00:00
00:00
  • عنوان جلسه: ‌مناظره تخصصی نقد منطق ارسطویی 00:00
توسط: ارائه کننده: حجت الاسلام میری . ناقد: حجت الاسلام بهرام ‌پور . ناظر علمی: دکتر کهنسال

مقدمه

مجری: بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین. خیرمقدم می‌گویم خدمت استاد محترم، ناظر علمی جلسه، استاد دکتر علیرضا کهنسال و ارائه‌دهندهٔ محترم، جناب حجت‌الاسلام حاج‌آقای میری و استاد ناقد جناب حجت‌الاسلام حاج‌آقای بهرام‌پور. عنوان نشست را همان‌طور که دوستان مستحضر هستند، نقد منطق ارسطویی هست. برای اینکه اطلاع داشته باشند، 15 دقیقۀ اول را حاج‌آقای میری ارائۀ بحث می‌دهند و بعد 15 دقیقۀ دوم را آقای بهرام‌پور به ارزیابی مباحث آقای میری می‌پردازند و در دور دوم، دو تا پنج دقیقه، هر یک از طرفین صحبت خواهند کرد و در آخر جلسه هم استفاده می‌کنیم از بیانات استاد محترم، جناب آقای دکتر کهنسال تا نقاط قوت و ضعف دو تا طلبۀ محترم را بررسی کنند.

با ذکر صلواتی استفاده می‌کنیم از محضر استاد محترم، جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج‌آقای میری، بر خاتم انبیاء محمد صلوات.

بخش اول

ارائۀ استاد میری

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم‌الله الرحمن الرحیم. ابتداءا خیرمقدم می‌گویم خدمت همۀ بزرگوارانی که تشریف آوردند، خصوصاً استاد محترم، استاد بنده، جناب آقای دکتر کهنسال و استاد ناقد محترم، حاج‌آقای بهرام‌پور و تشکر می‌کنم از مسئولین محترم مدرسه که این فرصت را در اختیار حقیر گذاشتند که عرائضمان را عرض بکنیم و امیدوارم که صحبت‌های ما اگر هم ارزش چندانی نداشت و اصل ادعا باطل بود، حداقل این گفتگو و چالشی که ایجاد شده و ایجاد می‌شود و بیانات ارزشمندی که حضرت استاد می‌فرمایند، ان‌شاءالله در مجموع جلسه را مفید فایده بکند و ما مدیون وقت شریف بزرگواران نشده باشیم. همچنین روز معلم را خدمت استاد محترم خودم، آقای دکتر کهنسال تبریک عرض می‌کنم. ان‌شاءالله که دعای ایشان و همۀ بزرگواران شامل حال ما بشود.

طرح بحث

ادعای اصلی که می‌خواهیم، حالا ان‌شاءالله بزرگواران نقد بفرمایند، این است که منطقی که به طور متعارف در حوزه‌ها الان تدریس می‌شود که عمدتاً منطق ارسطویی است؛ یعنی منطق سینوی، اگرچه که متأثر از منطق‌های دیگر هم بوده، مثل منطق رواقی اما عمدتاً منطق ارسطویی هست. حالا همین منطق سینوی که الان دارد به طور رایج تدریس می‌شود، عمدۀ مباحثش ارزش یادگیری برای کسانی که رشتۀ فلسفه را می‌خوانند، ندارد. اصل ادعا این است و حالا می‌خواهیم مؤیداتی را بیاوریم برای اینکه بگوییم قریب به‌اتفاق این مباحث، اگر مضر نباشد، اگر مضرات و فوائدش را کسر و انکسار کنیم، در مجموع، فائده‌اش، حدس اطمینانی بنده باتوجه‌به قرائنی که عرض خواهم کرد، یعنی مجموع مؤیدات، چون نوع ادعا به‌گونه‌ای است که نمی‌شود استدلال برهانی برای کلیتش آورد.

برای بخشی از اجزائش می‌شود استدلال آورد؛ اما در مجموع باید یک نوع استدلال، حالا اگر اسمش را استدلال بگذاریم، یک نوع استدلال انباشتی که حدس اطمینان‌بخش ایجاد می‌کند، برایش آورد. این منطق برای رشتۀ فلسفه که الان فلسفۀ رایج، حکمت متعالیه هست، عمدۀ قریب به‌اتفاق مباحثش غیر از بخش‌های کمی، شاید کم‌تر از ده درصد، ارزش وقت‌گذاشتن و یادگیری ندارد.

دفع دخل‌ها

حالا من همین ابتدا عرض کنم که چه چیز‌هایی نمی‌خواهم بگویم. یعنی چه چیز‌هایی ممکن است اشتبا‌هاً ادعای بنده تلقی بشود و نیست. نکتۀ اول که نمی‌خواهم بگویم و ادعایش را ندارم این است که مقصود، نقد صحت منطق سینوی که می‌خوانیم، نیست. بحث ما در فایدۀ یادگیری‌اش است نه صحتش؛ گرچه یک مواردی بحث‌های و چالش‌هایی در صحت بخشی از مباحثش وجود دارد؛ این باید در جای خودش وجود داشته باشد. هر علمی این خاصیت را دارد و ممکن است در آن خطا‌هایی وجود داشته باشد؛ ولی کلیت این منطق، عمدۀ مباحثش، ما اشکالی به صحت و اعتبارش نداریم.

دومین نکته‌ای که عرض بنده نیست، این است که منظور کاربردی‌کردن منطق نیست. یعنی با فرض اینکه منطق موجود، کاربردی هم بشود، ارزش یادگیری ندارد.

نکتۀ سوم: منظور این نیست که این‌ها ارتکازی است و اگر کسی یاد هم نگیرد، خودبه‌خود این‌ها را در کار علمی و پژوهشی‌اش به کار می‌گیرد. مقصود، این هم نیست. چون اگر این باشد که پاسخش این است که ما در علم اصول فقه هم داریم ارتکازات عرف را قاعده‌مند می‌کنیم؛ یعنی در واقع خودآگاهی به قواعدی که ناخودآگاه داریم از آن‌ها استفاده می‌کنیم، خودآگاهی داریم نسبت به آن‌ها ایجاد می‌کنیم.

این خودآگاهی در جای خودش ارزش دارد. یکی از اساتید می‌فرمودند که اگر اصول فقه، عرف دقیق هست، فلسفه عرف ادق هست و این بیان را استاد و دوست بزرگوارمان، حاج‌آقای زنجیرزن در قم می‌فرمودند که حرف درستی هم هست. یعنی واقعاً باتوجه‌به اینکه حکمت متعالیه، یک حکمت نوافلاطونی هست و عمدتاً حقیقت و اصالت آن فهم، در باب خودآگاهی و تذکار ایجادکردن یک سری ادراکات بسیط هست، این حرف، حرف دقیقی هست و حرف ما این نیست.

حالا عرض خواهیم کرد که چه هست. یعنی به‌جای خودش، اگر منطقی در آینده هم تدوین شود و به‌جای این منطق سینوی قرار بگیرد و ما بخواهیم مدافع آن منطق باشیم که قطعاً هم چنین چیزی امکان‌پذیر است، آن چیزی که مبرر و مصحح آن منطق خواهد بود، همین است که قواعد ادراکات بسیطه مثل همان قواعد اصول فقه که ادراکات عرفی‌تر است، قاعده‌مند باید بشود؛ آنجا هم باید قاعده‌مند بشود. اینکه به طور ناخودآگاه استفاده می‌شود، این، دلیلی بر عدم مفیدبودنش نیست؛ چون قاعده‌مند کردنش باعث می‌شود که ضریب خطا کاهش پیدا کند.

چهارمین نکته‌ای که بحث ما نیست، این است که ما اصل منطق را به‌عنوان یک علم نمی‌خواهیم بگوییم که فایده ندارد و عرض کردم که ممکن است منطقی در آینده به‌جای این منطق قرار بدهیم. بخش‌هایی از این منطق و منطق‌های دیگری در آن باشد که آن، ارزش یادگیری داشته باشد. اصل منطق، به‌مثابهٔ علمی که روش‌شناسی استدلال و تفکر را آموزش بدهد، اصل این نفی نمی‌شود.

نکتۀ آخری که باز عرض ما نیست، این است که این‌چنین نیست که همین منطق موجود، نیاز به متخصص ندارد. نه. باید حتماً اساتید بزرگوار باشند، مثل جناب استاد دکتر کهنسال و بزرگواران دیگر که تخصصشان را همین منطق سینوی قرار بدهند و روی آن بحث کنند و ارتقایش بدهند.

یکی هم باید اضافه کنم، البته می‌شود در امتداد همین نکته در نظر بگیریم که عرض ما این نیست که این منطق، به درد هیچ علمی نمی‌خورد. این هم که عرض می‌کنیم که متخصصانی باید باشند، یک وجهش هم همین است. یک وجهش این است که آن منطق جایگزین را همین متخصصان باید جایگزین کنند. یعنی هم در منطق، هم در فلسفه، هم در منطق‌های جدید متخصص بشوند و سی‌سال، چهل سال کار کنند؛ مجموع آثارشان بتواند آن منطق جایگزین را تولید بکند؛ اما غیر از تولید و ارتقای منطق موجود، کارکرد دیگر وجود متخصصان برای کارکرد همین منطق این است که همین منطق، همین منطق سینوی که الان منطق ریاضی جدید شکل نمادین همین است، با برخی حواشی متفاوت، اما اصلش همین است. این در برخی از علوم، کاملاً نافع است.

یعنی مثلاً ما در بعضی از مباحث علوم کامپیوتر، در طراحی کامپایلر‌ها و مفسر‌های زبان‌های برنامه‌نویسی، در هوش مصنوعی که الان بحث‌هایش رایج هست که این موتور هوش مصنوعی بتواند تحلیل بکند. تحلیل که نمی‌کند، یعنی در واقع برنامه‌نویس با ابزار این منطق بتواند کار تحلیلی را برای آن موتور هوش مصنوعی انجام بدهد. امثال این‌ها هم مواردی هست که این منطق موجود، به درد می‌خورد و صددرصد ضروری است.

بحث ما استفاده از این منطق برای دانشجویان فلسفه است و در رتبۀ بعد، کسانی که در کلام و علوم دیگر کار می‌کنند، خیلی نافع نیست؛ ولی فعلاً آن چیزی که از همه شدیدتر این مسئله برایش صادق هست، دانشجویان یا طلابی هستند که می‌خواهند حکمت متعالیه را بیاموزند.

استدلال

خب حالا استدلال بنده چیست؟ در 9 تا نکته سعی کردم که مؤیدات و استدلالات این ادعا را عرض بکنم.

پیش‌فرض‌های نامتناسب با حکمت متعالیه

نکتۀ یک: منطق موجود، حاوی برخی پیش‌فرض‌های فلسفی است که در حکمت متعالیه تغییر کردند. این پیش‌فرض‌ها، گاهی نهفته و ناخودآگاه است.

فراگیری به عنوان قواعد مسلم

دو: منطق آموز، این منطق را به‌عنوان قواعدی مسلم و متکی بر بداهت می‌آموزد. یعنی درست است که گوشه‌وکنار، نقدی هم به این منطق می‌شود؛ اما رویکرد اصلی این است که این یک ابزار است. این ابزار را بیاموزید که می‌خواهیم سراغ فلسفه برویم. پس بیشتر با این رویکرد است که دانشجو و دانش‌پژوه سر کلاس منطق می‌نشیند. یعنی این‌ها مسلم است و فقط می‌خواهیم کاربردی‌اش بکنیم. ازآنجاکه مقدمۀ فلسفه و نه خود فلسفه، تلقی می‌شود، در نگاه رایج. در نگاه آکادمیک که عمدتاً بعضی جا‌ها تغییر کرده است. با این تلقی جلو می‌آید و آن روحیۀ نقادی که در کلاس فلسفه و معرفت‌شناسی دارد، در خود کلاس منطق ندارد و بیشتر به فکر این است که این‌ها قواعدی است که باید آن‌ها را کاربردی کند.

حالا با آن نکتۀ قبلی، کنار هم دیگر بگذارید. آن پیش‌فرض‌ها هست و آن نقادی که در فلسفه هست، اینجا نیست و خیلی ضعیف‌تر است.

نکتۀ سه: چون این پیش‌فرض‌های فلسفی غلط با پیش‌فرض‌های درست، مخلوط و در زمینۀ بحث‌ها قرار دارد، یعنی خیلی اینجا حساس است. نکتۀ تمرکز دانش‌پژوه نیست. در پیش‌فرض و زمینۀ مثلاً این نگاه به سلسلۀ اجناس یا نگاه به جوهر و عرض، یک پیش‌فرض فلسفی است، چون ناخودآگاه است، خیلی خطرناک‌تر است. در ناخودآگاه می‌رود و رسوب می‌کند و توجه دانش‌پژوه را جلب نمی‌کند.

حالا اگر کسی خاصیت ذاتی‌اش این است که آدم نقادی است یا استاد، آدم نقادی است و اشاره می‌کند، اهل مطالعه است، مقالات را می‌بیند و می‌آید، آن، خصوصیت خودش است. آنی که به طور رایج در منطق کار می‌شود، این طور نیست.

حالا، این قواعد منطقی که مخلوطی از پیش‌فرض‌های غلط و پیش‌فرض‌های درست، دارد آموزش داده می‌شود، این‌ها آثار مثبت و منفی‌اش مخلوط است و بنده تحقیق متقنی تا الان ندیدم، حالا حضرت استاد می‌فرمایند، من تحقیق متقنی ندیدم تابه‌حال که نشان بدهد که آثار مثبت از آثار منفی بیشتر است. یک کار پژوهشی متقن انجام شده باشد. دو گروه، روی طلاب و دانش‌پژوهان کرده باشند که یک عده می‌خواهند فلسفه بیاموزند، یک عده منطق بیاموزند، یک عده هم به جایش مثلاً فرض کنید، تکنیک‌های خلاقیت، مهارت‌های تفکر جورج پولیا[1]، ادوارد دوبونو[2] و… با ایشان کار کنند، ریاضی با آن‌ها کار کنند. تمرین‌های مختلفی که در کلاس‌های مهارت تفکر هست یا باید تدوین کنیم.

این‌ها را تمرین کنند و یک جا هم همان منطق سینوی را تدریس کنند. بچه‌ها هم معادل هم باشند. بعد از سه سال ببینند که نتایجش در کلاس فلسفه چطور خواهد بود؟

وقتی که فرض بفرمایید که آن بحث‌های حساسی که در حکمت متعالیه هست که عادت‌ها و انس‌های ذهنی نمی‌گذارد که ذهن توجه پیدا کند. این گروه اول، راحت‌تر متوجه آن‌ها می‌شوند یا گروه دوم؟

نبود تحقیق در مورد آثار مثبت این منطق

نکتۀ آخر که حالا 5 یا 6 تا نکته هم باقی ماند. آثار مثبت و منفی عرض کردم، تحقیق متقنی که نشان بدهد آثار مثبت خیلی بیشتر از آثار منفی است، بنده ندیدم. حداقلش بنابراین این است که اثبات نشده است. مؤمن حق ندارد برای چیزی که واقعاً اثبات نشده است که به اندازۀ کافی نافع هست، این همه‌وقت قرار بدهد. کسانی که این برنامه‌ها را برای طلاب تدوین می‌کنند، مسئول و مدیون هستند و آن دنیا باید بگویند که برای ما ثابت بود که آثار مثبت از آثار منفی بیشتر بود.

ضعف منطق مشائی در گلوگاه‌های فلسفی

نکتۀ آخر: گلوگاه‌های اصلی بحث‌های فلسفی در حکمت متعالیه که یک مکتب نوافلاطونی است، تذکار‌هایی به ادراکات بسیط‌تر نفس است. انس‌ها و عادت‌های ذهنی مانع توجه به اینهاست و منطقی که از ذهن مشائی برخاسته است، بار نیافته است. این طبیعت علم است. علم پیشرفت می‌کند. بوعلی که صدرا می‌گفت: طوری صحبت می‌کند، گویا از خودش هم تیزهوش‌تر است. تیزهوش‌ترین فیلسوفی که می‌شناسند، انگار بوعلی است؛ اما همین بوعلی را صدرا جا‌های مختلف نقد می‌کند. آن گلوگاه‌های اصلی حکمت متعالیه به او نرسید و خاصیت علم این است.

حالا این ذهن مشائی، منطق تولید کند. این منطق، نمی‌تواند قواعد تنبه به آن ادراکات بسیط‌تر را ایجاد کند. این‌ها نوافلاطونی است. می‌خواهد به آن تذکار ایجاد کند. برهان هم همین است. برهان‌های تام فلسفی، برهان‌های تنبیهی است و این خاصیت این مکتب فلسفی است.

این توجه پیداکردن و کلیشه‌های ذهنی را شکستن، برای کسی که خودش نشکسته است، منطقی که تولید کند هم نمی‌تواند آن کار را ایجاد کند. 5 یا 6 نکته دیگر هم هست که عرض می‌کنم.

مجری: ممنون و متشکر از استاد میری که با بیانات زیبایشان ما را مستفیض کردند. استفاده می‌کنیم از بیانات استاد بهرام‌پور به مدت 15 دقیقه. در خدمت شما هستیم.

نقد استاد بهرام‌پور

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم‌الله الرحمن الرحیم و صل الله علی‌محمد و آله الطاهرین. عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همۀ حضار. همچنین از استاد محترم، استاد بنده، حضرت استاد دکتر کهنسال و همچنین جناب استاد، آقای میری.

من چون نمی‌خواهم وقت را به مقدمات بگذرانم، مستقیم سراغ نکاتی که حضرت آقای میری فرمودند. البته به جز ملاحظاتی که نسبت به فرمایشات ایشان دارم، چند نکته‌ای هم در آخر، حالا من نمی‌دانم، آن 5 دقیقه اگر امکانش باشد که بیشتر بشود، نسبت به آن‌ها هم عرائضی را عرض می‌کنم.

استاد میری فرمودند که اولین نکته، عمدۀ مباحث منطق، ادعای اصلی ایشان، عمدۀ مباحث منطق در حوزۀ علمیه به نحو متعارف که تدریس می‌شود، فائده‌ای ندارد. اگر همین مقدار را ایشان ادعا می‌فرمودند، خیلی نمی‌توانستیم نقد کنیم. چون خود این ادعا، دچار مغالطۀ اهمال صور است. عمده یعنی چه‌قدر؟

باز در ادامه ایشان تعبیر 10 درصد را چون فرمودند، می‌شود یک مقداری بیشتر به آن توجه کرد. یعنی 10 درصد فایده دارد و 90 درصد فایده ندارد. این از حالت اهمال صور، خارج می‌شود؛ لذا این برای بنده خوب بود که روی این مانور بدهم. من به همان ترتیبی که ایشان فرمودند، می‌خواهم بگویم؛ و الا می‌شود نقد را به نحو دیگری عرض کرد.

معنای تعبیر حواشی در منطق جدید

یک نکته‌ای ایشان همان اول فرمودند که منطق جدید، همان منطق قدیم است؛ با دو نکته: یک اینکه مقداری روی زبان دقت شده است. این که درست است و یک مقداری، حواشی دارد. خود این هم یک مقداری قابل‌ملاحظه است. این حواشی که فرمودند، یعنی چه؟ یعنی متن منطق جدید و مبانی منطق جدید، همان منطق قدیم است یا متفاوت است؟ حواشی یعنی اعتراضاتی که شده است؟ حواشی یعنی دستگاه‌های استنتاجی که در منطق جدید هست و در منطق قدیم نبوده است؟ این خودش یک مقداری مبهم است. اگر لطف کنند این را در زمان بعدی توضیح بدهند، ممنون می‌شوم.

رد عینیت منطق جدید با منطق قدیم

یک نکتۀ خیلی جدی که نسبت به همین فرمایش ایشان می‌توانیم داشته باشیم، این است که به اعتراف بزرگان منطق جدید، حداقل در کشور ما، مثل استاد ضیاء موحد، مثل استاد لطف‌الله نبوی که این‌ها باتوجه‌به مقالات و کتاب‌ها و آثار و تدریس‌های متعدد و متنوعی از دهۀ هفتاد به این طرف داشتند، به اعتراف خودشان منطق جدید که فرگه[3] پای گذاری کرده است، مبتنی بر صدق تاسکی است. این‌ها را نمی‌خواهم توضیح بدهم. دوستان حتماً نسبت به مسئلۀ صدق، حضور ذهن دارند که مسئلۀ صدق در دانش معرفت‌شناسی، چالش است و بحث‌های متعدد در آن شده است و مبانی متعدد و رویکرد‌های مختلفی هم هست.

ایشان می‌فرمایند که منطق جدید، همان منطق قدیم است؛ با یک سری تفاوت‌هایی که عرض کردم، یک تعبیر حواشی و یک تعبیر دقت در زبان صوری؛ درحالی‌که اصلاً این طور نیست. یعنی منطق جدیدی‌ها، درست است که می‌گویند منطق جدید، تکامل‌یافته منطق قدیم است؛ ولی خودشان باز اعتراف می‌کنند که مسئلۀ صدق در منطق جدید، مبتنی بر صدق تاسکی است؛ ولی منطق قدیم، مبتنی بر نظریۀ صدق مطابقت است. خیلی تفاوت بین این دو نگاه هست؛ لذا ما به‌هیچ‌عنوان نمی‌توانیم بپذیریم، اگر به مبانی‌اش توجه کنیم، دقیقاً همان منطق قدیم باشد. نه.

ولی این که یک هویت کاملاً مستقل دارد، این را هم نمی‌توان ادعا کرد؛ چون خودشان باز می‌بینید که در دستگاه‌های استنتاجی، تقریباً بر اساس همان منطق ارسطویی رفتند؛ اما بله یک سری تفاوت‌هایی دارد که حالا الان جایش نیست که آن را اشاره کنیم. آیا آن نظام اصل موضوعی را پذیرفتند یا خیر؟ آیا آن منطق دوارزشی ارسطویی را رعایت کردند یا نه؟ این‌ها بحث‌هایی است که می‌شود مطرح کرد.

خلط منطق ریاضی و منطق جدید

نکتۀ دیگر نسبت به فرمایش ایشان اینکه منطق جدید، یک عنوان عامی است که انواع و اقسام منطق‌های توسعه‌یافته را در برمی‌گیرد. آنی که مقصود شماست، منطق ریاضی است و نه منطق جدید. این‌ها را نباید با هم خلط کنیم. این فرمایش اولی که ایشان داشتند.

نسبت به اینکه چه چیز مدعای ما نیست که نیاز نیست بنده بحث کنم؛ چون خودشان هم به‌صراحت فرمودند که این‌ها، مدعای ما نیست؛ اما خب بعضی از مواردی که ایشان فرمودند، می‌شود تطبیق داد با آن چیز‌هایی که مورد ادعایشان هست.

نقد استدلال‌ها

پیش‌فرض‌ها

آن چیزی که بنده از استدلال استاد میری فهمیدم، این است که 5 نکته را ایشان فرمودند. نکتۀ اول اینکه منطق، دارای پیش‌فرض‌هایی است که در حکمت اسلامی تغییر کرده است. این، صرف ادعاست. یعنی اگر ما بخواهیم فرمایش شما را نقد کنیم، این است که این، دلیل نیست. ببینید ما به لحاظ فنی، مدعا را از دلیل باید کاملاً تفکیک کنیم. مدعای من این است، دلیل من این است. شما می‌گویید که این فایده ندارد. چرا؟ چون پیش‌فرض‌هایش در فلسفه تغییر کرده است. این، خودش باز مدعاست.

یعنی باید اثبات بشود و این که این، دلیل بر آن نیست. اگر پیش‌فرض‌هایش تغییر کرده است، دلیلی بر ناکارآمدی نیست. بله، سیر طبیعی علم این است که در سیر تطور خودش، هرچه جلوتر می‌رود، تغییرات و اصلاحاتی دارد. اگر این را بخواهیم از یک علم انتظار نداشته باشیم، این بی‌انصافی است.

در هر علمی، شما اگر علم فقه را نگاه کنید که مبتنی بر اعتباریات و ظنیات است، اگر فلسفه و ریاضیات و منطق را بگویید که مبتنی بر برهان و یقینیات است، هر دوی این‌ها، این تحولات را داشتند. نمی‌شود انتظار داشت که کاروان علم که روبه‌جلو حرکت می‌کند و به تعبیر یکی از فیلسوفان غربی که: »متأخرین، سوار بر دوش متقدمین هستند؛ ولذا افق‌های جدیدتری را می‌بینند»، این یک انتظار نامتعارفی است که نباید تغییر کند و اگر تغییر کند، نشان ناکارآمدی است.

وجود قوت نقد طلبه در منطق

نکتۀ دوم که ایشان فرمودند، دانشجویی که منطق را فرامی‌گیرد، به هدف کاربرد در فلسفه است و لذا سر درس منطق، آن روحیۀ نقادی که در فلسفه داشته را اینجا ندارد. ما که در مقام عمل، با دوستان مباحثاتی که داشتیم، اتفاقاً برعکس است. شاید سر فلسفه، چون خیلی تصورش سخت است، نوبت به نقادی شاید نرسد. بیشتر بحث‌ها و چالش‌ها سر همان تصور مبادی تصوری فلسفه و بعضاً مبادی تصدیقی است؛ ولی در علم منطق می‌بینیم که طلبه خیلی با ما درگیر و در چالش است، این چرا این‌طور گفت، چرا آن طور گفت؛ ولی خیلی سریع به نتیجه می‌رسد و اقناع می‌شود. چرا؟ چون دقیقاً ما در منطق ارسطویی، چون نظام منطق ارسطویی بر اساس اصل موضوعی است و مبتنی بر اصل تناقض است، آن مدعا را که نزدیک به اصل تناقض می‌کنیم، می‌فهمد که روشن است.

خلط آثار صحیح و غلط و تکرار مدعا

نکتۀ بعدی که ایشان فرمودند، چون پیش‌فرض‌های صحیح با پیش‌فرض‌های غلط آمیخته است، لذا آثار صحیح و غلط آن‌ها هم با هم آمیخته است. این هم مدعاست که باز دلیلی برای آن ذکر نشده است. کجا؟ نمونه بگویید. این هم خودش ادعای بالجمله‌ای است که شما فرمودید. بعد وقتی می‌خواهید نمونه بگویید، حالا اینجا فرصت نشد؛ اما چون یک ارتباط کوچکی قبل جلسه با استاد میری داشتم، فرمایشات ایشان را باز ریزتر و جزئی‌تر مشاهده کردم؛ ولی دلیل ذکر نشد. چند نمونه از فلسفه داشتند

 بحث تشکیک و بحث وحدت وجود، وحدت و کثرت، باید نمونه ذکر بشود و بگوید که اینجا، این پیش‌فرض غلط است و آن پیش‌فرض صحیح است. این‌ها با هم ترکیب می‌شوند و این‌ها با هم ترکیب و آمیخته می‌شوند و به آن طلبه و دانش‌پژوه و فراگیر، آموزش داده می‌شوند و بعد در مقام عمل، ثمره‌ای که می‌خواهد بگیرد، ثمره‌اش هم باتوجه‌به اسبابی که داشته است، پیش‌فرض‌ها سبب هستند، باتوجه‌به اسبابی که داشته است، ثمره‌ها هم با هم مخلوط است؛ طلبه نمی‌تواند تفکیک کند. اگر واقعاً عینی نشان بدهید، می‌پذیریم؛ ولی شما نمونۀ عینی که ذکر نکردید، بماند؛ فقط مدعا را تکرار کردید.

بررسی نکتۀ چهارم

نکتۀ چهارمی که ایشان فرمودند که شما دو گروه یکسان را آموزش بدهید، یک گروه آموزش، تعبیری که من نوشتم، فنون جدید. دو تا مورد اسم بردند، یکی بعضی از بحث‌های ریاضیات و یکی هم تفکر نقدی و یک گروه دیگر هم منطق سینوی و منطق ارسطویی یا هر منطقی که در حوزه‌ها رایج است، آموزش دهید و در آخر ببینید که چه تفاوتی با هم دارند.

این که بله. حرف‌هایی که الان بعضی‌ها نسبت به تحول در نظام حوزه هم می‌زنند، همین است. یک عده را به سبک قدیم، طلبگی آموزش بدهید. یک عده را به‌نظام تحول یافته‌ای که ادعا دارید و ببینید چه کسی مجتهد می‌شود؟ این شبیه به همان اشکالی است که مطرح شد. حالا من نمی‌خواهم وارد آن بحث بشوم.

دو مطلبی که شما فرمودید. یکی ریاضی [بود]. آیا اگر فنون ریاضی را فرابگیریم، در کاربرد منطق و فایده و کارآمدی منطق تأثیر دارد که شما فرمودید یا نه، ذهن را تیز می‌کند که شخص در فراگرفتن جملگی علوم اسلامی، بتواند یک مقدار سریع‌تر و ذکاوت بیشتر و محاسبات دقیق‌تر حرکت کند. اگر آن مدعای اول را می‌فرمایید که کاملاً هذا اول الکلام. باید اثبات بشود که چطور ریاضی در کارآمدی منطق، در فایدۀ منطق تأثیر‌گذار است؟

اگر نه، مقصود شما این است که فراگرفتن قواعد ریاضی، همان‌طور که در گذشته مرسوم بوده است، مثل مرحوم علامۀ طباطبایی (رضوان‌الله تعالی علیه) در نجف که وارد شدند، پای درس ریاضیات مرحوم حسین بادکوبه‌ای شرکت کردند. به چه جهت؟ به این جهت که وقتی می‌خواهند تحلیل فلسفی داشته باشند، ذهن در ریاضیات پرورش‌یافته، ورزش کرده، قوی شده و اینجا که می‌آید، قوت دارد که تحلیل کند؛ چرا که فلسفۀ ما خصوصاً از ملاصدرا به بعد، در مسائل اعتباریات بسیار دقیق شده است و خود همین تحلیل اعتباریات ذهن قوی مثل یک ذهن ریاضی‌دان می‌خواهد. اگر این مقصود شماست، پذیرفته است؛ اما اگر مقصود اول را دارید، مورد قبول نیست.

نکتۀ دیگری که نسبت به همین نکته‌ای که شما فرمودید، می‌شود گفت، تفکر نقدی. تفکر نقدی یا برخی تعبیر می‌کنند به تعبیر انتقادی که برخی تفاوت قائل می‌شوند، در غرب بسیار رایج است. یکی از زیرشاخه‌های فلسفه محسوب می‌شود که آن‌ها تعبیر می‌کنند به کریتیکال تینکینگ، یعنی آن تفکر نقدی که هر اندیشه‌ای که با آن مواجه می‌شویم، می‌توانیم به‌صورت روشی نقدش کنیم.

منابع تفکر نقدی

اگر تفکر نقدی، همین اصطلاح معادل غربی‌اش که من عرض کردم، اگر مقصودتان دقیقاً همین است، خب آن را که شما ببینید که چه آثار غربی که در این زمینه نوشته شده است. چه آثاری که داخل نوشته شده باشد. مثلاً، نمونه اسم ببرم از این‌هایی که در داخل نوشته شده است. اولین تدریس تفکر نقدی که در ایران، طبق تحقیقی که من داشتم، آقای دکتر مصطفی ملکیان بودند. در دهۀ هفتاد تدریس کردند، جزواتش الان موجود است. موضوعات مختلفی را ایشان بحث کردند در مؤسسه امام صادق (ع)، مؤسسۀ امام، یکی‌اش همین تفکر نقدی است. جزوه است، کتاب نیست. یک نمونۀ دیگر، مثلاً آقای دکتر امیر خواص از اعضای هیئت‌علمی مؤسسۀ امام نوشتند به‌عنوان درس‌نامهٔ تفکر نقدی، چندین مورد مقاله هم در این مورد نوشته شده است. آقای دکتر غلامرضا زکیانی در کتاب هنر استدلالشان، یک مقداری به این پرداختند. خود آقای دکتر حجت‌الاسلام عسکری سلیمانی هم در معیار اندیشه‌شان، آن کتاب قدیمی که در دورۀ ولایت نوشته‌اند و بعد‌ها حذف و کنار گذاشته شد؛ اما کتاب خوبی است. در همان قسمت هم با همان رویکرد وارد شدند.

آقای دکتر حسن معلمی، یک کتاب با همین عنوان دارند. این‌ها را اگر شما مقصودتان است، چیزی که ما دیدیم، دقیقاً همان مباحث منطق است و فقط یک سیری به آن دادند که عرض می‌کنم که این سیر به چه صورت است. یک سیر طبیعی برایش تعبیه کردند که در منطق ما موجود است، دقیقاً بحث‌ها همان است. محور اصلی‌اش هم یکی بحث تعریف و دیگری بحث استدلال است.

در بحث تعریف، یکی سری تحلیل‌های عناصر مفهومی ذکر شده است و در بحث استدلال هم بیشتر به بحث مغالطات پرداخته شده است؛ لذا آن چیزی که ما در مقام عمل در جزوات و در کتاب‌ها و متون درسی تفکر نقدی دیدیم، چیزی جدای از منطق ارسطویی نیست. البته این را هم اعتراف می‌کنم که یک بخش کوتاهی‌اش، به مباحث معرفت‌شناسی و روش‌شناسی پرداختند که این هم در مقام عمل قابل‌استفاده است.

خدشه دار بودن ذهن مشائی

آخرین نکته‌ای که فرمودند این است که ذهن مشائی که خودش دچار خدشه است، نمی‌تواند منطقی تولید کند که در حکمت صدرایی، در بیرون جلسه فرمودند، که ما منطقی باید داشته باشیم که در خدمت حداقل نظام حکمت صدرایی باشد و در جا‌های دیگر هم کارایی داشته باشد. این هم صرف ادعا است. چرا؟ دلیل ذکر کنید.

اگر عمده دلیل شما نسبت به این ادعا، فقط خدشه‌دارشدن تفکر مشائی است؛ این به نظرم دچار مغالطۀ وضع ما لیس بعله علتا هست. چرا؟ چون آنچه که در تفکر مشائی مورد نقد قرار گرفته است، تحلیل‌های هستی‌شناختی است؛ نه تحلیل‌های منطقی و ذهن‌شناسی و معرفت‌شناسی. چون نمونه ذکر نفرمودید که ما نسبت به همان مورد خاص نقد کنیم؛ صرف ادعا بود.

فرمودید ذهن مشائی چون خودش دچار خدشه است، خودش نمی‌تواند منطق تولید کند. یا منطق مفید نمی‌تواند. گمانم چنین ادعایی فرمودید. شما دلیلتان این است که چون دچار خدشه است [نمی‌تواند]. اگر خدشه هست، خدشه در تفکر مشائی کجاست؟

در تفکر مشائی آنچه که توسط صدرالمتألهین یا توسط شیخ اشراق مورد نقد و خدشه قرار گرفته است، تحلیل‌های هستی‌شناختی است که مربوط به فلسفه است و ربطی به منطق ندارد. البته من نمی‌خواهم بگویم که حرف شما کاملاً غلط است. چرا؟ چون مورد جزئی داریم که شیخ اشراق در مباحث منطقی به ابن‌سینا نقد دارد و ملاصدرا در منطق، نسبت به ابن‌سینا نقد دارد؛ اما آن‌ها ربطی به مبانی و پیش‌فرض‌ها ندارد. در بحث تعریف، شیخ اشراق نقد دارد و در بحث استدلال و مباحث صوری، ملاصدرا نقد دارد. مربوط به پیش‌فرض‌ها نیست؛ اما اگر فرصت دیگری باشد، می‌توانیم مستند مطالب را بیاوریم و بگوییم اینجا ابن‌سینا نقد کرد، ملاصدرا نقد کرد، اینجا شیخ اشراق نقد کرد و این‌ها جزء پیش‌فرض‌ها نیستند.

مغالطۀ توسل به جهل

نکتۀ پایانی هم عرض کنم. به‌طورکلی تصوری که برای بنده ایجاد شد، ایشان عمدۀ بحثشان دچار یک نوع مغالطه است و آن هم توسل به جهل است. یعنی چه؟ یعنی که ایشان می‌فرمایند که من ندیدم تحقیق درستی که فایدۀ منطق را برساند. من ندیدم. این توسل به جهل می‌شود.

باید بگویید من این نقد را دارم و به این جهت، منطق ارسطویی بیمار و ناکارآمد است. عمدۀ مباحث که شما فرمودید را من سعی کردم موردبه‌مورد بررسی کنم. البته عذر می‌خواهم که این‌قدر صریح و صراحت در لهجه داشته باشیم؛ چون خواستیم که فضای جلسه به تعارفات نگذرد، مستقیماً رفتیم سراغ اصلی بحث و اینکه تعبیر مغالطه کردیم، از باب اینکه فنی باشد و الا مقصود بنده این نبود که شما مغالطه کار باشید. والسلام علیکم و رحمه‌الله.

مجری: ممنون و متشکر از استاد بهرام‌پور. خیلی استفاده کردیم. در این تایم آخر، به‌صورت 5 دقیقه‌ای، در ابتدا از بیانات استاد میری و بعد استاد بهرام‌پور استفاده می‌کنیم.

بخش دوم

ارائۀ استاد میری

بسم‌الله الرحمن الرحیم. تشکر می‌کنم. خیلی خوب و زیبا فرمودید و هیچ تندی هم در آن نبود. لطف فرمودید و از نکاتی که اشاره کردید، استفاده کردیم. حالا چون فرصت خیلی کم است، من باید خیلی سریع بگویم و جلو بروم.

من خودم در خاطرم این است که منطق جدید نگفتم. یعنی دقیقاً آنچه که در ذهنم این بود که بگویم منطق ریاضی جدید، ماهیت اصلی‌اش همان منطق قدیم ما هست که اشاره فرمودند که منطق جدید، بله منطق جدید مکاتب مختلف دارد.

ادعا محور نبودن بحث

چند بار فرمودند که راجع به این مسئله دلیل نفرمودید و دوباره یک ادعاست. ببینید، خود مسئله که ادعا نشده است که تکرار مدعا باشد. مسئلۀ دیگری به‌عنوان دلیل مطرح شده است. بله، آن مسئلۀ جدید ممکن است سؤال بشود که دلیلش چیست؟ حالا یک روش بحث این است که یک نکته که گفتیم، دوباره یک چرا بگذاریم، دوباره روی چرا، چرا بگذاریم تا به اولیات و قضایای بدیهی و اصل اجتماع نقیضین برسیم. این‌طور نمی‌شود. یک جلسۀ یک ساعت و نیم، باید صد ساعت باشد که ما هر نکته‌ای که می‌گوییم، تا بدیهیات اثباتش کنیم. ما صرفاً می‌خواهیم، تنبه و توجهی ایجاد کنیم که آن حدس اطمینانی ایجاد بشود.

قالب پیشرفت علم

اینکه فرمودند که پیشرفت علم طبیعی است، ما که پیشرفت علم را نفی نکردیم. خودم عرض کردم که طبیعی است؛ اما همان‌طور که پیشرفت طبیعی است، یک جایی آدم می‌فهمد که یک چیزی را باید تغییر بدهد. این هم خودش جزئی از پیشرفت است. یک جایی می‌رسی به اینکه این نکته، مثلاً در ادبیات و علوم دیگر، اصول فقه وقتی به یک پیشرفتی رسید، بعضی از مباحث اخباری‌ها را کنار گذاشت. این پیشرفت است و اشکالی ندارد. این کنارگذاشتن هم جزء پیشرفت است. ما پیشرفت را نفی نکردیم.

طرح نمونه نسبت به پیش‌فرض‌ها

فرمودند نمونه‌هایی بگویید. خیلی از مباحث منطقی پیش‌فرض‌هایی دارد که ممکن است در نگاه اول متوجه نشویم. مثلاً مباحث نگاه مشائی به جوهر و عرض، به سلسله اجناس، به رابطۀ وحدت و کثرت، مقالات در این زمینه زیاد است که فلان بحث منطقی، متناسب با فلان دیدگاه و پیش‌فرض فلسفی است. باز، عرض ما این بود که منطق قدیم ما حاوی برخی پیش‌فرض‌هاست؛ نه اینکه همۀ منطق ما حاوی پیش‌فرض‌های غلط است.

جایگزین‌های منطق

نکتۀ بعد که راجع به ریاضی، فرمودند که ریاضی فایده‌اش چیست؟ ریاضی، همان نکتۀ دوم که فرمودید. فایده‌اش همان خلاق کردن ذهن، حالا عرض می‌کنم در نکات بعدی که جایگزین ما چیست. آن ورزیدگی و دقتی که ایجاد می‌کند. عرض ما این بود که اگر این جایگزین بشود، بخشی از جایگزین را ریاضیات را مطرح کردیم. یعنی آن وقتی که داریم صرف این منطق می‌کنیم، بخشی‌اش صرف ریاضی بشود. بعد هم مهارت‌های تفکر را من به کار بردم. یعنی یک معنای عام، نه تفکر نقدی که چند تا کتاب هست یا نیست؛ همان چند تا کتاب که هست، یک نکاتی دارد.

عرض کردم گزینشی از مهارت‌های تفکری بشود که به شکل‌های مختلف دارد عرضه می‌شود. این می‌تواند نافع‌تر باشد؛ تا وقتی که آن منطق متناسب با حکمت متعالیه را ما تدوین می‌کنیم. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که تمام کتاب‌هایی که در عرصۀ مهارت‌های تفکر و خلاقیت نوشته شده است، هیچ نکته‌ای ندارد. همه‌اش در منطق هست.

عرض ما این بود که فرض کنیم که فلان کتاب در تفکر نقدی، مثلاً اکثر مباحثش در منطق ما هست. من نگفتم فقط تفکر نقدی، گفتم به‌طورکلی مهارت‌های تفکر… تمام شد؟ به بقیۀ نکات نرسیدم.

مجری: استفاده می‌کنیم از بیانات استاد بهرام‌پور.

نقد استاد بهرام‌پور

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده دوباره برنمی‌گردم به‌نقد فرمایشات شما، چون یک‌بار تکرار شد و چون قضیه‌اش را اشاره فرمودید، مشخص شد و محل نزاع نیست؛ اما ببینید من نگفتم هر آنچه که در منطق تفکر نقدی ذکر شده است، دقیقاً همان است که در منطق ماست. اگر دقت فرمودید به آن قسمت عرض حقیر، عرض کردم که در تفکر نقدی، عمدۀ مباحث مبتنی بر همان بحث‌های تحلیل مفهومی که بحث تعریف است و بحث استدلال که بیشتر مبتنی بر بحث‌های مغالطات است.

ریشه گرفتن تفکر نقدی از آثار بزرگان

دو تا تعبیر هم داشتم که یک مقدار خیلی کمی به بحث‌های روش‌شناسی و معرفت‌شناسی هم اشاره داشتند. این که من گفتم همان است، نه این که دقیقاً هر آنچه که در تفکر نقدی نوشته شده است، همان منطق مظفر است یا دقیقاً همان جوهر النضید مرحوم علامۀ حلی است، یا دقیقاً اساس‌الاقتباس مرحوم خواجه است، دقیقاً همان اشارات مرحوم بوعلی است. این که ادعا نشد! منظور اینکه عمده مباحث را از همان‌ها گرفتند. خیلی مطالب متفاوتی ذکر نکردند که بگوییم این، کاملاً از آنچه که داشتیم بیگانه است.

منطق مطلوب

برای اینکه شفاف شود که مقصود حقیر چه بوده است، من این را به‌صراحت عرض می‌کنم، آن منطقی که دغدغۀ شما هست و من هم قبول دارم که باید در حوزه تدریس بشود، یک منطقی است که ما باید آثار را پالایش کنیم، ناکارآمدی را من هم قبول دارم. کیست که بگوید منطقی که الان در حوزه‌ها توسط امثال بنده و دوستان دیگر تدریس می‌شود، آن چیزی است که در مقام عمل طلبه را به سرمنزل مقصود برساند؟ بعید می‌دانم که استاد منطق، چنین ادعایی داشته باشد؛ اما آنچه که من به‌صراحت به آن اعتقاد دارم و شفاف خدمت شما عرض می‌کنم این است که منطق ارسطویی به آن معنا که هر آنچه در رسالات منطقی ارسطو و در آثار شارحین ارسطو موجود است، آن منطق مورد ادعای ما نیست؛ بلکه منطقی که در فضای عالم اسلام آمده است و اندیشمندان اسلامی روی آن دقت کردند، نوآوری‌هایی داشتند. به شکوفایی‌هایی رساندند. از چه زمانی؟ از زمان نهضت ترجمه تا زمان اخیر ما.

یعنی در آثار متنوع فیلسوفان و منطق‌دانان ما که شما مشاهده می‌کنید، نوآوری‌های خیلی زیادی وجود دارد؛ حتی در این دوران معاصر و صدسال اخیر ما و نمونه‌هایی را اگر فرصتی باشد، خدمتتان عرض می‌کنیم.

فقط مسئله‌ای که هست، شفاف گفتم که منطقی که ما مدعی هستیم که کارآمد است، در منابع اسلامی ما موجود است؛ نه آنچه که در آثار ارسطو هست. بله، این از همان گرفته شده است؛ اما قرار نیست که دقیقاً همان باشد. اگر بگوییم که این دقیقاً همان است، دچار مغالطۀ این از آن، پس این همان می‌شویم. این منطق، از منطق ارسطویی گرفته شده است. منطق ارسطویی به‌شدت دچار خدشه و ناکارآمدی است، پس این هم این طور است. نه ادعای ما این نیست. آن یک نوزاد تازه متولد شده‌ای بوده و این کاملاً رشد کرده و تنومند شده است.

نبود کتاب مستقل مدون

نکته‌ای که باز خلط نشود، در یک کتاب مستقل مشخص که تدوین شده باشد، نیست. این را قبول دارم. بله در آثار فیلسوفان و منطق‌دانان ما به طور پراکنده وجود دارد. مثلاً در دورۀ اخیر، شما می‌بینید که مرحوم شهید صدر، مسائل خیلی مهمی را مطرح می‌کند. بخشی را در الاسس المنطقیه للاستقراء، یک بخشی‌اش را در درس خارج اصولشان که آن هم در بحث منطق حساب و احتمالاتی است. این را مستقیم نمی‌توانیم از یک اندیشمند، از یک فیلسوف، از یک اصولی، از یک منطق‌دان انتظار داشته باشیم که در کتاب‌هایشان به طور مستقل آورده باشند. این‌ها مگر چه‌قدر فرصت داشتند؟ مگر این‌ها در یک نظام اسلامی با ذهن آرام و یک فضای آرام تألیف کردند؟ با بسیاری از چالش‌ها مواجه بودند. تبعید‌های خیلی زیادی داشتند؛ مثل مرحوم خواجه و بوعلی.

بله، بعضی‌هایشان هم در یک دوره‌ای امکاناتی را داشتند؛ اما می‌بینیم که در آثارشان پخش شده است. بعضی از این‌ها برایشان مسئله نبوده است. بعضی از نکات را که نکات معرفت‌شناسی است، لابه‌لای بحث‌های فلسفی‌شان گفتند. نگارش مستقل در معرفت‌شناسی نداشتند. در روش‌شناسی تألیف مستقل نداشتند؛ ولی مثل علامۀ طباطبایی (رضوان‌الله تعالی علیه) بعضی از نکات روش‌شناسی را در حاشیۀ کفایه فرمودند. ما نمی‌توانیم کتاب مستقلی را از ایشان پیدا کنیم و بگوییم: »این نمایندۀ روش‌شناسی و متودولوژی اسلامی است». نداریم اما لابه‌لای آثار هست. این می‌طلبد که اساتید بزرگی در این زمینه وارد شوند. آثار را پالایش کنند. دوباره خوانش کنند و تألیف و جمع‌آوری کنند. موارد این چنینی اتفاق افتاده است که قابل‌استفاده هم هست.

تحقیقات جدید

به‌عنوان‌مثال، منطق متعالی در نظام حکمت صدرایی را که استاد سلیمانی کار کردند و خیلی‌وقت‌پیش هم پژوهشش کار شده است، اما بنا به دلائلی اخیراً چاپ شده است؛ این اثر خیلی قابل‌استفاده است. نمی‌دانم دوستان چقدر آشنا هستند. تمامی آثار صدرالمتألهین، چه آن‌هایی که مستقل قلم زدند و تألیف بوده است و چه آن‌هایی که حاشیه‌نویسی بوده است؛ در همۀ این‌ها ایشان غور کرده است و نظرات منطقی و بعضاً روش‌شناسی صدرا را جمع‌آوری کرده است و ارائه کرده است. این مدل کار‌ها که خیلی کم شده است؛ اما آن‌هایی هم که شده است، قابل‌ستایش است. این ادعای حقیر است.

مجری: ممنون و متشکر از استاد بهرام‌پور. استفاده می‌کنیم از بیانات استاد میری. بفرمایید.

بخش سوم 

ارائۀ استاد میری

بسم‌الله الرحمن الرحیم. چون فرصت نخواهد شد، دوستان تتمۀ عرائض ما باقی ماند، کانالی در ایتا داریم به نام شیخ مهدی میری. سعی می‌کنم بعدازاین جلسه، نکاتی که باقی ماند را آنجا عرض بکنم.

تأثیر ناخودآگاه هستی‌شناختی در منطق

خیلی سریع باید اشاره کنم و رد بشوم. فرمودند که نقد‌هایی که به مشاء شده است، مربوط به مباحث هستی‌شناختی است و نسبت به منطق و… کم‌تر هست. این منافاتی با عرض من ندارد. عرض من این بود که این منطق، به طور ناخودآگاه مبانی هستی‌شناختی دارد. وقتی آن هستی‌شناسی تغییر بکند، در آن منطق تأثیر می‌گذارد.

رد ادعای مغالطۀ توسل به جهل

فرمودند که من عرض کردم که من ندیدم؛ من اگر هزار کتاب منطقی و مقاله هم بخوانم، نمی‌توانم ادعا کنم که نیست. باز هم باید بگویم که تا الان ندیدم. بعد اضافه کردم که حضرت استاد آقای دکتر کهنسال باز بفرمایند. اینکه عرض کردم حدس اطمینانی ایجاد بشود، به‌خاطر همین نکات هست. ما گذشتگان را محکوم نکردیم که چرا آن‌ها این کار را نکردند، یا چرا در یک اثر جمع نکردند؟ ما حرفمان این است که حالا که می‌توانیم، حالا که داریم، کسانی که متخصص در منطق بشوند و نگاه کنند چیز‌هایی که متناسب با هدف حکمت متعالیه هست، بر اساس آن مبانی جلو بیایند.

من خیلی سریع نکاتی که از عرائض اولیه‌ام ماند را عرض بکنم.

نقص تبیینی منطق در برخی مفاهیم

اصلی‌ترین مباحث حکمت متعالیه مثل مفاهیمی از قبیل کلی سعی، وجود رابط، اضافۀ اشراقی، رابطۀ وحدت و کثرت، اتحاد عالم و معلوم، بسیط الحقیقه و وحدت شخصیه وجود، خیلی از این مفاهیم در منطق سینوی، ابزار‌های مفهومی لازم را برای تبیینش ندارند؛ یعنی خیلی مشکل است. لقمه را دور سر پیچاندن است؛ اگر بخواهیم از آن ابزار‌ها استفاده کنیم. باید برای آن تولید شود. یک مقداری هم شارحان صدرا تولید کردند.

بنابراین، این منطق، بعضی‌ها گفتند مثل آقای دکتر ظهیری می‌فرمودند که این منطق، قدرت اثباتی ندارد. قدرت اثباتی چندانی ندارد. بیشتر قدرت تبیینی دارد. این هم که خیلی سریع عرض کنم.

بعضی‌ها می‌گویند که هر استدلالی را آخرش در منطق صوری در می‌آید. این فایدۀ منطق، فایدۀ اصلی‌اش نیست. آن جرقه‌های اصلی که گره‌ها را باز می‌کند، بعد که آن حاصل شد، می‌شود حاصلش را به شکل یک استدلال صوری در آورد. آن، چندان در گره‌های اصلی حکمت متعالیه مهم نیست. این منطق، نه قدرت اثباتی چندانی دارد؛ به‌خاطر این نکاتی که عرض کردم. اشاره شد و یک مقداری تحلیل می‌خواهد. نه قدرت تبیینی، یک‌وقت‌هایی می‌گویند که آن جرقه‌ها باید جای دیگری ایجاد بشود؛ مثل آقای دکتر ظهیری می‌فرمودند که آن حدس‌ها و جرقه‌ها در جای دیگر ایجاد می‌شود؛ ولی این منطق قدرت تبیینی می‌دهد. قدرت تبیینی‌اش هم چندان نیست؛ به‌خاطر اینکه گلوگاه‌های اصلی را منطق قدیم برایش مفهوم‌سازی نکرده است.

نقص اعتباری منطق‌های نوین

منطق‌های نوین ممکن است حاوی برخی مفهوم‌سازی‌های مفید باشند؛ اما بدون بحث‌های فلسفۀ منطق نمی‌توانیم اعتبار آن‌ها را ثابت کنیم. یعنی اول باید اعتبار آن‌ها ثابت بشود؛ مثلاً منطق فازی. اشکالات معرفت‌شناختی جدی دارد؛ اما همین مدرسه، در همین حوزه کسانی هستند که بحث تشکیک با منطق فازی حل می‌شود یا کمک می‌کند. این‌ها باید حل بشود. منطق شهودی، منطق آزاد، منطق موجهات، این منطق‌هایی که هست، باید همان عدۀ متخصصی که عرض کردم، باید بیایند اعتبار این‌ها را کار بکنند و ببینند که کدامش می‌تواند کجا کمک بکند؟ اما عمدتاً کارایی چندانی در حکمت متعالیه ندارد. چرا؟

زیرا تا نسبت به آن ادراکات بسیط مثل وجود سعی، کلیت عقلی سعی توجه پیدا نکرده باشد، نمی‌تواند مفهوم‌سازی مناسبش را تولید بکند. ممکن است که همین‌جوری یک جایی، یک چیز مفیدی از آن در بیاید؛ اما خیلی به‌خاطر همین نکته‌ای که گفتم، قاعدتاً نمی‌تواند این کار را بکند؛ اما برخی تلاش‌های شارحان صدرا، بیشتر محتمل است که کمک بکند.

مثل انواع حیثیت‌های تقییدی که آقای یزدان‌پناه فرمودند، می‌تواند در منطق صدرایی که دنبالش هستیم، گنجانده شود. حمل حقیقت و رقیقت، حمل ظاهر و مظهر و… بنابراین، مباحث منطق آزاد، منطق شهودی، منطق فازی و… نمی‌توانند چندان کارگشا باشند. در این هدف البته، باید پالایش بشوند و بعداً کمک گرفته شود.

نقص مبانی معرفت شناختی

گو اینکه بعضی از بخش‌های این منطق‌ها، اساساً مبانی معرفت‌شناختی درستی ندارند. اساساً مباحث فلسفی جدید با معرفت‌شناسی، فلسفۀ تحلیل زبان، زبان‌شناسی از یک سو و در حکمت متعالیه هم توجه به ادراکات بسیطی که به‌خاطر ماهیت این حکمت هست، مجموعۀ این‌ها باعث می‌شود که تقریباً همۀ مباحثی که الان در منطق سینوی بحث می‌شود… این هم باز عرض کنم. منطق سینوی، ما کار به منشئش نداریم. یعنی بوعلی، همۀ آن پیشرفت‌ها، متأثر از رواقی و… تا همین‌الان بوده است. این منطقی که موجود است، بار‌ها عرض کردم؛ این منطقی که موجود است، این‌ها، تمام این مباحث منطق، اگر نگوییم همه‌اش، الان به بحث‌های فلسفه منطق، به بحث‌های معرفت‌شناسی کشیده شده است و این‌ها متأثر از معرفت‌شناسی که در حکمت متعالیه پیشرفت کرده است، اثر گذاشته است.

یعنی یک روندی مثل چرخۀ فهم، رفت‌وبرگشت [وجود دارد]. شما می‌روی در فلسفه پیشرفتی می‌کنی و برمی‌گردی، اثر می‌گذارد. می‌فهمی که کجای ذهن ما 500 سال در حاشیه بود. بر می‌گردی و می‌گویی اگر این‌جوری، این روش تفکر را می‌داشتیم، این‌قدر طول نمی‌کشید.

لذا آقای جوادی می‌فرمایند که به‌اندازه‌ای که حکمت متعالیه پیشرفت کرده است؛ منطق ما پیشرفت نکرد. یعنی متخصصین منطق، یعنی ما باید برخلاف ظاهر عرض بنده، اتفاقاً من می‌گویم که اساتید منطق به جایی که بیایند به بچه‌هایی که نمی‌خواهند متخصص منطق بشوند، منطق درس بدهند؛ بروند متمرکز بشوند، بیشتر هم جذب بشوند و روی منطق‌های قدیم و جدید کار تخصصی بکنند.

پیشنهاد

خود منطق قدیم، اختلاف دارد. اختلاف که مال جدید نیست. بعد استاد فلسفه هم باشند، استاد معرفت‌شناسی هم باشند و بعد برگردند و ببینید که کدام منطق، کلیشه‌ها را می‌شکند. آنی که بنده به‌عنوان پیشنهاد عرض می‌کنم، تا موقعی که این کار نشده است، این است که ما برای طلاب محترم حوزه، همین کتاب آقای قراملکی به نام روش‌شناسی پژوهش‌های دینی، اگر برخی از مباحث کلاس‌های خلاقیت، تفکر خلاق، تفکر نقدی حتی ریاضیات، بعضی از بخش‌های ریاضی که این‌ها ذهن را دقیق و ورزیده می‌کند؛ کلیشه‌های ذهنی را می‌شکند.

بعضی از مباحث منطق موجود یا نوآوری‌های منطقی شارحان صدرا را هم اضافه کنیم؛ حتی این کار دم‌دستی فوریتی، اگر سه فوریتی انجام بدهیم، ثمره‌اش از این منطق سینوی که الان درس می‌دهیم، بیشتر است. یک مقداری هم از منطق سینوی هم در آن باشد.

مجری: ممنون و متشکر از استاد میری که با بیانات و دغدغۀ بسیار عالی‌شان، ما و همۀ طلاب را مستفیض کردند. استفاده می‌کنیم از بیانات استاد بهرام‌پور.

نقد استاد بهرام‌پور

بسم‌الله الرحمن الرحیم. دو نکته در فرمایشات شما هست. یکی اینکه منطق سینوی، قدرت اثباتی چندانی ندارد. غیر از این چند نکته‌ای که می‌گویم، مابقی فرمایشات استاد میری را ملاحظاتی که داشتم را عرض کردم و نیازی به تکرار نیست.

اثبات و تبیین

دو نکتۀ جدید فرمودند که منطق سینوی، قدرت اثباتی چندانی ندارد. نه‌تنها قدرت اثباتی و بلکه قدرت تبیینی چندانی هم ندارد. این هم لازمه‌اش این است که شما نمونه بگویید. بگویید؛ مثلاً فلان مسئله را ما از حکمت، از فلسفه، از ریاضی، از کلام و… را موردبحث قرار دادیم و با منطق، نه توانستیم درست اثباتش کنیم و نه توانستیم درست، تبیینش کنیم. این ادعاست. باید نمونه بگویید.

مقایسۀ قدرت منطق سینوی و منطق شهودی

حالا من نمونه عرض می‌کنم. مثلاً در منطق شهودی که از نظام اصل موضوعی منطق ارسطویی خارج شده است و دوارزشی‌بودن منطق ارسطویی را کنار گذاشته است و عجیب است که قائلین به منطق شهودی، قائل به ارتفاع نقیضین شدند. از اساتید شنیدم و آدرس هم می‌دهم که به کجا مراجعه کنید، به کدام نشست و کنفرانس که دقیقاً به‌صراحت، آن استاد این مطلب را فرموده است. از اساتید صاحب‌نام هم هستند.

وقتی می‌آیند و می‌گویند که اجتماع نقیضین، ارتفاع نقیضین ممکن است. مثال می‌زنند. از همان مواردی که مدنظر استاد میری هم هست، می‌خواهم بگویم. مثلاً قاعدۀ بسیط الحقیقه که ملاصدرا اعتقاد دارد که این را درست تبیین کند و اثبات هم بکند، ما هم اعتقاد به همین داریم، هم اثبات می‌کند و هم قشنگ تبیین می‌کند و در نظام فلسفی خودش استفاده می‌کند؛ می‌گویند این، دچار تناقض است. چرا؟ چون قاعدۀ بسیط الحقیقه می‌گوید: »بسیطه الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها».[4] از نگاه منطق شهودی، این دقیقاً اجتماع نقیضین است. یک فیلسوف بزرگی مثل ملاصدرا این حرف را می‌زند. آیا واقعاً همین‌طور است؟

من حالا نمی‌خواهم اینجا از فنون جدل و مغالطه استفاده کنم؛ ولی انصافاً عرض می‌کنم، دوستان این جلسه اهل علوم عقلی هستند: فلسفه، منطق، کلام. واقعاً آنچه ما در سر کلاس درس از اساتید بزرگوار خودمان مثل حضرت استاد کهنسال شنیدیم، آیا واقعاً این قاعده را به اجتماع نقیضان می‌دانیم که بسیطه الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها. تبیینی که دیدیم حداقل از اساتید خودمان، من نمی‌گویم صدرا چه گفته است. صدرا به قول استاد عزتی، یک فایل باز است که هر کسی از صدرا خوانش خودش را دارد؛ اما آنچه که ما از اساتید خود شنیدیم، ابداً این را به اجتماع نقیضین تبیین نکردند.

بله، آن فهم غلطی که، برداشت حقیر است، آن فهم غلطی که قاعدۀ بسیطه الحقیقه را اجتماع نقیضان می‌داند، او خودش دچار مغالطۀ تفصیل مرکب یا تفصیل مرکب شده است. سر جایش فرصت باشد، توضیح می‌دهیم. آن‌هایی که اجتماع نقیضان می‌دانند، چطور دچار چنین مغالطه‌ای شدند. این نسبت به اثبات و تبیین بود.

جایگاه مفهوم‌سازی

یک نکتۀ دیگر که فرمودید، چند تا مثال زدید. یکی‌اش تعبیر کلی سعی بود. فرمودید در فلسفۀ صدرایی یک چیزی به نام کلی سعی داریم. فرمایش استاد میری این است که منطق ارسطویی یا همان منطق سینوی به قول شما، منطق موجود ما نمی‌تواند به‌خوبی مفهوم‌سازی کند. یک نکته‌ای [هست]. مگر منطق ما قرار بود مفهوم‌سازی کند؟ مفهوم‌سازی کار منطق نیست. کار منطق‌دانی که قواعد منطق را هم یاد گرفته است، نیست. بروید آثار مشائیان، چه مسلمان و چه غیرمسلمان و آثار شیخ اشراق و آثار صدرالمتألهین را زیرورو کنید، غور کنید؛ ببینید ساخت مفهوم، چه به معنای انتزاع باشد، چه معنای خلاقیت نفس را بگیریم و چه مبنای قابلیت نفس، بر اساس هر مبنایی که شما بگویید، قواعد منطق مفهوم نمی‌سازد؛ بلکه ساختن مفهوم و فرایندی که مفهوم در ذهن ساخته می‌شود، چه بر اساس نظر مشاء و چه بر اساس صدرا، کار نفس است.

حالا نفس رفته طبق بیان ملاصدرا، مفهوم کلی را، عقول عشر، وجود عقلی را مشاهده کرده است، مشاهدۀ از دور یا هر تعبیری، کار نداریم، تعبیر‌های متفاوتی از آن شده است، کار نفس است. مگر نفس به فضای علم حصولی محدود می‌شود؟ ابداً. اگر بنا باشد که تمام کارکرد‌های نفس را که نفس چه‌کارهایی انجام می‌دهد، بخواهیم تمام هویت نفس را در حوزۀ فعلش، در دایرۀ علم حصولی محدود کنیم، دچار چنین خلطی خواهیم شد؛ اما نفس، ابداً قرار نیست که با قواعد منطق قرار نیست مفهوم‌سازی کند؛ بلکه یک کار شهودی است.

مثلاً حضرت استاد یزدان‌پناه که شما فرمودید، ایشان قائل به نظریۀ شهود عقلی هستند. چه حرف ایشان را بگوییم، چه حرف صدرا را بگوییم، چه حرف مشاء را بگوییم، باز هم ساختن مفهوم کار نفس است. کار منطق در حوزۀ مفهوم چیست؟ کار منطق در حوزۀ مفهوم، تعریف مفهوم است. یک واژه‌ای را بیاورید و با مفاهیم دیگر سعی کنید تعریف کنید. اگر بدیهی باشد، قابل‌تعریف نیست؛ چون بسیط است و مرکب از مفاهیم نیست و اگر مرکب باشد، با مفاهیم قابل‌تعریف هست.

پیوست تحقیقی

یک پیوستی را نسبت به این جلسه می‌خواهم به دوستان بدهم که تحقیق کنند، هم مقاله، هم کتاب و هم کنفرانس و کرسی ترویجی: یک مقاله از دکتر حسن اسلامی، هیئت‌علمی دانشگاه ادیان و مذاهب هستند که عنوانش اعتبار منطق ارسطو در تفکر غرب معاصر است. مقالۀ خیلی خوبی است. همه را مستند گفتند. ادعای اینکه منطق ارسطویی در غرب، کاملاً طرد شده است را ایشان رد کرده است. چه از فیلسوفان معاصر، چه از فیلسوفان گذشته، چه در قرن 17 یا 16 میلادی نمونه آورده است که به منطق ارسطویی پایبند هستند. خیلی خوب است.

یک کنفرانسی را دکتر ضیاء موحد در دانشگاه مفید در دهۀ هفتاد داشتند. تمایزات مبنایی منطق قدیم و جدید را گفتند. اگر طلبه‌ای که منطق خوانده است، مصاحبۀ استاد و آخرش که پرسش‌وپاسخ است را مطالعه کند، برای بحث امروز خیلی قابل‌استفاده است.

یک کرسی ترویجی هم حضرت استاد ظهیری داشتند. ناقد ایشان هم استاد مسعودی بودند که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی [برگزار شد]. موضوع بحث را اگر خواستید جستجو کنید، این است: توان سنجی منطق ارسطویی در تبیین حکمت متعالیه که دقیقاً بحث ما می‌شود و قابل‌استفاده است. البته من نمی‌گویم که هر حرفی که آنجا ‌زده شده است، درست است. یک سری چالش‌هایی مطرح شده است و یک نقد‌های بسیار دقیقی از طرف استاد مسعودی هست.

یک مقالۀ دیگر هم هست که آقای دکتر محمدجواد پیرمرادی نوشتند: نقد و بررسی کارآمدی منطق اثبات‌گرایانه در حوزۀ انسان پژوهشی بر اساس اندیشۀ اسلامی. ایشان آن چرخشی که در غرب [اتفاق افتاده است را تشریح کرده است]، بنیان‌گذارش دکارت و… بودند. فرگه منطق جدید را پایه‌گذاری کرد. آن چرخشی که از منطق قیاسی به منطق استقرائی اتفاق افتاد را ایشان در این مقاله به چالش کشیدند. خیلی مقالۀ قابل استفاده‌ای است.

یک مصاحبه هم با استاد زارعی که از اساتید حوزۀ قم هستند: آیا منطق را باید کنار گذاشت یا نه؟ فرمایشات قابل استفاده‌ای دارند. یک کتاب هم منطق تطبیقی آقای دکتر اسدالله فلاحی هست که شش یا هفت سال است که چاپ شده است. کتاب خوبی که بین منطق جدید و منطق قدیم، یک مقایساتی [کرده است] که ببینیم چه جا‌هایی حفره وجود دارد، کجا‌ها چالش وجود دارد که استفاده کنیم.

عذرخواهی می‌کنم که طولانی شد. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

مجری: ممنون و متشکر از استاد بهرام‌پور و استاد میری که از بیانات ارزشمندشان استفاده کردیم. در آخر جلسه استفاده می‌کنیم از بیانات استاد محترم، ناظر علمی جلسه، جناب آقای دکتر کهنسال با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد.

جمع‌بندی ناظرعلمی

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بسیار خوشبختم از اینکه در این جلسه در خدمت شما دوستان هستم. جلسۀ خوبی بود. هر دو طرف، باحوصله و شکیبایی و بدون هیچ‌گونه اهانتی در کلام و رفتار خودشان، سخن یکدیگر را گوش کردند و مطالبی را بیان کردند.

بحث را در دو مقام، بنده انجام می‌دهم. یکی اینکه نحوۀ ورود و خروج هر یک در بخش چگونه بود؟ چون من در اینجا داور بودم. دوم اینکه واقعیت امر چیست؟

بررسی ورود و خروج طرفین

آقای بهرام‌پور ورود کردند به چند چیزی که محل بحث نبود که آقای میری ابتدا تذکر دادند، گذشتند؛ به گمان اینکه آن‌ها، چون محل بحث نیست و ایشان می‌گویند که ادعا‌های ما نیست، به این‌ها نباید پرداخت. البته در میانۀ کلامشان اشاره‌ای کردند که بعضی از این‌ها که محل بحث نبوده است، بعداً محل بحث شده است. اشارۀ کوتاهی کردند و اگر من بودم، روی آن قسمتی هم که محل بحث نبود، بیشتر تأکید می‌کردم. روی کدام قسمت؟

جناب آقای میری فرمودند، یعنی در مقام استفاده و نقد فرمایش آقای میری، فرمودند که ما این را نمی‌گوییم که تمام قواعد منطقی ارتکازی ذهن هست و ذهن ما همۀ آن‌ها را می‌تواند به دست بیاورد؛ این صحیح است و درست می‌گویند. بعد فرمودند که منتظر هستیم که منطق دیگری ساخته بشود.

مانور بر چیستی ماهیت منطق جایگزین

شاید اگر آقای بهرام‌پور ابتداءا روی این مطلب تأکید می‌کردند که پس ما می‌دانیم که این‌ها ارتکازی ذهن نیست. لازم هم هست که منطق دیگری ساخته بشود. آن منطق دیگری که بناست ساخته بشود، قرار است چه چیزی داشته باشد؟ آیا مبحث تصورات ندارد؟ می‌شود کسی استدلال کند و نداند تصور چیست؟ آیا تصدیقات ندارد؟ اگر تصدیقات داشت، می‌گویی که تصدیقات بدون هیچ شکل خاصی می‌توانند نتیجه بدهند؟ آیا تصورات منقول و مرتجل و… را آن منطق مفروض نمی‌شناساند؟ آیا نمی‌گوید که فرق بین برهان و استقراء و قیاس چیست؟ آیا نمی‌گوید که مقدمات برهانی باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند که برهانی باشند؟

در واقع، انگار تمام این‌هایی که در اینجا گفته شده، باید در آنجا هم تکرار شود. مگر اینکه کسی بگوید که نه، این‌ها را ما می‌دانیم که باید بگویند؛ اما این‌هایی که این آقایان تا حالا گفتند، غلط است. این حرف هم در یکی دیگر از مقدماتی که اول فرمودند، فرمودند که قریب به اکثر این مطالب صحیح است و من نمی‌خواهم بگویم که این‌ها غلط است. می‌خواهم بگویم که مفید نیست.

اگر این سه ادعا در کنار هم قرار داده بشود، در جایی که محل بحث نبود: یکی اینکه این‌ها غالباً ارتکاز ذهن نیست، پس باید ساخته بشود. دوم اینکه کسی که می‌خواهد بسازد، چه باید بسازد؟ باید استدلال بسازد، تصور بسازد، تصدیق بسازد و تعریف بسازد. این‌ها را هم که این‌ها ساختند. این می‌ماند که لابد این‌ها باید غلط باشد وگرنه که ساخته شده است.

مقدمۀ سوم که ایشان می‌گویند، البته هر سه مقدمه درست است، می‌گویند که این‌ها، اکثرا هم قریب به صحت است، آن مخدوش می‌شد؛ فلهذا روی سه مقدمه‌ای که محل بحث نبود، تناقضی در گفتار پیدا شد.

ورود غیرلازم به منطق ریاضی

اما آقای بهرام‌پور، به نظرم نباید کاری به منطق ریاضی می‌داشتند؛ چون محل بحث، مفید نبودن این منطق است. ممکن بود آقای میری در جواب بگویند که منطق ریاضی مفید هست یا مفید نیست، خارج از محل بحث ماست؛ ولی آقای بهرام‌پور روی این منطق چند دقیقه وقت گذاشتند و آقای میری هم به‌جای اینکه بگویند ما تخصصا به این منطق کار نداریم، باز به همان‌ها پاسخ دادند.

فلهذا به نظرم می‌آید که دو نفر، هم ورود و هم پاسخ، خارج از محل بحث بود.

بررسی استدلال

اما در قسمت اصلی استدلال، استدلال اصلی جناب آقای میری این بود که پیش‌فرض‌هایی که حکمت متعالیه هست و تقریراتی که حکمت متعالیه داده است، این‌ها چهرۀ منطق را دگرگون می‌کند و این منطق مرسوم، توانایی توضیح و تبیین مسائل حکمت متعالیه را ندارد. این دو مطلب [بود]. نیز اینکه ما اگر سراغ روش‌های دیگر تفکر برویم و احیاناً منطق‌های دیگر تفکر را بخوانیم، مفید خواهد بود. این، دو سه مطلبی که هست.

آقای بهرام‌پور به‌درستی از اول تا آخر در این مطلب روی‌آوردن نمونه تأکید کردند و بزرگ‌ترین اشکال سخنان آقای میری همین بود که نمونه‌ای نیاوردند؛ یعنی اینکه ما در همین منطق کاربردی خودمان، می‌گوییم شما حد وسط برهانتان، باید لم را قطع کند. این، صرف ادعاست. تأکید آقای بهرام‌پور که از آن هم منحرف نشدند، این بود که باید نمونه بیاوریم.

آقای میری، نمونه‌ای را در اثناء بحث نیاوردند و در انتها و آخرین 5 دقیقه، چون من نوشته‌ای ندارم، چند دقیقۀ آخر، چند مورد را نام بردند: مثل قاعدۀ بسیط الحقیقه، مثل وحدت سعی، مثل کلی سعی، مثل اشتراک و تشکیک وجود و باز نمونه‌ای نگفتند که این‌ها چگونه در آن منطق ارسطویی تبیین نمی‌شوند؟

ممکن بود که ایشان بتوانند نمونه‌هایی پیدا کنند و بهتر این بود که پیدا می‌کردند. آقای بهرام‌پور هم روی این نکته تأکید داشتند که نمونه‌ای وجود ندارد. در این مسئله باید بگویم که حق با آقای بهرام‌پور بود؛ چون آقای میری نمونه‌ای ندادند که قضاوت صریحی روی این بشود.

اشکالی به ناکارآمدی منطق در حکمت متعالیه

اما در این بخش که حکمت متعالیه، این منطق نمی‌تواند آن‌ها را توضیح بدهد، این هم به نظر می‌آید که اگر آقای بهرام‌پور روی این نکته دقت و تأکید می‌کردند که اولاً خود ملاصدرا از همین منطق استفاده کرده است تا بیان خودش را بگوید. ما در سراسر چند هزار صفحه، چهارهزار صفحه کتاب اسفار و کتاب‌های دیگر ملاصدرا مطلبی نداریم که ایشان بگوید این قاعدۀ منطقی غلط است. یعنی حتی یک مورد هم بنده به یاد ندارم.

حد تام

چرا. در بعضی از وقت‌ها، من اگر بخواهم بگویم، یکی‌یکی می‌توانم بگویم؛ ولی وقت خیلی می‌گذرد. بعضی وقت‌ها می‌گوید که در اکتفاء تعریف به یک جزء، فیلسوفان قبل از ایشان اعتقادشان این بوده است که شما در تعریف اگر یک جزء را بیاوری، این تعریف، حد تام نیست. این تعریف، بالالتزام دلالت بر جزء دیگر می‌کند. مثلاً در تعریف مثلث بگوییم سه‌ضلعی. این را حد تام نمی‌دانستند؛ چون می‌گفتند سه‌ضلعی به دلالت التزام، دال بر شکل سه‌ضلعی است.

ملاصدرا به دستاویز اینکه شکل، جنس است و جنس از ماده گرفته می‌شود و ماده و صورت دخیل در هم نیستند و شیئیتی شیء به صورتش است و نه ماده‌اش، به تعریف به یک جمله، به یک حد را در حد تام جواز داده است. این جواز هم بعداً از سوی بعضی از حکیمان سبزواری مورد اشکال قرار گرفته است، به‌این‌ترتیب که آن تعریف حد تام غلط نیست؛ اما شما گاهی در مقام اجمال حد تام هستید و گاهی در مقام تفصیل هستید.

اگر در مقام اجمال باشید، قاعدۀ شیئیت شیء بصورته، صادق است. اگر در مقام تفصیل باشید، شکل هم باید بیاورید. مثل علامۀ طباطبایی که باز از بزرگ‌ترین حکماء بعد از ملاصدرا تابه‌حال هست، ضمن اینکه ساختار برهان‌ها را قبول کرده است، همه می‌دانید دیگر، گفته است برهان‌های مستعمل در حکمت متعالیه، همه برهان انی است؛ یعنی سیر از متلازم است. نگفته است که آن‌ها غلط است. گفته است که ساختار این است.

تلازم محال با محالی دیگر

در جای دیگر مرحوم ملاصدرا می‌گوید، این‌ها همه جلد یک است، می‌گوید شما از یک قضیۀ محال، هر محالی را نمی‌توانید استنتاج کنید و این خلاف نظریۀ متکلمین و فیلسوفان قبلی است که می‌گفتند که از هر محال، محالی پدید می‌آید؛ چون حکم ممتنعات و معدومات، تابع حکم موجودات است. همان‌طور که در وجود نمی‌شود، هر چیزی علت هر چیزی باشد، در عدم هم نمی‌شود که عدم هر چیزی، علت عدم دیگری باشد. این هم در جلد یک آمده است. مواردی از قبیل این‌ها هم [هست].

انواع حمل

اما این‌ها تغییری در چهرۀ حکمت متعالیه ایجاد نکرده است؛ الا حمل حقیقه و رقیقه که قبلاً نبوده است. حمل حقیقه و رقیقه، حمل شایع و اولی قبلاً نبوده است. عرض بنده این است که گرچه پیش‌فرض‌های حکمت متعالیه در بعضی از مواضع با پیش‌فرض‌های فیلسوفان دیگر فرق دارد، اما تا جایی که بنده اطلاع دارم، این فرق‌ها، فرق معتد به در بیان مسائل ایجاد نکرده است. بله، اشکالی ندارد که کسی فرض‌های دیگر را در کار بیاورد و از منابع دیگر استفاده کند.

بررسی کتاب‌های مذکور

من بنا به نام‌بردن از کسی نداشتم، اما چون فرمودند [می‌گویم]: حیثیات تقییدیه که از آقای یزدان‌پناه فرمودند و گفتند مفید است، به نظر بنده غلط است. آن‌هایی که ایشان در کتاب عرفان خودش آورده است. کتاب روش‌شناسی آقای قراملکی هم به نظر من از درجۀ اعتبار ساقط است.

حالا فرض کنید که بنده غلط می‌گویم. حداقل همین مقدار هست که من این‌ها را مفید تشخیص ندادم. فرض می‌کنیم که بنده اشتباه می‌کنم و آن‌ها مفید هستند، باز هم این مطلب پیش می‌آید که لا علی التعیین یا بنده یا یکی از آقایان آن طرف، اشتباه می‌کنند. حالا فرض کنید که علی التعیین من اشتباه می‌کنم. بالاخره همین نشان می‌دهد که آن طرف هم یک منطق روشنی که منی که دارم می‌خوانم و کندذهن هم نیستم، اگر می‌خواندم و کاملاً قانع می‌شدم، دیگر جای اشکال نمی‌ماند.

پس بر می‌آید که این‌ها هم باز احتیاج به بحث منطقی دارند. مراجعه به کتاب‌های تفکرات دیگر غربیان، اشکالی ندارد؛ اما ما نمونۀ اعلای این تفکرات را در آثارشان می‌بینیم. شما وقتی نه ضرورت ذاتی و نه ضرورت وصفی را در آراء آن‌ها تشخیص می‌دهید، نه می‌دانند قضیۀ خارجیه چیست و نه حقیقه را تمییز می‌دهد! همین‌طور که در مثال فرمودند. می‌گوید که این‌ها جمع اضداد است و ارتفاع نقیضین و اجتماع نقیضین است. نمی‌داند که اگر شما اجتماع و ارتفاع نقیضین را زیر سؤال ببرید، هر انسان بلکه هر حیوانی می‌داند که این، یا شکارش است و یا شکارچی‌اش است! اگر این را زیر سؤال ببرید که حتی در حسیات یک کلمه نمی‌توانید بگویید، چه برسد به عقلیات. آثار آن‌ها سرشار از خطاست.

تأیید موضع ارائه‌دهنده

درعین‌حال من دو نکته را تأیید می‌کنم و نمی‌خواهم بگویم که آقای میری در این دو نکته اشتباه می‌کنند. دو نکته مورد تأیید بنده هست.

مطلوبیت تسویۀ منطق

یکی این است که منطق، باید بخش‌هایی‌اش بیشتر تأکید بشود و بخش‌هایی‌اش را باید تسویه کنیم، این را من نمی‌گویم که این‌طور نیست؛ اما عرض بنده این است که طلبه باید این‌ها را بخواند. حداقل آن بخش‌هایی که سود ندارد، برای تشخیص ذهن است.

شما که جوان هستید، حتماً نمی‌دانید که در معانی‌وبیان، مطول را می‌خواندند. دیگر سال‌هاست که مطول را نمی‌خوانند. بنده هم خیالم این بود که مطول دیگر به کار نمی‌آید؛ تا اینکه اخیراً در همین نیم‌سال، من در درس کلام با خواهش برخی دانشجویان قرار شد که فقط دربارۀ قرآن دفاع از اشکال‌هایی که به قرآن می‌شود، صحبت کنم. آنجا من فهمیدم که ما وقتی مطول را نمی‌خواندیم، ما در فصاحت و بلاغت عربی نتوانستیم به آن‌ها جواب بدهیم. چرا؟ چون آن را نخواندیم؛ الا اینکه حداکثر اشکال ما آنجایی است که شما اگر می‌توانید یک اشکال یا اقرار ادبای بزرگ عرب یا اقرار دشمنان اسلام، این استدلال ماست ولی اینکه ما بیاییم و بگوییم که چرا اینجا این کلمات آمده است و به جایش می‌شد که کلمۀ دیگر بیاید، هیچ‌کدام را نمی‌دانیم و شما می‌دانید که اگر به قرآن خدشه وارد شود، صد خروار استدلال فلسفی هم سودمند نیست؛ چرا که خود خدا گفته است که اگر می‌توانید مثل این بیاورید، ما بساط اسلام را جمع می‌کنیم.

می‌خواهم این را بگویم که علوم گذشته، علوم بسیار خوبی است. بنده خیال می‌کردم که با نهایه الدرایه هیچ کاری ندارم؛ ولی وقتی که به مسئلۀ اعتباریات در تحقیقی که خودم دارم انجام می‌دهم، برخورد کردم، دیدم که نمی‌شود به این کتاب‌ها کاری نداشته باشیم. علی‌ای‌حال، این یک معضلی است. طلاب ما خیلی چیز‌ها باید بخوانند. ادبیاتشان باید خوب باشد، نوشته‌شان باید خوب باشد. این‌ها ضرورت‌های اولیه است.

ای‌بسا در کتب غربی چیز‌های مفیدی هم باشد، این را می‌دانیم؛ ولی مطلب این است که مقصود این جلسه، اعلان مفیدبودن علوم دیگر نبود؛ مقصود اعلان بی‌فایده‌بودن منطق بود.

به نظر بنده می‌آید که در عجالت دلایلی که شنیدم، این ادعا در اینجا اثبات نشد. والسلام علیکم و رحمه‌الله.

مجری: ممنون و متشکر از ناظر علمی محترم، حضرت استاد دکتر علیرضا کهنسال. اگر طلاب محترم، کسی سؤالی دارد، در خدمتشان هستیم. مجدداً از ناظر علمی جلسه، جناب دکتر کهنسال و اساتید محترم استاد میری و استاد بهرام‌پور و تقدیر و تشکر بسیار ویژه از طلاب عزیز مدرسه و اساتید که با حضور گرمشان، جلسۀ ما را پویاتر کردند. بر خاتم انبیاء محمد صلوات


[1]. او در زمینه‌های مختلف ریاضی از جمله سری‌ها، نظریه اعداد، آنالیز ریاضی، هندسه، جبر، ترکیبیات و احتمال فعالیت می‌کرد. در اواخر عمرش تلاش زیادی کرد تا شیوه‌هایی که مردم برای حل مسائل استفاده می‌کنند را توصیف کند و چگونگی آموزش حل مسئله را شرح دهد. در کتاب چگونه مسئله را حل کنیم به شیوه‌های آموزش ریاضی و حل مسائل می‌پردازد. در کتاب جبر و احتمال دبیرستان نقل قول‌هایی از کتاب خلاقیت ریاضی او وجود دارد.

[2]. ادوارد دوبونو را به عنوان نویسنده و متفکر می‌شناسند. عمده فعالیت‌های او در زمینهٔ شیوه‌های فکر کردن و آموزش تفکر خلاق است. او توانایی فکر کردن را یک مهارت و در واقع مهم‌ترین مهارت انسانی می‌داند و معتقد است فکر کردن مهارتی آموختنی است و نباید آن را با هوش اشتباه گرفت.

[3]. ریاضی‌دان، منطق‌دان و فیلسوف برجستهٔ آلمانی در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی است. دستگاه صوری او، در واقع، عبارت بود از حساب محمولات برای نمایش منطق تفکّر و استنباط (Inference)، و فرگه با ایجاد این نظام صوری سهم به‌سزایی در بنیان‌گذاری منطق نوین دارد.

[4]. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۶، ص۱۱۰-۱۱۱.

مناظره تخصصی نقد منطق ارسطویی
فهرست

فهرست