مقدمه
بسمالله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب و احترام خدمت همۀ بزرگواران، نوکران مولا، بقیۀ الله الاعظم، عجلالله له الفرج. انشاءالله در این فرصت کوتاهی که در خدمت بزرگواران هستیم، بتوانیم بهرۀ کافی و وافی را ببریم.
موضوع بحثمان، همانطور که مستحضرید بحث بررسی قاعدۀ حیلوله و مقایسۀ آن با قاعدۀ فراغ و تجاوز است. این بحث، خیلی دقیق انتخاب شده است و واقعاً باید آفرین گفت به کسی که این بحث و این موضوع را پیشنهاد داده است.
در قدم اول، وارد هر مقولهای که میشویم، یک اصطلاحشناسی، واژهشناسی و به تعبیر مرحوم آیتالله میلانی رحمهالله علیه که ما خیلی به این بزرگوار ارادت داریم؛ من اصلاً ایشان را درک نکردم. ایشان سال 56 از دنیا رحلت فرمودند، من متولد 59 هستم؛ ولی بهواسطۀ حضرت آیتالله رضازاده که استاد بزرگوارمان هستند، حفظهالله، بهواسطۀ ایشان خیلی تعلق خاطر به حضرت آیتالله میلانی دارم بهگونهای که حتی، مرحوم داوودی زمانی که فوت کرد، من غسل و کفنش کردم و… شبش خواب دیدم که دارم مرحوم آیتالله میلانی را غسل میدهم و یک چیز خیلی عجیبی هم اتفاق افتاد که یکمرتبه در میان غسل، بلند شدند و یک جالباسی آن جا بود و فرمودند که لباسهای من را بیاورید. من متحیر که خدایا چهکار کنم؟ نگاه کردم به آیتالله رضازاده که حضور داشتند. ایشان هر گاه مینشینند دوزانو و خیلی مؤدب مینشینند. خیلی کم شده که چهارزانو بنشینند در جلسات متعددی که خدمت ایشان بودیم.
بعد به ایشان نگاه کردم که با نگاهم، کسب اجازهای کنم که چهکار کنم؟ ایشان با سر اشاره کردند که لباس و عبا و قبای ایشان را بیاورید که بپوشند. علیایحال این را میخواستم بگویم که ایشان دأبشان این بود که وارد یک بحث که میشدند؛ ابتدا تحت عنوان فقه اللغه، بعضی از واژگان و اصطلاحات را معنا میکردند.
واژهشناسی
واژهشناسی
حالا ما وارد واژۀ حیلوله بخواهیم بشویم، خود حَیلوله بر وزن فیعوله به چه معناست؟ ریشهاش چیست؟ به معنای حائل شدن مطرح شده است. اینکه بین زن و شوهر بینونت بیفتد بلا طلاق، این را حیلوله میگویند. همین تعبیر را استعاره آوردند برای قاعدۀ فقهی که امروز با آن سروکار داریم. بلکه یک قاعدۀ دیگر هم هست که از همین واژه از آن استفاده شده است که در باب معاملات است. این که امروز در مورد آن میخواهیم بحث کنیم؛ این در باب عبادات است. بدل حیلوله، در باب معاملات، در باب ضمان، ضمانتها مطرح است.
این که از ریشۀ حول هست یا از ریشۀ حیل که و حیل بینهم، در قرآن هم استعمال شده؛ این بین آقایان اختلاف است؛ ولی المنجد و اقرب الموارد و… که نگاه کنیم، مختلف آوردند. حول و حیل، از هر دو آوردند که اگر این باشد، حیل باید وزنش حیّوله، بشود چرا حیلوله شده است؟ این را آقایان در اقرب الموارد و… میفرمایند که از باب مبالغه است که تبدیل به حیلوله شده است. واژهاش اجمالاً مشخص است که حیلوله بر وزن فیعوله به معنای حائل شدن است. این یک نکته.
حیلوله و بدل حیلوله
نکتۀ دوم که لازم است در اینجا تذکر بدهیم این است که ما یک حیلوله داریم در باب عبادات و یک حیلوله در باب معاملات داریم. در نگاه ابتدایی این پوستر را که دیدم، گفتم اینکه باید بدل حیلوله بشود و آنجا برود، بعد که شما مقایسۀ آن را با قاعدۀ فراغ و تجاوز میبینید که فراغ و تجاوز وزن و مورد و موطنشان کجاست؟ در باب عبادات است؛ پس این مقایسهکردنها، تعرف الاشیاء باضدادها، اگر بخواهیم از اینها کمک بگیریم، این خودش مربوط به باب عبادات میشود و لذا در باب معاملات، برای اینکه آن حیلوله با اینجا اشتباه نشود، آنجا یک پسوندی را به آن اضافه کردند که بدل حیلوله است.
بدل حیلوله خلاصهاش این است که اگر فرض کنید غاصب، کالایی را از مالک غصب کرده، اگر تلف شده، باید جورش را بکشد؛ ان کان مثلیا فالمثل و الا فالقیمه، اگر قیمی است، قیمتش را میدهیم. حالا معیار قیمی و مثلی چیست برای جای خودش. اما اگر کالا تلف نشده و در حکم تلف باشد، یعنی دسترسی به کالا، فعلاً مقدور نیست. به تعبیری جناب غاصب، بین مال و مالک حائل شده و یک فاصلهای ایجاد شده است. اینجا یک جبران خسارتی باید بکند. مالک از منافعش محروم شده است. باید چهکار کند؟ آقای غاصب باید بدل حیلوله بپردازد. بعد اینجا بحث است که بدل حیلوله را که بپردازد، منافعش را مال آخذ است؟ عین آن بدل، ملکیتش مال معطی است یا نه مال آخذ میشود؟ آخذ فقط اباحۀ تصرف دارد، تصرفات مالکانه یا تصرفات غیر مالکانه، من شاید یکبار حساب کردم؛ حدود بیست و چند سؤال در بدل حیلوله مطرح است. حالا اگر رفع تعذر شد، مثلاً غاصب یک گوشی یا طلایی را سرقت کرده و این طلا در چاه یا دریا افتاده است، این باید بدل حیلوله را بپردازد. بعد که پرداخت؛ این طلا پیدا شد، دسترسی به کالا ایجاد شد، رفع تعذر شد؛ اینجا باید این عین را برگرداند؟ میگویند بله باید برگرداند. سؤال بعدی اینجا این است که آن بدلی را که پرداخت کرده بود، پس بگیرد یا بدل باید دست مالک اولی و مغصوب منه باید باشد؟ این بحث است.
این مربوط به بدل حیلوله ای میشود که در باب ضمانات و غصب است. مرحوم شیخ رحمهالله علیه مثل مرحوم امام، مرحوم امام هم به همین شکل، این را در باب ضمان مثلی و قیمی هم مطرحش کردند. ضَمان، بر وزن فعال.
ما اگر وارد بحثی میشویم این اصطلاحات را خیلیخیلی مهم است که به نحو صحیح و ضبط صحیحش یاد بگیریم چرا که اگر اشتباه یاد بگیریم و این اشتباه، ملکۀ ما بشود؛ در پارهای از موارد، در مشترک لفظیها دچار خبط و خطا میشویم؛ هم خودمان و هم مخاطبمان. مثلاً ما میگوییم اَمارات یا امارات؟ کدامش؟ اَمارات درست است دیگر. اِمارات که میگوییم، بعد در یک جایی اِمارات گفته میشود درحالیکه مراد ما اَمارات است و چون مشترک لفظی است، اشتباه میشود.
اینجا هم بحث بدل حیلوله، وقتی حیلوله مطرح میشود؛ این را توجه داشته باشید که اگر در باب معاملات هست، حتماً حتماً پسوند ذکر شود. اگر در بحث کتابت است، بنویسیم و اگر در گفتار است به زبان بیاوریم که مخاطبمان دچار اشتباه نشود و اغراء به جهل نشود؛ اما جناب لفظ حیلوله بدون پسوند و پیشوند، مربوط به عبادات است.
تعریف قواعد
طرح بحث بنده، دأب بنده، در جایی که بخواهم مقایسهای کار کنم، آنچه که محور هست، مرحوم شیخ هم به همین شکل است؛ یعنی ابتدا، آن مباحثی که کمتر و فرعیتر و جمع و جورتر است؛ آنها را بیان میکنند و بعد وارد بحث اصلی میشوند. وقتی ما میگوییم که موضوع نشست ما بررسی قاعدۀ حیلوله و بعد مقایسه آن با فراغ و تجاوز، یعنی برای مخاطب، فراغ و تجاوز، یک چیز حل شده است و مسلم و مسجل است. بعد شبههای برایش پیشآمده که این قاعده با قاعدۀ حیلوله که برای ما تازه مطرح شده است، چه ربطی دارد؟
تعریف قاعدۀ فراغ و تجاوز
لذا قاعدۀ فراغ و تجاوز را خیلی گذرا بخواهیم مطرحش کنیم؛ این است که قاعدۀ فراغ را در چند نکته من سریع بگویم. اگر ما شک در صحت عمل بکنیم، چون احتمال خلل میدهیم؛ کار را انجام دادیم، عمل عبادی را انجام دادیم، تمام شده و بعد احتمال خلل میدهیم که نکند عملی که انجام دادم، صحیح محقق و منعقد نشده باشد؛ اینجا چه وظیفهای دارم؟
اینجا فرمودند که وقتی شما از عمل فارغ شدی، طبق قاعدۀ فراغ، با این ابزار، خیالت راحت باشد و بگو انشاءالله کار را درست انجام دادم.
در همینجا، قاعدۀ تجاوز هم ممکن است مطرح بشود. اینکه قاعدۀ فراغ و تجاوز یک چیز یا دو چیز هستند، بین علما در همین زمینه هم اختلاف است. در مقام آموزش من تعمد دارم که کار را برای مخاطب آسان کنم. میگویم قاعدۀ فراغ و تجاوز یک چیز هستند. یک فرق خیلی ریزی دارد. این را من خودم کشفش کردم و بعد که در مطالعاتم داشتم مطالعه میکردم، دیدم مرحوم نائینی این را آوردند؛ یعنی آیتالله خوئی نسبتش دادند به مرحوم آیتالله نائینی رحمهالله علیه که ایشان این مبنا را قائل بودند.
لذا اینطور میگفتم که اگر من، نسبت به کاری که انجام دادم، صحیح است یا نه بعداً بخواهم شک کنم؛ اگر کاملاً از عمل فارغ و جدا شدم و از آن فضا بیرون آمدم و بعد شک کردم؛ این قاعدۀ فراغ میشود؛ اما اگر در اثنای عمل، نسبت به عمل قبلی شک کنم، نسبت به چهارتا عمل قبلی، نسبت به ده تا عمل قبلی، منتها هنوز در مرکب هستم. مثلاً فرض کنید نماز، همۀ اذکار و افعال و… را حساب کنید، ده جزء، یازده جزء باشد؛ من وارد جزء تشهد آخر نماز در نماز دورکعتی شدم و بعد شک میکنم که سورۀ رکعت اول را خواندم یا نخواندم. ببینید چقدر فاصله است! اینجا چون این مرکب، هنوز پروندهاش بسته نشده است، اسمش را قاعدۀ تجاوز میگذاریم.
این در مقام آموزش، کار را خیلی روان میکند که بگوییم فراغ و تجاوز، دو قاعده هستند، دو اسم دارند؛ ولی ماهیتاً میشود گفت که یکی هستند و تفاوت ماهوی آنچنانی هم بینشان نیست. این سبک را آیتالله سبحانی دارند. یعنی در مقام آموزش، حضرت آیتالله سبحانی همینطور هستند. ایشان حتی خیلی پا را فراتر گذاشتند، مثلاً بین حکومت و ورود. دو تا چیز هستند یا یک چیز هستند؟ شما نگاه کنید، 95 درصد آقایان میگویند اینها دو تا قاعدۀ اصولی جدا از هم هستند. شما اصول استنباط را هم نگاه کنید، به همین شکل است. این بزرگواران میفرمایند که اینها یک چیز هستند.
من خیال میکنم که این خودش یک سبک آموزشی است که ما بتوانیم که قضایا را در گام اول، خیلی راحت، به خورد مخاطب بدهیم. خیلی آسانش کنیم. روغنکاری شدهاش بکنیم. من خیال میکنم که بیان آیتالله مرحوم نائینی رحمهالله علیه، خیلی بیان شیوا و جذاب باشد؛ مخصوصاً که خودم یافته بودم، بعد دیدم ایشان هم دارد تأیید میکند، آدم اینجور جاها، خیلی خوشحال میشود.
اینها نیاز به فکر و تأمل [دارد] و مقداری آدم، ذهنش درگیر شود. یعنی یک معادلۀ فقهی اصولی به او ارائه بشود یا چهارتا قاعده یا چهارتا فرع فقهی حتی، اینها کنار هم گذاشته شود؛ اینها را که به هم بزند، کاملاً برایش مشخص باشد که خروجیاش چه شد. خروجی مشخص از آن بخواهیم. اگر به این شکل پیش برویم، علم اصول و علم فقه آن قدر شیرین میشود که نهایت ندارد. مخصوصاً که حالت کاربردی که میگویم، مرحوم میلانی رحمهالله علیه، آیتالله رضازاده میفرمودند که ایشان کراراً به ما میفرمود: من لا اصول له لا فقه له. «
به همین خاطر، دوستان عزیز و بزرگوار، خاضعانه بنده تقاضا دارم از بزرگواران، ما این همه کتاب نوشته شده و این همه امکاناتی که هست، گوشیها و فضای مجازی و اینترنت و همۀ اینها، امکانات واقعاً برایمان فراهم است. بالبداهه همینالان یک تذکر اخلاقی به خودمان بدهیم؛ ببینید جنس آخوند و طلبه، اگر واقعاً طلبه باشد ولو اینکه در وادی دیگری باشد؛ در آن تک مضربها، کار آخوندی خودش را انجام میدهد. دیروز این بزرگوار که بود که در مورد رسانه صحبت کرد؟ سید کاظم روحبخش. زبان رسانه را بهخوبی تبیین کردند، لهجۀ رسانه را بهخوبی تبیین کردند و آن فوت کار را، آن راهکار اصلی و محوری را بیان کردند. این خلاصۀ کلام بود؛ ولی چون آخوند و عمامهبهسر است، آن لحظۀ آخر، کار آخوندیاش را انجام داد. چه گفت؟ اگر شما معامله با امامزمان نداشته باشید، باختید. تماماً باخت. نه اینکه به قول آقای روحانی بگوییم سه تا گل زدیم، دو تا گل خوردیم. نه، تماماً گل خوردیم. اگر غیر این باشد واقعاً باختیم.
خدمت دوستان صبح که کلاس داشتیم عرض کردم بالاخره پرچم جمهوری اسلامی، جام جهانی کشتی قهرمان شدند، در فوتبال ساحلی به همین شکل، داریم میگوییم بهخاطر این پرچم رفتند، به اسم همین پرچم رفتند، برای همین کشور، با امکانات همین کشور، دیده شدند در صداوسیمای همین کشور، بعد بیاید موهایش را بکشد بالا و قیچی بزند که طرف هم باز میگوید آن چیزی که بالا کشیدی، مغزت بود، کشیدی قیچیاش کردی و دیگر تمام.
این چیزی است که ما انقلابیها، حتی اگر انقلابی نباشد و ملی باشد، ملی مذهبی باشد، تعصبی داشته باشد؛ واقعاً ناراحت میشود. شب هم ممکن است خوابش نبرد. این را یک گریز طلبگی به خودمان بدهیم. همۀ این امکانات از حوزه، چون منسوب به امامزمان علیه الصلاه و السلام شدم، در اختیار بنده قرار داده شده است. چون این عمامه و لباس را به تن دارم، خیلیها ما را احترام میکنند. حتی نماز که ستون دین است، پشت سر ما میخوانند؛ روی همین حساب است. حالا اگر ما و شما کار نکنیم، رزق خدا را داریم استفاده میکنیم، بعد به این شکل، لذا من از دیشب، پریشب که این صحنهها را دیدم، واقعاً دلم برای امامزمان خیلی میسوزد. یعنی همانطور که ما دلمان برای آنها میسوزد و کاری که آنها کردند؛ بعد شما ببینید امامزمان که آگاه هستند، چقدر [دلش میسوزد]. حالا آن فوتبالیست ممکن است بگوید که من اگر این کار را نکنم، تهدید شدم، باید حتماً این کار را میکردم. ممکن است همچنین چیزی باشد. ممکن است. اما ما چه؟ ما که تهدیدی نشدیم؛ لذا اگر ما و شما اینجا کم بگذاریم، دیگر واویلا است.
معرفی کتاب
لذا من گفتم که در این جلسه، چند تا کتاب هم معرفی کنم. الیماشاءالله کتاب فقهی و اصولی آوردند. کتابی که شستهرفته است و مختصر و مفید است، تطبیقات هم از قضای روزگار دارد، یعنی تبیین قاعده کرده، توضیح داده، مدرک آورده، مورد آورده و در نهایت، تطبیقات آورده است. القواعد، صد تا قاعدۀ فقهی را معنی و مدرکا و موردا، جناب آقای سید محمدکاظم مصطفوی، از شاگردان مرحوم آیتالله خوئی هستند. بیان روانی هم دارد، ضعفی که من در این کتاب دیدم، یکی بود. بعضی جاها لازم بود که اگر شما بحث معنوی را دارید، مباحث ریشهیابی و لغوی و وزن آن کلمه هم واقعاً نیاز است. وجه تسمیهها نیاز است. حیلوله را چرا حیلوله میگوییم؟ چراییاش، آن تسمیهها، وجه تسمیهها، خیلی در مقام آموزش و فراگیری کمک میکند. این را فقط ندارد؛ اما بقیهاش را من پسندیدم، متنش هم عربی است.
کتاب فارسی هم اگر خواسته باشیم معرفی کنیم، قواعد فقهی در آثار مرحوم امام رحمهالله علیه، نوشتۀ حمیدرضا نوحی، این هم آراء مرحوم امام را نسبت به قواعد فقهی، خیلی خوب، روان و مستند به تحریر و عروه و امثال اینها، یعنی کتابهای فقه فتوایی، یعنی کاملاً محسوس است که نقش این قواعد در فقه فتوایی [چیست؟]. چون ممکن است یک قاعدهای را فقهی یا اصولی را یک مرجع تقلیدی مثل آیتالله بهجت بحث کنند که تشریح بدن میت، امکان دارد یا خیر؟ جائز هست یا خیر؟ ایشان به سه یا چهار دلیل ثابت کردند که اشکال ندارد. بعد یک هفته بعدش، یک استفتائی آمد که اشکال دارد یا خیر، فرمودند نخیر. اشکالی ندارد. در درس خارج، یک ماه کمتر و بیشتر، به ضرس قاطع به این رسیدند که اشکال ندارد؛ اما در مقام فتوا، ممکن است اینطور بشود؛ اما مواردی که اینجا جمع کردند، مواردی است که فقه فتوایی، برآمده از همین قواعد فقهیه است؛ لذا کار را برای آموزش و فراگیری خیلی راحتتر میکند.
از بحث خیلی دور نشویم.
پس قاعدۀ فراغ و تجاوز را طبق این مبنایی که بنده از مرحوم نائینی رحمهالله علیه توضیح دادم که ما اینها را واقعاً یک چیز بگیریم، منتها یکیاش شک در اثناء عمل است؛ قاعدۀ تجاوز، تجاوز از محل و یکی هم شک در فراغ از عمل است. شک بعد از عمل است که اسمش را قاعدۀ فراغ میگذاریم.
نظر آیتالله خوئی
اما شاگردشان، مرحوم آیتالله خوئی آن را نمیپذیرند. با عرض شرمندگی نمیتوانیم چنین مبنایی را نمیتوانیم بپذیریم؛ چه اینکه ما ادله را بررسی کردیم، میگویند موضوع قاعدۀ فراغ در نگاه من محقق خوئی این است که شک در صحت عمل داشته باشم بعد از احراز اصل عمل. یعنی من اصل عمل را یقین دارم که انجام دادم، اصل عمل را خاطرجمع هستم که انجام دادم؛ اما لاحتمال خلل شاید صحیح نبوده باشد. اینجا قاعدۀ فراغ میآید؛ اما قاعدهٔ تجاوز، شک در اصل تحقق عمل است. آیا من اصل عمل را انجام دادم یا خیر؟ مثلاً شخص در سجده است، شک میکند که اصل رکوع را انجام داد یا خیر؟ اما اگر در سجده باشد و شک کند که آن رکوعی که انجام داد؛ درست انجام داد یا نه؟ این بر اساس مبنای آیتالله خوئی، مجرای کدام قاعده میشود؟
ببینید ایشان میفرمایند که مجرا و مورد و موضوع قاعدۀ فراغ با مجرا و موضوع و مورد قاعدۀ تجاوز فرق دارد. مجرا و موضوع و مورد قاعدۀ فراغ، شک در صحت عمل است، شک در صحت عمل است بعد از آنی که به قسم حضرت عباس، اصل عمل را من یقین دارم که انجام دادم. یعنی یقین دارد که رکوع را انجام داده؛ اما اینکه درست انجام دادم یا درست انجام ندادم؛ شما بفرمایید این قاعدۀ تجاوز میشود یا فراغ؟ اصلاً ممکن است هر دو بشود.
یعنی میخواهم بگویم قاعدۀ فراغ هم اینجا تطبیق پیدا میکند؛ اما طبق مبنای مرحوم نائینی رحمهالله علیه، فقط قاعدۀ تجاوز صدق میکند. کمااینکه ایشان فرمودند که موضوع و مورد و مجرای قاعدۀ تجاوز، شک در صحت عمل است. یعنی من شک کردم که اصل عمل را انجام دادم یا نه؟ این شک اصل تحقق عمل است که آیا در عالم خارج، چنین عملی از من واقع شد یا نه؟ این میشود قاعدۀ تجاوز. حالا عرض کردم، طبق آن مبنایی که این دو قاعده را یک قاعده بگیریم و حالا با قاعدۀ حیلوله مقایسهاش کنیم.
تعریف قاعدۀ حیلوله
قاعدۀ حیلوله هم عرض کردیم، از مادۀ حول ما بر وزن فیعوله بگیریم، به معنای این است که کاری را انجام دادید؛ وقت عمل، این مربوط به واجبات موقت است. وقت عمل هم سپری شده و تمام شده؛ حالا من شک میکنم که درست بود یا نبود؟ انجام دادم یا ندادم؟ یعنی مثلاً موقع نماز مغرب، ساعت هفت شب، شما شک کنید که آیا نماز ظهر را انجام دادید یا خیر؟ شک در اصل خواندن نماز بعد از وقت است. یعنی این وقت حائل شد بین من و آن زمان آن عملی که باید انجام میدادم.
وجه تسمیهاش هم از همینجا گرفته شده است؛ لذا میگویم که در تسمیه، در بلاغت میخواندیم که ادنی مناسبة کاف. ادنی مناسبتی کافی است. سورۀ بقره با آن عظمت، چون کلمۀ بقره آمده است، میگوییم بقره. آن سید بزرگوار آنجا نشسته است، معمم هست، سید هست، باسواد هست و… میگوییم عینکی. چرا؟ چون فقط عینک دارد. به یک اعتبارش میگوییم.
پس این شد که اگر من شک در اصل تحقق عمل بعد از وقت بکنم، اینجا میفرمایند که مجرای قاعدۀ حیلوله است. حالا تا این قاعدۀ حیلوله را بگویم، باتوجهبه شناخت قبلی که ما از قاعدۀ فراغ و تجاوز داشتیم، این سؤال پیش میآید، مالفرق بینها؟ تازه آنهایی که خیلی دقیقتر هستند، یک قاعدۀ دیگری هست، قاعدۀ صحت، آن هم مربوط به همینجاها میشود و یک فرق خیلی ریز دارد. آن چون احتمالاً کمتر به گوشتان خورده، دیگر من مطرحش نمیکنم، خیلی بحث قاتى میشود والا چهارتا قاعده، اصلش است. خیلی خوب بود این قاعدۀ صحت هم اینجا ضمیمه میشد. ولی حالا میخواهیم همین سه تا را بحث کنیم.
آن فراغ و تجاوز را اگر بخواهیم یکی بگیریم؛ من الان شک کردم در اصل خواندن نماز ظهر، چه زمانی شک کردم؟ بعد غروب یا مغرب، بعد از اتمام وقت ظهرین. اینجا من شک کردم، شما میگویید قاعدۀ حیلوله جاری کن، خب قاعدۀ حیلوله همان قاعدۀ فراغ و تجاوز نیست؟ لذا میطلبد که یک فرقهایی بین این قواعد باید حتماً باشد. میطلبد که ما یک نگاه دوبارهای داشته باشیم و اینها را بررسی کنیم.
بررسی و مقایسهٔ قواعد مذکور
آن مقداری که در بررسیها به دست میآید، میگویند شما اگر دو تا چیز را میخواهید با هم مقایسه کنید، ابتدا باید یک سری اشتراکاتی داشته باشند و بعد یک سری افتراقاتی [داشته باشند]. اشتراکاتی که بین قاعدۀ فراغ و تجاوز، با قاعدۀ حیلوله است، یکیاش این است که بگوییم هر دو تا یا بگوییم هر سه تا در موضوع شک هستند. در کجا کاربرد دارند؟ عند الشک. در موضع شک هستند. یکیشان هم میشود گفت، کدام شک، منشأ کجاست؟ این نقطۀ اشتراکی میتواند باشد. منشأ شکشان، شکی باشد که ناشی از سهو و نسیان باشد.
من نماز را خواندم یا نه؟ چرا نخواندی؟ میگوید عمداً، وقتی عمدی باشد که دیگر شکی نیست که باید بخوانی؛ اما اگر بگویی که من که میگویم نخواندم، شاید سهو و نسیانی سراغ من آمده باشد؛ روی این حساب شاید نماز صبح را نخواندم. روی این حساب شاید رکوع را درست نخواندم.
همینجا یک سؤال، اگر طرف شک کند که رکوع را درست خواند یا نخواند. میگوییم چرا، میگوید؛ چون من جهل به مسئله دارم، اینجا قاعدۀ فراغ و تجاوز و حیلوله میآید؟ شک اگر ریشه در سهو و نسیان داشته باشد، قطعاً میآید. بحث نخواندن بهخاطر این، اما نخواندن اگر بهخاطر عمد باشد، قطعاً این قاعده نمیآید؛ اما اگر نخواندن بهخاطر جهل به مسئله باشد؟ اساساً قاعدۀ فراغ و تجاوز، مربوط به شبهات موضوعیه است، مربوط به شبهات حکمیه نیست. نسبت به جهل، آقایان اختلاف دارند. نوع آقایان میگویند نه دیگر، جهل را نمیگیرد. همانطور که صورت عمد را نمیگیرد، صورت جهل را هم نمیگیرد. چرا؟ این را مرحوم آیتالله خوئی، در بحث مدارک خیلی قشنگ وارد شدند. خدا انشاءالله ایشان را رحمت کند، خیلی مفصل و مبسوط بحث میکردند. یک بزرگواری میگفت مرحوم آیتالله خوئی، از لحاظ علمی، طلبهها را خیلی پرورش داد، مرحوم امام از لحاظ سیاسی متدینین را خیلی پرورش داد و این میشود جمعی که وقتی انقلاب هم کردند، انقلاب از لحاظ علمی و سیاسی کامل بود. یکی از چیزهایی که باعث شد انقلاب خوب پیشرفت کند، این بود که کامل بود. خدا رحمت کند ایشان را، خیلی خوب کارکرده بودند.
ایشان میفرمود که ببینید، وقتی شما قاعدۀ حیلوله را بررسی میکنید، میگویید آقا من نماز ظهر را خواندم یا خیر؟ اصلاً نماز ظهر و عصر را خواندم یا خیر؟ یک نماز باشد یا دونماز. نماز صبح را هم شما اضافه کنید. متعدد هم باشد، اشکالی ندارد. اطلاق ادله، همه را میگیرد. قاعدۀ حیلوله میآید. اگر شما ظن پیدا کنید نسبت به اینکه نماز ظهر را خواندید؛ ولی یقینی نیست؛ باز هم قاعدۀ حیلوله میآید یا خیر؟ ایشان میفرماید بله. اگر ظن به نخواندن باشد، اینجا چه؟ باز هم میآید. شک چون قسیم علم قرار گرفته شده در گزارههای شرعی، لذا هر چیزی که علم، یا علم وجدانی، یا علم عرفی به معنای اطمینان باشد؛ آن را ما تابع هستیم و غیر آن احکام شک را دارد؛ لذا اگر ظن به نخواندن هم دارد، به برکت قاعدۀ حیلوله میگوید باز هم شما آزادید.
مدارک قاعدۀ حیلوله
بعد میفرمایند که ما اگر وارد مدارکش هم بشویم، روی چه حسابی قاعدۀ حیلوله را علما مطرح کردند؛ سه تا مدرک و سه تا مستند میتوانید پیدا کنید. یک مستندش اجماع است. من مستمسک اینها را هم که هست مال مرحوم حکیم، میفرمایند: انها من المسلمات. در بحث مسئله ما لو تردد بین الاقل و الاکثر، میگوید انه کونه من المسلمات. این اصلاً جزء مسلمات است و کسی اختلاف نسبت به اصل قاعده ندارد. ممکن است کسی نسبت به جزئیات اختلاف داشته باشند، مثلاً شک در شروط، شک در افعال، شک در رکعات میکنند بعد از انتهای وقت، اینجا قاعدۀ حیلوله میآید یا خیر؟ این شروط را نمیگیرد. بعضیها گفتند میآید، برخی گفتند نمیآید. در این بخشها ممکن است اختلاف باشد. در این بخشها پیرامون این که قاعدۀ حیلوله جاری هست یا خیر، ممکن است اختلاف باشد والا اصل قاعده را همه پذیرفتند. پس یک دلیلش میشود اجماع.
یک دلیلش روایات میشود. در باب مواقیت، الیماشاءالله، وسائلالشیعه را هم مراجعه کنید، اینها هست و علما به آن تمسک کردند. حالا شاید یکی دو تا روایت هم ما اشاره کنیم و دلیل سومی که فقط در کلمات آیتالله خوئی میتوانیم پیدا کنیم؛ خیلی جالب است. مدرک و مستند اول، اجماع شد، دومی روایات باب توقیت و مواقیت شد و سومی هم این بیان علمی آیتالله خوئی است.
ببینید، ایشان میگوید ما در فقه و اصول خواندیم که مسقطات تکلیف اربعه، یک، امتثال، دو، عصیان، سه، حصول غرض، مثلاً مولا گفت جئنی بماء و دیگری آب آورد؛ غرض حاصل شد. چهار، زوال موضوع. یک میتی ایجاد شد و تا ما دستبهکار بشویم که او را تجهیز کنیم، سیل او را برد. در این جا میفرمایند تکلیف دیگر ساقط است. در مانحنفیه، شما 7 شب شک میکنید که ظهر را خواندید یا خیر؟ خیلی ایشان قشنگ وارد میشود. شما بالاخره به این نتیجه میرسید که تکلیف شما در ظرف خودش، قطعاً ساقط شده است. حالا ساقط شده، کدام یک از مسقطات آمده است؟ ایشان میفرماید دو حالت بیشتر ندارد. یا خواندید یا نخواندید. اگر خواندید، بالامتثال ساقط شده است؛ اگر نخواندید بالعصیان ساقط شده است. عصیان یا در حکم عصیان، مثلاً فراموشی، چون ناسی که دیگر تکلیفی ندارد. این ساقط شده است.
پس امر اولیه، قطعاً با یکی از این دو مسقط، ساقط شده است. بعد، شما در مغرب ساعت 7، تکلیفی نسبت به نماز ظهر دارید یا خیر؟ اگر تکلیف داشته باشیم تحت عنوان اداء است یا قضاء؟ قضاء تابع امر جدید است. امر جدید آمده است یا خیر؟ شک در اصل تکلیف، مجرایش چیست؟ برائت. چقدر قشنگ استدلال کرد. یکبار دیگر مرور کنیم. ایشان فرمود که شما ساعت 7 شب شک میکنی که نماز ظهر را خواندی یا خیر؟ قاعدۀ حیلوله جاری میشود. ما الدلیل بر این مطلب؟ میفرمایند بهخاطر اینکه یا خواندی یا نخواندی؟ اگر خواندی، مسقطی به نام امتثال آمده است. اگر نخواندی، مسقطی به نام عصیان آمده، پس بالاخره تکلیفی نداری؛ اما در مغرب، فان کان ثبت تکلیف، اگر تکلیف جدیدی باشد، اسمش چیست؟ قضاء دیگر. قضاء هم تابع امر جدید است. امر جدید آمده است یا خیر؟ هذا اول الکلام. میشود اسمش را عقلی گذاشت یا خیر؟
معیار دلیل عقلی
معیار دلیل عقلی چیست؟ مثلاً میگوییم کتاب، سنت، اجماع، عقل. نمیگوییم؟ خب حالا شما اگر عقل، قسیم کتاب و سنت است؛ شما عقل را بگیرید و بعد بگویید که بدون عقل، سراغ کتاب و سنت برویم. منظور این است؟ منظور از عقل چیست؟ آدم دیوانه که سراغ کتاب و سنت نمیرود، برود هم چیزی نمیفهمد!
قاعدۀ کلی آقایان میدهند که هر جا ما، دلیل خاص، قرینه داشته باشیم، ما تابع آن دلیل خاص و قرینه هستیم. این را که ما بحثی نداریم. این قواعد مثل اسناد بالادستی، حکم عام فوقانی دارد. یعنی شما اسمش را نه امارۀ محض میتوانید بگذارید، نه اسمش را اصول عملیه، یعنی دلیل اجتهادی که اجتهادی هستند؛ ولی دلیل فقاهتی نمیتوانید بگذارید، یک چیزی برزخ بین این دو تقریباً ولی ارکان امارات را دارد. مثلاینکه میگویید خبر واحد و متواتر، برزخ آنها مستفیض است. نوع آقایان اصلاً این تقسیم را ندارند. خیلی کم هستند که تقسیم را از همان ابتدا، ثلاثی کنند.
بنابراین، جایی که ما دلیل خاص نسبت به آن موارد داشته باشیم، پیاده میشود. مثلاً در مورد طواف هم قاعدۀ فراغ و تجاوز پیاده میشود یا خیر؟ چون بعضیها میگویند که فقط مربوط به باب صلاه است. برخی میگویند باب طهارت را هم میگیرد، منتها باب طهارت تمام افعالش کفعل واحد حساب میشود. یعنی اگر شما، هنوز مسح پای راست را نکشیدید، شک کنید که مسح سر را کشیدید یا نه؟ مسح پای چپ را میخواهی بکشی، شک کنی که مسح سر را کشیدی یا نه همۀ علما گفتند باید برگردی. چرا؟ چون تمام این غسلات و مسحات که اسمش طهارت است، بهمنزلۀ فعل واحد حساب شده است. چرا؟ لدلیل خاص. لنص خاص. این را آیتالله خوئی، مرحوم حکیم، شیخ انصاری، مرحوم امام دارند. آن نص خاص است. جایی که نص خاص نداریم، سراغ قاعدۀ حیلوله میرویم و الا اگر موردی باشد که اگر هر انسان مکلفی در موقع نماز مغرب، شک کند که نماز ظهر را خوانده یا نه باید بنا بگذارد بر خواندن یا نخواندن. اگر دلیل داشته باشیم، تابع دلیل هستیم. فرض این است که نداریم، به این شکلش نداریم.
مرحوم آیتالله خوئی رحمهالله علیه، با برائت این مشکل را حل کردند.
استصحاب
من به ذهنم زد که استصحاب، اینجا نمیآید؟ یعنی با استصحاب مگر نمیگوییم آقا، عرش الاصول، فرش الامارات، این که عرش اصول است و مقدم بر همۀ اینهاست. چرا اینجا استصحاب نیاید؟ به این شکل که قبل از آنی که اذان ظهر بشود، هنوز که اذان ظهر نشده، اذان را نگفته بودند؛ من قطعاً نماز ظهر و عصر را نخوانده بودم. با ورود این تایم مخصوص از زوال تا غروب یا مغرب، در این مدت، در این ظرف زمانی خاص، من نماز ظهرین را خواندم یا نخواندم؟ قبلش که نخوانده بودم؛ یقین سابق، شک لاحق، استصحاب کنم که نخواندم. چه اشکالی دارد؟ ارکان استصحاب نیست؟ ارکان استصحاب شما، یقین سابق و شک لاحق بود. عمدهاش این بود. ما باشیم و به این شکل، استصحاب باید جاری بشود منتها خروجی استصحاب چه میشود؟ نخواندن. نخواندن، خودش موضوعی برای وجوب قضاء نیست. وجوب قضاء حکم است. وجوب حکم است. به چه خورده؟ به قضاء. وجوب قضاء چه زمانی میآید؟ زمانی که فوت محقق و محرز بشود. شما با استصحاب، نخواندن را ثابت میکنی که نخواندن یعنی فوت، بعدش تازه وجوب قضاء میآید. این به این شکل، اصل مثبت میشود. میگویند چرا؟ میخواهم بگویم عقلی است. حاکم به اطاعت، حاکم به عصیان، حاکم به ثواب، حاکم به عقاب، حاکم به اجزاء، حاکم به عدم اجزاء چیست؟ عقل است. چطور؟ حاکم به اجزاء و عدم اجزاء، عقل باشد؟
حاکم به اجزاء و عدم اجزاء عقل است. چرا شرع نباشد؟ بعضاً تالی فاسدهایی دارد. در فلسفه میگویند علت واحده، [معلول واحد دارد]. معلول واحد نمیتواند از علل متعدده صادر بشود. یادتان است؟ حالا ما میگوییم یک معلولی میآوریم به نام بطلان صلاه، از شما سؤال میکنم علت تامۀ بطلان نماز، میتواند حدث باشد؟ بله دیگر. میتواند تکلم عمدی باشد؟ بله. میتواند استدبار بهتنهایی باشد؟ این قاعده نقض شد که. اینها هر کدام علت تامه بودند. یعنی اگر فقط تکلم عمدی باشد و لاغیر، نماز باطل نیست؟ اگر فقط پشت به قبله بشویم و هیچ کار دیگری انجام ندهیم، نماز باطل نمیشود؟
آقایان آمدند گفتند که جامعی بینشان است و آن جامع، عدم تطبیق مأتی به با مأمور به است. این عدم تطبیق است که علت بطلان نماز است؛ اینها چیست؟ در لمعه هم میگفت. همۀ اینها از باب چیست؟ انها معرفات. [1] حالا بیاییم اینجا.
حاکم به اجزاء و عدم اجزاء کیست؟ عقل است. چطور؟ چون آن قاعده اینجا میآید. میگویند التطبیق قهری و الاجزاء عقلی. این بهخاطر این که رمز درست کنید در ذهنتان بماند، آن دو تا واو کنار هم باشد. یعنی کاری که ما و شما انجام میدهیم، مثلاً من میخواهم بگویم که این کاغذ در آتش بیفتد و بسوزد. سوزاندن که کار آتش است، کار من القاء فی النار است. من میتوانم بگویم که من میخواهم القاء فی النار بشود، این کاغذ افتاده بشود، اما القاء فی النار صدق نکند؟ این دست من نیست. من میتوانم بگویم که نماز صبح 11 جزئی که خدا از من خواسته، با قصد قربت هم خواسته، من میخواهم نماز صبحی 11 جزئی با همۀ به تعبیر مرحوم آیتالله فلسفی، با بند و بیرش، با همۀ بند و بیرش من عصیان کنم ولی نمیخواهم تطبیق بکند. مگر دست من است؟ التطبیق قهری و الاجزاء عقلی، لذا آقایان گفتند حاکم به ثواب و عقاب، عقل است. عقلی هم که در قبال کتاب و سنت میگوییم، دلیل عقلی، آن عقلی است که اگر ما آن را نپذیریم، دچار تناقض میشویم. هر گاه، استدلالی آوردی و اگر آن استدلال را شما نپذیری؛ دچار تناقض میشوی، مشخص میشود که آن دلیل، دلیل عقلی است.
با همین شاخصه پیش میرویم. این استدلالی که مرحوم آیتالله خوئی، بیان فرمودند اگر نپذیریم، سر از تناقض در میآید یا نه؟ این را باید بررسی کنیم. اگر سر از تناقض در میآورد، دلیل عقلی میشود و الا دلیل عقلی نخواهد بود. چه میشود پس؟ شرعی میشود؟
استصحاب اصل مثبت میشود. چطور؟ میگویند که شما که استصحاب را جاری کردی، مستصحب شما چیست؟ نخواندن. صرف نخواندن که وجوب قضاء را برای شما نمیآورد. فوت است. بعد عقل میگوید خب، مولا از تو تکلیفی خواست، تکلیف مولا روی زمینمانده است، امکان تدارک هم هست، قیدهایش را ببینید، تکلیف مولا، خواستۀ مولا، مطلوب مولا روی زمینمانده است؛ امکان تدارک هم هست. پس باید از عهدۀ تکلیف مولا بر بیاید؛ لذا میگویم اینجا استصحاب مجرا ندارد.
مرور دلیل آیتالله خوئی
این دلیل مرحوم آیتالله خوئی هم هنوز جای بحث دارد. مثلاً من یکگوشهاش را بهعنوان تحقیق خدمت بزرگواران بدهیم. یکبار مرور کنیم. ایشان میفرمود که تکلیف نسبت به ظهر ادائی، آن قطعاً ساقط شده است؛ اما بالامتثال و اما بالعصیان و شبه عصیان، اما تکلیف جدید، فان کان سمت تکلیف بالقضاء، فهو تابع لامر جدید. همینجا سؤال. چه کسی گفته است که قضاء، تابع امر جدید است؟ یادتان است که یک مبنا بود که قضاء تابع امر ادائیاش بود؟ یعنی خواستۀ مولا، چه بوده است؟ مرکب از حداقل از دو بخش بوده است. یک، نماز ظهر چهار رکعتی، پیکرۀ عمل، دو، کون العمل فی ذلک الظرف. در این ظرف زمانی باشد. پس مطلوب مولا متعدد بوده است. چه چیزی از من فوت شده است؟ زمان و امتثال در آن زمان. پیکرۀ عمل چه؟ باقی نیست؟ لذا دارم میگویم که نیاز به پرورش دارد. نیاز به پرورش دارد و خلاصهاش این بود که مرحوم آیتالله خوئی، آن را بیانش کردند.
جمعبندی
اشتراکات
یک جمعبندی خدمت دوستان بکنیم. ببینید اشتراک این دو، سه قاعده با هم چه شد؟ یک، هر دو تا در موضع شک هستند. اشتراک دوم، شکی که داریم مطرح میکنیم، شک ناشی از سهو و نسیان باشد، نه جهل، نه عمد. اینها را شامل نیست. در این بخش با هم شریک هستند.
اختلافات
تفاوت از جهت شمولیت بر ابواب
افتراقشان، یکی این است که قاعدۀ حیلوله عند المشهور، مختص به باب صلاه است؛ ولی جناب فراغ و تجاوز و… اعم از باب صلاه هستند. غیر باب صلاه را هم میگیرند. به چه دلیل؟ مرحوم آیتالله خوئی فرمودند لعموم ادلتها. ادلۀ اینها عام است. ایشان تصریح دارند که عقود را میگیرد. ایقاعات را میگیرد. عبادات و معاملات را میگیرد. چون بعضیها میگویند فقط باب صلاه، بعضیها میگویند نه صلاه و طهارت. بعضیها میگویند نه عبادات. بعضیها میگویند معاملات. یعنی گامبهگام پیش رفتند؛ لذا معاملات هم این تقسیمبندی مال آیتالله علیدوست است و به نظرم تقسیمبندی خیلی خوبی است. معاملات بمعنی الاعم، معاملات بمعنی العام، معاملات بمعنی الخاص و معاملات بمعنی الاخص. چهارتا شد. معاملات بمعنی الاعم، چه معاملاتی است؟ مطلق التوصلیات. درست؟ معاملات بمعنی العام چیست؟ عقود و ایقاعات. معاملات بمعنی الخاص چیست؟ عقود معاوضی. معاملات بمعنی الاخص چیست؟ خصوص عقد البیع. این تعبیر را دارند.
مرحوم آیتالله خوئی میفرمایند که قاعدۀ فراغ و تجاوز را که شما حساب کنی، در همۀ اینها میآید؛ اما قاعدهٔ حیلولت مخصوص به باب صلاه است؛ لذا اگر شما به حرم مطهر امام رضا علیه الصلاه و السلام رفتید، به شما گفتند حاجآقا بیا یک عقد محرمیتی بین این دو بزرگوار بخوان. خواندید و بعد میآیید بیرون، میگویید ایوای، اینها عقدشان موقت بود، من زمان را گفتم؛ چون اگر زمان را نگویید، خیلیها مثل مرحوم امام میفرمایند که انقلب دائماً، عقد دائم میشود. کار خیلی خراب [میشود]. من زمان را گفتم یا نگفتم؟ انشاءالله که گفتیم. طبق کدام مبنا، انشاءالله؟ قاعدۀ فراغ. کار را اینجا راحت میکند. دیگر باز بحثهای دیگری پیش میآید که اگر شما در عالم واقع نگفته بودی، اینجا چطور میشود؟ بعدش ممکن است ازدواج دائم بکند؟ اینجا چه میشود؟ همۀ آقایان میگویند نکاح بعدی درست است. روی چه حسابی [میگویند؟].
اگر خاطر شریفتان باشد، اینجا مثل موارد علم تفصیلی متولد از علم اجمالی بود. در رسائل یادتان است؟ چند مورد را مرحوم شیخ استثنا کردند؟ استثنا که نه. هشت مورد آوردند. بعد آمدند فرمودند که نخیر، علم تفصیلی متولد از علم اجمالی، مثل علم تفصیلی اصلی وجوب موافقت و حرمت مخالفت دارد. موافقت قطعیه واجب، مخالفت قطعیه، حرام. هیچ فرقی در این بخشش نیست. پس این موارد چیست؟ میفرمایند که این موارد، باید پاسخ داده شود. پنج تا جواب میآورند.
میفرمایند به نحو مانعة الخلو، علی سبیل منع الخلو، علی سبیل منع الخلو[2]، هر کدام از این ایرادات را تحت یکی از این جوابها قرار بده. مثل واجدی المنی فی الثوب المشترک بود، یادتان است؟ میگفت این دو نفر، با هم، هم اتاقی هستند. یا خودش جنب شده است یا رفیقش. ثوب مشترک. این علم اجمالی است. او میگوید انشاءالله من نبودم، او بوده و او هم میگوید انشاءالله من نبودم، این بوده است. بعد چهکار میکنند؟ آن علم تفصیلی متولد را میخواهیم درست کنیم. خب هر کدام که راه خودشان را بروند که هیچ اما اگر یکی امام ایستاد و دیگری مأموم ایستاد. حالا بهقصد حضرت عباس، نماز مأموم باید باطل باشد، چرا؟ چون که جنابت یا مربوط به خودش است که خیلی واضح است، نمازش باطل است یا مربوط به امامجماعتش است که این هم پر واضح است که بالاخره نماز او باطل است؛ چون اعتقاد به چنین کسی کرده است.
مرحوم شیخ آنجا جواب میدهند. میفرمایند که از شمای مأموم سؤال کنم، میگویید که علیالظاهر، نماز خودم درست است. بنده خدای دیگر هم خودش است. سراغ امام میآییم، جناب امام، نماز شما چیست؟ میگوید علیالظاهر، من پاک هستم، علیالظاهر طاهر هستم، علیالظاهر جنب نیستم. میگوییم خب، این حکم ظاهری در حق یک مکلف، برای سایرین بهمنزلۀ حکم واقعی است.
حالا شخص مجردی، با آن خانم ازدواج کند. به آن خانم میگوییم شما خلو از زوج دارید یا خیر؟ چون شرط ازدواج چیست؟ خلو از زوج است دیگر. علیالظاهر دارم. حکم ظاهری برای مکلف برای سایرین بهمنزلۀ حکم واقعی قلمداد میشود و بسمالله الرحمن الرحیم، انکحت، قبلت، زوجت، بعد هم شیرینی باید بیاوری.
تفاوت از جهت وقت
این، چند تا فرق شد؟ یک فرق گفتم؟ فرق دوم، حیلوله، اختصاص به شک خارج وقت دارد؛ ولی قاعدهٔ فراغ، مطلقاً جاری است. از شما سؤال میکنم، ببینم این را چهکار میکنید؟ ساعت 7 شب من علم اجمالی دارم که یا نماز ظهر باطل بوده یا نماز مغرب، تکلیف چیست؟ علم اجمالی دارم یا نماز ظهر باطل بوده یا نماز مغربی که خواندم. ببینید، قاعدۀ فراغ که نسبت به هر دو، جاری میشود و شکی در آن نیست.
طلبه: قاعدۀ فراغها با هم تساقط میکنند، یک حیلوله برای نماز ظهر، جاری میشود؛ شما باید نماز مغرب را اداء کنی.
احسنت، برای آقا یک صلوات دارد دیگر. احسنت. دقیقاً همین است.
یک قاعدۀ کلی، بگویم. فائدۀ تعدد مستند، تعدد سند، تعدد مدرک، در همینجاها خودش را نشان میدهد. این که میگویند ده تا دلیل ردیف کردی، میخواهی چهکار کنی؟ مرحوم شیخ چقدر قشنگ میگوید. میگوید و الدلیل علی ذلک، بعد الاجماع، الروایات و الدلیل علی ذلک قبل الاجماع و الروایات، کاری به بعد اجماع و قبل اجماع ندارم که بحثی دارد؛ چرا این را مطرح میکنند؟ چون میگویند وقتی تعدد دلیل داشتی، آمد و یک دلیل در نگاه یک ناظری، مخدوش باشد؛ 5 تا داشتی، چهارتا دیگر داری. دومی در نگاه کسی مقبول و در نگاه دیگری مخدوش باشد؛ یعنی شما بتوانید جذب حداکثری مخاطب داشته باشید.
مهمتر از این، مثل همینجا، یکی از مستندات شما مثل قاعدۀ فراغ در مانحنفیه، مبتلا به معارض بود. اذا تعارضا تساقطا، دستت خالی میشود. نسبت به ظهر و نسبت به مغرب، نسبت به هیچکدام، کان لمیکن شیئا مذکورا؛ خب بعد بفرمایید چه در دستتان دارید؟ قاعدۀ حیلوله، نسبت به کدام؟ ظهر. ظهر، قاعدۀ حیلوله جاری میشود و میگوید نمیخواهد اعاده بشود، اعادۀ قضایی اما نماز مغرب را باید بخوانی. درست شد؟ بخوانید؛ یعنی اعاده کنید. اعادۀ ادائی داریم و اعادۀ قضائی داریم؛ منتها در گزارههای فقهی و متون فقهی من این را دیدم، تصریح هم دیدم. میگوید این طور نگویید اعادۀ ادائی و اعادۀ قضائی، من خودم بهخاطر این که راحتتر یاد بگیرم، از همان اول به همین شکل، اعادۀ ادائی قضائی میگفتم.
آنجا گفته بودند که در گزارههای فقهی میآید؛ اگر شما بخواهی قضاء بکنی، تعبیر به اعاده میشود. اما اگر بخواهید داخل وقت تکرار کنید، اسمش اعاده نیست؛ اسمش را تکرار میگذارند.
سؤال: در یک طرفش، قاعدۀ حیلوله جاری نشد؟
ما علم اجمالی به چه داریم؟ اما به بطلان مغرب، اینجا شما میتوانید چه جاری کنید؟ قاعده فراغ جاری کنید. اگر قاعدۀ فراغ را نسبت به هر دو جاری بشود؛ مخالفت با علم اجمالی است. نسبت به احدهمای معین جاری شود، اشکالش چیست؟ ترجیح بلامرجح است. نسبت به احدهما لا احد التعیین جاری شود؟ این یک مفهوم است. مفهوم جایش کجاست؟ ذهن، اصلاً در عالم خارج مصداق ندارد. چهکار کنیم؟
اگر هر دو را جاری کنیم، این میشود. احدهمای معین هم این میشود. پس چهکار کنیم؟ اذا تعارضا تساقطا. اذا تعارضا تساقطا. پس باید بیخیال فراغ بشویم. یک ابزار دیگر، ماند که مکلف را راحتش کنی. آن فراغ اگر نسبت به هر دو جاری میشد، مکلف خیلی راحت میشد؛ ولی چه کنیم که آنجا علم اجمالی داریم. گریبان طرف را علم اجمالی گرفته است. علم اجمالی تنجیز آور است. اصل در اطراف علم اجمالی جاری نمیشود که بگوییم بهحکم فراغ بگوییم برائت جاری کن.
قاعدۀ دیگری داریم، قاعدۀ حیلولت، بردش تا کجاست؟ تا اینجا که مکلف را نسبت به نماز ظهر، خیالش را راحت کند. اینجا به برکت قاعدۀ حیلوله، چه صورت میگیرد؟ علم اجمالی، گویا منحل میشود بهیقین تفصیلی نسبت به اینکه ظهر را انشاءالله خواندم و مغرب را نخواندم. این نسبت به مغرب، علم اجمالی اثر خود را دارد.
به تعبیری، هر دو را علیالقاعده باید بخوانی؛ اما حیلوله به کمک شما آمد. گفت از این دو تا ظهرش را نمیخواهد بخوانی.
سؤال: در مغرب مگر شک نداریم؟
نه دیگر، فرض این است که علم اجمالی به بطلان داریم. این دومین فرق.
سومی را هم بنویسید. حیلوله، عند المشهور مختص به شک در اصل تحقق عمل است؛ ولی قاعدهٔ فراغ مربوط به شک صحت است. آن اصل عمل مشکوک بود، با قاعدۀ حیلوله درستش کردیم؛ اما قاعدۀ فراغ میگوید نه اصل این است که من خواندم. آیا درست خواندم یا درست نخواندم؟ انشاءالله که درست خواندم. انشاءالله که درست خواندم.
و آخرین فرق را یادداشت بفرمایید. حیلوله عند المشهور مختص به باب صلاه است، ولی تجاوز در همۀ مرکبات میآید.
سؤال: فرق تجاوز با حیلوله چیست؟
عرض کردیم، تجاوز و فراغ را فعلاً یککاسه کردیم بهخاطر اینکه راحتتر بشود؛ منتها اگر بخواهیم فرقی بینشان قائل بشویم؛ چون در باب، یعنی از باب قواعد، در حروف الفبا هستند؛ قاعدۀ تجاوز را شما باید در حرف تاء باید نگاه کنید؛ قاعدۀ فراغ را بروید در فاء نگاه کنید. اگر این که در دو باب مجزا مطرحش کردند، نشان از چیست؟ نشان از دوئیت و اثنینیت است. اثنینیت و دوئیت را چطور حل کنیم؟ با همان بیان شیوا و راحت و روان مرحوم نائینی رحمهالله علیه که اگر در اثناء عمل شک بشود؛ قاعدۀ تجاوز، اگر بعد از اتمام عمل شک بشود؛ قاعدۀ فراغ و تجاوز میآید.
هذا تمام الکلام در قاعدۀ حیلوله و فرقش با قاعدۀ فراغ و تجاوز. اینجا عرض کردم که اگر بخواهید بیشتر نگاه کنید، یک قاعده دیگر داریم به نام قاعدۀ صحت که در عبادات مجرا دارد و خیلیخیلی نزدیک به قاعدۀ فراغ است. یک تفاوت خیلی جزئی دارد که انشاءالله خودتان مراجعه بفرمایید.
انشاءالله خدای متعال، همۀ ما و شما را توفیق علم و ادب و اخلاق و اخلاص عنایت کند. در مسیر علم و دین ما را ثابتقدم دارد. انشاءالله همۀ گفت و شنودهای ما را مرضی رضای خودش قرار دهد. امامزمان را از ما خشنود قرار بدهد. ما را عاق والدین و اساتید و پدر واقعیمان، امامزمان علیه الصلاه و السلام قرار ندهد و همۀ علماء، صلحاء، شهداء، همۀ اموات و محبین امیرالمؤمنین، همۀ کسانی که واقف چنین بناهای خیری بودند. انشاءالله همهشان را الساعه، سر سفرۀ باکرامت آقایمان، امیرالمؤمنین مهمان بفرماید به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.