00:00
00:00
  • عنوان جلسه: ‌نشست علمی «خلط حقایق و اعتباریات در دانش اصول و فقه» 00:00
توسط: حجت‌الاسلام مهدی زمانی فرد

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر الناصر و المعین ثم صلات و السلام علی سیدنا و نبینا ابا القاسم مصطفی محمد – اللهم صلی علی محمد و آل محمد – و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعداهم اجمعین.

ضمن عرض سلام و خیر مقدم خدمت استاد گرامی و دانش­پژوهان گرامی، ایام فاطمیه را تسلیت عرض می­کنم. در این جلسه بنا است درباره خلط حقایق و اعتباریات در دانش اصول فقه خدمت استاد باشیم و در مورد آن بحث کنیم. گاهی در برخی مباحث اصول یا فقه بین این دو امر خلط می­شود و سبب می‌شود آن مسئله و حقیقت مطلب واضح نشود. بنابراین قرار است در این جلسه پاسخ برخی سؤالات مهم آشکار شود که این سؤالات عبارت است از:

1-تمایز بین حقایق و اعتباریات چه تاثیری بر استنباط احکام شرعی در علم اصول فقه تاثیر می‌گذارد؟

2- مصداق‌های رایج خلط اعتباریات و حقایق در دانش فقه چیست و چگونه باید آن­ها را جدا کرد؟

3- آیا مواردی وجود دارد که خلط حقایق و اعتباریات در اجتهاد فقهی منجر به نتیجه مفید شده باشد؟ در صورت جواب مثبت به چه کیفیتی است؟

4- نقش اعتباریات در تشریع و تدوین قوانین اجتماعی چیست و چگونه باید با حقایق ترکیب شود؟

 5- چه ابزارها و روش‌های برای تفکیک دقیق حقایق از اعتباریات در فرایند استنباط احکام شرعی وجود دارد؟

این­ها مجموعه سؤالاتی است که به مقتضای وقت معین شده قرار است پاسخ داده شود. اکنون در خدمت استاد بزرگوار هستیم تا از سخنان ایشان بهره‌ ببریم.

مبادی تمایز حقایق و اعتباریات

 

مقدمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله و لعنة علی اعداء الله. اللهم صلی علی فاطمه و ابیکا و بعلها و بنیکا و به عدد ما احاط به علمک و جعلنا من شیعته و موالیکا و محبیکا و رزقنا زیارت‌ها بالشفاعت‌ها و جمع بیننا و بین‌ها فی مستقر یا ارحم الراحمین.

تسلیت ایام فاطمیه خدمت شما عزیزان و دوستان گرامی؛ دانش‌پژوهانی که در رشته تخصصی فقه اصول مشغول به کسب علم و دانش هستند. از جمله مسائلی که مربوط به فلسفه فقه یا فلسفه اصول فقه می‌شود که دانش تازه پدیدی می‌باشد و چند سالی است که در مجامع علمی، فلسفه فقه و فلسفه اصول فقه مطرح شده است، این موضوع در واقع مربوط به آن قسمت است که دوستان عزیز گرامی که در رشته تخصصی فقه و اصول کار می‌کنند، باید مباحثی را که بزرگان در این دو دانش؛ فلسفه فقه و فلسفه اصول فقه، مطرح کردند و عزیزانی که در این عرصه زحمت کشیدند مانند حضرت آیت الله شیخ محمد صادق لاریجانی در فلسفه اصول فقه و آیت الله علیدوست در فلسفه فقه، باید عزیزان در رشته‌های تخصصی مطالعاتی در اطرافش داشته باشند، و انشاالله در مقاله و پژوهش و بحث‌ها این را بگنجانند.

بحث جداسازی حقایق و اعتباریات در فقه و در دانش اصول فقه و خلطی که صورت گرفته است از همان مسائلی است که از مسائل برونی فقه و اصول است نه از مسائل درونی بلکه جز مبادی علم است نه جزء مسائل. اکنون من در این قسمت چهار مقدمه را ابتدا خدمت عزیزان عرض می‌کنم و بعد از آن انشاالله وارد اصل مبحث می‌شویم.

مقدمه اول: اهمیت روش­شناسی در علوم

مقدمه اول این است که ما در هر دانشی برای اینکه به نتایج علمی قابل قبول برسیم، نیاز به بحث روش شناسی علم داریم. هر علمی یک روشی دارد و دلیل آن نیز روشن است، چون ما در هر علمی به دنبال تصدیق گزاره‌های آن علم هستیم؛ تصدیق یعنی اذعان روشمند. انسان به یک مسئله و قضیه­ای اذعان کند و آن اذعان بر اساس روش صحیح باشد و الا فایده‌ای ندارد. لذا بحث روش شناسی از مباحث کلیدی در هر دانشی است نه فقط فقه و اصول، بلکه فلسفه، علم کلام، سایر علوم تجربی. از زمانی که دانشمندان به جانب علم روش­شناسی حرکت کردند، بسیاری از نتایج عوض شد. به ویژه در علم تجربی مثلاً  قبل از دوره رنساس آن تحول صنعتی و علمی که در غرب اتفاق افتاد در علوم تجربی با روش‌های قیاسی و منطقی و ریاضی می‌خواستند دانش‌های تجربی را حل کنند که در طبیعیات قدیم فلسفه هم همینطور بود. مثلاً آیا جسم ساکن است یا متحرک؟ این را برهان می‌آوردند به خاطر همین اصلاً پیشرفتی حاصل نمی­شد، چون روش غلط بود. در مسائل دانش تجربی آزمایشگاه جواب می‌دهد و برهان در اینجا کاربرد ندارد لذا طبیعیات قدیم که همین علوم تجربی امروز است؛ فیزیک، شیمی، زیست شناسی، کیهانی شناسی، ارسطو مطرح بوده است، ابن سینا مطرح بوده است و ملاصدرا مطرح بوده است. ولی این­ها همه می‌خواستند دانش‌ها را با چه روشی حل کنند؟ می­خواستند با استدلال و برهان حل کنند لذا نتیجه نمی­گرفتند. اما از زمان رنسانس که این تحول صنعتی و علمی در غرب اتفاق افتاد، همان زمانی بود که گفتند اینجا روش‌های برهانی بکار نمی­آید، بلکه روش‌های تجربی نیاز است و آزمایشگاه باید این قضایا را جواب بدهد. پس روش شناسی هر علم بسیار مهم است. زمان گذشته در حوزه علمیه معمولاً کمتر به این مسائل می­پرداختند. اما اینکه روش تحقیق گذاره­های هر علمی چه روشی است، آیا یک روش واحد در همه علوم جواب می­دهد؟ خیر، چرا اینطور نیست؟ چون موضوعات علوم با یکدیگر مختلف است؛ برخی مادی است و برخی فرامادی است. مسائل هر علمی حول همان موضوع می‌چرخد، لذا این تفاوت موضوع‌ها باعث تفاوت مسائل می‌شود و تفاوت مسائل موجب تفاوت‌ راه‌های رسیدن به نتیجه در هر موضوع است. به عنوان مثال ریاضی که موضوعی آن عدد است با طب که موضوعش بدن است. با هم فرق می‌کنند؛ عدد امر انتزاعی و ذهنی محض است ولی بدن یک امر خارجی است، لذا هر کدام راه حل خودش را دارد.

بنابراین بحثی که ما الان می‌خواهیم انجام دهیم؛ بحث از حقایق و اعتبارات، رجوع به این قسمت؛ یعنی روش­شناسی دارد. لذا جایگاه این بحث در رابطه با دانش فقه و اصول، در روش تحقیق گذاره­های فقهی و اصولی جای دارد. لذا اینکه فقیه می‌خواهد به اذعانی برسد و تصدیقی انجام دهد، چگونه باید طی مسیر کند؟ این بحث مطرح است.

مقدمه دوم: تمایز علوم

در یک تقسیم کلی علوم به دو دسته تقسیم می‌شود: علوم حقیقی و علوم اعتباری، علوم حقیقی خود دو قسم می­شود: علوم تجربی(کیکان­شناسی و زیست­شناسی و…)، علوم عقلی(ریاضی و هندسه و فلسفه و…). بر اساس این تقسیم بندی روش تحقیق در این دو علم با یکدیگر متفاوت می­شود.

مقدمه سوم: مفهوم حقیقت و اعتبار

واژه حقیقت، در دو علم کاربرد دارد: 1- ادبیات 2- فلسفه. در ادبیات حقیقت نقطه مقابلش مجاز است و مربوط به عالم الفاظ است؛ وقتی لفظ در موضوع له خودش استعمال شود، به آن حقیقت می­گوییم و اگر در غیر موضوع له استعمال شود، به آن مجاز گفته می­شود[1]. به عنوان مثال لفظ اسد در حیوان مفترس حقیقت و در رجل شجاع مجاز است. اما کاربرد دومش در فلسفه است. مفاهیم در فلسفه دو قسم است: مفاهیم یا حقیقی یا اعتباری است که به مفاهیم حقیقی معقولات اولی و به مفاهیم اعتباری معقولات ثانی گفته می­شود[2]. به عنوان مثال یک سلسله مفاهیمی در ذهن هست که مخصوص محدوده خودش است مثل درخت که شامل حیوان، سنگ و… نمی­شود. در اصطلاح به این­ها ماهیات یا معقولات اولی می­گویند. اما یک سلسله مفاهیم دیگری داریم که شمولشان خیلی گسترده­تر است مثل مفهوم وجود که همه اشیا را شامل می­شود. یا مثل علت و معلول که گستردگی بیشتری دارند. به این مفاهیم معقولات ثانیه یا اعتباری می­گویند. اکنون آن مفاهیم که ماهیات و معقولات اولی بودند، مفاهیم حقیقی می­گویند و آن مفاهیم اعتباری و معقولات ثانیه را مفاهیم اعتباری در مقابل حقیقی می­گویند.

وجه تسمیه این معقولات اولی و ثانیه چیست؟ به آن مفاهیم معقولات اولی می­گویند، چون انسان در مواجهه با جهان خارج ابتدا این­ها را می­فهمد؛ یعنی شما وقتی با جهان خارج آشنا می­شوید، اول درخت بودن متوجه می­شوید، سنگ بودن را متوجه می­شوید. اما وقتی ذهن ارتقا پیدا کرد، این معقولات اولی را با یکدیگر مقایسه می­کند و یک مفهوم گسترده­تری از این­ها انتزاع می­کند. به عنوان مثال فرض کنید که آب و آتش و… که با هم مقایسه و ارتباط آن­ها را کشف می­کنید، یک مفهومی به نام علت یا… متوجه می­شوید. این مفاهیم را ذهن تولید می‌کند و در خارج مستقیم وجود ندارند بلکه اعتبارات ذهن هستند. البته نه اعتبار نیشغولی بی‌ارزش بلکه اعتبارهای قابل قبولی که به خارج منتهی می­شود، به این­ها معقولات ثانیه می­گویند؛[3] یعنی تا شما آن معقولات اولی را نفهمید، ذهن شما قدرت انتزاع این مفاهیم اعتباری را پیدا نمی­کند. پس اول باید این­ها را بفهمیم که در خارج هستند و پس از انکه این­ها را با هم مقایسه و روابطش را با هم کشف کردیم، معقولات ثانیه کشف می­شود.

واژه دوم اعتباری است، وقتی می­گوییم اعتباری منظور چیست؟ اعتبار چهار معنی دارد. ما باید ببینیم در این بحث کدام معنا مورد نظر است:

1- معنای اول اعتباری در برابر اصیل است. مثل وجود اصیل است، ماهیت امری اعتباری است یا بالعکس.[4]

2- معنای دوم اعتباری به معنای انتزاعی است.[5] مفاهیمی که در ذهن ما هست دو نوع است؛ گاهی در خارج ما به ازا دارد یعنی قابل اشاره است. یک وقت در خارج منشاء انتزاع دارد؛ یعنی در خارج ما به ازای مستقیم ندارد ولی منشاء انتزاع آن قابل اشاره است. مثل کوچکی و بزرگی؛ کوچکی و بزرگی خودش در خارج ما به ازا ندارد اما به عنوان مثال این میز و کاغذ که منشاء انتزاع کوچکی و بزرگی هستند، قابل اشاره است. اما چرا کوچکی و بزرگی در خارج ما به ازا ندارد؟ چون مفهومی نسبی است و تمام مفاهیم نسبی انتزاعی است. پس معنای دوم اعتباری مرادف با انتزاعی است و انتزاعی در برابر چیزی است که ما به ازای خارجی دارد. این معنا نیز خارج از محل بحث ما است.

3- معنای سوم اعتباری همان چیزی است که تعبیر به معقولات اولی و ثانیه می‌شود که این هم در محل بحث ما نیست.

4- معنای چهارم، مراد از اعتبار یعنی قراردادهای عقلایی است و البته نه هر قرارداد خصوصی و شخصی بلکه قراردادهای عقلایی[6]؛ آنجاهایی که عقلا دور هم می‌نشینند و یک قراردادی را انجام می‌دهند، این­ها را اعتباری می‌گوییم. در برابر این اعتبار همان حقیقی است که یعنی وجود آن هیچ ارتباطی با قرار داد عقلا ندارد. مثل بود و نبود این بیسکویت هیچ ارتباطی با قرارداد عقلا ندارد اما به عنوان مثال فرض کنید پول اعتباری است مثل ریال، ریال رژیم قبلی اسکناس‌هایی که بود، الان اعتبار ندارد؛ یعنی مالیت و ارزش تابع چیست؟ بله ارزش اسکناس مثل این صندلی نیست که اگر عقلا همه جمع بشوند و بگویند این صندلی موجود نیست. اما این صندلی هست چون بود و نبود این صندلی به قرار داد وابسته نیست ولی مالیت، ملکیت، ریاست، مرئوسیت، ولایت این­ها همه چه هستند؟ امور اعتباری هستند؛ یعنی با قرارداد موجود و با نفی آن قرارداد نفی می­شوند. مثلاً شارع مقدس می­گوید خمر و خنزیر از نظر من مالیت ندارد و این را برای همه کسانی که زیر مجموعه من هستند، قرار دادم. اما نمی‌گوید این خوک موجود نیست، چون خوک بودن حقیقی است. ولی مالیاتش اعتباری است. پس شارع اعطای مالیات یا سلب مالیت می­کند.

تمام قوانین جوامع مختلف اعتباری است ماهیت قانون اصلاً اعتباری است و با یک اجتماعی شکل می‌گیرد. قانون یک امر حقیقی نیست که در خارج یک حقیقتی داشته باشد بلکه قانون تابع قرارداد است لذا شما می‌بینید قوانین در جوامع مختلف، متفاوت است به عنوان مثال فرض کنید نسبت به حجاب کشورهای اسلامی حجاب در صحنه‌های اجتماعی واجب و یک قانون می­دانند اما همین حجاب در کشورهای غیر مسلمان قانون نیست بلکه بی­حجابی قانون است. پس قانون یک امر اعتبری است.

پس اعتباری چهار معنی پیدا کرد که مقصود و معنای مورد بحث ما همان مفهوم چهارم به معنای قراردادهای اجتماعی شد؛ یعنی اموری که وجودشان تابع قرار داد است که در برابر این اعتباری، حقیقی است؛ یعنی اموری که وجودشان تابع قرار داد نیست و وجودشان در جهان اعتباری نیست و هزاران معتبر هم جمع بشوند، نمی‌توانند این وجود را نفی کنند.

مقدمه چهارم: تاریخچه تمایز اعتبار و حقیقت

اولین زمانی که بحث جدایی حقایق و اعتبارات از یکدیگر مطرح شد در زمان مرحوم حاج شیخ محمد اصفهانی معروف به کمپانی بود که این واژه‌ها را در اصول بحث نمود و گفت ما یک سلسله امور اعتباری و یک سلسله امور حقیقی داریم. بعضی از واژگان در مورد آن بحث می­شد. ایشان آمدند و این جمله را گفتند که این واژه اعتباری است و این خیلی کارها را اسان نمود. لذا از همان زمان بحث اعتبار در میان علما جای گرفت، این هم بخاطر این بود که ایشان فلسفه‌شان خیلی قوی بود. چون معمولاً این بحث‌ها در فلسفه بحث می­شود؛ جداسازی مفاهم از یکدیگر، در بحث علم و عالم و معلوم می­باشد. لکن مرحوم اصفهانی با این که خودشان این مسئله را فرمودند ولی در این بحث جداسازی حقاق از اعتباریات توفیق چندانی نداشتند.

پس از مرحوم کمپانی این بحث بین دو نفر از شاگردان ایشان قوت پیدا کرد؛ اول مرحوم آیت الله العظمی خوئی هم در تقریرات فقه­شان و هم در تقریرات اصولشان و در برخی مسائل اشاره نمودند و می­گویند این بحث مربوط به اعتباریات و بحث حقائق است و ما نباید اینجا از آن بحث کنیم. لکن ایشان هم دو یا سه مورد و بصورت چکیده و خلاصه بیان می­کنند.

نفر دیگر علامه طباطبایی است که ایشان با آیت الله خوئی و آیت الله میلانی هم بحث بودند. لکن علامه طباطبایی فلسفه­شان قوی‌تر از آن دو نفر بود لذا ورودشان به این بحث خیلی مفصل است. که انچه من در ادامه مطرح می­کنم چکیده و خلاصه بیانات علامه طباطبایی است که ایشان می‌فرماید باید ساختار اصول و فقه در برخی موارد باید عوض بشود که در آن موارد خلط بین اعتباریات و حقایق شده است. علامه حاشیه­ای بر کفایه دارند. ایشان در صفحات اولیه حاشیه این بحث را مفصل مطرح فرمودند و در ادامه هم در موارد از حواشی، اونجایی که محروم آخوند وارد بحث­های فلسفی می­شوند، اونجا حاشیه می­زنند که این اشتباه است و این مسیر، مسیر درستی برای کشف گزاره‌های اصولی نیست. لذا علامه طباطبایی خیلی خوب بحث مطرح کردند لکن ایشان توفیق پیدا نکردند که یک دوره اصول و فقه بر همین اساس ساماندهی کنند.

استاد مطهری ذیل بحث اعتباریات در حاشیه اصول فلسفه و روش رائلیسم، انجا علامه یک بحثی دارند؛ اول همان کتاب که بحث ادراکات است. آنجا ادراکات را تقسیم می‌کنند و این بحث حقیقی و اعتباری مطرح می‌کنند و یک مقاله مفصل از مقاله‌های این کتاب مربوطه به همین ادراکات اعتباری است. انجا شهید مطهری می­فرمایند که اگر به سخن علامه طباطبایی عمل بشود اصول ما زیرورو می‌شود[7].

شخصیت سومی که در این مورد سخنان ارزشمندی دارند آیت الله خمینی رهبر انقلاب هستند. چه در کتبی که به دست خط خودشان بوده و چه کتبی که به تقریر دیگران بوده است. مثل کتاب تهذیب الاصول به تقریر آیت الله سبحانی، در موارد متعدد در باره خلط اعتباریات و حقایق بحث نمودند و مدافع نظریه علامه طباطبای هستند. لذا باید یک جداسازی در فقه و اصول انجام بدهیم.

تمایز حقایق از اعتباریات

در این قسمت برای بررسی تمایز حقایق از اعتباریات ما در سه مرحله به بحث می­پردازیم:

مرحله اول: اعتباری یا حقیقی بودن فقه و اصول

این مرحله با یک سوال آغاز می­شود؛ دانش فقه و اصول حقیقی یا اعتباری هستند؟ دانش فقه و دانش اصول مثل فیزیک، شیمی، طب و ریاضی هست یا نه؟ یا مثل دانش حقوق است و آیا ماهیتش اعتباری است؟ در پاسخ به این سوال وقتی می‌خواهیم ماهیت یک علمی را مشخص کنیم که حقیقی یا اعتباری است باید ببینیم موضوع آن علم چیست؟ ما ابتدا از فقه شروع می­کنیم، چون اصول، ابزار فقه است. ما در فقه دنبال چی هستیم؟ موضوع علم فقه چیست؟ بیان احکام افعال مکلفین است. پس موضوع علم فقه در واقع احکام (وضعی، تکلیفی) است. این مکلف هر فعلی که می­خواهد انجام بدهد، یک حکمی دارد یا حکم تکلیفی یا حکم وضعی است. اکنون سراغ ماهیت حکم می­رویم. حکم چه نوع امری است؟ یک امر جعلی و قرار دادی است، چون حکم همان قانون است و ماهیت قانون گفتیم که اعتباری است. البته این قانون گاهی اعتبار حد­اکثری است مثل قانون‌های بشری و گاهی اعتبار الهی است که آن هم اعتبار و جعل است. به عنوان مثال در وجوب صلات، قبل از انکه شارع مقدس آیات مربوطه به وجوب صلات را بگوید چیزی به نام وجوب صلات داشتیم؟ نه. خودتان هم می­دانید که نزول احکام تدریجی بوده است، لذا سالهای سال مردم مسلمان روزه نمی‌گرفتند. وجوب روزه ماه رمضان کی بوده است؟ سال دوم هجرت یعنی 15 سال از آغاز اسلام گذاشته است و تا قبل آن مردم روزه نمی‌گرفتند، چون وجوبی نبوده است. اگر این یک امر حقیقی باشد به جعل شارع کاری ندارد. این هم متفق بین همه بزرگان هست از صدر فقهای ما که بالاخره حکم یک امر جعلی و اعتباری است. لذا اگر جعل شارع نباشد، حکمی نیست.

لذا خیلی از احکام در زمان امام زمان بیان و معلوم می­شود. احکامی که حضرت بقیت الله مطرح می‌کنند و تا الان زمان بیانش برای ما محقق نشده است، امام زمان که تشریف بیاورند انها را مطرح می­کنند. اگرچه بعضی از محققین می‌گفتند این نقل خیلی نقل مستحکمی نیست لکن در روایات یک چنین تعبیری داریم: «یعطی بدین جدید علی العرب شدید»[8]. ولی احتمالاً این اصلش مسلم است که آقا امام زمان بیایند چیزهای جدیدی می­آید. پس بنابراین دانش فقه حقیقی یا اعتباری است؟ اعتباری است.

اکنون سراغ اصول فقه می­رویم. این شما بگویید اصول فقه که ابزار کشف این امر اعتباری است، چه می­شود؟ حقیقی می­شود یا اعتباری می­شود؟ قطعاً اعتباری می­شود موضوع علم اصول چیست؟ موضوع این دانش قوائد الاستنباط احکام است. لذا اصول که قواعد استنباط یک امر اعتباری است، خودش نیز به طریق اولی اعتباری می­شود. پس بنابراین پاسخ این سؤال اول مشخص شد که هر دو دانش اعتباری هستند. سیر استدال آن هم بیان شد.

مرحله دوم: مسیر کشف قواعد احکام شرعی

مرحله دوم اینست که برای کشف قوائد احکام شرعی که اعتباری هستند، از چه مسیری باید عبور کنیم؟ و بحث در این است که برای کشف قوائد استنباط امر اعتباری راهش چیست؟ آیا ما می‌توانیم از راه علوم حقیقی وارد بشویم؟ پس الان باید این راه­ها را مشخص کنیم.

گفتیم علوم حقیقی دو قسم بودند یا تجربی یا عقلی بودند. در علوم عقلی راهش از طریق برهان عقلی است. در علوم تجربی راهش تجربه و آزماشگاه است. اما در علوم اعتباری که ماهیت انها قرار دادهای عقلائی بودند لذا راه­اش بنا عقلا و سیره عقلا است. البته چون ما در دانش فقه و اصول بحث می­کنیم و آن دو جنبه دینی دارند، باید دید شارع چه مقدار از این سیره یا بنا را تایید کرده است یا اگر انکار نموده است باید دید راه جایگزین آن سیره چیست؟ پس ما در علوم اعتباری باید به سراغ بنا عقلا برویم که در دانش فقه و اصول مقدار انکار یا تایید شارع نیز باید بررسی بشود. به عنوان مثال عقلا آیا برای تقنین از ظن استفاده می‌کنند یا نه؟ از ظن استفاده می‌کنند. چه ظنی را استفاده می‌کنند؟ آیا از هر ظنی استفاده می‌کنند؟ محدودش چقدر است؟ این همان بحث حجیت می­شود. حجیت یک امر عقلائی است که شارع مقدس این امر عقلائی را یا همه آن را امضا می‌کند یا همه آن را انکار می‌کند یا توسعه می‌دهد یا تضییق می‌کند از این چهار حالت خارج نیست. پس ساز و کار دانش فقه و دانش اصول، یک ساز و کار عقلایی است و همانطور که بزرگان فرمودند با امضای شارع است. سر تا سر فقه ما سر تا سر اصول ما بدین روش باید پیش برویم.

اما یک سوال اینجا مطرح می­شود؛ این عقلا با عقل فرقش در چیست؟ برای اینکه تفاوت اینها را حل کنید همان بحثی که در اصول فقه خواندیم را دقت کنید، پاسخ سوال واضح می­شود. ما یک عقل نظری و یک عقل عملی داریم. البته به این معنا نیست که دوتا عقل داریم بلکه عقل و قوه ادراک یکی است لکن مدرکات دو نوع است. عقل نظری مدرکاتش هست‌ها و نیست‌ها است. اما عقل عملی مدرکاتش بایدها و نبایدها است. باتوجه به این هرجا سخن از عقل نظری باشد، عقل می­شود و هر جا سخن از عقل عملی باشد عقلا می­شود. پس تفاوت بین عقلا و عقل این است که در فلسفه(علوم عقلی) دنبال هست و نیست(واقعی و غیر واقعی) هستید و دنبال باید و نباید نیستید. لذا اینکه می­گوییم در علوم عقلی از عقل استفاده می‌کنیم و در علوم اعتباری می­گوییم از بنا عقلا استفاده می­کنیم، فرقش چی میشه؟ وقتی می‌گوییم عقلا یعنی ان­هایی که در بحث تکالیف؛ بایدها و نبایدها ورود می­یابد. اما عقل که همون عقل نظری است کاری به تکلیف ندارد، بلکه دنبال چه چیزی هست و چه چیزی نیست، هست. مثلاً در علوم تجربی و در علوم عقلی که شما از قوه ادراکتان استفاده می‌کنید، اینها برای شما تکلیف معین نمی‌کنند. علم حقوق است که تکلیف معین می‌کند. البته همیشه عقل عملی وابسته به آن عقل نظری است؛ اول باید هست و نیست­ها را بفهمید سپس در رابطه با انها متوجه بایدها و نبایدها می­شوید.

آن موقعی که دکتر سروش هنوز منحرف نشده بود برای تفکیک این دو مورد از یکدیگر از علامه طباطبایی خیلی تقدیر می­کرد و می­گفت؛ در میان دانشمندان شیعه اولین دانشمندی که این دو حوزه را از هم جدا کرده است؛ علامه طباطبایی است. ایشان در انجا از دو واژه استفاده می­کند که بد نیست. به آن قسمت‌هایی که عقلی است دانش می‌گوید و به این قسمت‌هایی که اعتباری است ارزش می‌گوید. اما ما گفتیم عقل نظری و عقل عملی اما ایشان دانش و ارزش می‌گوید و یک کتابی به همین اسم دارد و در انجا هم بحثش راجب همین موضوع است. البته آن بحث را از کتاب اصول فلسفه علامه گرفته است. البته از آن می‌خواهد یک نتایج نادرستی بگیرد که به انها کار نداریم اما اصل مسئله­اش درست است.

پس پاسخ سوال دوم هم روشن شد که در علوم اعتباری باید از چه مسیری حرکت کرد؟ باید از مسیر عقلا حرکت کرد ولی این مسیر عقلا و قراردادهای اجتماعی و قراردادهای عقلایی، چون بحث ما و فقه ما و اصول فقه ما منتسب به دین و منتسب به وحی است باید ببینیم که معتبر اصلی که شارع مقدس است باید دید شارع با این قراردادهای عقلایی چه مقداری تعامل دارد.

مرحله سوم: ثمرات تمایز حقایق و اعتباریات

اکنون می‌خواهم برای شما ثمرات این بحث را بیان کنیم که اگر این حقایق از اعتباریات جدا شد، چه ثمراتی در اصول دارد؟

در علم اصول یکی از ادله اربعه عقل است. در حالی که باتوجه به مطالب گذشته این باید به عقلا تبدیل بشود. لذا در ادله اربعه باید عقل کنار بذاریم. پس بنابراین اگر این مبنا را پذیرفتیم اولین کاری که می‌کنیم باید در ادله اربعه تجدید نظر کنیم و اگر نپذیرفتیم که هیچ.

دومین تحولی که در علم اصول اتفاق می­افتد، باید تمام استدلال‌های فلسفی از علم اصول خارج بشود مثل اجتماع ضدین محال است یا اجتماع نقیضین محال است یا علت و معلول یا اصالت و وجود یا اصالت ماهیت یا مثل قاعده الواحد که سه جا در کفایه ذکر می­شود و از آن مطلب نتیجه گرفته می­شود؛ اول در موضوع علم اصول، دوم در بحث صحیح و اعم و سوم در بحث اجتماع امر و نهی که ایشان از قاعده الواحد قاعده فلسفی استفاده کرده است. در حالی که فلسفه با چه باید حل بشود؟ باید با عقل نظری، برهان و استدلال اثبات یا نفی بشود. لکن علم اصول، علم اعتباری است که باید با عقل عملی حل و فصل بشود. لذا باید تمام استدلال‌های فلسفی به طور کامل از علم اصول حذف شود و این همان سخن شهید مطهری است. پس باید به جای استدلال‌های عقلی همه باید از استدلال‌های عقلایی استفاده بشود. در کتاب حلقات شهید صدر نیز همچنین است و کتاب اصولی ایشان اشبه به کتاب فلسفی تا کتاب اصولی است. ببینید چه استدلال‌های عقلی میاورند. مثلاً فرض کنید احکام خمسه با هم تضاد دارند. تضاد یک واژه فلسفی است و مربوطه به حقائق است و ربطی به اعتباریات ندارد سپس می­گویند اجتماع نقیضین استحاله دارد. ما اصلاً در اعتباریات چیزی به نام استحاله ندارد بلکه عقلا بحث مصلحت و لغویت را مطرح می­کنند. اگر چیزی مصلحت ندارد نباید در اعتبار وارد شود و اگر مصلحت دارد، جعلش و قراردادش مفید است. پس تمام استدلال‌های فلسفی باید از علم اصول بیرون برود و به جای­ آن استدلال عقلایی بیاید که بحث مصلحت در برابرش بحث لغویت است. آیا این کاری که ما می‌خواهیم بکنیم مصلحت دارد یا ندارد؟ اگر دارد چقدر دارد؟ اگر ندارد لغو است و چنین قرار دادی فایده­ای ندارد مثلاً اگر ما می‌خواهیم ظن را بررسی کنیم مثلاً ظن حجت است یا نه؟ آیا فایده دارد یا فایده ندارد؟ اینجا عقلا قائل به تفصیل هستند این ظن اگر منجر به اطمینان باشد، فایده دارد و اگر منجر به اطمینان نباشد، فایده‌ای ندارد بلکه ضرر دارد و حجیت برای او لغو است. پس بحث لغویت و بحث مصلحت مطرح می­شود. لذا هر گذاره اصولی که می‌خواهیم بحث کنیم باید در مصلحت و مفسده آن بحث کنیم. مثلاً شما بینید در مجلس می‌خواهند قانون وضع کنند بحث می­کنند آیا این قانون گرهی را از زندگی مردم باز می‌کند یا گرهی باز نمی­کند؟ البته در بحث مصلحت که مطرح می­شود، بحث اهم و مهم نیز مطرح می­شود.

شارع مقدس هم دقیقاً از همین فضا وارد می‌شود لذا گفته می­شود احکام تابع مصلحت و مفسد واقعیه است. بنابراین در علم اصول باید استدلال‌های عقلانی همه حذف بشود بلکه باید بگوییم ایا این فایده دارد یا فایده ندارد؟

اگر این مبنا در اصول جاری بشود علم اصول یک علم عرفی می­شود و از آن حالت فلسفی که الان دارد بیرون می­اید و برای همه ملموس می‌شود و با وجدان خودشان درک می‌کنند. در زمان حاضر علم اصول ما بسیار پیچیدگی دارد، چون به سمت فضای فلسفی رفته است. اما قدما ما بیشتر اصولشون عرفی بوده است. رفته رفته که به عصر حاضر نزدیک می­شویم می‌بینیم که اصول ما به طرف عقلی شدن است و از عقلایی و عرفی بودن جدا شده است. مثلاً فصول پس از آن رسائل و اوج آن در کفایه بحث عقلی مشاهده می­شود. که از آن بالاتر محقق عراقی و محقق اصفحانی و بعد آن شهید صدر که بحث­های عقلی فنی مطرح می­شود که ماهیت اعتباری ندارد. لذا نظرات و کتب این علما، در بین جامعه علمی مقبول و مورد پذیرش واقع نمی­شود. اما مرحوم ناینی خیلی اصولش عرفی‌تر از بقیه هست یا مرحوم خویی و امام خمینی هم تقریباً همینطور هست و با اون ماهیت عرفی و اعتباری هماهنگ است. البته عرفی مراد عرف کوچه بازاری نیست بلکه مراد عرف عقلایی با حساب و کتاب است. مثلاً در حجیت خبر واحد مرحوم آخوند می‌فرماید قوی­ترین دلیل حجیت خبر واحد، سیره عقلا است. بقیه مسائل را هم باید همینگونه حل کنیم. یا بحث اجتماع امر و نهی یا امر به شی مقتضی نهی از ضد یا نهی مستلزم فساد یا مقدمه­ی واجب، چنان این مسائل از ماهیت خود دور شدند که یک مسئله ساده عرفی تبدیل به یک مسئله سخت و پیچده عقلی شده است که برخی از بزرگان مثل مرحومه آیت الله العظمی بروجردی می‌فرمودند اصول ما متورم شده و چاق نشده است. چاقی نشانه رشد است اما تورم نشانه مریضی است.

در کتاب حلقات با اینکه ایشان دیدگاه‌های ارزشمندی دارند ولی روش ایشان در بعضی از موارد بحث پیچیده عقلایی اوردند. هر چند در خیلی از موارد خیلی زیبا عقلایی بحث کردند. مثلاً در جمع بین حکم ظاهری و واقعی یا نظریه تزاحم ملاکی که شهید صدر بیان می‌کنند واقعاً یک نظریه ارزشمندی هست یعنی عقلایی کامل است. چطور می‌شود که شارع حکم ظاهری را در برابر حکم واقعی جعل می‌کنند. یا مثلاً در حقیقت وضع که قرن اکید مطرح می­کنند. اما با این وجود در برخی موارد خیلی پیچیده و عقلی بحث نمودند.


[1]. دسوقى، محمد، حاشية الدسوقي على مختصر المعاني، ج‏3، ص232.

[2]. تهانوی، محمد اعلی بن علی، موسوعة کشاف إصطلاحات الفنون و العلوم، ج2، ص1593؛ صدر الدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة في الأسفار العقلیة الأربعة، ج1، ص333-332؛ طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج2، ص80.

[3]. سبزواری، هادی بن مهدی، شرح المنظومة (تعلیقات حسن زاده)، ج2، ص166.

[4]. طباطبایی، محمد حسین، نهایة الحکمة(تعلیقات ایت الله فیاضی)، ج1، ص41

[5]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج10، ص87.

[6]. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج1، ص179-178.

[7]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج9، ص287.

[8]. ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، الغيبة للنعماني‏، ص233.

همچنین بخوانید...