مقدمه
الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
یک جملهای را که خیلی معروف است و فقط از زبان این بزرگواری که میخواهم عرض کنم، بیان نشده است. حضرت آیتالله سبحانی یک وقتی میفرمودند که برای من مسجل است که اگر اجتهاد اسلامی یک امر کفایی و یک واجب کفایی است، من به الکفایۀ آن وجود ندارد؛ فلذا عینی است. بزرگان زیادی را بنده میشناسم که معتقد به این معنا هستند که ما به اندازۀ کافی، فقیه نداریم. ممکن است دوستان بگویند که همین فقهایی که داریم، به اندازۀ کافی به آنها مراجعه هست که شما میگویید ما باید برویم و دایرۀ فقیهان و فقهای بیشتری را اضافه کنیم و ظرفیتهای بیشتری ایجاد کنیم؟
این حرف هم حرف درستی است و ما باید بین این دو حرف ببینیم که نقطۀ کانونی و کلیدی کجاست که ازیکطرف بزرگانی مثل آیتالله سبحانی معتقد هستند که من به الکفایه نداریم، حرف درستی است؛ از آن طرف آن تعداد از طلاب عزیزی که رشتۀ تخصصی فقه و اصول میآیند، بعد از مدتی فکر میکنند که نان در قضاوت و تدریس و معلم شدن و استاد دانشگاه شدن است. از فقاهت چیزی در نمیآید و گویا کار خاصی به عهدۀ فقیه نیست. برویم جایی پیدا کنیم و دو لقمه نان سر سفره ببریم.
بنده میخواهم عرض کنم که هر دوی این جملات درست است با یک نکته و آن هم اینکه بهجرئت میتوان گفت که امروز در نظام اسلامی مهمترین و کلیدیترین و حساسترین نقاط که اتفاقاً سرنوشت آیندۀ جمهوری اسلامی هم همینجاها مشخص میشود، در دست نگاههای فقیهانه است. من میخواهم چند تا مثال بزنم و بعد هم آسیبشناسی کنم که اگر این حرف درست است، چرا ما نمیتوانیم به سرمسئلهها و نقطۀ کانونی مسئلهها برسیم و چرا احساس میکنیم که بیخود درس میخوانیم؟ مکاسب را از اینطرف بخوان، از آن طرف بخوان؛ اثر اینها را نمیبینیم و از آن طرف انگار رگ حیاتی نظام در اینجا خشکیده است.
مسئله فقهی و نامسئله
چند مثال از مسائل
من چند تا مثال بزنم. مثالهایی که میزنم میخواهم مثالهای عینی و سیاسی باشد که یک مقدار ذائقۀ شما و رگ فقاهتتان ورم کند که ببینیم به کجا میرسیم؟
مسئله ورود زنان به ورزشگاه
سال 89 یا 90 بود. در آن سال فیفا به ایران گفت که اگر شما به زنها اجازه ندهید فوتبال نگاه کنند، ما سهمیههایتان را فلان میکنیم و… رئیس جمهور وقت گفت که وارد شدن زنها به ورزشگاه که اشکال شرعی ندارد. پس خانمها بیایند. فقهای قم در آن مقطع تاریخی یک موضع بسیار بسیار سنگینی علیه ورود خانمها به ورزشگاه کرد. موضع سنگینی گرفتند؛ در حدی که بعضی از اختلافاتی که بعداً حوزۀ علمیۀ قم با آن رئیس جمهور پیدا کرد، ریشهاش اینجا بود که شما گفتید زنها به ورزشگاه بروند. زور رئیس جمهور نرسید و با فیفا مسئله را حل کردند و فرصت و مهلتی گرفتند. آن مهلت در دورۀ انقلابی بعد تقریباً تمام شد و الان شما میبینید که زنها در ورزشگاه هستند و تقریباً صدایی هم از قم، شنیدید؟ ما هم نشنیدیم.
سؤال. سؤال مهمی است. زنها به ورزشگاه بروند یا نروند؟ کدام دانش باید به این مسئله پاسخ بگوید؟ شما باید جواب بدهید. مثال را خواستم ریز تیز دقیق و نقطه زن باشد که بدانیم دقیقاً مسئله کجاست. میخواهیم مسئلهٔ ورود زنها به ورزشگاه را در جامعۀ اسلامی بررسی کنیم. سؤال اولم این است. دانشی هست در میان دانشهای اسلامی که به این مسئله پاسخ بگوید؟ فلسفه، عرفان، کلام، ادبیات عرب، اصول، فقه، رجال، کدام دانش اسلامی متکفل پاسخ بنده است؟ سؤال دارم. زنها به ورزشگاه وارد بشوند یا نشوند؟ کدام دانش باید پاسخ دهد؟ فقه باید پاسخ دهد.
سؤال دومم این است که حتماً که فوتبال، الکره القدم در عصر صدور نبوده است. نداشتیم که ببینیم خانمها میدیدند یا نمیدیدند، میرفتند یا نمیرفتند، دلیلی هم در موضوع خاص نداریم. باید از قواعد عامه برای فهم این استفاده کنیم.
عناوین مرتبط به مسئله
عناوینی که شما میتوانید در حل این مسئله استفاده کنید، میشود بفرمایید؟ کدام عناوین فقهی بر این مسئلهٔ ما صادق است؟ اول از همه که به ذهن ما میآید، احکام نظر است. همان موقع هم یادم است که میگفتند که مسئلهٔ اصلی این است که خانمها بدن نامحرم را میبینند. احکام نظر. دیگر بگویید بعد میخواهیم با هم یک بحث داغ فقهی کنیم. مجلس گناه؟ شنیدن فحش که حرمت شرعی هم دارد! حیا و پوشش هم که در احکام نظر است. حیا را میتوانید فقهیاش را بگویید یعنی چه؟ حیا فکر میکنم بین اخلاق و فقه است. بله، ممکن است توصیۀ اخلاقی شما این باشد که خانمها نروند؛ اما قانون که نمیتوانیم بر اساس اخلاق تصویب کنیم؛ قانون بر اساس الزام تصویب میشود؛ نه بر اساس رخصت.
طلبه: اینکه میپرد…
استاد: حرمت پریدن هوا. عنوان فقهیاش را بگویید.
طلبه: رقص.
استاد: شما فقیه هستید و میدانید که رقص، تعریف شرعی دارد.
طلبه: حرکات موزونی که انجام میدهند…
استاد: حرکات موزون حرام نیست؛ چون ما الان هم داریم حرکات موزونی انجام میدهیم. وزن دارد. هر حرکت موزونی حرام نیست.
طلبه: ریبه.
استاد: چطور ریبه میشود؟
طلبه: نامحرم دارد این را میبیند که شادی میکند.
استاد: دیدن شادی زنها بر مردها حرام است؟ میخواهم فقهی بشود. به ساعت و پریز برق هم نگاه کنید، ریبه باشد حرام است.
طلبه: شنیدم صدای نامحرم حرام است.
استاد: باز سؤال است. شنیدن صدای نامحرم حرام است؟ آقا فتوا دارند یا آقای سیستانی هم ظاهراً این فتوا را دارند که خوانندگیاش هم اگر تبعات منفی نداشته باشد، شاید حرام نباشد. آنها که فتوا میدهند، من بااحتیاط میگویم. داریم مباحثه میکنیم. داریم بادقت سعی میکنیم مسئلهٔ فقهی را موشکافی کنیم. میخواهم دقیقاً متوجه شوم که ورود زنان به ورزشگاه، چه اشکال فقهی بر آن وارد بوده است که با آن مخالفت کردیم؟
طلبه: چون اصل اختلاط زن و مرد…
استاد: اصل اختلاط زن و مرد حرام است؟ باید اصلش حرام باشد که بگوییم مقدمۀ حرام، حرام است. اختلاط هم میگویند که قسمتهای آقایان و خانمها جدا است. از اول هم آن بنده خدا میگفت که ما از اول یک کاری میکنیم که از مترو که پیاده شدند، دو تا شوند.
طلبه: اختلاط حرم مطهر بیشتر است.
استاد: قطعاً همینطور است. بازارها، حرم قطعاً اختلاطش از آنجا بیشتر است.
طلبه: وجه حرمت علما چه بوده است؟
استاد: سؤال همین است. چرا سؤال را بر میگردانید؟ ما که نمیخواهیم خدایی نکرده جسارت به محضر بزرگان کنیم. ما میخواهیم مسئلههای نظام را [حل کنیم]. سؤال. آیا ورزشگاه رفتن زنها، مسئلهٔ نظام است. چه مسئلهای است؟ اصلاً مگر مسئله است؟ کسی میتواند یک تقریری بکند از اینکه واقعاً ورزشگاه رفتن خانمها مسئلهٔ نظام باشد؟ خیلی راحت است. فیفا همین اخیراً به ما گفت که اگر زنها به ورزشگاه نروند، کل بازیهای تیم ملی ایران تحریم میشود و دیگر نمیتواند بازی ملی کند.
طلبه: این مسئلهٔ دولت است.
استاد: دولت با نظام فرقی نمیکند.
طلبه: ازاینجهت که ما یک موضوعی را در ساختار نظام چارت اداری کشور موضوعیتی ندارد. یکوقتهایی هست که در چهارچوب نظام کشور موضوعیت دارد.
استاد: شورای امنیت ملی روزی که ورزش ایران تحریم بشود، باید جلسه تشکیل بدهد یا ندهد؟ قاعدتاً باید تشکیل بدهد؛ چرا که یک موج نارضایتی سنگین علیه جمهوری اسلامی شکل میگیرد که حتی منجر به اعتراضات خیابانی و زدوخورد بشود.
طلبه: جودو که…
استاد: فوتبالیستها همین را میگویند. میگویند اگر به ما حوالۀ خودرو میدهند، بهخاطر این است که ما میتوانیم با یک فردوسیپور که فوتبالیست هم نیست، میتوانیم بحران امنیت ملی درست کنیم. مسئله هست یا نیست؟ آقا از اینجا صحبت کنیم. ورزشگاه رفتن خانمها مسئله هست یا نیست؟ خیلی مهم است. تقریباً تمام اینها در بررسی فقهی شما اثر دارد و بعد میخواهم برایتان یک مفهومی به نام فقه پویا را باز کنم. پویایی فقه ما به چیست؟ چرا ما قائل هستیم که میتوانیم جامعۀ مدرن را اداره کنیم؟ چون قائل هستیم که یک فقهی داریم که میتواند مسئلهای مثل مسئلهٔ ورزشگاه رفتن زنان را بررسی کند و برایش پاسخ درست بدهد.
حالا آن موقع که اجازه ندادیم را رها کنید. الان چرا اجازه دادیم؟ خیلی مهم است. شما در بررسی فقهی، همیشه اینی که بگویید حرام است، حرام است، تبعات اجتماعی و فردی ندارد. خیلی وقتها اینکه میگویید حلال است و مباح است، تبعات دارد. شما چرا مباح اعلام کردید که خانمها به ورزشگاه بروند؟ چرا اجازه دادید که بروند؟
طلبه: مفسدۀ اهم.
استاد: اهم بودن این مفسده را از کجا فهمیدی؟
طلبه: اختلال نظام.
استاد: شلوغکاری میکردند و یگان ویژه را میفرستادیم یکهفتهای تمام میشد. اگر واقعاً حرام الهی است چرا زدودی؟ پس قبول دارید که ما در مسئلهٔ ورود زنها به ورزشگاه، نفیاً و اثباتاً کار فقهی نکردیم. قبول دارید؟ نه موقعی که مخالف بودیم، فقهیا مخالف بودیم و نه موقعی که اجازه دادیم، فقهیا اجازه دادیم.
طلبه: ما کار نکردیم؛ علما هم کار نکردند که نظر دادند؟
استاد: ما که محضر علما جسارتی نداریم. نمیدانم. خلاصه اگر آن باشد، سؤال خیلی پیچیدهتر میشود که علما در آن مقطع کار کردند و گفتند خلاف است و بعد از چند سال خلاف رأی علما اجازه دادید؟ عمق فاجعه را در یک مسئلهٔ بسیار ساده که به نظر من هم مسئله نبود. اصلاً مسئلهٔ ورزشگاه، مسئله نیست. مسئله نیست؛ اما ببینید ما به این چیزها نامسأله میگوییم، یعنی چیزهایی که خودشان را در قالب مسئله به جامعه قالب میکنند. یک نامسأله چون بررسی دقیق فقهی نمیشود، چهکار میکنید؟ در آن ماندید.
الان چون شما کمتر در محیطهای روشنفکری سروکار دارید، راحت هستید. ما که باید برویم، شروع میکنند به دستگرفتن که حلال است یا حلال نیست؟ ولمان کنید. هر نقطهای که شما یک تناقض ایجاد میکنید، او برایش یک کبرای کلی تثبیت میشود: تعارض سیاست و دیانت. میگوید ببین نمیشود با دین، جامعه را اداره کرد. بعد کمکم عمامه به سرها سخنرانی میکنند که دین مال آن موقع است و چه به ادارۀ جامعه!
تعداد شهادت قانونی شاهد
یک مثال، مثال ورزشگاه. قرار نیست نظر خودم را بگویم. قرار است با همدیگر مباحثه کنیم. این یک نامسأله بود. حالا یک مقدار به مسئلههای واقعی بپردازیم. شما میدانید ما دو جا در فقه، اینطوری که در ذهنم هست، دو جا در فقه، شهادت لازم است. شهادت بردن واجب است و بقیهاش تبرعی است. کجا شهادت بردن واجب است؟ طلاق. حدود نه. اجرای حد که شهادت نمیخواهد. دیگری مال ظهار است. اگر به شما گفتند که طلاق حرام نام ببرید، طلاق ظهار است.
شما باید در ظهار و طلاق شاهد ببرید. ظهار چیز رایجی نیست؛ اما طلا رایج است. برایش شاهد باید ببرید. شهادت، یک بحثی است. شروط شهادت را وقتی مطرح میکنی که عن حس باشد، عدالت داشته باشد و یک سری شروط دیگر. تقریباً سه یا چهار سال پیش یک آییننامهای در قوه قضائیه تصویب شد که هر کس در طول سال، 5 تا شهادت میتواند بدهد. چرا؟ چون دم در شخص پول میگرفت و شهادت میداد. سؤال: آیا شما اجازه دارید که تعداد شهادت یک کسی را محدود کنی؟ دوست دارم از صبح تا شب شهادت بدهم. شرعاً اشکال دارد؟ دوستان حکم اولی و ثانوی میگویند. یک مثال دیگر بزنم. ثبت ازدواج از چند سال پیش در دفترخانه، اگر ازدواج کنید و در دفترخانه ثبت نکنید، جرم است. جریمههای زندان و… احکام حکومتی.
سؤال: دایرۀ احکام حکومتی چیست؟ شامل اینها میشود یا نمیشود؟ میخواهم ذهنتان را باز کنم و با مثالهای متفاوت و متعدد یک مقدار به ابعاد مسائل کلان کشور نگاه کنیم و ببینیم چهقدر به فقه ارتباط دارد.
خلق اعتبار
یک مثال جالب بزنم. در حوزۀ اقتصاد بیاییم. این مثال که برایتان میزنم، سعی کنید به لوازمش فکر نکنید. هر بانکی در جمهوری اسلامی میتواند، رفقا میگفتند من عددش را بلد نبودم، میتواند تا 6 برابر موجودیاش نزد بانک مرکزی خلق پول کند. یعنی چه؟ من میروم و میگویم وام دارید؟ میگویند بله. مدارک را میبرم و تحویل رئیس بانک میدهم. رئیس بانک مدارک را اینجا میگذارد، هیچ پولی وجود ندارد، در سیستم بانک، در حساب من یک 1 میگذارد و جلوش هفت تا صفر و اینتر میزند. پول ایجاد میشود. هیچچیزی وجود ندارد. نه اسکناس نه… به این خلق پول میگویند. هر بانک 6 برابر داراییاش نزد بانک مرکزی، میتواند این کار را بکند. اگر یک بانکی هست که مثلاً 20 همت دارد، میتواند تا 12 همت پول خلق کند. این قانونیاش است. بانکها از این قانون، تخلف میکنند و سه یا چهار برابر این تخلف میکنند.
من الان وام که میگیرم، وامی که میگیرم، نه اسکناس دارد، نه نقدین است و هیچچیزی وجود ندارد. سؤال: بانک یک اعتباری دارد که میتواند آن عدد را بزند. بانک میتواند اعتبارش را یکساله با 30 درصد سود به من بدهد. پول که نداد؛ اعتبار داد. شما میدانید کلاً باید مسائل ربا را از اول بررسی کنیم؟ چرا؟ یکی توضیح بدهد.
موضوع ربا پول است. پول چیست؟ ربا یا نقدین است که طلا و نقره و زور زدیم و گفتیم آن اسکناس هم وسطش یک نخ نقرهای میزدیم که این را نقدین حساب کن. این که دیگر هیچچیز نیست. یعنی شما میتوانی اعتبارت را، اعتبار است دیگر، میتوانی اعتبارت را به سه برابر قیمت ۶ماهه بفروشم. نمیتوانم بفروشم؟ پس من و شما سر زمینۀ دیرکرد خودمان را میزنیم و گریبان چاک میزنیم؛ درحالیکه اصل این پول، پول نیست. اصلش چیست؟ چه کسی به اینها فکر میکند؟ کارمند بانک. به همین راحتی.
حالا ربا هست یا نیست؟ بخوریم یا نخوریم؟ بگیریم یا نگیریم؟ ماهیت این عددی که در حساب من اضافه میشود چیست؟ حالا بماند که یارانههای دولت هم خیلیهایش مواقعی که دولت کسری بودجه دارد، یکدفعه یک ربات به همۀ ایرانیها، 400 تومان میریزد.
طلبه: درست است که یک اعتبار است؛ اما میتوانم در بانک پول بگیرم. پول است دیگر.
استاد: باشد، شما معتقد هستید که پول است. بعضیها هم میتوانند بگویند که پول کجاست؟ پولی وجود ندارد. آن پول، معادل آن اعتبار است.
طلبه: وقتی خودش معادل دارد.
استاد: اصلاً آن قدر وجود ندارد. بهاندازهای که نقدینگی در کشور است، اسکناس وجود ندارد.
طلبه: معاملاتی هم که میکنیم، بر اساس همین اعتبار است.
استاد: یعنی کلاً سیستم فقه شما بر اساس پول جدید، یکجور معاملۀ پایاپای است. اعتبار میدهی و جنس میخری. این یک فقه دیگر دارد. فقهش با آنچه که در مکاسب میخوانیم، فرق میکند. خواستیم چند تا مسئله در ذهنتان بیاید. چرا این مسئلهها در کشورها، حل نمیشود؟ نه. بررسی نمیشود؟ نه. اصلاً مسئلهاش، پول که خدمتتان عرض کردم، اصلاً طرح نمیشود که بررسی بشود یا حل بشود. خب سؤال: حاجآقا الان مردم دارند ربا میخورند؟
دارند حلال میخورند؟ نمیدانم. اصلاً به من چه؛ اما شما بهعنوان فقها، بزرگان، اندیشمندان… اگر یک جوانی از حاجآقا سؤال کرد، اگر بانک ورشکست شد و اتفاقی افتاد و یک بانکی ساقط شد. سیستم بانکی هک شد و اعتبارات جابهجا شد. شما نباید بدانی ماهیت آن چیزی که الان دست مردم است، چیست؟ اثر شرعی دارد. ما بهعنوان فقهای این جامعه، ما هم خودمان را با شما قاتى کردیم، اصلاً نسبت به مسائل جامعه، بعضاً متوجه آنها نمیشویم.
حالا با این مقدمه میخواهم جملۀ آیتالله سبحانی را دوباره بگویم که اگر اجتهاد، امر و واجب کفایی است، ما من به الکفایه مجتهد نداریم.
جمعبندی
من فقط دو یا سه تا مثال گفتم. اقتصاد الیماشاءالله، فرهنگ، مثل ورزشگاه که نامسأله بود را زدم؛ اما کلی مسئله داریم. یک مسئلهٔ حاشیهدار بگویم. اگر یک کسی ثابت کند که در زمان حکومت امیرالمؤمنین، حجاب اجباری نبوده است، فرض بگیرید که کسی بتواند ثابت کند که در آن زمان یک عده خانم بودند که بیحجاب در خیابان راه میرفتند، بعد حجاب قانون اجباری ما شرعیت پیدا میکند یا نه؟
گویا بعضی دارند تلاش میکنند که این کار را بکنند که اثبات بکنند که در زمان حکومت حضرت امیر، حجاب اجباری نبوده است. بعضیها چنین تلاشهایی میکنند؛ بعد ما اینهمه کشته دادیم. شما بهحکم ثانویه میگویید. حکم ثانویه را میتوانید توضیح بدهید که ما بفهمیم چیست؟ من طرفدار هستم. شبههای پیش نیاید. من و شما به اندازۀ کافی مسئلههای واقعی روزمان را بررسی نمیکنیم و این مسئلهها تا آن مقداری که با نهادها مرتبط هستیم، تقریباً همهاش بلاتکلیف مانده است؛ از آموزشوپرورش و اقتصاد و فرهنگ و عالم سیاست بگیرید. مثالها را دیگر تکثیر نکنیم و سراغ بحث خودمان برویم.
بحران اصلی امروز انقلاب
من یک جمله تتمۀ عرضم بگویم، امروز کسی که خوب درسخوانده باشد، میخواهم عدد و رقم بگویم، کسی که خوب درسخوانده باشد و خوب مسئله بفهمد و خوب بتواند توانمندیهایش را در حل مسئله اثبات کند، روی هوا میزنند و روی هوا میقاپند. درآمدهای بسیار خوب، درآمدهای نه معلمی و نه قضاوت و نه وکالت به اندازۀ اینکه یک کسی وارد حل مسئله در نظام بشود، درآمد ندارد. یک وقتی با رفقا میگفتم که اینقدر مسئلهٔ روی زمین داریم و بودجههای خوب دارد و کسی نیست که اینها را حل کند، به بچههای دانشگاه آزاد مسائل فقهی را میدهند. واقعاً بحران اصلی امروز انقلاب اسلامی اینجاست که ما در حوزههای مختلف، حرف دین را بهعنوان نهاد دینی، حرف دین را کشف نمیکنیم. با مسئلهها سیاسی برخورد میکنیم.
من هم مثل شما آن مقطعی که بحث شد که زنان وارد ورزشگاه بشوند یا نشوند، ما هم عمامه کوبیدیم که یک زن آن هم در ورزشگاه، دعوا کردیم و الان هم که دولت انقلابی سرکار است، میگوییم صلوات بفرست. کاملاً سیاسی برخورد میکنیم که شأن من و شمای طلبه نیست.
ما باید برای هر مسئله، بلافاصله یک مقاله تولید کنیم. یک حرف بیاوریم. عیبی ندارد، حرف غلط بیاوریم؛ اما حرف بیاوریم و بگذاریم نقد بشود. در نقد آن، دوباره علم جدید تولید میشود. چرخۀ تولید علم درست میشود؛ نه چرخۀ تقویت قدرت برای جریانهای قدرت در کشور. یک جملۀ تلخ بگویم این است که ماها چرا برکت در درس خواندمان نیست؟ چون بهجای کار خودمان که در فقه است، حضرت رضا علیهالسلام فرمودند که اگر جوان شیعه ببینم که در حال فقاهت نیست، »لادبته بالسوط« امام سجاد فرمودند »لادبته بالسیف« با شمشیر ادبش میکنم. ما کار اصلیمان را رها کردیم و دنبال این جریان و آن جریان و دنبال این بازی و آن بازی [هستیم]؛ لذا درس خواندمان برکت ندارد.
چالش اسناد عادی و اسناد رسمی
برویم سراغ مسئلهای که ما با آن درگیری بودیم. ما چند سالی هست، شاید 5 یا 6 سال است که الان در اوج خودش است. آخرین دعوا مثلاً مال هفتۀ پیش رئیس جمهور با فلان رئیس است که دعوا شده است که مثلاً او عمامهاش را کوبیده است و او میکروفون را پرت کرده است.
مصادیق مسئله
در این حد دعواست. یک مقدار پیازداغش را زیاد کردیم؛ البته واقعاً دعوا در همین حد است؛ اما احترامها را بیشتر حفظ میکنم.
زمینخواری
فکر کنم این مسئله را خیلی از دوستان از ما شنیدند. حاجآقا یک زمین 5 هکتاری دارند که از قضا کنار اتوبان افتاده است و قبلاً اگر مثلاً 10 هزار تومان میارزیده است، الان هر متری 10 میلیون تومان میارزد. عدد و رقمهای زمین واقعاً اینطور است؛ یعنی یکدفعه اتوبان از کنار زمین رد میشود، 10 هزار تومان، 10 میلیون تومان میشود. چند هکتار هم حدود 1000 میلیارد به ایشان اضافه شده است. خوشحال و خندان سندشان را بنگاه میبرند و یک مشتری خوب پیدا میکنند و زمین را از حاجآقا میخرد. حاجآقا هم پول را میگیرند و میروند. فردا برایشان یک احضاریه میآید که دادگاه بیایید که چه؟ شما فروش مال غیر کردید. سند داشته است!
با اعتمادبهنفس وارد دادگاه میشود. سند و کپی سند و این هم مدارک که این زمین مال من است. آن کسی که شکایت کرده است، یک قولنامه، نه قولنامه بلکه یک کاغذکاهی و دو تا شاهد میآورد که این حاجآقا این زمین را چهار ماه پیش طبق این سند (کاغذکاهی) و این دو شاهد به من فروخته است. قاضی از شهود میپرسد و ظاهرالصلاح هستند و ریش هم دارند. دادگاه سند حاجآقا را باطل میکند، پول را از حاجآقا میگیرد و اگر خرج کرده است، زندان میاندازند؛ چون مال غیر را فروخته است و جرم انجام داده است. پول را بر میگردانند و سند را به نام آقای زمینخوار ثبت میکنند. چرا؟
طلبه: بهخاطر اینکه تمام معاملات شرعیت دارد.
استاد: چون شما معاملۀ شرعی انجام دادی و شرعاً اثبات کردی که این آقا این زمین را به شما فروخته است؛ یعنی آن کاغذکاهی از سند رسمی حکومت بیشتر میشود. جالب اینجاست که ایشان را الزام میکند که به دفترخانه برود و به نام ایشان سند بزند. سند را تحویل بدهد و گرم خداحافظی کند و بیرون بیاید.
کلاهبرداری از بانک
یک مثال دیگر بزنم که این واقعی است. یک آقایی چند صد میلیارد تومان از بانک الف وام گرفت. گفتند برای چنین وامی باید تضمین بدهی. 50 هکتار در فلان جا سندش را تحویل میدهد. چند برابر وام است که به ایشان میخواهد بدهند. این سند هم در رهن بانک میرود. تا دو سه ماه تنفس دارد. بعد از آن هم چند ماه ایشان نداد و 6 ماه گذشت و پیگیری میکنند. حاجآقا دبی رفتند و سرمایهگذاری کردند و یک برج ساختند و کرایه میدهند.
سند داریم و میرویم سند را پس میگیریم. دادگاه هم میگوید چشم. فرایند انتقال زمین که شروع میشود، یک آگهی در روزنامه باید بدهد. آگهی که باید بدهد، پسرخاله ایشان میگوید که چرا زمین ما را دارید میفروشید؟ طبق آن کاغذکاهی میگوید ایشان زمین را 3 ماه قبل از اینکه به شما بدهد، زمین را به من فروخته است. دادگاه میگوید این زمین مال شما و آن را به اینترپل میسپاریم که بیاورد. آقای بانک، از شما هم عذرخواهی میکنیم. پول بانک به این صورت میرود. مکرر در مکرر بانکها به این شکل سرشان کلاه رفته است.
مالکیت برخی املاک
ما وقتی میخواهیم برای آخوندها توضیح بدهیم، این مثالها که برای آخوندها خیلی جذاب نیست. باشد، بانک است دیگر، اینهمه پول حرام میخورد و او هم باید حواسش را جمع میکرد. این مثال را میزنیم. میگوییم این سنیها همۀ این زمینهای اطراف حرم را خریدند و دولت نمیداند دست کیست. مگر میشود؟ بله، من میتوانم همین هتل را با قولنامه از صاحبش بخرم. همه فکر میکنند که صاحبش فلانی است؛ درحالیکه صاحبش مولوی فلانی است. بعد هم یک مقدار پیازداغش را اضافه میکنی. میدانستید تمام مسیر مشهد به تهران، تمام دو لاین را سنیها خریدند. میدانستید؟ مملکت مگر صاحب ندارد؟ صاحب دارد؛ اما صاحبش اطلاع ندارد؛ چون علم غیبش را که اجازه ندارد در مورد قولنامه استفاده کند.
شما واقعاً الان نمیدانید که زمینهای اطراف حرم مال کیست؟ نمیدانید زمینهای اطراف میدان شهدا مال کیست؟
یک چیز جالب بگویم. فرودگاه قم را ساختند. باند و اجزایش را ساختند. نزدیک افتتاح یک نفر گفت که زمین مال من بوده است. پروژه کلاً خوابید و ما الان با قطار میآییم. آقایان فقها فکر کنید که چهکار کنیم؟ یا باید معاملات مردم را باطل کنیم؟ بینه، ناموس فقه را باید بگوییم اعتبار ندارد یا به یکتکه کاغذ هولوگرام دار که اسمش را سند رسمی میگذارید، باید جلوی بینه بایستد! چهکار کنیم؟
راهحلهای اولیه
عمق فاجعه را هم متوجه شدید؟ عمدۀ گرانی زمین مال همین است. خانه و زمین چرا گران است؟ چون دولت با ابزار مالیات میتواند قیمت را کنترل کند. وقتی شما نمیدانی این خانه مال کیست و این زمین مال کیست، ابزار کنترل مالیاتی نداری. الان طرف، راست و دروغش با خودش، بهصورت قولنامهای 200 آپارتمان در تهران خریده است. در یک منطقه قیمت میتواند کامل تغییر کند. مثلاً فرض کنید در یک منطقه، صد واحد آپارتمان اگر آزاد بشود، قیمت آپارتمان میتواند عوض شود.
معلم بیچاره سر برج از حقوقش مالیات کم میکنند و آن طرف آن همه مال دارد و بازار را به هم میزند، دولت نمیتواند از او مالیات بگیرد. تبعات را متوجه شدید؟ حالا راهحل با شما.
طلبه: نمیشود یک سامانۀ نقلوانتقالاتی باشد که همه از طریق آن صورت بگیرد و اگر کسی میخواهد ملکی را خریدوفروش کند، باید از طریق آن سامانه عمل کند. اگر این سامانۀ نقلوانتقالات اتفاق بیفتد و فقط آن رسمیت داشته باشد؛ نه قولنامه و چیزهای دیگر، این مشکلات حل میشود.
استاد: سامانه را میگذاریم؛ اما هنوز معاملات عادی مردم را ابطال نکردیم. یک کسی میگوید که من حال کردم و در سامانه ثبت نکنم. من و شما نشستیم و تخمه میخوردیم و یکدفعه آپارتمان را بفروشم.
طلبه: مدت 6 ماه در نظر میگیریم.
استاد: در این شش ماه، به ده نفر بفروشم. در ده شب به ده نفر میفروشم.
طلبه: یک مشکل دیگر هم هست که این کسانی که نمیروند بهصورت رسمی بخرند، به این خاطر است که از مالیاتش میترسند.
استاد: بله. الان میدانید دیگر چیزی که پشت سر ما آخوندها سر قانون الزام میگویند چیست؟ میگویند اینها خودشان کارتلهای اصلی اقتصاد زمین هستند. به همین خاطر از شفافیتش میترسند. دروغ میگویند. از این فحشها هم میخوریم. مثلاً آقای فلانی که اینقدر محکم جلوی چنین قانونی ایستاده است، بهخاطر این است که فلانی برادرش است و او هم زمینخوار است و حاشیه دارد. آبروی روحانیت و دین و خدا و پیغمبر هم میرود. پیشنهادی غیر از ابطال بدهید که بشود حل کرد.
جایگاه بخشی دوباره به علما در معاملات
طلبه: قبل از زمان رضاشاه که اسناد رسمی را درست کرد، مردم برای اینکه به اسناد خودشان اعتبار بدهند، به عالمی میدادند که امضا کند. الان هم بگوییم که آن بینه حتماً باید عالم دین و مشهور و شناخته شده باشد.
استاد: اینکه شما در هر منطقهای بخواهید، مثلاً در شهر تهران بخواهید معاملات شهر تهران را به تأیید حسی عالم دینی بسپارید؛ چون تأیید باید عن حس باشد. تهران 14 میلیون جمعیت دارد. از 14 میلیون هر خانواده 14 نفر باشند، یک میلیون خانه میشود. تهران فقط حدود 4 یا 5 میلیون خانه دارد. سرانه برای یک میلیون نفر، یا صدهزار نفر یک عالم نگذاریم. اگر بخواهیم برای هر صدهزار نفر عالم بگذاریم، برای تهران باید 1400 تا عالم برجسته بگذاریم. فقط تهران 1400 نیاز دارد. من چطور برای قلعه گنج کرمان و میناب و استان خوزستان چهکار کنم؟ پیشنهاد خوبی است؛ اما عدد و رقم میخواهد.
طلبه: فقط در قم اجرایی است.
استاد: جالب است بدانید، بیشترین زمینخواریها… پروندههای بزرگ ده سال اخیر زمینخواری در کشور مثلاً یکیاش پروندۀ بزرگ چند هزارواحدی پردیسان بود که بحران شده بود. پول علمای برجسته را در آن پروژه خوردند.
پس ما مسئله را که خوب حلاجی میکنیم، در اکثر مواقع اینطور است که وقتی مسئله را خوب حلاجی میکنیم، متوجه این میشویم که یا باید بگوییم که فقه پاسخگو نیست که این خلاف قطعیات است. اینکه فرمایشات حضرت امام که فقه تئوری ادارۀ جوامع اسلامی از گهواره تا گور است، این واضح است. فقه جواهری چنین است و چنان است، واضح است. این که در روایات، شریعت پیامبر جهانی است و جهانی میتواند اداره کند که نمیتوان از آن کوتاه آمد. پس انگار ما در فقهمان یک مقدار گیر داریم.
اختلاف اصلی در بحث
من میخواهم به بحث اولم برگردم و این بحث را هیچ جا نگفتم و احتمالاً در شهریهام اثر دارد؛ اما به نظرم برای شما که رشتۀ تخصصی فقه و اصول هستید، بسیار مهم است.
رفقا در بسیاری از موارد، همین موردی که عرض میکنم (سند عادی و رسمی) دعوای اصلی و کانونی ما با آقایان مخالف سر این است که مگر بینه را میشود از اعتبار ساقط کرد؟ بینه! قاعده ید؟ ما وقتی بررسی کردیم، نه با قول عالم شاذ در قرن 4، فقهای برجسته، نه، خود امام در موضوع بینه و اصولاً امارات ظنی اثبات، خود امام معتقدند که اگر شما امارات ظنیه، حالا در تعارض که بماند؛ حتی میشود اثبات کرد که قبل اینکه به تعارض بخورد، اگر شما یک مسیر اطمینانی و یک مسیر علمی داشته باشی، آن امارات از اعتبار ساقط است. خلافشرع نمیگوییم که شورای نگهبان خلافشرع میگوید.
راهحل نهایی
مسئله را صورتبندی کنم و چند جمله بگویم و عرضم را تمام کنم. سؤال: قانون این است که 5 سال فرصت میدهم و همۀ آنهایی که ادعا دارند که فلان زمین را دارند، ادعایش را ثبت کنند. در طی این 5 سال، همۀ ادعاها را بررسی میکنم و بر اساس آن چیزی که دادگاه حکم کند، سند میدهم و بعد 5 سال، یک چیزی به نام کاداستر داریم، فرانسوی است و گفتنش سخت است. الان میدانید دیگر بر اساس جی پی اس، تمام نقشۀ ملک را با میلیمتر در سندتان مشخص میکند. میگوید بر اساس کاداستر، به همۀ زمینها سند میدهم و در سامانه ثبت میکنم. این فاز اول است.
در فاز دوم گفته میشود که معامله بدون این سامانه باطل است. یعنی نه چیزی جابهجا شده است و نه اینکه دادگاه بر اساس آن معامله کرده است. من و شمایی که میخواهیم فقهی کار کنیم: صورتمسئلهٔ ما این است، خوب دقت کنید. دارم 5 سال دیگر و بعد از وجود این سامانه را میگویم.
آیا وجود سامانهای که اطمینان بر مالکیت طرف معامله ایجاد میکند، وجود سامانۀ اطمینانبخش، اثر شرعی دارد یا ندارد؟ من مسئله را اینطور تقریر میکنم. میگویم 5 سال بعد یک سامانهای دارم که حتی اگر یک زمینی معارض دارد، معلوم است. موبایلت را بر میداری و پلاک ثبتی زمین را میزنی و میگوید زمین، معارض دارد. مالک زمین، آقای فلانی است. اموال دولتی است. زمین دولتی داریم. آیا وجود چنین سامانهای اثر شرعی دارد یا ندارد؟
اثبات اثر شرعی داشتن سامانه
ما سه تا حد وسط میگوییم و بر اساس این سه حد وسط میگوییم که اثر شرعی دارد:
1. همین که الان عرض کردم. وجود سامانۀ اطمینانبخش در جایی که مال معتنا به است. معمولاً ملک اینطور است. وجود این سامانه در جایی که مال، معتنا به است و بازار، بازار اتهامی است؛ یعنی خریدوفروش مال غیر در آن زیاد است، وجود این سامانه، حد وسط اول، وجود این سامانه اعتبار امارات ظنیۀ اثبات مالکیت را ساقط میکند و از بین میبرد و باطل میکند؛ یعنی دیگر شما نمیتوانی در جایی که مال معتنابهی داری و گرگ بازار است و مال غیر در آن خریدوفروش میشود و شما با یک پیامک میتوانی بفهمی که کسی که زمینش را میفروشد، زمین خودش را میفروشد یا زمین غیر را میفروشد؟ در اینجا اعتبار قاعدۀ ید از بین میرود و شما نمیتوانی به قاعدۀ ید مراجعه کنی. این حد وسط اول بود.
2. حد وسط دوم: احراز مالکیت در بیع، شرط صحت معامله است. احراز مالکیت امر عرفی است. حالا شمای عرف، من تمام زندگیام را فروختم که سه میلیارد شده است. با این سه میلیارد میروم آخر طبرسی دوم و میگویم یک خانه بده. طرف میگوید این خانه خدمت شما. من میبینم که این آدم ظاهر الصلاح است و ریش دارد و کلید خانه هم دستش است و با او قولنامه مینویسم. شما عرف هستید. به کارم توجه کنید. از من میپرسند چه کردی؟ میگویم آدم ظاهر الصلاحی بود، کلید خانه هم دستش بود، قولنامه کردیم. شما چه میگویید؟ میگویید در جایی که با یک پیامک میتوانی احراز کنی که مالک هست یا نه و در جایی که همۀ زندگیات را میگذاری و بازار هم گرگ بازار است، از نظر من تو اصلاً احراز مالکیت نکردی. شرط صحت معامله را محقق نکردی و معاملهات باطل است.
3. حد وسط سوم که خیلی چیز پر دامنهای است، قاعدۀ اختلال نظام است. حضرت امام معتقد هستند که قاعدۀ اختلال نظام، هم حکم وضعی و هم حکم تکلیفی هر دو را اثبات میکند. این حرفشان، حرف نسبتاً خاصی است که مشهور این را نمیگوید. ایشان قاعدۀ اختلال را حکم اولی میدانند. من خارج از سامانه که معامله میکنم، باعث میشود اطلاع حاکمیت از املاک به هم بریزد. اطلاع حاکمیت از مالکیت را از بین میبرم و این باعث مختل شدن نظام معیشت مردم و نظام حکمرانی حاکم و اینها میشود. این کار من نه تنها باطل است، حکم وضعی که بفرمایید حرام هم هست. یعنی حکم حرمت میتوانیم بدهیم. نه تنها حکم باطل؛ بلکه حکم حرمت هم بر اساس اختلال نظام است.
حاجآقا خیلی خفن بود، خیلی حرفهای خاصی زدید. چیزهایی که گفتم برایتان جدید بود؟ اختلال نظام، تقدم که اقوالش را مفصل را در حلقه ثانیه خوانده بودیم که در تعارض اماره و علم چه باید کرد و اختلافات مختلف بود و تفاوت نظرهای مختلفی بود.
در یک جاهایی اجازه میدادند، بعضیها قائل بهتفصیل بودند، ما حرف جدیدی نزدیم. شاید این بحث احراز مالکیت یک مقدار جدید باشد؛ البته اینکه نشنیدید نه اینکه بحث خاصی است؛ از بداهتش است که آقایان بحثش را مطرح نمیکنند.
جایگاه موضوعشناسی و خطر مذاق متشرعه
جایگاه موضوعشناسی
نکتهای که وجود دارد که این مسئله حل میشود اینجاست. این عرض آخرم است. چرا به ذهن رفقایی که نشستند، حاجآقای توکلی، حاجآقای شاکری که نشستند این را حل کردند، چرا این پاسخ به ذهن این دوستان رسید و به ذهن آن دوستان دیگر نرسید؟ یک جواب دارد. مسئله را درست تحلیل کردند.
بنده معتقد هستم، قبلاً این عدد متفاوت بود. قبلاً فکر میکردم 50 درصد حل مسئلهٔ فقهی، موضوعشناسی است؛ الان به جد معتقد هستم که 70 درصد حل مسئلهٔ فقهی، به تحلیل دقیق موضوع است. اگر ما موضوع را دقیق تحلیل کنیم، پاسخ خودش میآید. همین الان قبل از اینکه اینجا بیایم، در اتاق اساتید با حاجآقای صدر نهار میخوردیم. گپ میزدیم. حاجآقای صدر استاد کفایۀ ما بودند. فکر کنم استاد همه ما هستند. چند نسل، خیلی به ایشان ارادت داریم و ایشان هم خیلی آدم ملا و باسواد و دقیق و مو را از ماست بیرون بکش و وجود ایشان برای مدرسۀ نواب برکت است.
نشسته بودیم و گپ میزدیم. من قشنگ حس امتحان شفاهیهای آخر ترم را گرفتم. تکیه دادند و گفتند این سند عادی و سند رسمی که میگویید چیست؟ گفتم اگر بخواهم بازی فقهی در بیاورم، حاجآقا پوستم را میکند. گفتم حاجآقا مسئله این است. شروع کردم به مسئله را خوب تبیینکردن و تالی فاسدهایش را گفتن و… حاجآقا فکر کردند و گفتند راهحل دارد. شروع کردند و چند نکته را فرمودند. گفتم بله حاجآقا، دقیقاً همین را گفتیم.
من یادم است حاجآقای حسینی خراسانی، در قم با ایشان جلسه داشتیم. مسئله را بازگو کردیم. حاجآقا مسئله را که خوب متوجه شدند، فکر کردند و گفتند راهحل دارد. حاجآقای رئیسی، این را موقعی که قوه بودند به معاونینشان گفته بودند که وقتی این را به آقا توضیح دادم، آقا فرمودند این راهحل دارد. به آن فکر کنید ببینید راهحلش چیست. هر کس مسئله را متوجه میشود، حدود راهحل هم به ذهنش میرسد. بعد حاجآقای صدر یک جملهای گفتند و اشاره به چند شخص کردند و گفتند اینهایی که مخالفت میکنند، سواد ندارند.
خطر مذاق متشرعه
این خیلی مهم است که مسئله را خوب بشناسید. دوم همین چیزی که در بحث ورود زنان به ورزشگاه داشتیم. این را هم دقت کنید. قتلگاه تفقه، مذاق متشرعه است. یک نامهای حضرت امام به آیتالله غدیری سر قضیۀ شطرنج دارد. دوست دارم نامه را برایتان بخوانم؛ اما وقت گذشته است. نامه را نمیخوانم؛ خودتان نامه را بخوانید. جملۀ آخر نامه این است که اگر شما فکر کردید که ما باید بهخاطر مراعات یک عده مقدسنمای احمق، تعبیر دقیق حضرت امام، یک عده مقدسنمای احمق، حکم خدا را نگوییم، من اینطور نیستم. من حکم خدا را میگویم؛ ولو که یک عده مقدسنمای احمق، ناراحت بشوند. بگذار بشوند.
قتلگاه تفقه، مذاق متشرعه است. واقعاً، انصافاً بالاغیرتاً اگر شما در مسئلهٔ ورود زنان به ورزشگاه بررسی فقهی کنید و احساس کنید که انگار اشکال شرعی ندارد، تبعات اجتماعی که کار من فقیه نیست. جامعهشناس برود به تبعات اجتماعیاش فکر کند. من فقیه باید حکم شرعی را بگویم و در قم در سالهای 90 یا 91 باشید، جرئت داریم که بگوییم به لحاظ فقهی اشکال ندارد؟ ! با قناسه میزنند.
قتلگاه تفقه مذاق متشرعه است. نمیگویم مذاق فقه، بلکه مذاق متشرعه است؛ چون متشرعه عمدتاً سواد فقهی زیادی هم ندارد؛ ولی ذائقهای دارد.
مسئله روزه دختر تازه به بلوغ رسیده
یک مثال دیگر بگویم و تمام. من چند وقت پیش، ماه مبارک سال پیش، این دختر کوچک ما تازه به سن بلوغ رسید، خیلی در روزهگرفتن و اینها اذیت است، من یادم بود موقعی که عروه میخواندیم، اگر کسی به عسروحرج بیفتد که اصلاً نباید روزه بگیرد، اگر کسی روزهگرفتن برایش سخت باشد، یک تخفیفهایی دارد. داشتم سرچ میکردم دیدم که آیه هم دارد که »یطیقونه ففدیه طعام مسکین«[1] یک تعبیر اینطوری داریم. اطاقه، انگار یک عنوان فقهی است و دارد حکم اطاقه را میگوید. گفتم برویم مصادیقش را پیدا کنیم. در روایات، از زن حامله و پیرمرد و پیرزن و بچه و کودک دارد تا جایی که من احساس کردم که این قابلیت الغاء خصوصیت دارد. کارگر 35 سالهای که واقعاً… چون آیه اطلاق هم دارد.
بعد یک چیزی شد، شاید در جلسات دوشنبه و چهارشنبه این موضوع را بررسی کنیم، یک بررسی فقهی جالبی شد و انگار که میشد بر بچههای تازه بلوغیافته، سخت نگرفت؛ عمامههای صورتی و… احکام روزه را آدم فکر میکند اگر بخواهی صریحتر بگویی، متشرعه ناراحت میشوند.
لذا به نظرم دو تا نکته عرض کردم: نکتۀ اول و مهمتر بحث موضوعشناسی است. شما هر موضوعی را دقیق بشناسید، حکمش را قطعاً، یک کسی که مکاسب را خوب خوانده باشد، موضوع را خوب خوانده باشد، حولوحوش جواب را تا 60 یا 70 درصد پیدا میکند. دوم رودروایسی است. رفقا، به نظرم انقلاب اسلامی در دهۀ پیش رو، در ده یا بیست سال پیش رو بیشترین تقابلش با جریان تحجر است. جریانی که فقهی را قائل است که مذاق متشرعه است؛ نه فقهی را که مستنبط از آیات و روایات به طور دقیق است. والحمدلله رب العالمین.
سوالات
دبیر علمی: با تشکر از استاد گرانقدر حضرت استاد حاجآقای جلالی که وقت ارزشمندشان را به ما دادند و بر ما منت نهادند. در این بخش وارد پرسشوپاسخ میشویم که اگر دوستان سؤالی دارند، بپرسند.
رویکرد فقه مضاف
حالا سؤالی که خود حقیر از محضر استاد دارم این است که باتوجهبه گستردگی که در دانش فقه صورت میگیرد و هست، یادم است آقای علیدوست دو سال پیش میگفتند که اگر از الان تا 20 سال دیگر کار بشود، 95 درصد از موضوعات فقهی هنوز جای کار دارد و 5 درصد کار کردیم. باتوجهبه این گستردگی که در دانشها خصوصاً فقه دارد صورت میگیرد، آیا بهتر نیست که ما از رویکرد عمومی و تخصصی عبور کنیم، یعنی همین رویکردی که دوستان دارند و سطح خارج ما دارد و به رویکرد تمحض و تمرکز یا فقههای مضاف وارد بشویم. بحث اجتهاد متجری را عرض میکنم.
استاد: من با این موضوع مخالف هستم. فقه خیلی یکپارچه است. چون شما برای حل یک مسئله یکوقتهایی میبینید نکات اصلی حل این مسئله در یک باب دیگر مطرح شده است؛ لذا من معتقد هستم که یک فقه یا کتابهایی خلاصهتر از مدارک العروه یا مستمسک مرحوم حکیم و یک مقدار چاقتر و حجیمتر از دروس تمهیدیه، یک کتاب بینابینی که امهات استدلالهای فقهی فقها را ذیل مسائل جمع کرده باشد، آدم در این حد باید به تمام فقه مسلط باشد؛ از طهارات تا دیات.
یعنی اگر ما یک لمعۀ چاقوچلهتر میخواندیم، یا همین دروس تمهیدیه را اگر یک مقداری چاقوچلهتر میخواندیم، همین کافی بود. این را هم بگویم که خیلی اقتضایی انسان به سمت یک عرصهای کشیده میشود. من مخالف هستم که اینجا، حلقههای مختلف اقتصاد و فرهنگ درست کنیم. معتقدم که مدرسه باید خودش را به مسائل نظام وصل کند و به اندازۀ مسئلههایی که ایجاد میشود، آدمها را در واقعیت حل مسئله بیندازد و اینطور شکل بگیرد؛ اما اینکه انتزاعی فقه اقتصاد کار کنیم و با مسائل اقتصاد هیچ ربطی نداشته باشیم، چیزی از آن در نمیآید. با این دو تا ملاحظه موافق هستم؛ اما اولاً اینکه ما کلاً همۀ ابواب فقهی را نخوانیم، مخالف هستم یا اینکه کلاً وارد لایۀ تخصصی به این معنا برویم، باز هم به نظرم کار در نمیآید.
جایگاه تبعات اجتماعی برای فقیه
طلبه: فرمودید آن تبعات اجتماعی به فقیه ربط ندارد!
استاد: تبعات اجتماعی یک بخشیاش مؤثر در حکم شرعی است که در خود فقه هم خیلی معروف است که مثلاً اینکه توالی فاسد معتنابه درست است؛ ولی یک بخشیاش به فقه به معنای قانون ربطی ندارد. به قانون ورود زنان به ورزشگاه ربطی ندارد. مثالش را بخواهم بگویم، مثلاً نیروی انتظامی نوع برخوردش چه باشد یا مثلاً چطور جدا بشود، چطور بلیتفروشی انجام شود، یک سری مسائلش در حوزۀ فقه نیست. در بررسیهای اجتماعی مسئله هست. بله، بعضی از موضوعات اجتماعی در فقه اثرگذار هست.
تالی فاسدهای راهحل نهایی
طلبه: من فکر میکنم اگر این موضوعی که شما گفتید، همین ثبتاسناد رسمی اگر بخواهد الزامی بشود و اسناد عادی از اعتبار بیفتند، درست است در نگاه اول چیز خوبی است؛ اما یک سری پیامدهایی دارد و مستلزم این است که فقه جدیدی ایجاد بشود. مثلاً همین اینکه بیاییم از اساس اعتبارش را ساقط بکنیم، دیگر به معاملاتی که اینطور باشد، ترتیب اثر داده نشود؛ درحالیکه دادگاه موظف است بین هر دونفری که دعوا وجود دارد، دعوا را خاتمه بدهد و بینهای که شما فرمودید، یکی از مثالهاست. دیگر اینکه در معاملات الزام بکنیم و دفتر اسناد رسمی این ثبت بشود و هزینۀ اضافهتری دارد و مسائلی که در پی این وجود دارد؛ از قبیل اینکه دولت آگاهی پیدا میکند بر تمام املاک مردم و احساس میکنم در زندگی خصوصی مردم دخالت میشود که ولاتجسسوا.
استاد: آن ولاتجسسوا را شما میدانید که در موضوع مالیات، واجب است. برای اخذ مالیات مثلاً زکات، مأمور اخذ زکات گوسفندها را میشمرده است و ثبت میکرده است و سال بعد هم میشمرده است و میگفته است که سال بعد هم بده. در مالیات یا اراضی خراجیه میگویید لاتجسسوا انشاءالله که بز است و هر چه کاشت و خورد و برد و مالیات خواستی نده، این اتفاقاً مستلزم فقه جدید است. اتفاقاً در موضوع مالیات خیلی سختگیر است و آدم میکشد.
ترجیح امر اطمینانی بر ظنی مشهور
نسبت به موضوع، مسائل مستحدثه همینطوری هستند. باب اجتهاد و تقلید در کفایه میخوانید. اول اجتهاد و تقلید مرحوم آخوند میگوید که باب اجتهاد و تقلید هیچ آیه و روایتی ندارد. زمانه عوض شده است و شما وارد دوران جدید شدی، فقه جدید برایش خلق میکنی، بدون اینکه حتی یک آیه و روایت داشته باشد.
میخواهم بگویم اشکال شرعی که ندارد یا مثلاً مشهورات فقهی را در موارد اضطراری خلق نکردی و نزع بئر مثلاً در یک مقطعی از تاریخ عوض نشد؟ مشهور بود و در یک مقطعی از تاریخ عوض شد. میخواهم بگویم که شما نمیتوانید با ادعای تمدن، حاضر نباشی یک امر ظنی را فدای یک اطمینانی بکنی. بگویی نه این ناموس فقه است. یک مقدار ناموسش را جمع کنید که بشود یک کاری با آن کرد. اینجور که شما اینقدر دایره باز میکنید که مثلاً به بینه که حق نداریم چیزی بگوییم.
مثلاً تراشیدن ریش، هیچکس فتوا به تراشیدن ریش نداده است؛ چون هیچ دلیلی غیر از شهرت ندارد. حالا این شعار دین شده است و نداشتنش شعار بیدینی شده است. اینها به نظرم چیزهایی شده است که اگر میشود بگذارید دست بزنیم. مثالهای متعددی از این چیزها وجود دارد که به نظرم اینطور سر این مسائل فقه ایستادند که اینقدر عمق ندارد. اینها را باید یک مقداری شجاعت به خرج بدهد.
طلبه: شما درست میفرمایید که نیاز هست برای تمدنسازی باید اینها را تغییر بدهیم؛ اما فرض کنید اگر ما بخواهیم اینقدر دامنهاش را گسترش بدهیم که یک فقه جدید بیاوریم که اصلاً این فقه جدید ما از آیات و روایات هیچ دلیل و استدلالی برای ما وجود ندارد و صرفاً برای اینکه…
استاد: ما اصلاً چنین حرفی نمیزنیم. ما اتفاقاً میگوییم جایی که آیه و روایت ندارد، بیخیال بشوید. همین موضوع بینه، قاعدۀ ید شما میدانید که بین علما اختلاف است که آیا این اصل است یا اماره؟ این مورد تردید است. بزرگان فقهای همین امروز در اصل و اماره بودن این اختلاف دارند. بزرگان و فحولی میگویند اصل است و بزرگان و فحولی میگویند اماره است. حالا اینی که هنوز معلوم نیست که اصل است یا اماره است، اینطور عمامه به زمین میکوبی، درست است؟
مجری: وقت کلاس چون به پایان رسیده است، اگر صلاح میدانید بعد از جلسه بپرسید.
طلبه: خیلی تشکر میکنم. جلسات با این سبک موضوعات خیلی کم پیدا میشود. باتوجهبه شناختی که من از شما دارم، شما با بقیه متفاوت هستید.
استاد: ما هم یک طلبۀ ساده مثل امام خمینی.
طلبه: جدا عرض میکنم، در بحث الگوریتم اجتهاد و اینها، معدود افرادی در این زمینه کار کردند و یکی که خوب کار کرده است و تعریف شنیدیم، شما بودید. احساس میکنم دارای یک سبک و ایده و نظری در تحصیل فقه هستید.
استاد: همینها باعث میشود که عمامه را بگیرند.
طلبه: اگر شما و مسئولین پژوهش صلاح بدانند، دغدغهاش ایجاد شد…
استاد: حالا این هفتۀ گذشته یک جلسهای دوشنبه و چهارشنبه در مدرسه راه انداختیم. همینطور کشکولی است. فقه الفقه است. ناظر به همین مباحث یک جلسهای راه انداختیم و دوستانی که تمایل دارند، از نظر ما که مانعی نیست که تشریف بیاورند. در خدمت هستیم. اتفاقاً بحثی که شروع کردیم، بحث تعریف فقه و ابعاد فقه است. یک جلسهاش رفته است، جلسههای بعد را میتوانید تشریف بیاورید.
مجری: با تشکر از استاد گرانقدر و اعزۀ حاضر در جلسه، بسیار سپاس گذاریم از استاد عزیز و دستبوس ایشان هستیم که وقت ارزشمندشان را در اختیار ما قرار دادند. انشاءالله خداوند توفیق بدهد که گامهای مؤثری در عرصۀ فقه برداریم به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.
[1]. بقره، 184.