00:00
00:00
  • عنوان جلسه: ‌نشست علمی «بررسی ادله موافقان و مخالفان ضرورت علّی و معلولی» 00:00
توسط: حجت الاسلام یاسر حسین پور و حجت الاسلام محمد مهدی کمالی

مقدمه

بسم‌الله الرحمن الرحیم و صلی الله علّی محمد و آله طاهرین

 ضمن عرض سلام و ادب و احترام و خیر مقدم محضر اساتید بزرگوار و أعزة حاضر در جلسه و عزیزانی که از فضای مجازی ما را دنبال می‌کنند و همچنین فرارسیدن ایام دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک عرض می‌کنیم. خدمت أعزة هستیم با برگزاری میزگرد تخصصی با عنوان بررسی أدلۀ موافقان و مخالفین ضرورت علّی و معلولی، خب همان‌طور که مستحضر هستید بحث قانون علّیت یکی از قوانین خیلی مهم است که زیربنای مباحث فلسفی و علوم طبیعی است و خب یکی از فروع قوانین علّیت بحث ضرورت علّی یا جبر فلسفی است، ضرورت علّی دو تا تفسیر دارد:

1. یک تفسیر ببرند روی علت یعنی با وجود معلول علت تامة باید وجود داشته باشد که این منظور ما نیست؛ یعنی ضرورت علّی که بخورد به معلول منظور نیست. این بدیهی است و خدشه‌ای به آن وارد نمی‌شود.

2. ولی آن ضرورت علّی که بحث خود معلول باشد؛ یعنی با وجود علت تامة آیا وجود معلول ضروری است یا نه؟ این محل بحث است که خب چالش وجود دارد، یکی از چالش‌های آن بحث اختیار انسان است یعنی با وجود علت، اگر علت تامة باشد خب ما بگوییم معلول ضروری و قطعی است خب این‎جا اختیار انسان ممکن است خدشه‌دار شود و شبهاتی در این‎جا وجود دارد؛ در مورد محل بحث ما همان‌طور که مستحضر هستید اقوالی وجود دارد که هم در فلسفه اسلامی و هم  در فلسفه غرب مطرح شده که می‌شود گفت سه قول است:

1. قول مشهور را که عزیزان مستحضر هستند که در بدایة الحکمة و نهایة الحکمة به آن پرداخته شده که قول مشهور حکما است که می‌فرمایند ضرورت علّی هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد «الوجوب الاختیار لا ینافی الاختیار».

2. قول دومی که در این‎جا مطرح می‍باشد، قول متکلمان است که مشهور اشاعره قائل به اولویت هستند؛ یعنی ضرورت علّی را انکار می‌کند.

3. قول دیگری هم وجود دارد که قائل به ‌تفصیل است که ضرورت علّی را در فاعل به اختیار و فاعل موجَب این‎جا تفصیل می‌دهد.

حالا ما در خدمت اساتید هستیم که انشاءالله این بحث روشن بشود. در خدمت استاد حاج‌آقای کمالی و حاج‌آقای حسین‌پور هستیم باتوجه‌به اینکه دوستان بدایة و نهایة را خوانده‌اند، هسته پژوهشی این‌طور تصمیم‌گیری کرده است که حاج‌آقای حسین‌پور، نظر آقای فیاضی که منکر ضرورت علّی هستند را تقریر بفرمایند و بعد هم در خدمت حاج‌آقای کمالی باشیم.                         

طرح بحث حجة الاسلام حسین پور

رابطه ضرورت و علت تامّه

سلام علّیکم و رحمة الله، بسم‌الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علّی محمد و آله الطاهرین، با کسب اجازه از اساتید محترم حاضر در جلسه خصوصاً حضرت استاد کمالی بزرگوار. خب بحث ضرورت علّی را جناب آقای عرب‍برزو بزرگوار، مقدمه‌ای فرمودند و استفاده کردیم. ضرورت وقتی که در فلسفه بحث می‌شود معمولاً سه معنی می‌تواند داشته باشد:

 1.ضرورت سابق

 2.ضرورت لاحق

 3.ضرورت بالقیاس

 ضرورت سابق یعنی اینکه الشی ما لم یجب لم یوجد در نهایة خوانده‌اید و در بدایة هم است، اگر چیزی بخواهد موجود بشود قبل آن باید واجب بشود و تا واجب نشود امکان وجود هم ندارد، حتماً باید واجب بشود تا موجود شود این یعنی ضرورت سابق «الشی ما لم یجب لم یوجد» یعنی علت تامة قبل از اینکه شی را ایجاد کند ایجاب می‌کند؛ یعنی قبل از اینکه وجود به آن بدهد وجوب به آن می‌دهد. خب این می‌شود ضرورت سابق یعنی قبل از اینکه به وجود بیاید سابق از وجود این اتفاق می‌افتد یک ضرورت لاحق داریم، ضرورت لاحق یا ضرورت به‌شرط محمول به این معنا که وقتی چیزی وجود دارد یعنی واجب است؛ یعنی وجوب بالغیر دارد. این البته درست است هر چیزی که موجود است واجب هم است حالا یا واجب به ذات است؛ یعنی خداوند و یا واجب بالغیر است که یعنی غیر خداوند ما سوی الله بالاخره این‎جا به‌ضرورت لاحق یعنی پس از وجود هر چیزی واجب است بله درست است و شکی در آن نیست. معنای دیگری هم از ضرورت وجود دارد و آن اینکه ضرورت بالقیاس وقتی است که قیاس و مقایسه می‌کنیم و طرفین ضرورت را با هم در دو کفۀ قرار می‌دهیم و با هم مقایسه می‌کنیم یک طرف علت تامة است و یک طرف معلول بالقیاس است حالا همین طرفینی است دیگر یعنی از یک ‌طرف می‍گوییم اگر معلول است یعنی علت تامة‌اش است و گرنه نمی‌تواند باشد؛ حالا باز در نهایة خوانده‌اید که:«ممکن محتاجٌ الی العله بقاً کما محتاج الیها حدوثاً» ممکن همان‌طور که در حدوث محتاج وجود علت تامة است در بقا نیز محتاج علت تامة است، اگر ممکنی حادث می‌شود؛ یعنی علت تامة بود که این حادث شد اگر ممکنی باقی است؛ یعنی علت تامة‌ای است که این باقی است و إلا همین بقای ممکن نشان‌دهنده وجود علت تامة و بقا و استمرار تامة است.

خب این جهتش هم باز ظاهراً مشکلی نیست و خیلی روشن است؛ اما یک طرف دیگرش آن که اگر علت تامة باشد ضرورتاً باید معلول هم باشد، غیرممکن است که ما علت تامة داشته باشیم ولیکن معلول نداشته باشیم، چطور می‌تواند چیزی علت باشد آن هم تامة باشد؛ ولی معلولش نباشد خب این یا تامة نیست که معلول نیست و یا اگر تامة است خب پس چرا معلول نیست، خب پس باید معلول باشد، این می‌شود یک طرف ضرورت بالقیاس؛ حالا آن چیزی که به اختیار انسان وابسته است؛ ببین شما اگر بخواهی اختیار انسان را در موردش صحبت بکنید که آیا انسان موجودی است مختار یا نه؟ این را هم در فلسفه و هم در روان‌شناسی، فلسفه که هم می‍گویم یعنی همه شاخه‌های فلسفه ذهن نوروساینس[1]، این چیزهایی که جدیداً آمده، علوم‌شناختی، در همه این بحث می‌شود. این که انسان مختار است یا نه؟ که اکثر هم می‌گویند مختار نیست، دیدید که آن‎هایی که می‌گویند انسان موجودی مختار است در اقلیت‌اند، اغلب می‌گویند نیست حالا اینکه او بگوید انسان مختار است اولین چالش این‎جاست که با دو قسم از سه الی چهار قسم ضرورت درگیر می‌شود: قسمت اول با ضرورت بالغیر (ضرورت سابق) است که چطور یک چیزی تا واجب نشود موجود نمی‌شود؟ اگر واجب می‌شود، یک فعلّی واجب باشد ولی درعین‌حال من نسبت به آن مختار هستم خب اگر واجب است یعنی اینکه باید آن را آن‎جام بدهم در صورتی من می‌توانم مختار باشم که آن واجب نباشد، ممکن باشد و شما می‌گوید این قبل از این که به وجود بیاید واجب می‌شود، خب چطور؟ یعنی اختیار با این قسمت از ضرورت سابق درگیر می‌شود؛ یعنی شما بخواهید از اختیار دفاع کنید باید این چالش را هم حل کنید.

 یک بخش دیگر آن هم با ضرورت بالقیاس است که خب اگر علت تامة است حتماً باید معلول باشد، آن وقت این اختیار کجاست؟ اختیار به این معنا است که اگر علت تامة است باز هم شما مختار باشید که آن کار آن‎جام بدید یا آن‎جام ندید؛ یعنی از این سه چهار قسم ضرورت حداقل دوتا از آن با بحث اختیار درگیر می‌شود و شما باید از آن دفاع کنید اگر بخواهید از اختیار دفاع کنید. خب یک نکته‌ای را در مورد خود اختیار بگویم، ببینید من یک اشارهٔ کردم که اکثریت معتقدند که انسان اختیار ندارد خصوصاً در فضای غربی که اصلاً هیچ، در علوم جدید و تجربی که اصلاً هیچ، خیلی کم پیدا می‌شود کسی معتقد به اختیار انسان باشد. یک فلسفه مضافی تازگی ساختن philosophy of the act (فلسفه فعل) اصلاً درمورد همین صحبت می‌کنند که آیا انسان مختار یا نه؟ بیشتر می‍گویند که نیست؛ خود استیس هم می‌گوید که یکی از پیامدهای رنسانس این بود که اختیار را همه منکر شدند. حضرت آیت‌الله سبحانی هم همین را می‌گویند چراکه ایشان نظر ملاصدرا در رابطه با ضرورت علّی را قبول ندارد و می‌گوید که یک وجه اشتراکی (چون بحث پژوهشی است اشکال ندارد این‍ها را بگوییم فوقش بعداً در دادگاه بر علّیه خودمان استفاده می‌شود) ولی آیت‌الله سبحانی می‌فرمایند (به بیان من) یک وجه اشتراکی بین حکمت متعالیة ملاصدرا و فلسفه غرب وجود دارد و آن اینکه که هر دوشان اختیار انسان را منکر می‍شوند، یک تنقیصی حکمت متعالی‌ها را  می‍کند، که هر دوشان اختیار را منکر می‌شوند که حالا نظر آیت‌الله سبحانی محترم به سر جای خودش ولی بالاخره اکثراً می‌گویند نه؛ حالا بهترین تحقیقی که من تا به امروز درباره اختیار انسان دیدم تحقیق شهید مطهری(ره) است.

 شهید مطهری(ره) عالی بررسی کرده، خیلی خوب بحث کرده حالا من اگر یک‌وقتی وقت شد یک‌تخته نیاز داریم به شما بگویم که چگونه تقسیم‌بندی‌اش می‌کند با تعدد نوعی نفوس حل می‌کند، خود شهید مطهری(ره) این را می‌گوید که اگر ما به تعدد نفرات انسان نوعی از انسان داریم تعدد نوعی همین را می‌گوید دیگر به تعدد نفرات انسان نوع انسان داریم اگر به تعدد نفرات انسان نوعی از انسان داریم من شهید مطهری(ره) در جواب این سؤال که آیا انسان موجودی است مختار یا نه به تعدد نفرات انسان به شما جواب می‌دهم می‍گویم کدام انسان؟ شما از من اگر بپرسید انسان اختیار دارد یا نه؟ می‎گویم کی؟ آیا آقای عرب برزو یا آقای حسین‌پور یا آقای امین نیا کدام؟ هر کدوم شان یک جواب دارد ممکن است من در مورد یکی‌شان بگویم نه این صاحب اختیار نیست ممکن است به یکی‌شان بگویم بله صاحب اختیار است؛ یعنی هر فردی متفاوت می‍باشد و  این‎جا باز با تشکیک درست می‌کند.

تشکیک در اختیار

اصلاً اختیار تشکیکیه و نسبت مستقیم وجود دارد بین کمال انسان و اختیارش، هر که انسان کامل‌تر مختارتر، در اولیای الهی در بزرگان حتی تپش قلب‍شان هم اختیاری ایشان است حتی تنفس‍شان هم اختیاری است حتی اگر خوابشان بیاید و بخواهند بخوابند یا نخوابند هم اختیاری است اگر درد تحمل کنند یا نکنند اگر بخواهند درد نمی‍کشند و اگر بخواهند درد را تحمل می‌کنند اصلاً همه چیز آنان اختیاری است. همه چیز در وجود انسان کامل امری جدای از اختیار و غیراختیاری نداریم همه چیز آن اختیاری است، در انسان‎های دون و ضعیف ، آن‎ها که در کف مقام انسانیت هستند اختیار نداریم همه‌اش جبری است؛ این یعنی هر  کاری که می‌کند، تو به آن می‍گویی که مثلاً چرا طلبه شدی؟ می‌گوید شدم دیگر، چرا این رشته درسی را انتخاب کردی؟ چرا مثلاً این شغل را انتخاب کردی؟ شد دیگر اختیاری نداریم همه چیزش شده دیگر چیز خاصی ندارد، خب البته تعدد کمی از انسان‎ها این‌طور هستند که اساساً اختیار ندارند، تعدد کمی از انسان‎ها اختیار دارند به سطح کامل آن، اکثر انسان‎ها که مثلاً یکی مثل من که نه آن هستم و نه آن، یک جاهایی اختیار دارم و یک جاهایی هم ندارم و شهید مطهری(ره) آن‎جا مفصل صحبت می‌کند که اصلاً انسان‎ها هیچ دو انسانی در اختیار با هم مساوی نیستند حتی یک انسان در هیچ دو حالتی با هم مساوی نیست.

 آدم‌ها مثلاً وقتی که عصبانی‌اند اختیارشان کمتر از وقتی است که به اعصاب خودشان مسلط‌اند و وقتی که گرسنه‌اند اختیارشان کمتر از وقتی است که سیر اند وقتی که خوابشان می‍آید اختیارشان کمتر از وقتی است که خواب کافی داشتند فرق می‌کند دیگر؛ حالا این نظر شهید مطهری(ره) عالیه یعنی این نظر شهید مطهری(ره) خیلی عالیه خیلی خوبه، حالا این گوشه ذهنتان باشد نظر شهید مطهری(ره) در مورد اختیار که با تعدّد نوعی نفوس و تشکیک یعنی این دوتا مبنا را از ملاصدرا گرفته، با این دوتا آمده بحث اختیار را حل کرده، مبانی‌ مال ملاصدر است مال خود شهید مطهری(ره) نیست اما طرح بحث با شهید مطهری(ره) و عالی هم است؛ خیلی خب بحث اختیار بگذارید کنار بریم سراغ ضرورت علّیه. ببینید بحث ضرورت علّی حالا ما گفتیم که در دو جا درگیریم با اختیار 1.  ضرورت سابق «الشی ما لم یجب لم یوجَب» که الان درموردش صحبت نکنم چون چند دقیقه دیگه وقت دارم 2. یکی هم توی ضرورت بالقیاس است اگر علت تامة باشد باید معلول هم باشد.

 می‍گوییم خیلی خوب اگر قرار علت تامة باشد و معلول نباشد چند تا پیامد کلامی و فلسفی دارد، یک بحثش بحث حدوث و قدم عالم است خب فیلسوف هیچ‌وقت نمی‌تواند بپذیرد که عالم حادثۀ، عالم قدیمۀ به این خاطر که همین ضرورت بالقیاس را پذیرفته می‍گوید که خدا علت تامة مگر نیست؟ می‍گوییم چرا پس از وقتی که خدا است باید معلول باشد خب؟ یعنی چه یعنی مگر خدا قدیم نیست؟ می‍گوییم چرا پس معلولش هم قدیم دیگر  است روشنۀ؛ خب البته متکلم مثل آیت‌الله سبحانی خب این را که نمی‍پذیرد که چطور ممکنۀ؟ عالم حادثه (بحثش مفصل است) چه‌کار می‌کند، همین ضرورت بالقیاس را می‌برد زیر سؤال مگر آقا نه این‌طور نیست می‌تواند علت تامة باشد؛ ولی معلول نباشد یک بحثی در حدوث قدم عالم پیش می‍آید. یک بحث کلامی است که آیت‌الله سبحانی هم همین‌جا مشکل دارد با آن و آن کنایه هم که به حکمت متعالیه با ملاصدرا انداخت به‌خاطر همین بود ولی یک بحث هم بحث اختیار انسان و اختیار خداوند است، فرق نمی کند اختیار هر موجود مختاری؛ می‍گوییم که اگر ضرورت بالقیاس را پذیرفتی علت تامة اگر بود باید معلول هم باشد؛ یعنی که من هر کاری که آن‎جام می‌دهم به‌خاطر این است که علت تامة محقق بوده و نه اینکه من اختیار کردم.

 شهید مطهری(ره) همین اشکال را بررسی می‌کند و مطرحش می‌کند و یک دفاع می‌کند ،می‌گوید نه ما می‌توانیم ضرورت بالقیاس را بپذیریم البته اختیار انسان را هم بپذیریم چطور؟ با این جمله اراده حلقه اخیر علت تامة است، علت تامة حلقاتی دارد اولی‌ آن تصور است بعدش تصدیق بعدش شوق حلقه اخیر چیه؟ اراده است شما اراده می‌کنی و همین که کار شما مسبوغۀ به اراده است؛ یعنی چیه پس؟ اختیاریه پس هم ضرورت القیاس را می‌پذیرم که اگر علت تامة باشد باید معلول باشد و هم اختیار انسان را، هر دو را می‌پذیرم؛ ولی یک مشکلی پیش می‍آید این مشکل فقط نه در مورد شهید مطهری(ره) در مورد همه کسانی که در مورد ضرورت بالقیاس را معتقداند، اشکالش پیش می‍آید دیگر و آن این است که فعلّی اختیاری می‍باشد‍ که مسبوغۀ به اراده باشد حلقه اخیر علت تامة‌اش اراده باشد، درسته، خب حالا خود اراده فعل است یا نیست؟ بله فعل جوانحی است خب حالا اراده مسبوغۀ به اراده است یا نیست؟ اگر بگوییم مسبوغ به اراده است خب آن اراده چه؟ آن که می‌شود تسلسل که خب تسلسل هم که همه معتقداند محال است و اگر نه، اراده که دیگر مسبوغۀ به اراده نیست و خب اختیاری نیست، خب اگر اراده اختیاری نیست اونی که از اراده برمی آید این حرفی که من دارم با اراده می‌زنم پس آن هم اختیاری نیست پس شما نمی‍توانید هم ضرورت بالقیاس را بپذیرید و هم اختیار را، یکی از آن دو را باید منکر شوید.

 این مشکل فقط مال شهید مطهری(ره) نیست فارابی با این مواجه است فارابی هم می‌گوید خب این‎جا چه‌کار کنیم؟ این اراده که مسبوق به اراده نیست، خب اگر مسبوق به اراده نیست پس اختیاری نیست، خب اگر اختیاری نیست پس فعلّی که از اراده سر می‌زند آن هم اختیاری نیست، خب پس اختیار کلاً از هم پاشید که، می‌گوید چه‌کار کنیم چه‌کار نکنیم یک راه‌حلی می‍آورد حالا کاری نداریم به آن، ابن سینا هم همین مشکل دارد آن هم می‌گوید خب همین درسته حق با فارابی است و یک مشکلی دارد آن هم می‌گوید و راه‌حلی می‍آورد؛ ملاصدرا هم همین است ملاصدرا هم می‌گوید همین‌طور است، اراده که نمی‍تواند مسبوق به اراده باشد پس اختیاری است پس همه افعال اختیاری است. شهید مطهری(ره) تصریح می‌کند این جمله که می‍گویم عین کلمات شهید مطهری(ره) است، می‌گوید:«تمام مقدمات افعال اختیاری غیراختیاری هستند» تصور، تصدیق، شوق، اراده هیچ‎کدامش اختیاری نیست به شهید مطهری(ره) می‍گوییم یک‌بار دیگر جمله‍ات را بگو به ما، می‌گوید تمام مقدمات افعال اختیاری غیراختیاری هستند، خب اگر همه مقدمات فعل غیراختیاری غیر اختیاریه پس خود فعل چرا به آن می‍گویید اختیاری؟ پس آن هم اختیاری نیست می‌گوید نه دیگر آن اختیاری می‍باشد؛ به این خاطر که منظورمان این است که از یک موجود دارای اراده سر می‌زند همین.

 ببینید این حرف شهید مطهری(ره) گزارش صادقانه‍ای از نظر حکمت متعالیه است؛ گزارش کاملاً محققانه و دقیقی است، درست دارد می‌گوید مبانی ملاصدرا را خوب فهمیده و خوب دارد توضیح می‌دهد؛ در نگاه ملاصدرا تمام مقدمات افعال اختیاری غیراختیاری هستند و فعل از این جهت فقط گفته می‌شود اختیاری که از یک موجود صاحب اراده آن اراده‌ای که خودش اختیاری نیست سر می‌زند. جمع‌بندی بکنم این مشکل همیشه بوده تا می‌رسد به حضرت امام خمینی(ره)، یک کسی برای این چون دهه فجر هم نزدیک بود، گفت که بیاییم مثلاً نوآوری‌های فلسفی حضرت امام(ره) را توی جلسه می‌خواهیم بگوییم از من پرسید که مثلاً چه بگویم؟ این یکی از بهترین نوآوری‌های حضرت امام(ره) در فلسفه است. حضرت امام(ره) می‌گوید بابا تعریفتان از فعل اختیاری کلاً چیه، غلط است، شما می‍گویید فعل اختیاری فعلّی است که مسبوق به اراده باشد درسته، خب اراده مسبوق به اراده نیست پس اختیاری نیست؛ خب تعریفتان غلط است، تعریفتان را اصلاًح کنید بگویید فعل اختیاری فعلّی است که از فاعل مختار سر می‌زند و آن اراده هم از یک فاعل مختار سر می‌زند پس اختیاری می‍باشد. فهمیدید چه شد؟ شهید مطهری(ره) گزارش صادقانه‍ای داد گفت اراده اختیاری نیست درست هم می‌گوید بر اساس مبانی، امام(ره) می‍گوید که خب این‎جوری که نمی‌شود که بگویید اراده اختیاری نیست که، باید بگویید اراده اختیاری است، چطور؟ بگویید مسبوق به اراده است که نمی‌شود تسلسل می‌شود تعریف‍مان را از اختیار را عوض می‌کنیم، می‍گوییم فعلّی اختیاری است که از فاعل مختار سر می‌زند ولو این که مسبوق به اراده نباشد آن وقت اراده می‌شود اختیاری ولی اگر اراده شد اختیاری، فعل من هم اختیاری می‌شود.

 یک نکته دیگر بگویم و بعد در خدمت حضرت استاد کمالی هستیم. بحث ضرورت بالقیاس این‎جا در می‍آید که بالاخره این اراده را می‌خواهید چه‌کار کنید؟ این اراده را می‌خواهید بگویید اگر علت تامة‌اش یعنی تصور، تصدیق و شوق است اراده بی‌اختیار محقق می‌شود یا نه من چون یک موجود مختارم علت تامة‌اش است شوق، تصور و تصدیق است؛ ولی من موجود مختارم می‍تونم اراده نکنم با این که تصور، تصدیق و شوق است، اراده مال من می‍باشد، علت تامة است بله من هستم، تصور، شوق و تصدیق هم است ولیکن فعل محقق نمی‌شود، اراده محقق نمی‌شود.

دبیر: با تشکر از استاد گران‌قدر حاج‌آقای حسین‌پور عزیز بسیار استفاده کردیم و بهرمند شدیم، در این بخش استفاده خواهیم کرد از بیانات ارزشمند استاد کمالی عزیز که موافق بحث ضرورت علّی و عدم تنافی ضرورت علّی با اختیار انسان هستند. بفرمایید در خدمتان هستیم.

طرح بحث حجة الاسلام کمالی

بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین إنه خیرُ ناصر و معین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و حلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. تشکر می‌کنم از استاد محترم، جناب آقای حسین‌پور از توضیحاتشان بهرمند شدیم و همچنین از حضار محترم که تشریف‌فرما شدن، مسئولین مدرسه نواب که این جلسه خوب را فراهم‌کردند.

عرض کردم استفاده کردیم مطالب بسیار مهم و خوبی فرمودند آقای حسین‌پور ولی انتظار می‌رفت که بحث بیشتر برود به سمت مخالفین ضرورت علّی معلولی و أدلۀ و براهین آن‎ها بیان بشود. البته خب آغاز بحث لازم است یک سری مقدماتی گفته بشود، شاید حالا در نوبت بعدی بیشتر به این سمت‌وسو آقای حسین‌پور گام بردارند. دقت بفرمایید چون می‌خواهم بحث را کمی خاص‌تر بکنیم بریم روی فرمایشات استاد معظم حضرت آیت‌الله فیاضی خب ایشان یک مدعایی دارند، بلکه چندین مدعا دارند. در این بحث که تقریباً می‌شود گفت برخلاف اجماع همه فلاسفه اسلامی، نه متکلمین یعنی از ابن‌سینا گرفته تا همین‌طور حکمای مشاء تا بیاییم شیخ اشراق تا خود ملاصدرا، علّامه طباطبایی، حکیم سبزواری، همه فلاسفه برجستۀ ما قائل به‌ضرورت بالقیاس و ضرورت علّی معلولی و وجوب سابق بوده اند. نکته اول و این را منافی با اختیار انسان یا اختیار خدا نمی‌دانستند ولی خب متکلمین نه، متکلمین شمشیر را از رو بستند، مخالف با قاعده ضرورت علّی معلولی هستند و این هم یک دلیل دارد.

چرایی مخالفت با ضرورت علّی و معلولی

باید ببینیم که ضرورت علّی معلولی مگر چه مشکلی به وجود می‍آورد؟ ریشه بحث کجاست؟ گاهاً آقا من تو بحث‌ها به دوستان می‍گویم شما به خود مسائل فلسفی و به براهین و أدلۀ و استدلال‌ها بسنده نکنید بروید ریشه بحث را در بیاورید، چرا اصلاً این بحث مطرح شده؟ چرا مثلاً این مخالفت شکل گرفته؟ جناب آقای حسین‌پور اشاره کردن، ثمرات بحث آن ریشه‌هایی که این مسئله اختلاف در آن می‍تواند آن‎جا مثمر ثمر باشد یکی بحث اختیار است ضرورت علّی معلولی را بعضی‌ها با اختیار منافی دانستن، اختیار انسان و اختیار خدا ولی به اعتقاد من ریشه مهم‌تر که البته در فرمایشات ایشان هم بود بحث قدم عالم است. خب می‍دانیم یک دعوای خیلی مفصلی در طول تاریخ بوده که عالم اصل عالم آیا حادث است یا قدیم؟

 همه فلاسفه می‌گفتند اصل عالم قدیم است متکلمین هم می‌گفتند اصل عالم حادث می‍باشد حادث زمانی هم است؛ حضرت آیت‌الله فیاضی هم می‎گویند که اصلاً این ضروری دینه، ضروری نبوّات یعنی اگر کسی حدوث زمانی عالم را انکار بکند کأن ضروری نبوّات نه فقط نبوت پیغمبر ما را  انکار کرده، به نظر من این خیلی مسئله مهمی است؛ یعنی اگر ما ضرورت بالقیاس را بپذیریم یک و دو خدا را علت تامة عالم بدانیم قدم عالم ثابت می‌شود، خدا از ازل بوده از ازل هم کامل بوده جز خداوند هم هیچ چیزی در خلقت عالم مؤثر نیست پس خدا بوده علت تامة هم بوده عالم هم باید از ازل باشد. ما اگر ضرورت را بپذیریم علت تامة بودن خدا را هم بپذیریم چاره‌ای نداریم از اینکه قدم عالم را بپذیریم پس یا باید ضرورت علّی معلولی را انکار بکنیم یا باید تامة بودن خدا را قبول نکنیم بگوییم مثلاً خدا بود؛ ولی تامة نبود بعد حالا یک اتفاقی افتاد تغییری رخ داد که بعد خودش سؤال می‌شود خدا چه شد؛ یعنی خدا کامل شد، علم نداشت عالم شد قدرت نداشت قادر شد العیاذ بالله مثلاً جود و احسان نداشت بخیل بود حالا جواد شد نه، خدا که تغییر نمی کند برای اینکه قدم عالم را بزنند خدا را که نمی‍توانند از علت تامة بودن بیندازند، مجبور هستند که ضرورت علّی معلول را منکر بشوند و بعد دیگر خب حالا این با این نمی‍سازد این هم پس خراب کنیم اون با اون یکی نمی‍سازد آن را هم خراب بکنیم، همین‌طور بریم تا هرجا که رفت بحث جبر و اختیار هم گره می‍خورد، نمی‍خواهم بگویم گره نمی‍خورد ولی دقت بفرمایید جبر و اختیار از سابق یک دعوای مفصلی بوده تا حالا هم است؛ ولی اونی که مهم توی مسئله جبر و اختیار است جبر و اختیار انسان می‍باشد جبر خداوند نمی‍گویم مطرح نبوده؛ ولی نُه دَهم دعواهای جبر و اختیار راجع به انسان و آن هم یک طرفش این است که معتزلة می‍خواهند عدل الهی را درست بکنند لذا انسان باید مسئول همه اعمال خوب و بدش باشد، این‍ها قائل به تفویض‍اند، قائل به اختیاراند فاعلیت و توحید افعال خدا را منکر می‌شوند. اشاعرة چون قائل به توحید افعالی هستند، اختیار از انسان را سلب می‌کنند و عدالت خدا را زیر سؤال می‍برند. در این دعوای دو طرفه ضرورت علّی معلولی خیلی دخیل نیست؛ یعنی یک طرف عدالت خداست، یک طرف توحید افعالی لذا نه همه اون‍هایی که ضرورت علّی معلولی را قبول کردن قائل به جبراند حالا فلاسفه ضرورت علّی معلولی را قبول کردن ولی قائل به اختیاراند و نه اون‍هایی که قائل به جبر هستند لزوماً همه آن‎ها این‍طور هستند که ضرورت علّی معلولی را منکر باشند، اصلاً این مسئله و آن مسئله خیلی گره نمی‌خورد نمی‍خواهم بگویم بی‍ارتباط است چرا بالاخره فرمایش درست که ما اگر بخواهیم اراده انسان را تحلیل بکنیم بالاخره این اراده پشتش اراده‍ای است یا نیست؟ این مباحث پیش می‍آید ولی مهم‌تر همان توحید افعالی است.

 مقصود این که حالا شما برفرض ضرورت علّی معلولی را انکار کردی بالاخره خداوند را علت علل همه عالم میدانی یا نه؟ توحید افعالی را قبول داری یا نه؟ که خدا هم خالق شما است هم خالق اعمال شما، ممکنۀ است کسی ضرورت علّی معلولی را منکر بشود ولی به‌خاطر توحید افعالی و این که بالاخره همه این‍ها به خدا برمیگردد مجبور باشد جبر را بپذیرد. جبر و اختیار در مسئلة انسان خیلی مهمه در خصوص خداوند، خدا دیگر مسخَر یک فاعل بالاتری نیست، دقت فرمودید بنابراین آن‎جا این مسئله مطرح است؛ ولی خیلی کم رنگ‍تر می‍باشد. ریشه بحث قدم عالم است همان‍طور که توضیح دادم، خب از این بحث گذر کنم اگر لازم بود دوباره برمی‍گردم. راجع به اختیار انسان این که فرمودند خب بسیاری از فلاسفه غربی انسان را مختار نمی‍دانند شاید متفکرین ما هم یک هم‍چنین اعتقادی داشته باشند.

گستره شناسی اختیار انسان

ابتدا باید گستره اختیار را ببینیم چیست؟ بعضی‌ها فکر می‍کنند که انسان فاعل مختار شده، یعنی دیگر همه چیز به دست انسان است، تولدش به دست خودش، انتخاب پدر و مادرش به دست خودش، کشورش را خودش انتخاب می‌کند، زمانش را خودش انتخاب می‌کند، مرد بودن یا زن بودن، سفید یا سیاه پوست بودن، آیا واقعاً معنای اختیار این است؟ من که خودم کشورم را انتخاب نکردم، پدر و مادرم را انتخاب نکردم، مرد بودن خودم را انتخاب نکردم، آیا می‌شود گفت که پس من فاعل مختار نیستم؟ اصلاً این دست امور ربطی به جبر را اختیار ندارد ای‍چه‍پسا خیلی از اندیشمندان غربی که می‍گویند انسان فاعل مختار نیست توجه ایشان به این مطالب باشد که خارج از حوزۀ اختیار است، اختیار و جبر مربوطۀ به افعال انسان می‍باشد، آن هم افعالی که می‎توانند اختیاری باشند لذا ضربان قلب، گردش خون و خیلی از اموری که در بدن من اتفاق می‍افتد ولی من حتی خبر هم ندارم یا اگر خبر دارم تأثیر ندارم این‎ها هم از حوزه افعال اختیاری و جبری خارج اند. دعوای جبر و اختیار سر را حوزه حداقلی اعمال اختیاری است این که من این لیوان را برمی‍دارم آیا با اختیار خودم برداشتم یا با اختیار خودم نبوده؟ پس اولاً که گستره افعال اختیاری باید مشخص بشود بعد می‌رسیم سر بحث توضیح اختیار متکلمین و از جمله حضرت استاد فیاضی فعل اختیاری را چه تعریف می‌کنند؟ می‍گویند فاعل مختار فاعلّیست که هم امکان فعل دارد هم امکان ترک و به تعبیری فعل ترک برای آن مساوی است. تساویه بین فعل و ترک گاه به تعبیر ایشان این است که فاعل مختار فاعلّیست که لا یجب منه فعل، فعل ازش واجب نیست ولا یجب منه ترک، ترک هم ازش واجب نیست، منتهی این خود مدعاست این که می‌گوید فاعل مختار فاعلّیست که فعلش ازش واجب نیست.

 خب شما اول باید ضرورت علّی معلولی را منکر بشوید بعد برسید به این معنای اختیار، نه این که ابتدا معنای اختیار را توضیح بدهید متابع با آن معنای خودتان بعد از این بخواهید دلیل بگیرید بر نفی ضرورت علّی معلولی اختیار از دیدگاه فلاسفه اسلامی به این معنا نیست که هم فعل مساوی باشد هم ترک مساوی باشد. جناب استاد حسین‍پور فرمودند:« فعلّی فعلّیش اختیاریست که فاعلش فاعل مختار باشد» آن هم نه هر فعلی بلکه فعلّی که جز اخیر علت تامة‍اش اختیار من باشد، باز این‎جا خلط نشود اختیاری بودن به این معنا نیست که صد درصد این فعل دست من بود و کسی دیگری هیچ کاره بود؛ بله فاعل بالعرضی در کنار من نبود ولی فاعلّیت طولی چطور؟ آیا اگر خداوند خالق من و اعمال من است، خدا به من علم می‌دهد، قدرت می‌دهد، اراده می‌دهد و امکان فاعلّیت می‌دهد، می‌شود گفت پس من مجبورم؟ این فعل فعل اختیاریست آیا باید همه مقدماتش اختیاری باشد؟ باز این‎جا ممکنۀ خلطی بشود، نه ولو همه مقدمات فعل من غیراختیاری باشد در فعل اختیاری مهم این است که این فعل به خواست من باشد، میرداماد تعبیرش این است که می‌گوید فعلّی فعل اختیاریست که اولاً موافق با تبع من باشد، موافق با خواسته من باشد ثانیاً ناشی از علم من باشد چرا علم را اضافه می‌کند؟ چون مثلاً حرارت مطابق با تبع آتش می‍باشد ولی نمی‌شود گفت آتش مختار است چون اصلاً علم ندارد.

حضرت آیت‍الله فیاضی این‎جا یک اشکال نقضی می‍آورند، می‍گویند فرض بفرمایید که یک عاشقی را کشان کشان به سمت خانه معشوق می‌برند این‎جا اختیاریست یا اختیاری نیست؟ طبق تعریف شما باید اختیاری باشد چون دارد می‍رود سمت خانه معشوقش قطعاً موافق با تبع آن است از طرفی علم هم دارد پس این باید مختار باشد و حال آن که کشان کشان دارند می‍برندش یعنی چه؟ یعنی مجبور، بنده عرض می‌کنم که او عاشق دل سوخته یا واقعاً هیچ محضوری از ملاقات معشوقش ندارد، کاملاً ملاقات با معشوق موافق با تبع است او را اگر بخواهید بکشانید، می‍گوید آقا کشش لازم نیست من خودم می‍آیم با پای خودم هم می‍آیم ولی اگر شما می‌بینید یک جا یک عاشقی را ممکنۀ فرض کنید طرف می‍خواهد برود خواستگاری نمیاد! خیلی هم طرف را دوست دارد ولی نمی‍آید.

 خب این از جهتی موافق با تبعش است قبول ولی یک جهات خلاف تبع این‎جا است، خجالت می‍کشه، وضعش خوب نیست شاید محضورات دیگری است؛ یعنی یک فعل ممکنۀ از یک جهت موافق با تبع من باشد از صد جهت فعلاً موافق با تبع من نباشد، مهم این است (دقت بفرمایید) فعلی اختیاری است که با اختیار من باشد، اختیار اختیاری بودنش دیگر این نیست که باز پشت آن یک ارادۀ دیگری باشد، که باز پشت آن یک ارادۀ اختیار دیگری باشد همین که موافق میل من باشد، فرمودید هر انسانی بالاخره یک ویژگی‌های درونی دارد یک ذاتی دارد من ذاتم فرض بفرمایید ذات خوبی است خب این من را به سمت ارادۀ کارهای خوب می‍برد، من ذاتم ذات بدی است من را به سمت کارهای بد می‍برد و این ایجاب و این وجوب ولو در فعل من است وجوب از خودم است، نه وجوب از ناحیه خاص؛ فعلی فعل اختیاری نیست که دیگری برای من تحمیل بکند خلاف خواسته من، من نمی‍خواهم این چایی را بخورم دیگری بریزد تو حلق من ولی اگر خودم با کشش درونی تصور، تصدیق، اراده، اعتبار وجوب و مقدمات دیگر بر خودم واجب کردم این‎جا فاعل، فاعل موجَب نمی‌شود که بگوییم فاعل، فاعل غیر اختیاری است بلکه فاعل، فاعل موجِب می‍باشد و فاعل موجِب با فاعل مختار منافاتی ندارد. عرض بنده تمام البته انتظار این است که بریم به سمت أدلۀ چه أدلۀ موافقان ضرورت علّی معلولی و چه أدلۀ آیت‍الله فیاضی برخلافش یعنی أدلۀ که آوردند را ابطال کردند.

دبیر: با تشکر از سخنان ارزشمند حضرت استاد کمالی عزیز بسیار استفاده کردیم و بهرمند شدیم در این بخش به مدت پانزده دقیقه مجدد در خدمت استاد گران‍قدر حاج آقای حسین‍پور هستیم و استفاده خواهیم از بیانات ایشان، این پانزده دقیقه آخر است چون یک‌وقتی هم می‌خواهیم قرار بدهیم برای پرسش و پاسخ اگر أدلۀ مخالفین را تبیین بفرمایید که إن‍شاءالله بعد آن برای پرسش و پاسخ در خدمت دوستان باشیم.

تبیین ادلّه مخالفین و جمع بندی حجة الاسلام حسین پور

نقد دیدگاه حجة الاسلام کمالی

خیلی تشکر می‌کنم از حضرت استاد کمالی بزرگوار، در مورد حدوث و قدم عالم خب نمی‍خواهیم صحبت کنیم؛ ولی یک اشاره‌ای، ایشان فرمودند که اگر علت تامة بودن خداوند را بپذیریم همچنین ضرورت بالقیاس را بپذیریم باید به قدم عالم معتقد باشیم و فرموده بودید که متکلمین علت تامة بودن را برای خداوند منکر نمی‍شوند پس ضرورت بالقیاس را منکر می‌شوند، نه حقیقتاً این است که حتی متکلمین علت تامة بودن خداوند را هم منکر می‌شوند دیگر یعنی می‎گویند که وجود خداوند علت تامة نیست، آن اراده خداوند است. اساس این را قبول ندارند که چطور وجود خداوند علت تامة باشد، نه وجود خداوند علت تامة نیست باید اراده بکند.

 این یک نکته و یک نکته دیگر، این که بحث برای ما مهم نبود و سریع از آن رد شدیم به این خاطر است که می‌توانیم ضرورت بالقیاس را منکر بشویم ولی هم‎چنان به قدم عالم معتقد باشیم. توجه کنید آن چیزی که ضرورت بالقیاس می‌گوید این است که اگر علت تامة باشد، ضرورتاً باید معلول هم باشد، شما می‎توانید ضرورت بالقیاس را منکر بشوید بگویید نه ضرورتی ندارد ولی اتفاق افتاده؛ یعنی چه؟ یعنی علت تامة بوده و معلول هم بوده، قدیم هم است، عالم هم قدیم‌ است، ضرورتی نداشته می‍توانسته نباشد آن بحث ضرورت را منکر می‌شود آن داستانش فرق می‌کند بنابراین شما می‍توانید منکر ضرورت بالقیاس و معتقد به حدوث عالم باشید، شدنی است ولی باید اراده خداوند را قدیم بدانید؛ یعنی بگویید که وجود خداوند که قدیم است هیچ، اراده‍اش هم بر خلقت قدیم می‍باشد و چون اراده‍اش قدیم است پس خلقت هم قدیم شده است پس شما هم ضرورت بالقیاس را منکر شداید و هم قدم عالم را این شدنی است؛ برای همین آن‎جا خیلی ما بحث نمی‍کنیم، شما اصلاً منکر ضرورت بالقیاس باشید خب قدم عالم که ممکن است هیچ ایرادی هم ندارد و قابل دفاع می‍باشد. این یک نکته، در مورد دوتا نکتۀ دیگری که حضرت استاد فرمودند بنظرم اگر با تخته توضیح بدم بهتره، یکی در مورد گستری فعل اختیاری و یکی اراده و آن أدلۀ را هم باید بگوئیم، به نظرم من اگر تمرکزمان را اگر وقت شد بگذاریم روی دلیلی که حضرت علامه در نهایة می‍آورند برای اثبات وجود بالقیاس خوب باشد.

گستره شناسی اختیار و اراده

عرض شود خدمت‍تان که توجه کنید ما وقتی در مورد ضرورت بالقیاس صحبت می‌کنیم به سه نوع می‍توان بحث را مطرح کرد، اختیار را در رابطه با اراده خداوند در نظر بگیریم یعنی بگوئیم که انسان را در رابطه با اراده خداوند در نظر بگیریم که این رابطه، این سه چگونه است؟

 یکی اشاعره است که می‎گویند جبر و یکی دیگر معتزله هستند که می‎گویند تفویض اما یک رأی سومی هم وجود دارد که از حضرت صادق (ع) فرمودند که:« لا جبر و لا تفریض بل امر بین الامرین»، آن بین الامرین را ما می‍گوییم توحید افعالی، این در رابطه با اراده الاهی است آیا من مختار هستم؛ یعنی آیا تفویض شده همه چیز بر من یا این‍که نه من در همه چیز مجبور هستم کدام آن، حضرت صادق (ع) فرمودند امر بین الامرین ما به آن می‍گوییم توحید افعالی درسته حالا درباره توحید افعالی این‎جا نمی‍خواهیم صحبت نمی‌کنیم. در رابطه با قوانین طبیعی، الان باران می‍بارد یا نمی‍بارد ؟ روز یا شب است؟ فرموده بودن که مثلاً من کجا متولد می‍شوم؟ چه زمانی متولد می‍شوم؟ درباره قوانین طبیعی حقیقت این است که این است که هم با جبر قابل بیان می‍باشد و هم با اختیار قابل بیان است، این را باید بگوییم تقریباً انسان فاقد هرگونه اختیار است. وقتی در رابطه با قوانین طبیعی شما بررسی می‌کنید تقریباً ما هیچ گونه اختیاری نداریم یا شاید این‎‍طوری هم بگوییم بد نباشد که بگوییم جبر بسیار فراوان‍تر از اختیار است حالا اگر یک جاهایی هم من اختیار دارم، جبر خیلی غالب است، جبر غلبه دارد بر اختیار؛ اما ما الان در مورد هیچ‎کدام نمی‍خواهیم صحبت کنیم ما الان درمورد سومی صحبت می‎کنیم، بحث ضرورت بالقیاس در این شکل سومی است که پیاده می‍شود وقتی که اختیار انسان را درباره رفتارهای برآمده از انسان، آن کاری که از من برمی‍آید، دارم حرف می‌زنم، من بلند شدم یا نشسته باشم حتی تپش قلب، قلبم دارد می‌زند، تنفس می‍کنم، پلک می‌زنم همه این‎ها، این رفتارهایی برآمده از انسان، آن نظری که از شهید مطهری(ره) نقل کردم بر اساس دوتا مبنا:

 1.  تعدد نوعی نفوس

 2. تشکیک

آن نظر این را می‌گوید که به تعدد انسان‎ها پاسخ وجود دارد. درمورد هر انسانی می‍توان یک جواب داد که با جواب دیگری فرق بکند چون تشکیکیه، یک پیوستار، یک طیفی، یک مسئله تشکیکی وجود دارد، از اوج اختیار تا حضیض جبر، یک پیوستاری این‎جا وجود دارد اوج اختیار را برای انسان کامل دارد، تپش قلبش هم اختیاری بوده و فعلی است که باراده خودش انجام می‍دهد؛ اراده می‌کند، اراده نکند می‍میرد اصلاً موت او هم ارادی است، همه چیزش وی ارادیست، خواب و بیداری هم ارادیست همه چیزش ارادیست. یک حضیض جبر داریم که خب انسان‎های نامتکامل« بل هُم أزل» می‌شوند، همه چیز جبر است و هیچ اختیاری دیگر ندارد اکثر انسان‎ها تو این پیوستار، این وسط‍ها هستند. (این جمله مهم است) هرچی انسان کامل‍تر، با اختیارتر و نسبت مستقیمی بین کمال انسان و اختیارش وجود دارد.

خب پس الان به نظر منقح شد که داریم درمورد کجا صحبت می‌کنیم ما الان کاری به اراده الهی و توحید افعالی نداریم، بحث آن جدا است. ما کاری به تربیت و مسائلش نداریم، خب بله تقریباً همه‍اش جبر است و اصلاً چیزی به‍نام اختیار می‌شود گفت که وجود ندارد، رفتارهایی که از من سر می‍زند، من حرف می‌زنم، این حرف را دارم از اختیار می‌زنم یا جبر؟ شهید مطهری(ره) می‍گوید که تشکیکی است، در مورد کی، بعضی از انسان‎ها حرفی که می‌زنند را نمی‍فهمند، طرف چشمش آلوده شده دنبال نامحرم است و اختیار هم ندارد یعنی نمی‍تواند نگاه نکند یعنی نمی‎‍تواند این کار را نکند، این جبر است اصلاً اختیاری در این زمینه ندارد ولی خب یک کسی هم اراده‍اش دست خودش است و خودش تصمیم می‍گیرد که آیا به نامحرم نگاه بکند یا نکند؟ نفس آن دست خودش است حالا اگر این‎جوری شد باید بریم سراغ اراده ببینید این بحث اراده بود ما کاری الان به هیچ کدام از افعال انسان نداریم جز یک فعل، اراده، ما می‍خواهیم درمورد این صحبت کنیم که آیا اراده اختیاریست یا نه؟ شهید مطهری(ره) می‌گوید همان تشکیکی است؛ درست، حالا سوال این‎جاست که من می‍توانم ضرورت بالقیاس را بپذیرم و در عین حال بگویم که اراده اختیاریست؟ نه نمی‍شود شما اگر ضرورت بالقیاس را پذیرفتی این حرف صادقانه شهید مطهری(ره) می‌گوید خب پس اراده هم اختیاری نیست و درست هم می‌گوید، راست می‌گوید، حرف کاملاً دقیق و محترم است.

 اگر شما ضرورت بالقیاس را پذیرفتی باید بگویید که اراده اختیاری نیست خب تصور، تصدیق، شوق آمد، علت تامة محقق شد، اراده می‍آید، تصریح علامه در نهایة این است که اراده اختیاری نیست اگر تصور، تصدیق، شوق آمد شما لاجرم اراده می‌کنید بر انجام کاری، اراده دست شما نیست خب خیلی چیز عجیبی است، چطور؟ اراده اگر اختیاری نشد چیزی از اختیار باقی می‎ماند.

بررسی دلیل علامه طباطبایی

خب حالا فرمودند أدلۀ، حضرت علامه طباطبایی در نهایة الحکمة یک دلیلی دارند که دلیلی خوبیست، دلیل محترمی است می‍فرمایند که اگر فرض کنیم (از برهان خلف استفاده می‌کنند) علت تامة است ولی معلول نیست آن‍وقت چه می‌شود؟ خب معلول ممکن یا واجب یا ممتنع؟ معلوم است دیگر ممکن، ممکن برای وجودش نیاز به علت دارد برای عدمش نیاز به علت ندارد؟ چرا بنابر اصل علّیت ممکن هم برای وجود و هم برای عدم نیازمند به علت است خب پس این عدم معلول علت می‍خواهد علت عدم معلول چیست؟ عدم علت تامة، درسته همین را می‎گویند دیگر بعد می‍رسند که این خلف است همین خودش استفاده از ضرورت علّی است.

کسی می‍تواند بگوید که علت عدم معلوم عدم علت تامة است که ضرورت بالقیاس را بپذیرد، شما حضرت علامه تازه این مطلب را تازه می‍خواهید اثبات کنید، شما این‍طور بگویید یعنی این اشکال را در ذهن‍تون مطرح کنید (دقت کنید) چون هنوز که ما ضرورت بالقیاس را داریم، تازه می‌خواهیم اثباتش کنیم دیگر هنوز که اثبات نشده، بدون استفاده از ضرورت بالقیاس این مقدمه را بپذیرم که علت عدم معلول عدم علت تامة است هیچ‍گونه نمی‎توانید این مقدمه را بپذیرید؛ فرض این است که من ضرورت بالقیاس را قبول ندارم خب علت عدم معلوم چیه؟ ممکنۀ علت تامة هم باشد ولی خب هنوز اراده نکرده است، من که ضرورت بالقیاس را نپذیرفتم که از آن این‎جا نمی‍توانم استفاده کنم.

 ببینید این جمله: «علت عدم معلول علت عدم علت تامة است.» من وقتی می‍توانم از این گزاره دفاع کنم که ضرورت بالقیاس را بپذیرم، شما یک لطفی بکنید یک زحمتی بکشید در ذهن‍تون ضرورت بالقیاس را موقتاً کنار بگذارید بعد ببینید که می‍توانید دوباره آن را قبول کنید؟ نه، علت عدم معلوم چیه؟ علت تامة هم است ولی باز هم معلول می‍باشد خب این تازه اول بحث است که این چگونه مقدمه‌ای است؟ این مصادره به مطلوب نیست؟ به نظر می‍رسد که مصادره به مطلوب می‍باشد.

بله علت عدم معلول  اختیار نکردن آن می‍باشد، علت تامة است ولی اختیار نمی‍کند تصور، تصدیق، شوق هم است ولی خب اراده نمی‌کنم، نمی‍خواهم اراده کنم این کار را خب دست خودم است دیگر من مختار نیستم پس فرق موجود مختار و غیر مختار چیه؟ همین که مسبوق به اراده باشد خب اراده که مسبوق به اراده نیست خب پس چیه؟ الان فرق در اراده کردن من با این فاعل طبیعی چیه؟ هیچی؟ در هر دو اگر علت تامة آمد معلول هم باید بیاید؟ خب اختیار چه شد این‎جا؟ فرق من مختار با این علت طبیعی باید این باشد با این فاعل طبیعی که اگر علت تامة بود باز من قادر به این باشم که این کار انجام ندهم؛ آقا اراده‍اش دست خودم باشد، درست؟

 یک مرور بکنم و تمام، ببینید بحث این‎جا بود که ما درمورد این صحبت می‌کنیم و به خصوص درمورد اراده صحبت می‌کنیم و به خصوص درمورد دلیلی که حضرت علامه آورده و این جمله؛ چقدر خوب است که حضرت استاد کمالی درمورد این صحبت بکنند که می‌شود آیا این جمله را پذیرفت که حضرت علامه در نهایة می‎گویند؟ می‌توانیم این را بدون ضرورت بالقیاس بپذیریم؟ ظاهراً شدنی نیست.

نقد و جمع بندی حجة الاسلام کمالی

مراتب اختیار

بسم‌الله الرحمن الرحیم، ای کاش وقت بیشتری می‍گذاشتید برای این جلسه چون غریب به بیست دلیل، فلاسفه برای اثبات ضرورت علّی معلولی آوردند و از آن طرف پنج الی شش اشکال هم جناب استاد فیاضی آوردند که ما حتی یکی از آن‎ها را هم هنوز بررسی نکردیم.

 قبل از اینکه من بخواهم پاسخ این مطلب آخر را بدهم که اتفاقاً خیلی هم مهم است. یک الی دو نکته راجب به آن بحث سابق (بحث اختیار انسان) بگویم.

 فرمودید که بین انسان کامل و انسان عادی تفاوت در گستره اختیار است اگر مقصود این است که انسان کامل قدرت بیشتری دارد و حیطه افعال اختیاری‍اش جا‍های دیگری هم است فقط بر بدن خودش مسلط نیست، بر همهٔ بدن که مسلط است حتی بر جسم بقیۀ هم مسلط می‍باشد چون معروف است که می‎گویند انسان کامل همان‎طور که در بدن خودش می‍تواند تصرف کند در بدن دیگران، در فکر دیگران هم می‍تواند تصرف کند، اگر مقصود این است که قدرت‍اش بیشتر است خب بله قبول داریم اگرچه خب باید وجدان بکنیم؛ ولی خب به هر حال معروف است و می‍گویند اما اگر مقصود این است که مکانیسم فعل اختیاری در انسان‎های عادی و انسان کامل متفاوت است، نه بالاخره اختیار، فعل اختیاری مقدماتی دارد تصور، تصدیق، شوق، اعتبار وجوب تا اراده، بالاخره این ضرورت می‍آید یا نمی‍آید؟ فرق نمی‍کند انسان کامل باشد و یا انسان عادی باشد برگردیم اصل بحث، آن‎هایی که منکر ضرورت علّی معلولی هستند و آن را منافی با اختیار می‍دانند در انسان کامل هم منافی می‍دانند، در انسان عادی هم منافی می‍دانند، آن‎ها هم که منافات نمی‍دانند در هیچ‎کدام منافات نمی‌دانند پس این بحث، بحث خیلی خوبی است؛ ولی به بحث ما خیلی مرتبط نیست.

 نکته دومی که حالا بگویم بعد بروم سراغ بحث اصلی، تفاوت بین ضرورت علّی معلولی و جبر است. فلاسفه ضرورت را می‌پذیرند ولی جبر را نمی‌پذیرند به همان توضیحی که عرض کردم، بالاخره این فعل را من خواستم ولو اینکه این فعل چون ممکن الوجود است باید منتهی به وجوب بشود « الشی ما لم یجب لم یوجد» ولی این وجوبش از درون من جوشید، کسی بر من واجب نکرد، کسی بر من اکراه نکرد، خدا هم می‌فرماید:« کتب علّی نفسه الرحمة » خدا بر نفس خودش رحمت را واجب کرده یعنی بگوییم پس خدا مجبور است که رحمت داشته باشد، نه این وجوب منه است نه وجوب علیه، این پاسخ را فلسفه ما دادن، آقای فیاضی از کنار آن به راحتی می‍گذرد البته نه اینکه جواب ندهد، جواب می‌دهد ولی به نظر جواب کامل نیست حالا اگر فرصت شد بیشتر بحث می‍کنیم.

مدخلیت اراده در فعل

بریم سراغ مطلب اینکه فرمودند خداوند است، علت تامة است ولی اراده نکرده، سؤال ما این است که خود این اراده آیا مدخلیتی در فعل دارد یا ندارد؟ اگر مدخلیت دارد پس ذات خداوند علت تامة نبود؛ آیت‍الله فیاضی می‍فرمایند خدا بود ولی دلش نمی‌خواست خلق بکند عالم نبود، چرا عالم نبود؟ خدا می‌گوید دلم نخواست، ایجادش نکردم ولی مسلط‍ام می‍توانم ایجاد بکنم چون مسلط‍ام علت تامة‍ام و ایجاد دخلی در علت تامة ندارد.

ما سؤال می‌پرسیم بالاخره اینکه خدا اعمال سلطنت می‌کند، می‍خواهید اسم آن را إعمال سلطنت بگذارید که آقای فیاضی می‌گوید، می‍خواهید اسم آن را ایجاد بگذارید، می‍خواهید اسم آن را اراده بگذارید اینکه خدا عالم را خلق نکرد؛ چون اراده نکرده بود، اراده اگر دخیل در فعل بود پس مشخص می‍شود قبل از اراده علت تام نبوده است و چون اراده تام نبوده، ضرورت هم تام نیست و اگر اراده دخیل نیست خب باید قبل از اراده عالم خلق بشود، خیلی ساده است فرق علت تامة و علت ناقصة بر مبنای آیت‍الله فیاضی چیست؟ علت ناقصة هم است فعل نیست و علت تامة هم است فعل نیست.

 فیلسوف می‍گوید علت ناقصة می‍تواند باشد معلول نباشد ولی علت تامة به محض اینکه می‍آید یعنی همۀ دریچه‍های عدم بر معلول بسته شده، اگر حتی یک دریچه باز باید معلول محقق نمی‍شود، عرض بنده این است که از آیت‍الله فیاضی می‍پرسیم علت عدم معلول چیست؟ فلاسفۀ ما که معتقداند علت عدم معلول یک چیز است، علت تامة علت وجود معلول است و عدم علت تامة علت عدم معلول می‍باشد. آیت‍الله فیاضی این را  قبول دارد ولی می‌گوید منحصر نیست می‌گوید ما برای عدم معلول نسبت به فاعل مختار دو علت داریم یکی اینکه اصلاً علت تامة وجود نداشته باشد، دو این که علت تامة باشد ولی اراده نکند، نخواهد، ما همین‌جا قسم دوم می‌گیریم و می‍گوییم اراده نکند یعنی چه؟ این اراده دخیل بود یا نبود؟ اگر دخیل نبود پس ربطی به فعل ندارد و اگر دخیل بود پس مشخص است، علت تامة علت تامة نبوده اگر علت بود و اراده نکرد؛ یعنی اصلاً علت تامة نبوده، می‍خواهم بگویم که این دومی که شما می‍گویی به همان اولی برمی‍گردد.

علت تامة باشد ولی چون اراده نکرده، اجزا علّیتش تمام نشده پس در واقع یعنی علت تامة وجود نداشته این علت، علت ناقصه است. اصلاً چرا اینطوری بگوییم؟ بریم سراغ عدم معلول، عدم معلول به‌خاطر چیست؟ یا باید بگویید به‌خاطر عدم علت تامة یا باید بگویید نه به‌خاطر عدم خواست علت تامة یا باید بگویید نه خواست و نخواست علت تامة دخلی ندارد خود علت تامة، آیت‌الله فیاضی می‎گویند علت تامة علت هر دو است هم علت وجود معلول و هم علت عدم معلول چون نسبت به هر دو متمکن، قادر و مسلط است؛ دلش بخواهد می‍آفریند و دلش نخواهد نمی‍آفریند، هم علت وجود است و هم علت عدم، ما سوال می پرسیم چطور هم علت وجود است و هم علت عدم؟

اگر پای خواست و اراده را وسط بکشید؛ یعنی اگر بخواهد می آفریند و اگر نخواهد نمی‍آفریند پس خود ذات به تنهایی علت تامة هیچ‎کدام نمی‍باشد و اگر خواست و عدم خواست آن ربطی ندارد خود ذات به ما هو ذات کامل و تام است هم وجوداً و هم عدماً مگر می‌شود یک چیز علت نقیضین باشد؟ ( دقت بفرمایید خیلی نکته مهمی است.) ممکن الوجود را چه تعریف می‌کنند؟ ممکن الوجود چیزی است که نه اقتضای وجود دارد و نه اقتضای عدم، تا وقتی از این حالت استواء خارج نشود موجود نمی‌شود خب چه از حالت استواء خارجش می‌کند؟ علت خارجش می‌کند، علت چطوری خارجش می‌کند؟ با ترجیح دادن، با رجحان بخشیدن، ابتدا باید از استواء خارج بشود تا بعد موجود بشود نه اینکه ابتدا موجود بشود بعد از استواء خارج بشود، خب این رجحان اسمش چیه؟ همان وجوب دیگر یا اولویت و شما هر دو را منکراید، آیت‍الله فیاضی می‌گوید علت به معلول نه وجوب می‌دهد (وجوب سابق) نه اولویت می‌دهد خب یعنی؟ یعنی ممکن از حد استواء خارج نشد، اگر از حد استواء خارج نشد چرا موجود می‌شود؟ به تعبیر حضرت علامه طباطبایی سؤال به لمَ قطع نمی‌شود، آقا تا الان علت تامة نبود خب معلول هم نبود قبول، معلول نیست خب علتش نیست؛ ولی الان که علت تامة آمد چرا معلول نیست؟ می‍‍گویید نخواست، می‍گوییم چرا نخواست؟ این سؤال قطع نمی‌شود، سؤال وقتی قطع می‌شود که ضرورت بیاید دقت فرمودید این نکته مهمی است.

استدلال استاد فیاضی

یک مطلب دیگر هم جناب استاد فیاضی دارند آن را بنده طرح می‌کنم. آیت‍الله فیاضی می‎گویند که وجوب سابق نیست، یک استدلالی دارند و استدلال ایشان هم این است که می‎گویند (مقدمه اول) معلول قبل از وجود معدوم بود، (مقدمه دوم) چیزی که معدوم باشد در حال عدم، عدم برای آن ضرورت دارد، ضرورت به شرط محمول، چیزی که عدم برای آن ضرورت دارد، وجود برای آن ممتنع است؛ چون امر معدوم با وصف معدومیت که نمی‍تواند موجود بشود، چیزی که برای آن وجود ممتنع باشد، وجود برای آن واجب نیست پس علت نمی‌تواند قبل از وجود به معلول وجود بدهد؛ چون معلول قبل آن معدوم می‍باشد، ضرورت به شرط محمول آن مانع است لذا معلول در آن موقعی که معدوم است نه وجوب دارد و نه حتی امکان دارد؛ تصریح می‌کنم امکان هم ندارد بلکه ممتنع است.

 خب به نظر می‌رسد این‎جا چند تا اشکال وجود دارد، اولاً امکان ذاتی منافعاتی با امتناع بالغیر ندارد ولو اینکه ممتنع بالغیر باشد امکان ذاتی آن است. امتناع بالغیر از همان ضرورت به شرط محمول آمد، آیت‍الله فیاضی می‎گویند معلول قبل از وجود معدوم بود و وقتی معدوم است ضروری العدم است لذا ضروری الوجود نیست؛ بلکه ممتنع الوجود است.

 یک خلطی این‎جا صورت گرفته غیر از آن نکته اولی که عرض کردم این است، کأن خیال شده که علت می‍خواهد بیاید شی معدوم را به شرط معدومیت موجود کند، یعنی معدوم را در همان حالتی که معدوم است بخواهد موجود کند این حرف حرف درستی نیست؛ بله ضرورت به شرط محمول دارد ولی علت وقتی می‍آید و علت تامة می‌شود برای اینکه شی را بخواهد موجود کند ابتداء لباس عدم را از تن آن بیرون می‍آورد و لباس عدم را چگونه از تن آن بیرون می‍آورد؟ با بستن دریچه‌های عدم، بستن دریچه‌های عدم همان چیزی است که فلاسفه از آن تعبیر به وجوب می‌کنند، ابتداء باید بیاید همه اقتضائات عدم را از شی بگیرد، وقتی که اقتضائات عدم را از آن گرفت می‍تواند به آن اقتضاء وجود بدهد و همین چیزی جز ضرورت بخشی نیست.

 دقت بفرمایید یک نکتۀ مهمی هم که این‎جا لازم به گفتن است، این است که حالا فرقی هم نمی‍کند وجوب لاحق باشد یا وجوب سابق باشد، بالاخره زماناً که وجوب و وجود با هم‍اند، دعوا سر این است که علت تامة که آمد معلول می‍تواند یک ساعت بعد محقق بشود، حالا او یک ساعت بعد مثلاً واجب بشود یا واجب نشود بحث سر وجوب سابق و وجوب لاحق نیست، بحث سر این است که تخلل بین علت تامة و معلول امکان پذیر نیست، اصلاً ما وجوب سابق هم نمی‌کنیم، می‍گوییم وجوب مقارن بین سه امر در خارج تباین است:

  1. بین علت تامة
  2. بین وجوب
  3. بین وجود

 این سه از هم قابل تفکیک نیستند، اگر تفکیک شدن یعنی آن علت، علت تامة نبوده به فرموده علامه طباطبایی لازمه‍اش این است که وجود مستقل مقوّم بالفعل داشته باشیم ولی وجود رابط نداشته باشیم، مقصود این که یک بام و دو هوا نمی‌شود؛ یا علت تامة را شما چطور تعریف می‌کنید؟ فلاسفه ما علت تامة را به این شکل تعریف کردن، وقتی که همه اجزا علت فراهم بشود به نحوی که بعد آن معلول بیاید.

 آیت‌الله فیاضی این تعریف را قبول ندارد، می‌گوید علت تامة، آن علتی است که مسلط بر فعل و ترک است. سؤال ما این است که این تسلط و این اعمال سلطنت دخیل در علّیت است یا نیست؟ به تعبیر دیگر علت تامة نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست یا ذات آن نسبت به وجود و عدم علّیت ندارد؛ پس چرا به آن علت تامة می‌گویند. یا این که علت تامة اگر بخواهد وجود می آفریند یعنی علت بعلاوه اراده، علت وجود است، علت منهای اراده می‌شود علت عدم این همانطور که فلاسفه می‎گویند منتهی اراده هم جز علت تامة می‌شود. حالت سوم این است که بگوییم ذات علت نسبت به وجود و عدم هر دو علیّت دارد و اراده هم هیچ دخیل نیست، خب این لازمه‌ آن است که یک چیز مستلزم نقیضین باشد.

دبیر: تقدیر و تشکر می‌کنیم از حضرت استاد حاج آقای کمالی عزیز بسیار استفاده کردیم و بهرمند شدیم در این بخش دقائقی در خدمت دوستان هستیم

اگر سوالی دارید بفرمایید.

پرسش و پاسخ

امکان تخلف معلول از علت تامه

مستشکل از حضار: آقای فیاضی استحاله تخلف معلول از علت را قبول دارند یا نه؟ طبق بیانی که شما فرمودید و طبق بیان حاج آقای کمالی علی الظاهر تخلف را مستحیل نمی‎دانند و می‎گویند ممکن است، چون می‎گویند علت تامة است اما ممکن است که معلول نباشد لذا تخلف معلول از علت تامة را ایشان ممکن می‍دانند، درست است؟

 بله بسم‌ الله الرحمن الرحیم، من انتظار داشتم استاد کمالی در مورد این نکاتی که عرض کردم صحبت بکنند، یکی در مورد همین مقدمۀ این سوال را که من مطرح کردم، ببنید می‍توانید این مقدمه را بدون ضرورت بالقیاس بپذیرید، ظاهراً پذیرفتنی نیست.

نکته دوم باز این را کاش استاد کمالی می‍فرمودنند ما در مورد افعال جوارحی‍مان صحبت نکنیم، در مورد خود اراده صحبت بکنیم چون با آن که بگوییم اراده حلقه اخیر علت تامة است می‌توانیم یک جوری جواب آن را بدهیم؛ در مورد خود اراده صحبت بکنیم، این چه؟ یک نکته دیگر، من درمورد ضرورت بالغیر و « الشی ما لم یجب لم یوجب » صحبت نکردم، در مورد این دو نکته، اگر می‍خواهید بحث اختیار انسان را با بحث ضرورت حل بکنید این دو را در ذهن داشته باشید:

1.  آیا این مقدمه را که پای تخته نوشتم می‎توانید بدون ضرورت یالقیاس بپذیرید، ظاهراً نشدنی نیست.

 2. در مورد خود اراده فکر کنید، خود اراده را چه‌کار کنید این اختیاری است.

 ببینید سوالی که دوست عزیزمون هم پرسیدند، بله آیا می‍تواند علت تامة باشد و معلول نباشد؟ خب بله اصلاً حرف ضرورت بالقیاس همین است ما می‍خواهیم همین را منکر بشویم که بله می‌شود علت تامة نباشد و معلول هم نباشد، شدنی است.

 البته در موجود مختار، بله یک تصرفی شما می‎توانید بکنید (چون در کلام استاد کمالی هم بود) در تعریف علت تامة، بگویید علت تامة یعنی این که همه آن چیزی که معلول برای به وجود آمدن به آن محتاج است فراهم بشود و فاعل مختار هم آن را اراده و اختیار کند، آن‍وقت این می‍شود علت تامة خب بله اگر اینجور باشد بله اگر علت تامة باشد قطعاً معلول هم است ولی ما الان یک تصرفی کردیم در تعریف علت تامة، علت تامة را گفتیم یعنی که تصور، تصدیق و شوق باشد و من اختیار کنم، اسم این علت تامة است؟ خب بله ما ضرورتی بالقیاس را می‍پذیریم یعنی چه شد؟ تصور،تصدیق، شوق و اختیار حالا اراده می‌کند خب بله ضرورت بالقیاس دارد قطعاً شما اختیار کردید این درست اما اگر کنیم تصرف در معنای علت تامة نکنیم همان چیزی که مشهور فلاسفه می‎گویند، می‎گویند برای اراده، علت تامة یعنی تصور، تصدیق، شوق همین، این معنای علت تامة است اگر داریم این را می‍گوییم بله می‍تواند علت تامة باشد و معلول هم نباشد، تصور است تصدیق است شوق هم است اما اراده نمی‍کنم بخاطر اینکه مختار هستم یعنی تکلیف‍تان را با تعریف علت تامة مشخص کنید؛ همان معنای مشهور را می‍پذیرید خب بله می‍تواند علت تامة باشد ولی معلول نباشد، می‍خواهید تغییر بدهید، اختیار را هم بیارید در ضمن آن و بگویید من اختیار می‌کنم، آن وقت ما ضرورت بالقیاس را می‍پذیریم اگر می‍خواهید تغییر بدهید.

جواب استاد کمالی: تعریف دوم تعریف فلاسفه بود؛ یعنی فلاسفه علت تامة این اختیار را می‍آورند، وقتی همه‍اش با هم بود می‌شود علت تامة و اراده هم است و اراده از مراد جدا نیست.

اشکال استاد حسین‍پور: شما فعل جوارحی را کلاً کنار می‍گذارید. فعل را اراده بگیرید؛ یعنی الان فعل ما اراده است خب حالا این را بفرمایید که فلاسفه یا حضرت عالی یا هر بزرگوار دیگری در مورد اراده چه می‌گوید، می‌گوید که علت تامة اراده چیه؟

پاسخ استاد کمالی: فعل ما ارادی است، اراده نسبت به فعل دخیل می‍باشد ولی اراده مسبوق به اراده دیگری نیست؛ ولی این لازمه آن که نیست که فعل ارادی من یا خود اراده من جبری باشد، ضروری است ولی جبری نیست. علت اراده چیه؟ تصور، تصدیق، شوق، انگیزه، تمایلات، امیال، همه این‎ها دست به دست من می‌دهد که من اراده الف را داشته باشم یا اراده ب را داشته باشم ولی به‍هر‍حال من دارم اراده می‌کنم. فعلّی ارادی است که اراده داشته باشد ولی اراده به خودش ارادی می‍باشد یعنی اراده برای این که در اختیار من باشد، همین که از وجود من بجوشد کافی است،لازم نیست مسبوق به اراده باشد.

استاد حسین‍پور: این سوال را فقط به صورت مشخص پاسخ دهید، سؤال من این است که علت تامة اراده چیست؟

استاد کمالی: عرض کردم عوامل مختلفی دارد و آن‎ها هم ممکن است تحت یک اراده دیگری نباشند.

 استاد حسین‍پور: خب همین را می‌شود نام ببرید؟

استاد کمالی: تصور، تصدیق به فایده، ایجاد شوق، شوق شدید، علامه طباطبایی یک مرحله دیگر را هم اضافه می‌کند، اعتبار وجوب، همه این‎ها که آمد من اراده می‌کنم.

استاد حسین‍پور: ببینید خود ملاصدرا وقتی که می‍خواهد مبانی فعل را بشمارد کم‍ترین آن چهارتا است تصدیق، شوق، اراده و تا هفت‎تا هم شمارش کرده است، چیزهای دیگری هم اضافه می‌کند قوة محرکه، قوة عامله ولی آن چیزی که مشهور است و مشهور فلاسفه این را می‎گویند تصور، تصدیق، شوق بعد آن اراده است درسته؟ سؤال این است یعنی آن‍هایی معتقداند که علت تامة اراده تصور، تصدیق و شوق خب حرف این‎جاست اگر تصور، تصدیق و شوق آمد و همین سه تا، هیچی دیگر نبود آیا باید اراده کنم؟ اراده می‌شود؟ یعنی هنوز هم یک چیز دیگری است به نام اختیار و اگر یک چیز دیگری هم است به نام اختیار پس اگر علت تامة است معلول می‍تواند نباشد، اراده می‍تواند نباشد یعنی ضرورت بالقیاس رد می‌شود؛ اما اگر شما بگویید نه چیز دیگری نیست فقط تصور، تصدیق و شوق، همین سه‎تا است و هیچ چیز دیگری نیست. ضرورت بالقیاس همین را می‌گوید دیگر پس خب جای اختیار کجاست الان؟ اختیار را کجای فعل من می‍گذارید؟

اشکال مبتنی بر معنا

مستشکل از حضار: وجه تسمیه علت تامة مشخص است یعنی تمام است وقتی بیاید، کار تمام می‍باشد و معلول می‍آید پس اختیار تصور، تصدیق، شوق و اختیار، وقتی اختیار آمد آن‍وقت اراده که معلول است می‍آید.

استاد حسین‍پور: آفرین اگر این حرف را زدید، آقای حسینی بزرگوار که برای اولین بار در تاریخ فلسفه شما دارید می‌گویید، اگر این حرف را زدید که ما قبل از اراده ما چهار تا چیز داریم تصور، تصدیق، شوق و اختیار وارد تیم ما شدید. ببین شما فقط در صورتی می‍توانید ضرورت بالقیاس را بپذیرید که تعریف‍ات را از علت تامة عوض کنید و اختیار را هم بیاورید در تعریف که هیچ‍کس این کار را نکرده است.

عدم توجه به کتاب کشف المراد

مستشکل از حضار:جای کتاب کشف المراد در بیانات شما خالی بود، شما توجه داشته باشید الان در کشف المراد ما مشاهده می‍کنیم که خواجه صفات حقه را نام می‍برند، صفت مرید را قبول دارند و به جبر هم قائل نیستند و با ضرورت علّی معلولی هم مخالفت نمی‍کنند. این که شما فرمودید که یک سلسله از علت های مرید باشد، خب انتهای این سلسله می‍رسد به ذات مقدس پروردگار که اون صفت مرید در آن است و به نوعی آن تسلسلی که شما فرمودید به آن شکل به وجود نیاید. من احساس می‍کنم در این بحث و کرسی علمی جای کتاب کشف المراد یک مقدار خالی بود و ما کلام را هم که می‍خواهیم بررسی کنیم به این قسمت هم توجه داشته باشیم و ما باید به سه واژه لزوم، ضرورت و جبر تفاوت قائل بشویم و این سه لفظ را نمی‍توانیم مترادف قرار بدهیم، در واقع می‍شود گفت که لزوم أعم از جبر است یعنی لزوم جبری و غیر جبری داریم.

استاد حسین‍پور: همان اول بحث اشاره‍ای کردم خدمت شما که بله این‎جا وقتی بحث پیش می‍آید که اگر اراده هم قرار باشد مسبوق به اراده باشد خب تسلسل پیش می‍آید، گفتم فارابی، ابن سینا، ملاصدرا و هم علامه حلی بزرگوار، راه حل‌هایی ارائه می‍دهند و با خداوند حل می‌کنند یعنی می‎گویند که منتهی می‍شود «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ» همه را به اراده و مشیت الهی برمی‍گردانند ولی خب این مشکلی را حل نمی‍کند. چون باید در خدمت استاد کمالی باشیم و از کلام ایشان استفاده کنیم؛ ببینید باز دوباره تاکید می‌کنم بحث ما که دارد تموم می‌شود و ما دیگر در این مورد احتمالاً هم دیگر را نمی‌بینیم؛ ولی بیایید این دو را حل کنید:

  1. تمرکز را بگذارید روی اراده که این را می‍خواهید چه کار کنید؟
  2. آیا این مقدمه را می‎توانید بدون ‌ضرورت بالقیاس بفهمید؟ نه.

استاد کمالی: در رابطه با سوال عزیزمان که فرمودنند کشف المراد، اتفاقاً جناب خواجه در کتاب کشف المراد آن روحیات کلامی‍اش غالب است لذا اول مقصد ثالث دارد:«وجود العالَم بعد عدمه ینفی الایجاب. » ایشان می‌گوید عالم نبود بعد به وجود آمد؛ یعنی من قائل به حدوث عالم هستم، متکلم‍ام چون قائل به حدوث عالم هستم فاعل موجَب را قبول ندارم خدا را فاعل مختار می‍دانم، می‍رود در تیم متکلمین می‌گوید خدا فاعل مختار بود دلش نمی‌خواست بیافریند، حالا که آفرید شما چرا سؤال می‌پرسید مختار است؟ دقت فرمودید؟ عرض کردم قدم و حدوث است که ریشه تمام این بحث‍ها است، خواجه که خودش در همۀ مباحث فلسفی است، شرح اشارات و کتاب کشف المراد هم مباحث فلسفی دارد ولی این‎جا آن روحیه کلامی خود را نشان می‌دهد که اگر من ایجاب را بپذیرم باید قائل به قدم عالم شوم ولی از حدوث نمی‍توانم دست بردارم لذا ایجاب را می‎گذارم کنار می‍گویم ضرورتی نیست و خدا فاعل مختار است.

دبیر: تقدیر و تشکر می‌کنیم از اساتید حاضر در جلسه، حاج‍آقای کمالی عزیز و حاج‍آقای حسین‍پور که با صبر و حوصلۀ تحمل فرمودند و با وجود مشغله‌های فراوان حاضر شدند و هم‍چنین تقدیر و تشکر می‍کنیم از عزیزانی حاضر در جلسه و دوستانی که از طریق فضای مجازی ما را دنبال می‍کنند، إن‍شاءالله خداوند توفیق بدهد که گام‍های موثری در عرصه گسترش علوم اسلامی برداریم با صلواتی بر محمد و آل محمد.


[1] neuroscience

فهرست

فهرست

همچنین بخوانید...