موضوعیت ندارد. برای بار سوم یا چهارم دارم می‌گویم. در آن نظام فکری، به یک نیازی رسیدیم. نیاز به راه داریم. اسم آن را دین گذاشتیم. ارتکازا هم الان وقتی می‌گویند دین، یعنی همین دیگر. ارتکازا وقتی بیرون [از] دین می‌گویند، یعنی همین و منظور این است که من چطور به سعادت ابدی برسم؟ مسئله ما این است.

معنای قلمرو

اگر کسی، دین را به شکل دیگری تعریف کرد، تعریف کند. جلویش را نمی‌گیریم. آن وقت قلمروی آن را بگوید. فعلاً در این نظام فکری، ما به یک نیازی رسیدیم که اسمش را دین گذاشتیم که مصداق خارجی‌اش را هم اثبات می‌کنیم که اسلام است. قلمرو یعنی چه؟ قلمرو در بحث کلام جدیدی یا فلسفهٔ دینی ما به این معناست، ما من شأنه ان یقول چیست؟ ما یجب علی الدین قلمروی دین، یعنی ما من شأن دین ان یقول چیست؟ ما یجب علی الدین ان یقول چیست؟ دین، به معنایی که الان گفتیم، شأنش این است که چه چیز‌هایی را به ما بگوید؟ چه چیزی را لازم است که دین بگوید؟ قلمرو یعنی گستره‌ای که دین باید ورود پیدا کند، چیست؟ چه چیزی رسالت دین است؟ اگر قلمرو را به این معنا گرفتیم، پس قلمروی دین با تعریفی که از دین ارائه کردیم، چه می‌شود؟ مسئله حل شد. جواب آمد.

از وجه نیاز به دین، قلمروی دین را کشف می‌کنیم. با روش برون دینی داریم [جلو] می‌رویم. روش درون دینی را هم خدمتتان توضیح می‌دهم. از وجه نیاز به دین است که ما قلمروی دین را، گسترهٔ دخالت و وظایف دین از وجه نیاز است.

مثال عرفی

من یک مثال عرفی بزنم. در عرف، فراخوان می‌زنند که ما به دنبال یک کارمند آی‌تی هستیم. برنامه‌نویسی باشد. فراخوان می‌دهند و یک عده ثبت‌نام می‌کنند و آزمون می‌گیرند و مصاحبه می‌گیرند و یک آقایی را می‌پذیرند. می‌آید در این شرکت این سازمان، پیش رئیس سازمان یا شرکت می‌رود که آقا، من کارم چیست و چه کاری باید انجام بدهم؟ جا دارد که رئیس شرکت به او چه بگوید؟ بگوید تو را برای چه خواستیم؟ شما برنامه‌نویس می‌خواستید. برای همین جذبت کردیم. قلمروی فعالیت من چیست؟ برنامه‌نویسی است دیگر. من فکر کردم که باید چایی بریزم! مگر ما فراخوان دادیم که آبدارچی می‌خواهیم. من فکر کردم که امنیت این جا را باید تأمین کنم! مگر ما نگهبان خواستیم؟ وجه نیاز به شما به‌عنوان کارمند آی‌تی چه بوده است؟ این که بیاید و این مسائل برنامه‌نویسی را برای ما انجام بدهد. قلمروی فعالیتت چیست؟ آن چیزی که واجب است انجام بدهی و در قبالش قرار است ما به تو حقوق بدهیم؟

آقا شما دین را برای چه خواستید؟ ما به یک نیازی رسیدیم به نام تعیین راه سعادت انسان، قلمروی دین به این معنا چیست؟ هر چیزی که در تحقق سعادت ابدی انسان نیاز است. پس قلمروی دین به معنای راه سعادت انسان، هر معرفتی است که برای تحقق سعادت ابدی انسان نیاز است. قرار نبود بیاییم میرلنگ‌سازی یاد بدهیم؟ چه ربطی دارد؟ مگر در آن هدف آفرینش نیازمان به دین، چنین چیزی بود؟ قرار نیست به ما نجاری یاد بدهد؟ چه ربطی دارد؟ قرار نیست به ما کشاورزی یاد بدهد؟ چه ربطی دارد؟ قرار نبود به ما بحث فیزیک را بگوید؟ مگر دین را برای این خواستیم؟

یعنی دین نمی‌خواهد به ما زیست و شیمی بگوید؟ صندلی‌سازی نمی‌خواهد یاد بدهد؟ نمی‌خواهد نحوهٔ تولید شکلات را به ما یاد بدهد؟ چه ربطی دارد؟ دیدید چه شد؟ بحث خیلی فنی است.

یعنی وقتی شما تلقی‌تان از دین، راه سعادت ابدی است، قلمرواش همان است. در واقع، قلمروی دین، آن روی سکهٔ وجه نیاز به دین است. حالا یک نفر اگر بگوید که من تعریفم از دین، هر آن جیزی است که نیاز انسان را تأمین کند. شما دین را به معنای علم گرفتی! قلمروی علم چیست؟ گسترهٔ علم چیست؟ هر آن چیزی است که علم باشد. هر آن چیزی که کشف واقع باشد، در گسترهٔ علم است. شما که دین را به معنای علم گرفتید، قلمروی دین، همان می‌شود.

باتوجه‌به این نکته، حالا تفصیلی که مرحوم آیت‌الله مصباح در اینجا انجام می‌دهد، اینجا بحث خیلی می‌تواند حساس بشود. ابتکار عمل ایشان چیست؟

ابتکار عمل علامه و طرح بحث جهات علوم

می‌گوید باتوجه‌به این مبنا و این نظام فکری، همهٔ علوم، هر علمی در جهان، دو جنبه در آن قابل‌تصور است. یک، جهات توصیفی علوم و یکی هم جهات هنجاری علوم. یا دستوری یا تجویزی.

ابعاد توصیفی علوم به کشف روابط میان پدیده‌های خارجی بر می‌گردد. این را بعد توصیفی علوم می‌گویند. آب مساوی با هاش دو او است. این ماده کنار آن ماده قرار بگیرد، از ترکیب این دو ماده، این نوع به وجود می‌آید. خورشید نور می‌دهد. در این شرایط، نور خورشید این گونه هست. این است که اسمش را می‌گذاری قوانین فیزیک، قوانین شیمی، قوانین زیست. در رشته‌های مهندسی، چه‌کار می‌کنند؟ روابط میان پدیده‌های خارجی را کشف می‌کنند. این بعد توصیفی علوم می‌شود.

البته همهٔ علوم، ابعاد هنجاری، دستوری و تجویزی هم در آن قابل‌تصور است. یک کار خاص و ابتکار عمل ویژهٔ مرحوم علامهٔ مصباح رحمه‌الله علیه بود.

ابعاد هنجاری علوم چیست؟ نباید این کار را کرد. حرام است که این کار را بکنی. واجب است که آن کار را بکنی. خوب است که این کار را انجام بدهی. بد است که آن کار را انجام بدهی. در همین قضیهٔ آب، مهندسی آب یک بعد توصیفی دارد. اصلاً مهندسی آب، آنی که اصطلاح است، همین است دیگر. آب، مساوی با هاش دو او. آب نباید غصبی باشد. آب، نباید نجس باشد اگر بخواهی بخوری. در مصرف آب، نباید اسراف کنید. باید در راه حلال، آب را به کار بگیری. این‌ها ابعاد چه می‌شود؟ دستوری، هنجاری یا تجویزی در واقع آب‌شناسی است.

چه در علوم طبیعی و چه در علوم‌انسانی ابعاد هنجاری داریم. اگر یک چیزی در علوم طبیعی یا علوم‌انسانی، هنجاری ناظر به سعادت ابدی باشد، این، دین است. این در قلمروی دین است. بر اساس همان مبنایی که اتخاذ کردیم و الان خدمتتان گفتیم. اگر هنجاری ناظر به سعادت ابدی باشد، چرا؟ اگر یادتان باشد، ما از همان اول هم گفتیم که در بحث هدف آفرینش، در ترکیب مبانی، ما فاعل مختار هستیم که با اختیار خودمان می‌خواهیم به سعادت ابدی برسیم. اصلاً نیاز به دین چه بود؟ من چه‌کار کنم؟ یعنی چه فعل اختیاری را انجام بدهم؟ چیزی که به فعل من بر می‌گردد، آنجا بود که مقولهٔ دین مطرح شد؛ اما ابعاد توصیفی علوم چه ربطی به دین دارد؟ قرار نیست که آب در صددرجه به جوش می‌آید، اگر فشار هوا یک اتمسفر باشد را دین بگوید؟

مگر شما در نیاز به دین، این جور چیز‌ها را داشتید؟ اگر این چیز‌ها را وارد دین بکنید، شما از اول دین را به معنای علم گرفتید. دین را به معنای نالج یا ساینس گرفتید. اگر به معنای علم گرفتید، همهٔ معرفت‌ها، قلمروی دین می‌شوند. بحث لفظی می‌کنیم.

لذا در آن تفصیلی که مرحوم آیت‌الله مصباح انجام می‌دهند، می‌فرمایند که ما وقتی دین می‌گوییم، قلمرواش: 1. امور هنجاری ناظر به سعادت ابدی؛ 2. امور توصیفی که برای جهت‌دادن به آن هنجار‌ها ضرورت داشته باشد.

توضیح بیشتر جهت توصیفی بودن علوم

یک‌بار دیگر، این قید را بگویم. اگر یک امر توصیفی باشد، یک امر خارجی باشد، کشف واقع باشد که باور به آن، معرفت نسبت به آن، در تحقق سعادت ابدی تأثیر‌گذاری ضروری دارد. آن هم معرفت دینی می‌شود، مثل چه؟ خدا وجود دارد. خدا وجود دارد، توصیف است یا هنجار است؟ توصیف است. معاد وجود دارد، توصیف است. هدف انسان این است، توصیف است. وجود پیامبر، ضرورت دارد؛ یعنی ضرورتاً خدا پیامبر می‌فرستد، توصیف است. پیامبر معصوم است. این هم توصیف است؛ اما نه توصیف مثل هاش دو او، آب است! توصیفی است که اگر این توصیف را‌ برداری، سعادت ابدی‌ات مختل می‌شود. شما توحید را‌ برداری، چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌شود کفر. کدام سعادت ابدی؟ ابدیتی وجود ندارد. حتی شما احکام را هم که به‌عنوان هنجار دین قبول می‌کنید، فقه، حقوق، اخلاق را، این‌ها را چون می‌خواهیم به قرب الهی برسیم، باید اطاعت از الله کنیم. یعنی اگر گفت نماز صبح، دو رکعت است و بخوان، باید بخوانی.

اگر باور به الله نباشد، باور به توحید نباشد، این احکام را به تبعیت از چه کسی می‌خواهید انجام بدهید؟ [اگر] خدایی نباشد، یا اگر خدا چند تا باشد، چرا این احکام [را عمل کنید؟]؛ احکام خدای دوم را عمل کن. احکام خدای دهم را عمل کن؛ لذا باور به توحید، تأثیرگذاری ضروری در سعادت دارد. این تیپ توصیفات را مرحوم آیت‌الله مصباح می‌فرمایند که این‌ها در قلمروی دین است.

جمع‌بندی اجمالی

پس تا اینجا: 1. ابعاد هنجاری علوم؛ 2. توصیفاتی که برای تحقق سعادت ابدی، ضرورت دارد؛ به‌گونه‌ای که اگر آن توصیف را بردارید، آن هنجار‌های شما مختل می‌شود و سعادت ابدی به اختلال دچار می‌شود. این وظیفهٔ دین است. قرار نبود میرلنگ‌سازی را هم بگویید؟ چه ربطی دارد؟ قرار نبود تغذیه به ما بگوید؟ چه ربطی دارد؟ یعنی چه؟ مگر غذا، غذای خاصی خوردن، موضوعیت دارد؟ حالا مثلاً قورمه سبزی خوردیم، نه شده است قیمه، نه دیگر مراتب قربت کم می‌شود اگر گفتیم قورمه سبزی و تو کباب خوردی. یعنی چه؟ چه تأثیری دارد؟

معیار دینی بودن علوم

این در مورد امور توصیفی خارجی است. یعنی مسئله می‌دانید چیست؟ بحث خیلی دقیق است. یعنی قورمه سبزی‌خوردن برای آن سعادت ابدی موضوعیت ندارد. حالا یک نفر یک غذای دیگر پیدا کرد. این که بدن باید سالم باشد، دینی است. اگر بدن سالم نباشد، شما به بدن ظلم کردی. مشمول ظلم می‌شود. ظلم یک هنجار ناظر به سعادت است. درست؟ باید بدن سالم باشد. باید غذای سالم بخوری. باید غذا سالم باشد. درمان باید درست باشد؛ اما چه غذایی بخورم؟ برو کشف کن که چه غذایی [باید بخوری؟].

وقتی می‌خواهی بگویی دینی، یعنی این ضرورت دارد. وقتی گفتی فلان غذا، خوردنش دینی است، یعنی چه؟ یعنی این که این ضرورت دارد؛ چه مستحب باشد و چه واجب باشد. برای تحقق این مرتبه از قرب الهی، ممکن است یک غذایی باشد، واقعاً خوردنش ضرورت داشته باشد، اگر چنین چیزی را رفتیم استظهار کردیم از روایات تغذیه که یک غذایی مشمول احکام اربعه است؛ وجوب، حرمت، استحباب و کراهت. اگر مشمول یکی از این چهارتا باشد، چه به نحو وجوب و حرمت و چه به نحو استحباب و کراهت، آن [چیز] دینی است، به شرطی که کشف کنیم که مولا در مقام بیان است.

مثلاً چه؟ اگر این چیزی که در سنن آمده است و فقها می‌فرمایند که شب، ایستاده آب‌خوردن کراهت دارد و نشسته استحباب دارد و روز بالعکسش، اگر این فرض درست باشد که فقها و بزرگان این را مستند به روایاتی کردند که این روایات در مقام این احکام اربعه باشند. برای ما استظهار شد که این یک توصیف صرف نیست. توصیفی است که تأثیرگذار است؛ هرچند که وجه دلالتش را ما نمی‌فهمیم. به این دینی می‌گوییم؛ به شرطی که استظهار کنیم که مولا در مقام بیان یک امر ناظر به سعادت ابدی است. اما غیر از این مسئله، چه وجهی دارد؟ طب هم باشد. وقت نیست که در مورد طب اسلامی و طب غیراسلامی صحبت کنم.

لزوم تفکیک میان شئون ائمه (ع)

دو حرف را از هم تفکیک کنیم. اگر چیزی را امام صادق سلام‌الله‌علیه به سند صحیح به ما رسیده در باب طب، آیا دینی است یا نه؟ از جهت صرف طب بودن، نخیر. امام صادق فرمود! حضرت خواست تفضل کند. روی چشم می‌گذاریم و استفاده می‌کنیم، اگر کشف کنیم که این برای هر نوع بیماری این‌گونه‌ای، این دارو خوب است. استفاده می‌کنیم؛ اما نه این که شأن امام صادق این بود که بماهو امام تشریع، توجه کنید، بماهو امام تشریع خواست به ما طب را بگوید.

یعنی چه؟ امام می‌تواند شأن عادی هم داشته باشد. خواست تفضل کند. خواست با این تفضل در چیزی که وظیفه‌اش نیست، ثواب هم ببرد. من یک مثال بزنم. مثالی که بنده اینجا معمولاً می‌زنم، این است. عملاً دارم مجموعه روایاتی که در حوزه‌های علوم طبیعی آمده است را دارم توضیح می‌دهم.

مثلاً یکی با حاج‌آقای ملبس، دارد در جاده رانندگی می‌کند. یک‌دفعه دید که یک بنده خدایی، کنار جاده کاپوت ماشین را بالا ‌زده است. می‌فهمد که مشکلی پیش‌آمده است. با زن و بچه در آنجا اسیر شده است. ماشین را کنار می‌زند و با همین لباس پیشش می‌رود و می‌گوید که مشکلی پیش‌آمده است؟ می‌گوید ماشین خاموش شد و روشن نمی‌شود. فهمیدی چه شده است؟ نمی‌دانم. یک‌دفعه خاموش شد. اجازه می‌دهید کمک کنم؟ شما؟ بله. چه اشکالی دارد. ما هم یک تجربیاتی داریم. یک انبردست می‌گیرد و مشغول می‌شود قسمت باتری و برق و… بعد چند دقیقه تلاش‌کردن، یک استارت بزن. استارت می‌زند و ماشین روشن می‌شود.

آقا خدا خیرت بدهد. دستت درد نکند. خیلی ممنون. شماره‌تلفنت را لطف می‌کنی؟ به حاج‌آقا می‌گوید. برای چه شمارهٔ من را می‌خواهی؟ من می‌خواهم شمارهٔ تلفن شما را استوری کنم، هر کسی مشکل مکانیکی پیدا کرد، به شمای حاج‌آقا زنگ بزند. می‌گوید من حاج‌آقا هستم! خب من دیدم ماشین من را تعمیر کردی. آقا، من حاج‌آقا هستم! باشد. معلوم است که این کاره هم هستی. وظیفه‌ات این است. عزیزم، من حاج‌آقا هستم. بلد بودم، ماشین خودم خراب شد، یا اصلاً قبلش مهندسی مکانیک خواندم. مکانیکی رفتم و در چند ماه یاد گرفتم. اصلاً علم غیب دارم. خواستم تفضل کنم و ثوابش را ببرم. چه ربطی دارد که من، شأنم این باشد؟

در ذهنتان می‌توانید تفکیک بکنید یا نه؟ چه ربطی دارد که شأن من این باشد؟ وقتی حاج‌آقا را کسی نگاه می‌کند، کارش چیست؟ کارش حاج‌آقایی کردن است. چه‌کار کند؟ دین را به مردم یاد بدهد. اسلام به مردم یاد بدهد. باید کار حاج‌آقایی داشته باشی.

امام معصوم، سلام‌الله‌علیه، رد می‌شود و می‌بیند یک‌نفری دارد زمین کشاورزی خودش یا باغ خودش را دارد آب می‌دهد. حضرت می‌فرماید که چه طرز آب دادن است؟ چرا الان داری آب می‌دهی؟ چه زمانی آب بدهم؟ این‌قدر بده و این ساعت بده. جدی می‌گویید؟ بله، جدی می‌گویم. خدا خیرت بده ان‌شاءالله. خب، شأن امام این شد که باید به ما کشاورزی یاد بدهد. یعنی دین باید به ما کشاورزی یاد بدهد؟ تفضل فرموده است. امام معصوم می‌خواهد ثوابش را ببرد. این را که نمی‌گویند قلمرو؛ لذا میرلنگ‌سازی و دامپروری و گندم پروری و جو پروری و ماشین‌سازی و میز و صندلی‌سازی و میکروفون‌سازی و انرژی هسته‌ای و فیزیک و شیمی و زیست، به دین چه ربطی دارد؟

باز هم برای بار چندم تأکید می‌کنم که اگر کسی دین را مساوی با علم بگیرد، قلمروی دین چیست؟ همه چیز اما اگر دین را به معنای آن چیزی که در تحقق سعادت ابدی ضروری است، این ابتکار عملی است که مرحوم آیت‌الله مصباح انجام دادند و با این تفکیک حیثیات و ابعاد علوم که در بحث قلمروی دین، آدم بتواند حرف دقیق و محکم داشته باشد. این با روش برون دینی [بود]. من یک چیزی را هم بگویم که خیلی مهم است، بعد در خدمتتان هستم اگر سؤالی بود.

روش درون دینی برای فهم قلمروی دین

ببینید، آیا با روش درون دینی هم می‌توانیم قلمروی دین را بفهمیم؟ یعنی با مراجعه به آیات و روایات، با مراجعه به نصوص دینی، قلمروی دین را بفهمیم؟ چنین چیزی ممکن است یا نه؟ ببینید روش درون دینی به دو شیوه است.

شیوۀ اول

یک‌وقت روش درون دینی به این معناست که من بروم در قرآن و سنت و ببینم که در مورد چه چیز‌هایی بحث کردند، یعنی چه آیاتی داریم، روایات ما به چه چیز‌هایی پرداختند و بعد بگویم قلمروی دین این است. این روش اشکال دارد. پیش‌فرضش چیست؟ پیش‌فرضش این است که من قلمروی دین را چه چیزی گرفتم؟ هر آن چیزی که در قرآن و سنت آمده است، درحالی‌که سؤال من این است که دین دقیقاً چیست؟ یعنی مصادره به مطلوب شد. مسئلهٔ من این است که دین چیست؟ تو می‌گویی هر آنچه که در روایت آمده است؟ مگر هر چه در روایت آمده است، دین است؟ اگر نقل روایی آمده است، تو اسمش را گذاشتی دین، لذا این روش مصادره به مطلوب است.

یعنی ممکن است طبق این حرف، چیزی در قرآن آمده باشد، یک آیه‌ای در قرآن [باشد] و دین نباشد؟ بله و خیر. این را هم بگویم تا فراموش نکردم. حاج‌آقا دارند، شما مباحث آیت‌الله مصباح را در این کتاب رابطهٔ علم و دین می‌توانید ببینید. جامع‌ترین کتابی که بحث اسلامی‌سازی و قلمروی دین را مرحوم آیت‌الله مصباح به‌تفصیل بیان می‌کنند، همین کتاب رابطهٔ علم و دین است. بله، ممکن است چیزی در قرآن آمده باشد و به آن دین نگوییم. این یعنی چه؟

رفع یک سوء تفاهم

گاهی اوقات بدفهمی از فرمایشات حاج‌آقا دارند؛ من خدمت شما توضیح بدهم. آن چیست؟ آقا، چیزی که در قرآن کریم آمده است، قطعاً دین است؛ اما نه اینکه از هر حیثیتی دین باشد. یعنی چه؟ یک‌وقتی در قرآن، ناظر به علوم طبیعی، چیزی فرمودند؛ نه از باب کشف آن واقع بخواهد دینی باشد. آنجا خدا می‌خواهد قدرت خودش را به رخ بکشد و توحید افعالی‌ات را تقویت کند؛ چنان که من آیاتش را می‌خوانم. از جهت تقویت توحید افعالی، تقویت ایمان، توجه به معاد، از اینکه شریکی نیست و همهٔ این‌ها فعل من است، بله آن جهتش که دینی است؛ من خودم گفتم باور به توحید افعالی، دین است. یعنی قرآن، اگر آمده است خلقت آسمان و زمین را بیان کرده است؛ نه اینکه دغدغهٔ قرآن بماهو قرآن این باشد که به شما یاد بدهد که آسمان و زمین در شش روز خلق شده و اگر شما فکر کردید در هفت روز [است]؛ شما بیچاره هستید و مراتب قربتان ازدست‌رفته است.

چون قرآن فرموده، حتماً »خلق السماوات و الارض فی سته ایام«[1]یک گزارهٔ درستی است؛ اما به این معنا نیست که از جهت کشف واقع در شش روز آفریده شده باشند؛ این جهتش، جهت دینی‌اش باشد. خواست خلقت آسمان و زمین را بگوید که کار دست من است! بله، این جهت دینی است؛ لذا معنا ندارد که چیزی بین الدفتین باشد، در قرآن کریم باشد؛ اما دین نباشد؛ اما به کدام جهت و به کدام حیثیت؟ به‌گونه‌ای که خدای متعال اگر در قرآن سایر طبیعیات را نگفته است، یعنی قرآن ناقص است نعوذبالله؟ اگر واقعاً شأن قرآن این باشد.

شیوۀ دوم

اما روش دوم درون دینی را خدمتتان عرض کنم. یک روش این بود که ببینیم قرآن و سنت چه گفته است، گفتیم که این مصادره به مطلوب است. مگر ما می‌دانیم که دین چیست، قلمروی دین چیست که شما پیش‌فرض گرفتید که هر آن چیزی که در روایات… اگر امام در مورد کشاورزی هم حرف‌ زده است، شما می‌خواهی بگویی این معرفت، یک معرفت دینی است؟

روش دومی وجود دارد که چند ماه است این حقیر، درگیر این روش شده‌ام و مقاله‌ای دارم آماده می‌کنم و آخرش است و آن این است که برویم فقط سراغ آیات و روایاتی که در مقام بیان قلمروی دین هستند. یعنی خدا به‌عنوان فیلسوف دین، می‌خواهد قلمروی دین را به ما بگوید. اهل‌بیت به‌عنوان فیلسوف دین، می‌گویند که قلمروی دین چیست؟ اشکالی دارد؟ باید برویم سراغ مجموعه آیات و روایات ناظر به فلسفهٔ بعثت انبیاء، فلسفهٔ نزول قرآن کریم و فلسفهٔ امامت. ما کلی آیه و روایت داریم، ده‌ها، این ده‌ها، خیلی ده‌هاست، آیه و روایات داریم که در مقام بیان فلسفهٔ بعثت انبیاء هستند.

قلمروی دین چیست؟ در بحث قلمروی دین می‌خواهیم بگوییم که انبیاء به چه خاطر آمدند؟ قرآن برای چه نازل شد؟ این دیگر مصادره به مطلوب نیست. یعنی خدا به‌عنوان موجودی که کمال مطلق است، عالم مطلق است، به‌عنوان کسی که این عالم مطلق، فعلاً فیلسوف دین ماست، خودش به ما می‌گوید که دین برای این است. من که قرار نیست که کاسهٔ داغ‌تر از آش بشوم.

من یک کرسی را چند روز پیش در مؤسسهٔ امام خمینی قم ارائه دادم، انطباق همین دیدگاه آیت‌الله مصباح در قلمروی دین بر آیات و روایات. من چکیدهٔ آن کرسی را در چند دقیقه، فقط چند تا آیه و روایت را من خدمتتان عرض می‌کنم، بحث من تمام. یعنی دیدگاهی که مرحوم آیت‌الله مصباح در باب قلمروی دین فرمودند که دین آمده است برای سعادت ابدی، نه برای نیاز‌های مادی زندگی ما که از کشاورزی شروع می‌شود تا میرلنگ‌سازی ادامه پیدا می‌کند؛ برای آن نیامده است. وقتی سراغ آیات و روایات این تیپی رفتی؛ یعنی فلسفهٔ بعثت انبیاء و فلسفهٔ نزول قرآن و فلسفهٔ امامت، دیدیم که اتفاقاً مرحوم آیت‌الله مصباح، همین فلسفه‌هایی که در قرآن و روایات آمده است را به‌عنوان قلمروی دین اتخاذ موضع کرده است.

اینجا آیات و روایات فراوان است. ببینید، آیات و روایاتی که هدایت مردم را به صراحت به‌عنوان فلسفهٔ نزول قرآن »شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان«[2] قرآن برای چیست؟ می‌گوید هداست. »هذا کتاب انزلناه مبارکا فاتبعوه و اتقوا لعلکم ترحمون»[3]، »ان تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا و ان کنا عن دراستهم لغافلین»[4]، »او تقولوا لو انا انزل علینا الکتاب لکنا اهدی منهم فقد جاءکم بینه من ربکم و هدی و رحمه«[5] می‌گوید برای چه قرآن فرستادم؟ فردا نکند بیایی و سر و صدا راه بیندازی که برای من، عامل هدایت نفرستادی. این دو، سه آیه این را دارد می‌گوید.

»لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمه لقوم یؤمنون« جالب است در این آیهٔ شریفه، آیه 52 اعراف، نه تنها اصل نزول قرآن، »فصلناه« تفصیل قرآن را هم می‌گوید از باب هدایت است. یعنی اگر یک جایی یک چیزی را تفصیل دادم، آن هم به‌خاطر هدایت شماست. »لقد آتینا موسی الکتاب من بعد ما اهلکنا القرون الاولی بصائر للناس و هدی و رحمه لعلهم یتذکرون«[6] این هم قضیهٔ حضرت موسی [است] و از این جور [آیات] فراوان است.

روایات هم داریم. نهج البلاغه امیر المؤمنین، سلام‌الله‌علیه، خطبهٔ 147 را ببینید: »فبعث الله محمدا صلی الله علیه و آله و سلم بالحق« چرا؟ »لیخرج« لام تعلیل است، »لیخرج عباده من عباده الاوثان الی عبادته و من طاعه الشیطان الی طاعته بقرآن قد بینه و احکمه لیعلم العباد ربهم اذ جهلوه و لیقروا به بعدئذ جحدوا« فلسفهٔ نزول قرآن چه شد؟ فلسفهٔ بعثت چه شد؟ توحید است. »و بعث الی الجن و الانس رسله لیکشفوا لهم عن غطائها و لیحذروهم من ضراء‌ها و لیضربوا لهم امثالها و لیبصروهم عیوبها و…« االی‌آخرکه باز هم در همان فضاست.

یا در کافی آمده است که حضرت کاظم، علیه‌السلام، به جناب هشام می‌فرماید که: »یا هشام ما بعث الله انبیاءه و رسله الی عباده« مبعوث نکرد »الا»، الا چه چیزی را می‌رساند؟ حصر را می‌رساند. مبعوث نکرد »الا لیعقلوا عن الله« معرفت الهی برسند. »فاحسنهم استجابه احسنهم معرفه، اعلمهم«[7] فضا این است. مذاق شارع در بحث قلمروی دین دستتان دارد می‌آید؟

یا در بحث انذار و تبشیر، بسیاری از آیات فلسفهٔ نزول قرآن و بعثت را انذار و تبشیر گفتند. »کتاب انزل الیک فلا یکن فی صدرک حرج منه لتنذر به و ذکری للمؤمنین«[8] لام تعلیل، چرا آوردیم؟ »لتنذر به« برای انذار است. »او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم لتتقوا و لعلکم ترحمون»[9]. علامهٔ طباطبایی ذیل این آیات به‌تفصیل توضیح می‌دهند که می‌فرماید که متعلق ذکر در اینجا لینذرکم و لتتقوا و لعلکم ترحمون می‌شود. برای انذار است تا به تقوا برسید، تا به رحمت [برسید]. باز هم فضا، چه فضایی است؟ [فضای] هنجار است.

و آیاتی که به نحو حصری، بحث تبشیر و انذار را مطرح می‌کنند. ببینید، »ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا«[10] ما تو را مبعوث نکردیم، مگر به‌خاطر اینکه تو به بهشت بشارت بدهی و انذار از جهنم داشته باشی. غیر از این است؟ علامه ذیل همین آیه می‌فرمایند: »ای لم نجعل لک فی رسالتک الا التبشیر و الانذار و لیس لک وراء ذلک من الامر شیء«[11] این آیه دارد می‌گوید که فقط تبشیر و انذار رسالت است. ورای این، چیزی در رسالت تو نیست. قرآن دارد می‌گوید. من که نمی‌توانم برای خودم تفسیر به رأی کنم؛ مخصوصاً وقتی که فراوانی این آیات و روایات زیاد می‌شود.

یا آیاتی که بحث اتمام حجت را مطرح کردند، هم در آیات داریم و هم در روایات داریم. آیات و روایاتی که بحث حکومت و قضاوت را مطرح می‌کنند. فلسفهٔ آمدن نبی چیست؟ »لیقوم الناس بالقسط«[12] تا عدالت تحقق پیدا کند، ارزش‌های اجتماعی [تحقق پیدا کند] و یک روایت مفصلی از وجود مقدس امام رضا سلام‌الله‌علیه که حتماً شنیدید، خیلی روایت مفصلی است. حضرت، جایی وارد می‌شوند. دارند در مورد امامت بحث می‌کنند که امام چه‌کاره است و …، حضرت شروع به سخنرانی‌کردن می‌کند. مفصل است. یک‌بخشی‌اش را بگویم: »ان الامامه ضمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدین و عز المؤمنین. ان الامامه اس الاسلام النامی و فرعه السامی. بالامام تمام الصلوه و الزکاه و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحکام و منع الثغور و الاطراف. الامام یحل حلال الله و یحرم حرام الله و یقیم حدود الله و یذب عن دین الله و یدعو الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه و الحجه البالغه. الامام کالشمس الطالعه للعالم و هی فی الافق بحیث لا تنال …«[13] ببینید، مجموعهٔ این آیات و روایات را در کنار هم قرار می‌دهیم، در مقام چه هستند؟ در مقام این هستند که شارع مقدس [می‌گوید] ما دین را آوردیم که شما به سعادت ابدی برسید.

خیلی مفصل است و چون وقت نیست، من دارم از این‌ها رد می‌شود.

بررسی آیات توصیفی

برگردیم به آن نکته‌ای که خدمت شما عرض کردم؛ مبنی بر اینکه در خود قرآن، یک سری آیاتی هستند که طبیعیات هستند. یعنی در مورد مسائل توصیفی، خدا صحبت کرده است. جالب است. شما صدر و ذیل این تیپ آیات را هم می‌بینید، درست است که آنجا توصیف است، در مورد خلقت آسمان و زمین دارد صحبت می‌کند؛ اما بعد توصیفی‌اش، این طور که معلوم است، جهت دینی قرآن نیست.

من چند آیه از این تیپ مسائل را خدمتتان بگویم. ببینید. »یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم« عبادت کنید آنی را که خالق شماست. »و الذین من قبلکم لعلکم تتقون». »الذی جعل لکم الارض فراشا« اینکه زمین بخواهد فراش باشد »والسماء بنا‌ئا« این، توصیفات است. زمین، فراش است. »و السماء بنائا و انزل من السماء ماءا« خدا از آسمان، آب نازل کرد. آیا می‌خواست بگوید که آب از آسمان می‌آید، جهت دینی من است؟ ظاهر این است. آن‌هایی که می‌خواهند به این آیات طبیعی استناد کنند، می‌خواهند بگویند که خود خدا در مورد طبیعیات صحبت کرده است، توصیفی است. قسمت آخرش را ببینید »و انزل من السماء ماءا فاخرج به من الثمرات رزقا« آب باعث ثمره و میوه می‌شود. آخر چه می‌گوید؟ »فلا تجعلوا لله اندادا و انتم تعلمون« دغدغه چیست؟ خدا چرا این توصیفات طبیعی را بیان کردی؟ »لا تجعلوا لله اندادا«[14] مشرک نشوید! این‌ها هم کار من است.

اولش بحث عبادت خدا را مطرح می‌کند در آیهٔ قبل و بعد توصیفات را می‌گوید. خب چه؟ »فلاتجعلوا« نکند شما مشرک بشوید. یعنی اینجا هم که خدا توصیفاتی را آورده است، جهت توصیفی آیات طبیعی قرآن، دیگر نیست. این که شما لا تجعلوا لله اندادا، دین می‌شود که همان بحث توحید می‌شود که قبلاً عرض کردیم که توحید چه می‌شود؟ دین است. معرفت توحیدی، دینی است.

یا آیات شریفه‌ای که توصیفاتی مطرح می‌کند، مثل بارش باران، رویش گیاهان، خوشه‌های درخت خرما، باغ‌های انگور، زیتون، انار و…، اگر آیه در مورد این‌ها صحبت کند. در مورد چه؟ گفتم، در مورد رویش گیاهان، خوشه‌های درخت خرما، باغ‌های انگور و زیتون صحبت کند، ظاهرش این است که خدا در مقام بیان توصیفات است. حالا من کل آیه را با این رویکرد بخوانم. آیهٔ 99 انعام: »هو الذی انزل من السماء ماءا فاخرجنا به نبات کل شیء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلع‌ها قنوان دانیه و جنات من اعناب و الزیتون و الرمان مشتبها و غیر متشابه انظروا الی ثمره اذا اثمر و ینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یؤمنون« جهت آیه بودنش دینی است.

خدایا، چرا از انار صحبت کردی؟ چرا در مورد زیتون صحبت کردی؟ چرا [در مورد] خوشه‌های درخت خرما داری صحبت می‌کنی؟ ان فی ذلکم لآیات لقوم یؤمنون« حواستان جمع باشد. نگاه آیه‌ای داشته باشید. همینی که حضرت آیت‌الله جوادی آملی، حفظه الله، در بحث قلمروی دین، علم دینی، ایشان می‌فرمایند که شما طبیعت‌گرایانه نگاه نکنید. هر چه می‌بینید را به نگاه خلقتی ببینید. یعنی چه خلقتی ببینید؟ یعنی وقتی خلقتی ببینی، توحیدت قوی می‌شود، ایمانت قوی می‌شود. از شرک بیرون می‌آیی.

یعنی اینجا مسئلهٔ تقویت ایمان و تقویت توحید، دینی می‌شود و آیات مختلفی که من بررسی کردم با همین رویکرد، در واقع توصیفات را بیان کردند.

جمع‌بندی

جمع‌بندی بحث، قلمروی دین هر آن چیزی است که، یعنی هر باور یا ارزشی است که، باور ناظر به توصیفات، ارزش ناظر به هنجار‌ها، چه ارزش فردی و چه ارزش اجتماعی، هر باور یا ارزشی است که برای تحقق سعادت ابدی انسان ضرورت دارد. این، قلمروی دین می‌شود. چرا ما آفریده شدیم با افعال اختیاری به سعادت برسیم؟ چه فعل اختیاری را باید انجام بدهم؟ باید‌ها و نباید‌های ناظر به افعال اختیاری که به آن دین می‌گوییم و البته هر توصیف، یعنی باوری که برای تحقق آن سعادت ضرورت داشته باشد، پس قلمروی دین، چنین چیزی می‌شود.

البته طبیعتاً، من وارد بحث اسلامی‌سازی نمی‌خواهم بشوم. در دینی‌سازی علوم، علم دینی، اسلامی‌سازی علوم، تحول قرار نیست که فیزیک و شیمی جدید ارائه کنیم. بله، شما اگر دین‌دار نباشی، هاش دو او آب می‌شود؛ اما اگر دین‌دار باشی، هاش پنج او آب می‌شود، ‌ام دو او آب می‌شود. قرار نیست واقعیت‌ها را با اسلامی‌سازی تغییر بدهیم که اگر کسی چنین نگرشی داشته باشد… دکتر سروشنا یک اشکالاتی به بحث اسلام اجتماعی می‌گیرند که اگر آن نظریهٔ حداکثری و افراطی در باب قلمروی دین پذیرفته بشود، اشکالات ما به معنای واقعی کلمه به نظر من قابل‌دفاع نیست.

لذا این مبنای آیت‌الله مصباح باعث شد که ما بتوانیم سربلند کنیم. زیست را از زیست‌شناس باید بگیریم، شیمی را از شیمی شناس باید بگیریم، طب را باید طبیب بدهد و اگر هم روایات ما منبع طب است، خب به آن طبیب بده که استفاده کند. یک آخوند برود و این‌ها را یادش بدهد. به لحاظ آزمایشی، بحث‌های معرفت‌شناسی‌اش البته باید حل بشود؛ اما رسالت دین، این نبود که این چیز‌ها را بگوید.

برداشت اشتباه از تحول علوم انسانی

شما در تحول علوم، حتی در علوم‌انسانی همین‌طور است؛ ببینید در تحول علوم، در علوم‌انسانی هم همین‌طور است. اگر باور یا هنجاری از علوم‌انسانی در سعادت ابدی تأثیرگذار باشد، ما به آن دین می‌گوییم. حالا اگر یک امر توصیفی در علوم‌انسانی، آن توصیف اثری در سعادت ابدی نداشته باشد، چرا به آن دین بگوییم؟

مثلاً در بحث اقتصاد، هرگاه تقاضا زیاد بشود و عرضه کم بشود، تورم به وجود می‌آید. این گزاره، دینی است یا غیردینی است؟ اصلاً شأنیت ندارد که بگوییم دینی است یا ضد دین است. هیچ ربطی ندارد. این را ملحدین کشف کردند. خب، ملحدین کشف کرده باشند. ملحدین کشف کردند که هاش دو او آب است، از جمله کشف کردند که رابطهٔ عرضه و تقاضا در واقعیت این است. این طور نیست که من موحد بشوم و توحیدی نگاه کنم، تقاضا زیاد بشود و عرضه کم بشود، تورم به وجود نیاید. او که منتظر نگرش دینی من نیست.

بله، شما یک توصیهٔ دینی دارید؛ جامعهٔ اسلامی ازآنجاکه این گزاره، یک گزارهٔ واقعی است؛ هرگاه عرضه کم شد، لطفاً تقاضا‌های خود را تنظیم بفرمایید. جامعه نباید دچار التهاب اقتصادی بشود و یک عده فقیر بشوند. این دینی است. بله. این گزاره، گزارهٔ دینی است. چرا؟ داری توصیه می‌کنی. داری نسبت به فعل اختیاری‌اش، یک هنجار و یک بایدونباید برایش درست می‌کنی. پس نباید در فضای کم‌شدن عرضه، تقاضا را بالا برد؛ یک حرف است، این که رابطهٔ واقعی عرضه و تقاضا چیست، یک حرف دیگری است.

لذا در تحولات علوم، قرار نیست که ما بگوییم از صفر قرار است شروع کنیم. حالا واقعاً اگر در غرب، در حوزهٔ هنر، آقا هر وقت، دکور این طور باشد، این تأثیر را می‌گذارد. اسلام می‌خواهد چه‌کار کند؟ می‌خواهد بگوید تو بی‌خود کردی و الکی کشف کردی؟ این‌طور نیست؟ مسئله این نیست.

نگرش صحیح

مسئله این است که باتوجه‌به آن پدیده‌های واقعی، چه در علوم طبیعی و چه در علوم‌انسانی وظیفهٔ ما برای سعادت چیست؟ این، آن کاری بود که مرحوم آیت‌الله مصباح رحمه‌الله علیه، روی آن سرمایه‌گذاری کردند و تأکید کردند. نکند که ما با یک سری نگرش‌های خاصی، حوزهٔ علمیه را به دانشکدهٔ زیست و شیمی و فیزیک تبدیل کنیم. بعضی‌ها این‌طور می‌خواهند بگویند که آقا، ما فیزیک اسلامی می‌توانیم داشته باشیم، شیمی… من اصلاً این حرف‌ها را نمی‌فهمم. اگر منظور همین پدیده‌های خارجی است، خب یعنی چه؟ دینی، چه ربطی دارد.

شما اگر توحیدی نگاه کنی، شما اصلاً می‌خواهی دینی کنی، مهندسی آب را اسلامی می‌خواهیم بکنیم. اگر توحیدی نگاه کنید، هاش دو او آب می‌شود؛ اما اگر غیرتوحیدی نگاه کنی، هاش دو آب نمی‌شود؛ یک چیز دیگر می‌شود.

اگر مسیحی نگاه کنیم، برخی هاش دو او آب می‌شود و برخی آب نمی‌شود. این چه حرفی است؟ واقعیت، واقعیت است و ما نیامدیم که با اسلامی‌سازی، با واقعیت مبارزه کنیم. با نیامدیم با آن چیزی که روابط علّی میان پدیده‌های خارجی است، مبارزه کنیم. ما خواستیم جهت بدهیم به هنجار‌ها که این هنجار‌ها در نسبت با سعادت ابدی باشد.

خیلی ممنون از حوصله‌ای که فرمودید. من در خدمت اعزه هستم. اگر نکته و سؤالی هست بفرمایید.

سؤالات

مفهوم جامعیت دین

سؤال: سلام‌علیکم. این نکته که ما دین را فقط به سعادت و هدایت منحصر کردیم، با بحث جامعیت دین که می‌گوییم دین ما جامع است و شامل همه چیز می‌شود، منافات ندارد؟

پاسخ: اینجا ما در واقع چه‌کار کردیم؟ با طرح نظریهٔ قلمروی دین، معنای جامعیت را فهمیدیم. سه تا دیدگاه در باب جامعیت وجود دارد. دیدگاه اول، دیدگاه حداکثری است. همان چیزی که در ذهن شماست. قرار است که همهٔ نیاز‌ها را تأمین کند. این حرف، حرف منبری است؛ اما یک حرف علمی که نیست. یعنی روی منبر می‌گویید که مردم، دین اسلام، دین جامع است. اسلام آمده است همهٔ مشکلات ما را [حل کند]. اینجا، ارتکازا یعنی همهٔ مشکلات ناظر به سعادت ما را حل کند. این دیدگاه اول [است].

دیدگاه دوم، دیدگاه حداقلی سکولاریسم است و فقط رابطهٔ فردی انسان با خدای متعال است که این هم از آن طرف افتاده است. دیدگاه سوم که هم همین دیدگاه برگزیده و معتدلی است که از آیت‌الله مصباح گفتم. لذا اینی که شما می‌گویید دین جامع است، اگر جامعیت به این معناست که همهٔ نیاز‌ها را بخواهد برطرف کند، این جامعیت مال دین نیست، مال نالج است؛ مال آگاهی است. مال علم است. قلمروی علم گفتم چیست؟ همه چیز وگرنه اگر قرار است که جامعیت به معنای همهٔ نیاز‌ها باشد؛ پس میرلنگ‌سازی را دین باید بگوید. چه می‌گویی شما؟ شکلات‌سازی و پیتزاسازی و … را دین باید بگوید. حضرت‌عباسی، پیامبران آمدند که به ما یاد بدهند که چطور پیتزا و شکلات و تایر درست کنیم؟ این‌طوری است؟

لذا شما جامعیت را پیش‌فرضی می‌گیرید که با طرح بحث قلمروی دین، خواستیم این پیش‌فرض را اصلاح کنیم. ما هیچ‌وقت نخواستیم بگوییم که اسلام دین جامع است، به این معناست که همهٔ نیاز‌های مادی ما را بماهو دین، یعنی انبیاء آمدند که این‌ها را تأمین کنند.

شاهد عرض من چیست؟ بسیاری از نیاز‌های طبیعی در زمان ائمهٔ ما بود، ممکن است شما بگویی که نرسیده است؛ من حرفی ندارم. به‌عنوان شاهد دارم می‌گویم که اصلاً اهل‌بیت، آنجا استفاده می‌کردند از همان چیز‌هایی که دیگران گفته بودند. خود پیامبر اسلام وقتی مبعوث می‌شود، زندگی عادی پیامبر بر اساس چه قواعدی است؟ قواعدی که در عرب پست جاهلی بود. این‌جور نبود که پیغمبر که آمد، خشت خانه را تغییر بدهد. تا الان آبگوشت را این طور درست می‌کردند، پیامبر که آمد، فلان ماده را در آبگوشت نمی‌ریختند. آبگوشت، آبگوشت است دیگر. همان آبگوشت را میل می‌کنند.

شاهدش این است که وقتی مردم سر سفرهٔ پیامبر می‌آیند و آبگوشت می‌خورند، نمی‌گویند اینجا یک چیز دیگر است. می‌گویند ما آبگوشت خوردیم؛ وگرنه می‌گفتند ما رفتیم قورمه سبزی خوردیم. یعنی بنا نبود که انبیاء بیایند و چیز جدیدی را [مطرح کنند].

بررسی ادلۀ نگاه حداکثری

سؤال: بسم‌الله الرحمن الرحیم. آیه برای نگاه حداکثری به دین، آیهٔ »و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین «.[15]

پاسخ: و آیهٔ »تبیانا لکل شیء«[16] و آیهٔ »ما فرطنا فی الکتاب من شیء«[17] سه تا آیهٔ خیلی مهمی است که برای دیدگاه حداکثری استناد می‌کنند. آن آیه‌ای که شما فرمودید، لا رطب و لا یابس، آن کتاب مبین که ربطی به قرآن ندارد و به معنای لوح محفوظ است و مفسرین هم فرمودند؛ اما در مورد آن دو آیه، چرا. پس این آیه‌ای که شما فرمودید، جوابش همین یک کلمه است. الا فی کتاب مبین، لوح محفوظ است. چرا یک وجه دیگر هم در مورد قرآن اگر وقت بود، برایتان توضیح می‌دهم. علامهٔ طباطبایی، یک جا یک حرفی می‌زند، اگر وقت شد؛ می‌گویم آن جهتی را که بخواهیم به قرآن نسبت بدهیم.

اما آیهٔ شریفهٔ »نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء« قرآن بگوید که من بیانگر همه چیز هستم. شما چه می‌گویید؟ قرآن می‌گوید حداکثری است، تو می‌گویی معتدل؟ جواب. یک مثال بزنم. اگر شما به یک سوپر مارکتی بزرگی بروید که فروشگاه زنجیره‌ای است بروی، پیشخوانی که آنجا ایستاده بگوید خیلی خوش آمدید. هر چه بخواهید، اینجا داریم. جدی می‌گویی؟ بله. اصلاً نگران نباش. چرخ را بگیر. هر چه بخواهی داریم. یک دوری می‌زند و می‌آید، می‌گوید من دنبال دو جفت تایر تراکتور بودم و پیدا نکردم. پیشخوان نگاهش می‌کند. تمام کردید، ببخشید. چیز‌های دیگر می‌خواهم. دوباره یک دوری می‌زند و می‌آید، می‌گوید ببخشید من میز و صندلی ناهارخوری می‌خواستیم، این را هم پیدا نکردیم. نگاهش می‌کند. می‌گوید تمام کردید؟ می‌گوید اینجا سوپر مارکتی است! می‌گوید آقا خودت گفتی من همه چیز دارم. می‌گوید مرد حسابی وقتی وارد سوپر مارکتی می‌شوی و می‌گوید من همه چیز دارم، یعنی هر چیزی که متناسب با یک سوپر مارکتی باشد.

قرآن کریم، اگر تبیان را، اینجا علامه طباطبایی این توضیح را می‌دهد، تبیان را به همین معنای دلالت لفظی بدانید، تبیان. یعنی چه؟ اگر به معنای ظاهری بگیری، اینکه قرار است بیان‌کنندهٔ برای ما باشد، تبیان لکل شیء متناسب با شأن قرآن [است]. شأن قرآن چیست؟ آیات دیگر. اینکه می‌فرماید »القرآن یفسر بعضه بعضه« در آیات دیگر، شأن قرآن را فهمیدیم. کدام آیات؟ مثلاً »ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین«[18] یعنی شأن الکتاب، چیست؟ هدایت است. پس تبیان لکل شیء، این را علامهٔ طباطبایی دارد، آیت‌الله مصباح دارد، خیلی از مفسرین را من رجوع کردم که همین‌طور تفسیر کردند. آیت‌الله مکارم دارند. متناسب با شأن قرآن، »ما فرطنا« هم دقیقاً جوابش همین است. »ما فرطنا فی الکتاب من شیء« باز هم همین است.

دو جواب دیگر هم بگویم. یک جواب نقضی است. اگر شیء را به معنای کل بگیرید. کلی که در ذهن من و شماست. این آیهٔ شریفه که در مورد قوم سبأ هست. هدهد به حضرت سلیمان سلام‌الله‌علیه چه می‌گوید؟ »انی وجدت امراه تملکهم و اوتیت من کل شیء سببا«[19] من کسی را دیدم، یک حاج‌خانمی دیدم، هدهد می‌گوید، در سبأ که همه چیز دارد. این همه چیز، به معنای همه چیز واقعی است؟ یعنی انگشتر سلیمان هم دست حاج‌خانم بود و سلیمان خودش خبر ندارد؟ قالیچهٔ زیر پای حضرت سلیمان هم دست حاج‌خانم بود، خانه و زندگی سلیمان هم دست حاج‌خانم بود؟ می‌گوید کل شیء متناسب با شأن فرمانروایی. انی وجدت امراه تملکهم، حکومت بر آن‌ها داشت، و اوتیت من کل شیء سببا، هر آن چیزی که برای یک فرمانروا، یعنی خدم‌وحشم داشت، مزرعه داشت، نگهبان داشت، هر چیزی که به فرمانروایی بخورد؛ نه اینکه بگوید کل عالم در دستان حاج‌خانم بوده باشد.

یک جواب نقضی دیگر هم بگویم. اگر این حرف درست باشد که در قرآن کریم، همه چیز باشد. حالا چند تا مثال مفتضح بزنم. آدرس کارخانهٔ شکلات‌سازی هم در قرآن هست؟ شیء است دیگر. اگر بخواهد شیء را به همین معنای ظاهری تفسیر کند. رنگ لباس حضرت‌عالی در قرآن هست؟ تعداد مو‌های محاسن و سر مبارک شما در قرآن کریم هست؟ این‌ها همه نقض‌هایی است برای اینکه معلوم بشود که تبیان لکل شیء، متناسب با شأن قرآن که در آیات شریفهٔ دیگر شأن قرآن را هدایت دانستند.

جایگاه اسلام در علوم انسانی

سؤال: ما الان چند کلمه داریم، می‌گویند بانکداری اسلامی، می‌گویند طب اسلامی، می‌گویند اقتصاد اسلامی، شما الان بیشتر ناظر به طب اسلامی بود که گفتید نداریم. بعد از طرفی می‌گوییم که ما دنبال بانکداری اسلامی هستیم، اقتصاد اسلامی هستیم، این‌ها را هم نداریم، کلاً دین آمده است…

پاسخ: دست شما درد نکند. این همه تفصیلی که ما دادیم را کنار گذاشتید. اما در مورد علوم‌انسانی اسلامی، من یک‌بار دیگر با رویکرد سؤال عزیزمان برایتان توضیح بدهم. ببینید آقاجان! گفتیم علوم، دو جهت دارند. جهات توصیفی و جهات هنجاری. جهات توصیفی که ربطی به سعادت ابدی ندارد، این، دین نیست. اگر قرآن و روایات گفته باشند، روی چشممان می‌گذاریم و استفاده می‌کنیم؛ نه اینکه کنار بگذاریم؛ اما جهات هنجاری علوم‌انسانی به عهدهٔ دین است. یعنی چه؟ شما باید یک دستگاهی از علم جامع اقتصاد درست کنی. اولاً مبانی اقتصاد را باید مبانی اسلامی داشته باشی؛ یعنی توحید، یعنی هدف آفرینش، عبودیت است، یعنی معاد، یعنی باور به عصمت، نبوت، امامت، ولایت. این‌ها مبانی می‌شوند. اولاً این مبانی باید مبانی اسلامی باشد.

ثانیاً شما وقتی می‌خواهی نظریهٔ اقتصاد اسلامی بدهی، هنجار‌هایش باید بر اساس آن مبانی و منابع اسلام یعنی قرآن و سنت باشد. چه شد؟ بانکداری اسلامی داریم یا نداریم؟ مبانی و خود نظریه‌ها در حوزهٔ هنجار، مبانی را آوردیم در کنار منابع یعنی قرآن و سنت که به آن هنجار جهت بدهد. ما این همه بایدونباید داریم. الان در بحث اقتصاد، این همه معاملات شرعی که داریم، این شرعی است و آن غیرشرعی است؛ این‌های چیست؟ هنجار است. یعنی شما اگر معاملهٔ ربوی انجام بدهید، رباخواری کردید و کار حرامی انجام دادید.

وقتی ما می‌گوییم اقتصاد اسلامی، یعنی یک نظامی داشته باشیم که این نظام، مبانی باشد، توصیفات باشد، هنجار‌ها هم باشد. مبانی در آن هنجار‌ها دخالت می‌کند و جهت می‌دهد و توصیفات هم از هر کسی که می‌خواهی بگیر. یعنی بنا نیست که توصیفات مثل رابطهٔ واقعی بین عرضه و تقاضا را از اسلام بگیریم. ما رفتیم در جامعه، اصلاً تجربه کردیم. یعنی در توصیفات بی‌ربط با سعادت، جهت دینی بودنش اخذ نمی‌شود؛ نه اینکه در اقتصاد اسلامی، توصیف را ر‌ها کنیم. مگر می‌شود بدون توصیف، شما هنجار را برای چه می‌خواهی بگذاری؟

می‌گوید چون روابط بین پدیده‌های خارجی این طور است، پس این هنجار مطلوبیت دارد و مورد تأیید است. دقت فرمودید چه شد؟ در همهٔ علوم‌انسانی و اتفاقاً نظیر آیت‌الله مصباح، یک خوبی دارد که استیحاش را از تولید علم دینی می‌گیرد. یعنی چه؟ یک عده فکر می‌کنند که ما قرار است از صفر شروع کنیم و همه چیز را خودمان تولید کنیم؟ در واقع، امور توصیفی را یک اقتصاد‌دان را بگوید، از غرب هم بگیرد اشکال ندارد، تا به هنجار می‌رسد. آقا توصیف یعنی آنچه که اتفاق افتاد و اتفاق می‌افتد. توصیف یعنی این. شما وقتی می‌خواهی توصیفات را اسلامی بکنی، یعنی آن چیزی که در واقع، واقعی است را می‌خواهی تغییر بدهی؟ منظور شما این است؟ داریم علوم‌انسانی اسلامی یا نه؟

طب هم همین‌طور است. اگر در طب، باید و نبایدی به وجود آمد ناظر به سعادت، خودم الان گفتم؛ باید غذا سالم باشد. این دینی است. حالا غذای سالم، قورمه سبزی یا قیمه. ببینید اگر شما توصیفات طبی را بخواهید دینی بدانید یا تغذیه را، این یعنی اینکه شما اگر گفتید قورمه سبزی، این طور درست می‌شود؛ یعنی فقط این طور درست‌شدن برای شما قرب می‌آورد. اگر یک‌جور دیگر درست شود، جهنمی می‌شوی! بدون اینکه ضرری داشته باشد.

چنانکه در هنجار این طور است. شما می‌گویی نماز صبح دو رکعت است. من حالم خوب است می‌خواهم 7 رکعت بخوانم. باطل است! یعنی چه؟ جهنمی می‌شوی. می‌خواهم یک رکعت بخوانم. باطل است، جهنمی می‌شوی. روزهٔ ماه رمضان واجب است، می‌خواهم نگیرم؛ جهنمی می‌شوی. یعنی برای تحقق آن مرتبه از سعادت، آن واجب است. حالا بفرمایید، آیا خوردن قیمه، یا درست‌کردن قیمه به این کیفیت در تحقق مرتبه‌ای از سعادت به نظر شما ضروری است؟ لذا این تفکیک خیلی مهم است. خیلی دارم تلاش می‌کنم که این تفکیکی که مرحوم استاد در ذهنش است و در کتاب فرموده است را به شما منتقل کنم.

سؤال: آن دیدگاه حداقلی می‌گوید که دین اصلاً نظریهٔ اقتصادی ندارد؟

پاسخ: به‌هیچ‌وجه. من توضیح بدهم.

سؤال: حداکثری‌ها غیر از این چه می‌گویند؟ یعنی این اشکالاتی که شما می‌گویید را آن‌ها قبول می‌کنند؟

پاسخ: حالا وقتمان کم است و الا بحثی را راجع به آن زمینه انجام می‌دادم؛ چون اگر آن را مطرح کنم، باید شروع کنم به تحلیل‌کردن. حداکثری‌ها می‌گویند که مگر می‌شود که چیزی تأثیرگذار در سعادت نباشد. زندگی دنیا است. نفس و بدن هم با هم مرتبط هستند. هر چه که به بدن برمی‌گردد در سعادت تأثیرگذار است. این حرف حداکثری‌هاست. یعنی یکی از حرف‌ها و ادله‌ای که آن‌ها مطرح می‌کنند، چنین چیزی است.

طبق حرف شما، یعنی خودروسازی را از قرآن و سنت بگیریم؟ تأثیرگذار است دیگر. بالاخره من در خودرو می‌نشینم، آلایندگی که ایجاد می‌کند، همهٔ این‌ها، باید از دل قرآن و سنت در بیاید. حالا اگر قرآن و سنت نگفته باشد این‌ها را، ما چه‌کار کنیم؟ عقل هم نمی‌فهمد. باید تعطیل کنیم.

سؤال: از عمومات [استفاده می‌کنیم].

پاسخ: عمومات را هم نفرموده است.

سؤال: چرا دیگر. عمومات خودروسازی را نفرموده است؛ اما عمومات کار اقتصادی را گفته است.

پاسخ: نه، خودروسازی. اقتصاد که بحث دیگری است.

سؤال: مگر ما در معاملات، از عمومات استفاده نمی‌کنیم؟

پاسخ: در خودروسازی از چه عموماتی استفاده کنیم؟

سؤال: عموماتی که باید وسیله‌ای که استفاده می‌شود، نباید آلایندگی داشته باشد.

پاسخ: این از نظر ما دینی است. دیدگاه حداکثری نیست. تا این اندازه را ما دینی می‌دانیم. چند بار تصریح کردم. یادتان است؟ گفتیم نباید این غذا ضرر بزند. نباید به بدن شما ظلم بشود. این‌ها دینی است. لذا تا گفتم مثال بزنید، حضرت‌عالی فرمودید که نباید، سریع سراغ هنجار رفتید. این، دیدگاه معتدل می‌شود. حداکثری می‌گوید که اگر خودرو نیاز است، چطور خودرو باید ساخته بشود را باید از دین بگیریم. میرلنگ‌سازی را باید از دین بگیریم.

بررسی سکولاریسم

حداقلی‌ها و سکولار‌ها می‌گویند که دین بیانگر رابطهٔ فردی انسان با خداست. به مسائل اجتماعی ربطی ندارد. اجتماعی مال امور دنیایی و… است. ادله‌ای را هم مطرح می‌کنند که نمی‌خواهم واردش بشوم.

در مورد سکولاریسم، چون روز عید میلاد حضرت ابوالفضل سلام‌الله‌علیه هست، یک نکته‌ای را خدمتتان عرض کنم؛ چون به پروازم هم باید برسم. نمی‌دانم خبر دارید که تأخیر دارد یا نه. صلواتی اهدا کنند.

اصلاً این چیزی که سکولار‌ها می‌گویند که دین در سیاست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد دخالت نمی‌کند، اصل این مسئله غلط است. ما چه زمانی گفتیم که دین در سیاست دخالت می‌کند؟ شما می‌گویید دخالت نمی‌کند؟ بنده می‌گویم نه، دخالت نمی‌کند. دین در اقتصاد دخالت می‌کند؟ نه دخالت نمی‌کند. دین در فرهنگ، هنر؟ دخالت نمی‌کند.

بررسی یک تعبیر مغالطه انگیز

اصلاً تعبیر، تعبیر غلطی است. می‌دانید چیست؟ عیدی‌تان را بگیرید. ما یک دوگانه‌ای را اول قبول کردیم و حرف در دهان ما گذاشتند. دوگانهٔ قلمبه‌ای به نام دین و قلمبه‌ای به نام سیاست، بحث می‌کنیم و دعوا می‌کنیم، گوشهٔ رینگ قرار می‌گیریم که دین در سیاست دخالت می‌کند یا نه؟

دین یعنی چه؟ طبق مبانی و توضیحاتی که دادیم، دین یعنی مجموعهٔ باور‌ها، ارزش‌های فردی و ارزش‌های اجتماعی که تأثیرگذار در سعادت ابدی است. درست؟ سه تا رکن دارد. باور‌ها مثل توحید و معاد، ارزش فردی مثل نماز و روزه، ارزش اجتماعی مثل‌اینکه حاکم باید عادل و اسلام‌شناس باشد.

ارزش‌های فردی، چرا دینی است؟ چون فعل اختیاری ناظر به سعادت ابدی است. ارزش‌های اجتماعی یعنی چه؟ فعل اختیاری ناظر به سعادت ابدی که اجتماعی باشد. یعنی نه فقط بین من و خدا، رابطهٔ میان و سایر انسان‌ها با خدای متعال باشد، این را حیثیت اجتماعی می‌گویند. درست؟

آیا درست است که بگوییم دین در باور‌ها دخالت می‌کند؟ باور یعنی توحید، دین در اینکه خدا یکی است، دخالت می‌کند. این حرف، حرف درستی است یا غلط است؟ باور‌ها خود دین است. یک‌جوری حرف می‌زنند که انگار یک قلمبه‌ای داریم اینجا به نام دین و یک قلمبه‌ای به نام باور‌ها داریم؛ البته کسی این را نمی‌گوید، آن‌ها هم نمی‌گویند؛ من می‌خواهم از این طریق، آن‌ها را خلع سلاح کنم. حواستان جمع باشد که چه اتفاقی می‌افتد! عیدی‌تان هم این است.

این را مراقب باشید. یک مغالطه‌ای را من جدیداً کشف کردم، به دانش‌پژوه‌ها می‌گویم [و آن هم] مغالطهٔ حرف در دهان گذاشتن. حرف در دهان آدم می‌گذارند و بعد در سر آدم می‌گذارند. والا بالله ما چه زمانی این حرف را زدیم؟ دوگانهٔ دین و سیاست، حرفی است که در دهان ما می‌گذارند. دین یعنی باور‌ها، ارزش‌های فردی و ارزش‌های اجتماعی. این که بگوییم دین در باور‌ها دخالت می‌کند، غلط است. دین، قلمبه‌ای جدای از باور‌ها نیست که بگوییم دخالت کند. باور‌ها خود دین است.

آقا درست است که بگوییم دین در ارزش‌های فردی، دخالت می‌کند؟ یعنی دین در اینکه نماز صبح دو رکعت است، دخالت می‌کند. این حرف، حرف درستی است؟ نماز صبح دو رکعت است، یعنی باید نماز صبح را دو رکعت خواند، این خودش یکی از اجزای دین است؛ به همین میزان اینکه بگوییم دین در سیاست یا اقتصاد دخالت می‌کند، این هم حرف غلطی است.

جمع‌بندی

چه چیزی در اقتصاد، دینی است؟ ارزش‌های اقتصادی. آنی که در سعادت [تأثیرگذار است]. خب، این خود دین است. اگر چیزی در اقتصاد باشد و خود دین نباشد، تحت‌تأثیر دین هم نیست. چه حرفی ‌زده شد! آن چیزی که به علوم اجتماعی بر می‌گردد، یا خود دین است که می‌شود هنجار‌ها، اگر خود دین هم نباشد، تحت‌تأثیر دین هم نیست. چه چیزی دینی نیست؟ توصیفات. آیا دین در این که رابطهٔ بین عرضه و تقاضا این است، قرار است دخالت کند؟ نخیر.

پس ارزش‌های اجتماعی و علوم اجتماعی، یا خود دین است؛ اگر خود دین نباشد، تحت‌تأثیر دین هم نیست. یعنی قرون‌وسطی قرار نبود برخورد کنیم؛ دانشمند بگوید که این‌طوری است، هاش دو او آب است. من بگویم بی‌خود کردی، مثل قضیهٔ زمین مرکزی و خورشیدمرکزی، می‌گوید زمین مرکز عالم است، دانشمندان کشف کردند که زمین مرکز عالم است و خودش دارد دور خورشید می‌گردد؛ بی‌خود کردی، زنده‌زنده این‌ها را آتش می‌زدند که این‌ها رفتند و خلاف کلیسا حرف زدند.

ما قرار نبود که در اسلام چنین برخوردی انجام بدهیم. اگر چیزی خود دین نباشد، تحت‌تأثیر دین به این معنایی که خدمتتان گفتم نیست. درست شد؟ این هم بحث علوم اجتماعی و… لذا ممکن است کسی دیدگاه آیت‌الله مصباح را بشنود و بگوید این که سکولاریسم است! اگر سکولاریسم به این معناست که ما گفتیم، اشکالی ندارد. ما با سکولاریسم هم مشکل نداریم. سکولار‌ها چه زمانی این حرف را زدند؟ سکولار‌ها می‌گویند دین، در هیچ جهتی از مسائل اجتماعی دخالت نمی‌کند. آیت‌الله مصباح می‌فرمایند که اگر چیزی توصیف علوم باشد، ربطی به سعادت نداشته باشد، از قلمروی دین خارج است؛ اما چه زمانی آیت‌الله مصباح حرف سکولار‌ها را مطلقاً گفتند؟

ولی اگر یک نفر به اسم سکولار، این حرف را ‌زده باشد، ما با این سکولاریسم در واقع مشکلی نداریم. یعنی سعادت به مخاطره نمی‌افتد. خیلی خوشحال شدیم محضر شما بودیم. ببخشید وقت ارزشمند شما را گرفتیم و این مباحثی که در شأن شما نبود را مطرح کردیم. ان‌شاءالله خدای متعال عنایت کند که مشمول عنایات امام رضا باشیم.

محضر امام رضا هستید، برای ما روسیاهان و گناه کاران دعا بفرمایید. شوخی کنم حالا، ما هم محضر حضرت معصومه برای شما گناه کاران دعا می‌کنیم! ان‌شاءالله که همه عاقبت‌به‌خیر باشیم. ان‌شاءالله در تشخیص وظایفمان و عمل به وظایفمان موفق باشیم. دوستان اگر رشته‌شان کلام است، فلسفه را خوب بخوانید. یک توصیهٔ تخصصی درون رشته‌ای، چون خودمان بچه‌های رشتهٔ کلام فلسفهٔ دین مؤسسه هستیم. اگر رشته‌تان کلام است، فلسفه را خوب بخوانید. امروزه کلام، بدون فلسفهٔ اسلامی و دانش فلسفهٔ غرب و الهیات غربی نمی‌تواند وظیفهٔ خودش را در جامعه انجام بدهد. بخواهی یا نخواهی. من می‌دانی دارم می‌گویم که طلبه‌هایی که در حوزهٔ فلسفه ضعیف هستند، در همان مباحث کلامی خودشان هم از پس قضیه بر نمی‌آیند، چه در مسائل پژوهشی و چه در حوزهٔ تدریس و آموزش معمولاً ضعیف هستند.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.


[1]. اعراف، آیۀ 54.

[2]. بقره، آیۀ 185.

[3]. انعام، آیۀ 155.

[4]. انعام، آیۀ 156.

[5]. انعام، آیۀ 157.

[6]. قصص، آیۀ 43.

[7]. الکافی، ج1، ص 12.

[8]. اعراف، آیۀ 2.

[9]. اعراف، آیۀ 63.

[10]. فرقان، آیۀ 56.

[11]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 230.

[12]. حدید، آیۀ 25.

[13]. الکافی، ج1، ص 200.

[14]. آیات 21 و 22 سورۀ بقره.

[15]. انعام، آیۀ 59.

[16]. نحل، آیۀ 89.

[17]. انعام، آیۀ 38.

[18]. بقره، آیۀ 2.

[19]. نمل، آیۀ 23.

نشست تخصصی قلمروی دین از منظر علامه مصباح یزدی (ره)
فهرست

فهرست