مقدمه
جمعیت اهل سنت در جهان معاصر، یک میلیارد و هشتصد میلیون از جمعیت کل مسلمانان در جهان معاصر است. و از این جمعیت، حدود چهارصد میلیون شیعه هستند. در کشور افغانستان[1] بر اساس آمار اکثریت اهل سنت هستند و هشتاد درصد اهل سنت و بیست درصد پیروان تشیع هستند.
موضوع این نشست، بحث درباره فرصت انگاری یا تهدید انگاری جریانهای معاصر اهل سنت با تأکید بر طالبان[2] میباشد. منظور از جریان شناسی در این بحث، رصد متغیرهای یک جریان است و فرقی ندارد آن متغیر، شخصیتها باشند، وقایع تاریخی باشند، مبانی اعتقادی باشند و سایر مباحث مختلفی که وجود دارد.
جریان یعنی یک گروهی به آن شاکله اصلیاش نرسیده است و تبدیل به یک سازمانی که دارای یک شاکله اصلی فکری و اعتقادی باشد، نشده است. و فرقش با مذهب و فرقه در همین مطلب است. آن چیزی که باعث شده است، یک جریان شکل بگیرد، به خاطر یک تغییر است. به عنوان مثال، شیعه و سنی در جهان اسلام بر اساس یک تغییر[3] به وجود آمد. آن تغییر باعث شد که در جریان سقیفه شیعه و اهل سنت به وجود بیاید.
حقیقت جریان شناسی
عوامل موثر در جریان شناسی
اتفاقاتی که باعث میشود یک جریان شکل بگیرد، ممکن است، یک شخصیت در آن دخالت داشته باشد. به عنوان مثال، در وهابیت، شخص محمد بن عبدالوهاب موضوعیت دارد یعنی اگر این شخص نبود جریانی به اسم وهابیت، شکل نمیگرفت. پس شخص در جریان شناسی مهم است و باید مورد بررسی قرار بگیرد.
یک جریان شناسی دقیق، اینطور نیست که یک سیر تاریخی مورد بررسی قرار بگیرد که فیالمثل در چه تاریخی به وجود آمدند، چند دوره داشتند و مانند این موارد بلکه به عنوان مثال برای یک جریان شناسی دقیق از وهابیت، باید خود شخصیت محمد بن عبدالوهاب مورد ارزیابی قرار بگیرد که چه فردی بوده، آیا شخصیت روحی او در تفکراتش تأثیر گذاشته است، آیا اجتماع آن زمان در تفکرات او تأثیرگذار بوده است، آیا پیمان او با آل سعود از روی دغدغه دینی بوده یا خیر و از همین قبیل مسائل که در یک جریان شناسی دقیق مورد ارزیابی قرار میگیرد. که با این رویکرد مشخص میشود که محمد بن عبدالوهاب در واقع موحد نیست و از دین به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت، ابرازی برای نشان دادن خود و وسیلهای برای رسیدن به منافع دنیوی استفاده کرده است.
پس در جریان شناسی، شناخت روش صحیح بررسی یک جریان کمک به سزایی که در تحلیل آن جریان میکند. و این نوع جریان شناسی به ما کمک میکند تا یک قدم بالاتر رفته و به مرحله آیندهپژوهی برسیم. آن خلأهایی که در جهان اسلام و جمهوری اسلامی وجود دارد، ناشی از آیندهپژوهی است. زیرا امروزه تمام کتابهای جریان شناسی که آن ها را رفرنس و منبع دست اول قرار میدهیم، از کتابهای غربی و مستشرقین است.
غربی ها بر اساس همین رویکرد، جهان اسلام را مدیریت میکنند. بر اساس اساس داعش را به وجود میآورند، القاعده را به وجود میآورند. و این ناشی از یک جریان شناسی دقیق و به تبع آن آیندهپژوهی آن ها است. درحالیکه ما در این مسأله عقب هستیم و جریان شناسی را، در حد یک شناخت اجمالی مورد بررسی قرار میدهیم و هنوز به مرحله آیندهپژوهی نرسیدهایم.
بعد از گام آیندهپژوهی، گام سوم میباشد که از گام قبلی مهمتر است و در حقیقت غرب بر اساس آن، جریانهای جهان اسلام را مدیریت میکند.
گام سوم، بحث مدیریت جریانها است. وقتی به مرحله آیندهپژوهی برسیم، میتوانیم بر اساس آن جریانها را مدیریت کنیم. این بحث تهدید و فرصت در حقیقت، از مباحث مرحله آیندهپژوهی است. یعنی در صورتی می توان از فرصت یا تهدید بودن یک جریان صحبت کرد که از مرحله شناخت عبور کرده و بر مرحله آیندهپژوهی برسیم. وبر این اساس ارزیابی کنیم که آیا به عنوان مثال طالبان یا داعش فرصت یا تهدید هستند. و این لوازم راهبردی دارد. و بر اساس این فرصت یابی یا تهدید شناختی، در حقیقت راهبردهای یک گروه یا جامعه یا حتی یک سازمان ریخته میشود[4].
پس بنابراین بحث تهدید یا فرصت به بحث آیندهپژوهی بر میگردد. و بر اساس شناختی که از تهدید یا فرصت بودن یک جریان پیدا میکنیم، راهبرد تعیین و سیاستگذاری انجام میدهیم. خصوصاً اگر یک جریانی تهدید باشد، بسیار مهم است.
نگاه رایج غرب به اسلام
ویلیام تی کاوانا کتابی دارد به اسم اسطوره خشونت مذهبی. این کتاب راجع به این میباشد که آیا دین تهدید است یا این که فرصت میباشد؟. خود دین را بررسی میکند تا ارزیابی کند اسلام فرصت است یا تهدید میباشد.
نگاه رایج غرب این میباشد که اسلام تهدید است، خشونت طلب است و تروریست تربیت میکند و در حقیقت ذات دین را تهدید میدانند. آن ها دین اسلام را خصوصاً از زمان واقعهی یازده سپتامبر که القاعده[5] برجهای دوقلو را هدف قرار دادند یا مسأله ی داعش که به اسم دین خونریزی میکند و به اعضایش دستور میدهد که مانند گرگ عمل کنند و تا جایی که توان دارند و میتوانند از کفار بکشند. حتی بعد از فروپاشی حکومتشان میگویند، در هر کجا که بودید، کفار را بکشید. این استراتژی، سیاست و راهبردهای داعش ضربه بدی به جهان اسلام زد و اسلام را به دنیا به عنوان یک تهدید معرفی کرد. درحالیکه به اعتراف خودشان داعش توسط آنان به وجود آمده بود اما از این قبیل مسائل و از طرفی با تحریف بعضی از مسائل دین مانند مسأله جهاد، دین را تهدید و خشونت آمیز معرفی میکنند. نسبت به مسیحیت هم از زمان جنگهای صلیبی، اینطور ادعا کردند که دین و دینداری باعث می ی شود که خونریزی شود. یا به عنوان نمونه مارکس دین را افیون تودهها معرفی میکند و آن را وسیله برای تحقیر انسانها میداند.
در حقیقت غربی ها حقیقت دین را انکار میکنند و دین را وارونه جلوه میدهند و دین اسلام که در واقع ضامن سعادت در دنیا و آخرت است را، خشونت آمیز و تهدید میدانند. در این راه همانطور که گفته شد از حربهای مختلف استفاده میکنند. و در حقیقت ما باید از این فرصت استفاده کرد و به جهانیان اثبات کنیم که این دین یهود است که تهدید میباشد و حقیقت اسلام را روشن کنیم.
پس بنابراین تهدید یا فرصت بودن خیلی مهم است. و میتواند لوازم مهمی را در پی داشته باشد که استراتژی و راهبرد یک جریان و گروه را تغییر دهد.
بررسی فرصت انگاری یا تهدید انگاری طالبان
پیشینه طالبان
طالبان حدود دو سال است که حکومت تشکیل داده اند و تاثیرشان بر شرق کشور ایران مشهود است. این تأثیر خصوصاً در مواضعی که علمای اهل سنت بعد از تشکیل حکومت توسط این جریان، نسبت به جمهوری دارند و و نوع رویکردی که اتفاق افتاده است. مانند مهاجرت افغانستانیها و نوع مطالبه گریها، واضح است.
طالبان در حقیقت یک گروه، از یک جریانی به اسم دیوبند است. در حقیقت جریان دیوبندی یکی از مهمترین، جریانهای جهان اسلام میباشد که مغفول واقع شده است. و آن مقداری که به جریانهای دیگر توجه شده به این جریان توجه نشده است. مثلاً نسبت به القاعده، نسبت به اخوان، نسبت به ابن تیمیه و وهابیت، کتابهای زیادی نوشته شده است اما نبست به جریان دیوبندی کتابهای کمی نگارش شده و حتی مستشرقین هم نسبت به دیوبندی مثل سایر جریانها کار نکردهاند.
محمد طیب یکی از علمای بزرگ جریان دیوبند است. او کتابی به اسم المهند علی المفند دارد. که در آن کتاب دیوبند را کسی معرفی میکند که بر اساس پنج مشیخه از مشایخ دیوبند حرکت کند. آن پنج مشیخه و بزرگ دیوبند، آقا سرهند(شیخ احمد سرهند)، شیخ ولی الله دهلوی، محمد یعقوب، محمد قاسم نانوتوی، شهید اسماعیل و احمد بریلوی معرفی میکند. لذا بررسی این پنج مشیخه در شناخت و تحلیل طالبان به ما کمک میکند چون طالبان یک گروهی که منتسب به دیوبند است.
برای این که بفهمیم فرصت هستند یا تهدید هستند، نیازمند به بررسی سه چیز داریم. یکی این که مبانی فکری، اندیشههای فکری و نظری طالبان را به دست بیاوریم. دوم این که رویکرد عملی و استراتژی آن ها را ارزیابی کنیم و سوم هم این که راهبردمان را در قبال آن ها مشخص کنیم.
این سه مسأله باید مورد بررسی قرار بگیرد تا به یک جمعبندی دقیق برسیم.
مسأله اول برای تحلیل طالبان، بررسی مبانی فکری و اندیشههای نظری طالبان است. که برای شناخت آن همانطور که قبلاً گفته شد، باید از اندیشههای دیوبند مطلع شویم.
جریان دیوبند در زمان سرهندی از طرفی درگیر با حکومت مغول است(یعنی حکومت گورکانیان) و پادشاه حکومت گورکانیان، اکبر شاه بوده است. اکبر شاه کسی بود که مشاورانش، از علمای شیعه بودند و خودش هم مسلمان شده بود. این در حالی بود که هندوستان، یک کشوری دارای تمدنها و ادیان مختلف بود[6] و مشهور به کشور هفتاد دین بود است. در هندوستان ادیان مختلفی وجود داشت که معروفترین آن ها هندوئیسم و بوداییسم بودند. اکبر شاه مسلمان بود و به عنوان پادشاه هند میخواست این کشور را مدیریت کند. او برای مدیریت هندوستان، کاری انجام داد که معروف به دین الهی شد. او قائل شد که تمام دینها به یک سمت حرکت میکنند ولی راههای آن ها ها مختلف است. او برای این که بتواند حکومتداری کند تصمیم گرفت همه ادیان را به هم نزدیک بکند و به عبارتی یک دین جدیدیا به عبارت دقیقتر یک راهبرد جدید بسازد.
یکی از کارهای مهم توسط اکبرشاه در این راستا، این بود که هر روز پنجشنبه ها،دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف را در کلاس یک مدرسه جمع می کرد. در آن از همه ادیان از جمله، مسیحی ها،مسلمانان،هندوها و سایر ادیان بودند. در آن جا بحثهای علمی انجام میشد که حق چیست. و مشاوران اکبر شاه در آن جا نقاط مشترک ادیان را میگفتند تا بتوانند دینی که متشکل از همه ادیان باشد را شکل دهند.
اکبر شاه با آن که مسلمان بود به معابد هندوها هم میرفت. او ازدواج هندوها با مسلمانان را درست میدانست. و احکامی از همین قبیل جاری میکرد تا مسلمانان را به هندوها نزدیک کند. در نتیجهی همین اقدامات دین جدیدی به اسم سیکا به وجود آمد. این سیاستهای اکبر شاه باعث شده بود که حکومت گورکانیان به اوج خودش برسد. زیرا او هم از حمایت هندوها و هم از حمایت مسلمانان برخوردار بود. در زمان جهانگیر شاه هم همین سیاست ادامه پیدا کرد و هم چنان حکومت آن ها ها در اوج بود.
این سیاست ادامه داشت تا حکومت به دست اورنگ زیب رسید. او مخالف سیاستهای اکبر شاه و متأثّر از افکار سرهندی بود. لذا به شدت ضد هندوها بود، دستور تخریب معابد هندوها را داد، ازدواج مسلمانان با هندوها را حرام میدانست و به هندوها سخت میگرفت. از آن جا بود که افول حکومت گورکانیان اتفاق افتاد و سرانجام حکومت آن ها از بین رفت. نقش سرهندی در زمان اکبر شاه، همین بود که با سیاستهای اکبر شاه مخالفت کند. و اقدامات و سیاستهایی انجام داد که همان سیاستها در طالبان نیز وجود دارد.
سرهندی، از یک طرف با حکومت اکبر شاه و از طرف دیگر با ادیان مختلف و در کنار آن با شیعه، مواجه بود و مبارزه میکرد.
در کنار این سه، با عرفان ابن عربی هم روبهرو بود درحالیکه دیوبندی ها، نقشبندیه بودند.
عرفان نقشبندیه، بعد از تصوف چشتیه و سهروردی وارد هندوستان شد و تصوف چشتیه و سهروردی رواج بیشتری داشت. اما بعد از این که سرهندی آمد، نقشبندیه بیشتر رواج پیدا کرد. آن رواج، به خاطر این بود که نقشبندی قائل به صلح نیست. برخلاف تمام گروههای تصوف دیگر که قائل به صلح هستند و میگویند هرکس به دین خودش عمل کند و به کسی کاری نداشته باشد. ولی نقشبندی، قائل بود که انسانها در قبال بقیه مسئول هستند و باید با ظلم مبارزه کرد و جلوی آن را گرفت. وهمین مسلک، طریقت دیوبندی ها بود.
سرهندی برای این که با هندوها و عرفان ابن عربی مقابله کند از این راه استفاده کرد. زیرا تصوف قائل به صلح بود و از طرفی شباهت بعضی از کارهای تصوف به هندوها و مرتاضان سبب شده بود که هندوها به آن ها گرایش پیدا کنند. به عنوان مثال وحدت وجود ابن عربی، خیلی شباهت به وحدت حلول هندی ها داشت و این باعث گرایش هندوها به مکتب ابن عربی شده بود. درحالیکه سرهندی، وحدت وجود ابن عربی را درست نمیدانست و قائل به وحدت شهود شد. و در نتیجه یکی از کارهای فرهنگی، سرهندی همین مسلک و رویکرد بود.
یکی دیگر از اقدامات سرهندی مقابله با شیعه بود. در سال هزار و نود و شش(قرن ده)، عبداللهخان ازبک به خراسان حمله میکند و خیلی از شیعیان مشهد را میکشد. این عمل، باعث میشود که علمای مشهد به ماوراءالنهر نامه بزنند و از این حمله و کشتار مسلمانان اعتراض کنند. عبدالله ازبک نامه میزند به علمای ماوراءالنهر که شیعیان را تکفیر کنند تا بهانه برای کشتارش داشته باشد. علمای ماوراءالنهر نیز، رسالهای را تنظیم میکنند و در آن علمای شیعه را کافر میدانند. در مقابل این اقدام، جناب رستم داری که از علمای شیعه بود، رسالهای در رد علمای ماوراءالنهر مینویسد. و در آن بر اساس مبانی اهل سنت، اثبات میکند که شیعیان مسلمان هستند. این رساله در منطقه هندوستان و افغانستان و ازبکستان خیلی صدا میکند و شیوع پیدا میکند. سرهندی در برابر این اقدام جناب رستم داری، رسالهای به اسم رسالهی رد مینویسد. که اولین رساله در دیوبند بر ضد شیعه میشود.
سه ویژگی مهم دیوبندی
دیوبندیه سه ویژگی دارند. یکی از آن سه ویژگی با توضیحاتی که گفته شد، طریقت آن ها میباشد که نقشنبدیه بودند.
یکی دیگر از ویژگیهای دیوبندی، شریعت آن ها است. آن ها اولاً قائل هستند که طریقت و کارهای صوفیانه که انجام میدهند باید بر اساس شریعت باشد و شریعت با آن مخالفت نکند. و ثانیا در فقه[7]، پیرو ابوحنیفه هستند. ابوحنیفه مشهور عقل گرایی[8] است. و در فقه او، بر خلاف فقه مالکی و حنبلی، شورش بر علیه حاکم ظالم مشکلی ندارد.
سومین ویژگی که از مهمترین ویژگیهای دیوبندی است، بحث سیاست میباشد. جریان دیوبند، یک جریان سیاسی اعتقادی است. بعد از این که حکومت گورکانیان، ضعیف شد، کمپانی هند شرقی در هندوستان نفوذ کرد. در تاریخ، هند به طلای ادویهی دنیا معروف بوده است. قبل انگلستان، اتریش و هلند[9] در هندوستان بودند. آن ها بار ادویه تجارت میکردند و از آن جا به حجاز و سپس به اروپا منتقل میکردند. کشور انگلیس به خاطر گرانی ادویه، خودش برای تجارت ادویه وارد هندوستان شد و بعد از مدتی با کمک کمپانی هند شرقی، هلند و اتریش را کنار گذاشته و هند را به استعمار[10] خود در میآورد. بعد از استعمار هند توسط انگلیس، علمای هند با آنان مقابله کردند. مقابلهی مسلمانان انگلیسیها و هندوها، از اتفاقات مهم در آن زمان بود. افرادی مانند تیپو سلطان که شیعه بود، شهید اسماعیل و احمد شهید[11]، با انگلیسیها درگیر میشدند و در این مسیر شهید شدند. از طرفی چون حاکمان گورکانیان، خودشان مسلمان بودند و طرفدار مسلمانان بودند، هندوها با انگلیسها هم پیمان شدند. و این سبب شد تا مسلمانان تضعیف شوند و هندوها به قدرت برسند. انگلیسیها علاوه بر جنایت و غارت، سعی داشتند تا فرهنگ غرب را به مسلمانان تحمیل کنند. وهمین امر، سبب شد تا علمای اهل سنت برای حفظ دین، مدرسهای به اسم دیوبند تأسیس و در آن شاگرد پروری کنند.
پس نوع مبارزه علمای دیوبند، در ابتدا مبارزه با انگلیسیها و هندوها بود. که شیعه هم به آن کمک میکرد. در این زمان، یک نظریهای[12] مطرح شد که هندوستان به دو قسمت، تقسیم شود. و هندوها از مسلمانان، جدا شوند تا در بین آن ها درگیری رخ ندهد. بعد آن توسط محمد علی نجاح[13] کشور پاکستان شکل میگیرد. پاکستان که شکل میگیرد، علمای دیوبند دو دسته میشود. عدهای همان طور که گفته شد، به خاطر پیمان هندوها با انگلیسیها و ترس از کشته شدن، پاکستان را شکل دادند. اما عدهای دیگر، در هندوستان باقی ماندند و جمعیت علمای هند را تشکیل دادند. دلیل آنهابرای ماندن در هندوستان، از طرفی جلوگیری از افتادت بخش اعظم، هندوستان به هندوها و از طرفی نفوذ در بین هندوها و مسلمان کردن آن ها بود.
علمای دیوبند که وارد پاکستان شدند، جمعیت علمای پاکستان توسط احمد بشیر عثمانی به وجود آمد[14]. آن ها به دو شاخه تقسیم شدند. شاخهای به رهبری سمیع الحق و شاخهای به رهبری فضل الرحمان بود. شاخهی فضل الرحمان، بیشتر در امور سیاسی نفوذ و قصد تشکیل حکومت اسلامی داشتند. اما شاخهی سمیع الحق، با مردم ارتباط داشتند و قصدشان رواج تفکر دیوبندی در بین مردم بود.
طالبان متأثّر از گروه سمیع الحق، هستند. بعد از این که پاکستان از هندوستان جدا شد و انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. و از طرفی استعمار انگلیس تمام شد، دغدغه علمای دیوبند از درگیری با انگلیس و هندوها، به سمت شیعه تغییر مسیر داد.
تهدید یا فرصت بودن طالبان
جریان طالبان به یکی از اتفاقات مهم جهان اسلام در سال هزار و نهصد و هفتاد و نه بر میگردد. در آن سال، شوروی کمونیست به افغانستان حمله میکند و به همین خاطر تمام علمای اسلام حکم جهاد صادر میکنند. بر اساس این حکم جهاد، مسلمانان از همه جا مانند عربستان، شمال آفریقا، تونس و سایر نقاط وارد افغانستان میشوند. این جنگ، ده سال جنگ طول میکشد(یعنی تا سال هزار و نهصد و هشتاد و نه).
گروههایی که وارد افغانستان شدند، در ابتدا به افغان العرب معروف بودند که بعد از آن به القاعده شهرت یافتند. زمانی که جنگ تمام شده بود و القاعده شکل گرفته بود، گروههای مختلفی در افغانستان وجود داشت و به نوعی هرجومرج شده بود. یکی از کسانی که در جنگ افغانستان بهعنوان مجاهد وجود داشت، ملاعمر بود. هنگامیکه عدهای از مردم، اعلام کردند که دختران آن ها توسط ارتش گرفته شدهاند، ملاعمر با تعدادی از طلبهها[15] مسلح میشوند و به یکی از پاسگاههای ارتش حمله میکنند و موفق به تسخیر آن مکان میشوند[16]. وقتی مردم این عملکرد آن ها را میبینند، به سمت آن ها روی میآورند. و جریان طالبان[17]، درواقع از این حرکت شروع میشود. حمله به پاسگاهها توسط آن ها ادامه پیدامیکند تا این که موفق میشوند کل افغانستان را بگیرند. آن ها در ابتدا قصد تشکیل حکومت نداشتند و تنها قصدشان این بود که قانون اسلام را در منطقهی خودشان اجراکنند. اما اتفاقاتی افتد که منجر به تشکیل حکومت یا همان عمارت اسلامی توسط آن ها شد.
در عمارت اسلامی طالبان دو اتفاق مهم رخداد. یکی از آن اتفاقات، جنایات آن ها در رابطه با شیعیان هزاره بود. در جریان هزارهها، ازبکها توسط ژنرال دوستم، با طالبان پیمان بستند که هزارهها را بدون جنگ و خونریزی تحویل به طالبان بدهند. طالبان که داخل هزارهها شدند، با توطئهی ژنرال عبدالملک حدود دو هزار نفر از طالبان را آن هم به طرز وجیعی کشتند. ازبکها این خیانت را به عهده شیعیان هزاره انداختند. ملاعمر زمانی که از این اتفاق با خبر شد، به شدت ناراحت و این خبر را به استادش سمیع الحق رساند. سمیع الحق دستور داد تا همه حوزههای دیوبندی تعطیل و به مبارزه با هزارهها بروند و در نتیجه جنایتی از خود را در آن جا بهجای گذاشتند.
اقدام مهمی دیگر که در آن زمان رخداد، بیعت بنلادن با ملاعمر بود. و وقتی آمریکا از ملاعمر درخواست کرد تا بنلادن را به او تحویل بدهند، او از این کار ابا کرد و تهدید آمریکا را جدی نگرفت. بعد آن آمریکا به آن ها حمله کرد و در نتیجه حکومت طالبان از بین رفت.
با حمله آمریکا، طالبان از بین رفت. مدتها گذشت تا طالبانی که امروزه در افغانستان هستند به وجود بیایند.
طالبانی که امروزه در افغانستان حکومت دارند، از لحاظ طریقت، نقشبندی با همان فضایی که گفته شد، در شریعت هم همان دیوبندی، در فقه هم حنبلی و در اعتقاد ماتریدی اشعری هستند. اما با توجه به هزینههایی که وهابیت در افغانستان و پاکستان کرده است، آن ها دیوبندی یکدست دست نیستند و برخی در فکر و عمل، در حقیقت سلفی و وهابی هستند هرچند خود را دیوبندی میدانند.
در رویکرد سیاسی هم دچار یک پارادکس هستند. زیرا از طرفی جامعه بینالمللی آن ها را به رسمیت نمیشناسد و از طرف دیگر میخواهند بر اساس کتاب و سنت خود عمل کنند[18].
طالبان از لحاظ قومیت پشتون هستند. این فرهنگ چند مشخصه از جمله، قدرت، سلطهگری و مانند آن دارد. که گاهی فرهنگ، جای شریعت آن ها را میگیرد. به عنوان نمونه در فرهنگ پشتون یک نظامی به اسم اندی والی وجود دارد. و میگویند تا زمانی که فامیل و خویشاوند وجود دارد نباید از دیگران در مناصب استفاده کرد[19].
در مقام عمل و در رفتار، از زمانی که طالبان حکومت را در دست گرفته، امنیت برای شیعیان بیشتر شده است. به گونهای که علمای وهابی به حکومت طالبان نسبت به این مسأله ایراد میگیرند.
نتیجه گیری
بنابراین اگر ما با طالبان به عنوان یک گروه افراطی و وهابی، مقابله کنیم آن ها نیز با ما تقابل خواهند کرد و تهدید خواهند بود. اما اگر یک نوع مدیریت هوشمندانه و به عنوان برادر مسلمان با آن ها رفتار کنیم، در این صورت آنان برای ما یک فرصت خواهند بود.
[1] چون محور بحث طالبان هستند.
[2] به خاطر اینه که موضوع خیلی گسترده است وبه خاطر همین گشتردگی به اهم مباحث پرداخته می شود.
[3] جانشینی پیامیر.
[4] همان طور که داعش،شیعه را تهدید می دانست و براساس آن رویکرد در عراق و سوریه عمل کرد.
[5] پشت پرده این مسئله در کتاب القاعده و خواهرانش آقای عبدالوار اصفون.
[6] همانطور که هم اکنون نیز چنین است.
[7] در عقاید هم ماتریدی اشعری هستند.
[8] عدنان فلاحی کتابی نوشته به نام ابو حنیفه متخیل و در آن اثبات می کند ابو حنیفه حدیث گرا بوده است و تنها روش او متفاوت بوده است.
[9] چون کشتی داشتند لذا استعمار از جانب آنان و انگلیس بیشتر بود.
[10] درسال هزار ونهصد وپنجاه وهفت،هند به طور کامل به استعمار انگلیس در می
[11] هر دو، از نوادگان ولی الله دهلوی هستند.
[12] اختلافی است. بعضی می گویند توسط اقبال لاهوری و بعضی می گویند توسط دوست او.
[13] شیعه سکولار بود.
[14] در سال هزار نهصد وچهل وپنج.
[15] حدود سی نفر.
[16] این حرکت،به حرکت طالبان مشهور شد.
[17] جمع طلبه ها.
[18] به عنوان نمونه ذبیح الله مجاهد می گوید که طالبان قانون اساسی ندارند و قانون اساسی آن ها کتاب وسنت است.
[19] رویکرد طالبان در حکومت فعلی، دقیقا همین رویکرد است.