به یاد استاد آیت ­اللّه میرزا محمد اشکذری

مقدمه

آیت­ الله میرزا محمد اشکذری خراسانی (1311-1353)، استادی برجسته و ناشناخته در حوزۀ علمیۀ خراسان در دهۀ چهل‌ و سال‌های نخست دهۀ پنجاه بود که خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. بیش از 42 سال، این سرای خاکی را تاب نیاورد و از این مدت کوتاه، تنها چهارده سال بر مسند تدریس و تعلیم نشست. اما در همین مدت کوتاه، وجودی مبارک و تأثیرگذار برای حوزۀ خراسان داشت و دریغا که نسل‌های پسین حوزۀ مشهد، چندان نام وی را نشنیده‌اند. استادان قدیم حوزه، به‌ویژه آنان که در مدرسۀ (علمیه عالی) نواب رفت‌وآمد داشتند، از او خاطره‌هایی دارند که اگر بر روی کاغذ آید، دل‌های بسیاری را می‌نوازد.

نویسنده در این نوشتار کوتاه، اندکی از زندگی علمی و زمانۀ آن استاد گرانمایه را بازمی‌گوید تا نسل‌های جدیدتر بدانند که دستگاه علمی و معنوی حوزه چه سرمایه‌هایی از اخلاق و دانایی را پشت سر خود دارد و نیز حوزه‌های علمیه در دهه‌های پیشین چه وضع و حالی داشته است. پیشتر نگاهی می‌اندازیم به مدرسۀ (علمیه عالی) نواب که از جایگاهی ویژه در میان مدارس علمیۀ خراسان برخوردار است.

فیضیۀ خراسان

مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، از دهۀ بیست شمسی تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، مجمع عالمان و کانون فرهیختگان حوزۀ خراسان بود. افزون بر درس­های روزمره و مباحثات روزانۀ طلاب، این مدرسۀ پرافتخار هر روز، استادان و نامداران علمی و معنوی مشهد را میزبانی می‌کرد و دیدارها و گفت‌وگوهای عالمانۀ اهل علم را به نظاره می‌نشست. موقعیت جغرافیایی و تاریخ افتخارآمیز آن و نیز بزرگانی که به آن رفت‌وآمد می‌کردند، هاله‌ای از نور و قداست را بر گرد نام این مدرسۀ ممتاز پدید آورده بود. ضلع شمالی بالاخیابان (نادری سابق و شیرازی فعلی) که از راه‌های ورود به صحن آستان رضوی است، همواره به خود می‌بالد که چنین گوهری در دامان خویش دارد. بزرگانی از حوزۀ خراسان و بلکه حوزه‌های علمیۀ ایران که در این مدرسه نشو و نما کرده‌اند یا مدتی را در آن به سر برده‌اند، بیرون از شمار است.

مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، دو گونه مهمان داشت: آنان که در آن سکنا گزیده بودند و در آن بیتوته نیز می‌کردند، و آنان که برای درس و بحث به آنجا می‌آمدند و سپس به خانۀ خود یا مدرسه‌ای دیگر می‌رفتند. تابستان­ها که طلابِ شب‌خواب مدرسه کمتر می‌شد، مدرسه برای پذیرایی از عالمان و استادان و طلاب شهرهای دیگر آمادگی بیشتری داشت. بدین رو مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، در همۀ سال و به‌ویژه در تابستان‌ها مکانی برای آشنایی علمای شهرهای مختلف ایران با یک‌دیگر بود و بسی دوستی‌ها و آشنایی‌ها که از حجره‌ها و حیاط این خانۀ علم آغاز شد.[1]

معماری سنتی و خاص مدرسه، با کاشی­کاری­های هنرمندانه و باغچه­‌های زیبا، نمایی دلنشین به آن می‌داد. حجر‌ه‌ها در دو طبقه طلاب را به سوی خود فرامی‌خواندند و حیاط مدرسه، تفرجگاهی بود برای زدودن خستگی‌ها و هم‌نشینی با گل‌ها و درختان. هیچ‌یک از مدرسه‌های مشهد چنین دلگشا نبود و این گونه دل نمی‌برد. مشهد، شهری است با ده‌ها مدرسۀ علمیه؛ همچون میرزاجعفر، دو در، پریزاد، بالاسر، سلیمان­خان و خیرات­خان. اما نواب در میان آنها همچون نگین در میان انگشتری است.[2]

تاریخ بنای مدرسه، سال 1086 قمری است؛ یعنی عصر صفویه و دوران شکوفایی مدارس علمیه در ایران. مؤسس مدرسه، میرزا صالح رضوی، نواب مستطاب در زمان شاه سلیمان صفوی و از سادات رضوی است؛ بدین رو مدرسه به دو نام مشهور شد: نواب و صالحیه؛[3] اما اندک‌اندک نام نواب غلبه کرد. فهرست کتاب­های خطی و چاپی این مدرسه، از اهمیت و ممتازی آن در نظر عالمان و واقفان خبر می‌دهد. کتابخانۀ بزرگ مدرسه، به دلیل برخورداری از سالن بزرگ مطالعه و کتاب­های متنوع، همواره با استقبال محققان رو‌به‌رو بوده است.

در سال‌های پیش از ۱۳۲۰، مدرسۀ (علمیه عالی) نواب در تصرف وزارت فرهنگ و اوقاف درآمد و مدتی نیز به دبیرستان معقول و منقول، تغییر کاربری داد. پس از وقایع شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از کشور، مدرسه دوباره به دامان حوزه بازگشت و آیت ­الله میرزا احمد کفایی(1260-1350)، فرزند کوچک آخوند خراسانی(۱۲۱۸-۱۲۹۰)، صاحب کفایة الاصول، مدیریت آن را برعهدهگرفت. متولی پیشین، یعنی مرحوم میرزا علی‌اکبر نوغانی(1260-1339)، مدرسه را بازسازی و آمادۀ استفادۀ طلاب کرد. وی نظمی نو به مدرسه داد و در تربیت و حمایت از طلاب درس­خوان بسیار کوشید. در سال‌هایی که نگارنده افتخار تحصیل را در این مدرسه داشت، مرحوم آقای مبین به عنوان مدیر داخلی مدرسه و به‌نمایندگی از مرحوم آیت‌الله کفایی، به امور مدرسه سامان می‌داد و درآمد حاصل از موقوفات مدرسه را برای ادارۀ آن و تأمین مالی طلاب هزینه می‌کرد.[4] وی از دخالت در امور شخصی و درسی طلاب پرهیز داشت و آنان را در انتخاب درس و استاد آزاد می‌گذاشت. مرحوم آقای مبین در سمت شرقی مدرسه، یکی از حجره­ها را دفتر کار خود کرده بود و بسیار بزرگوارانه عمل می‌کرد؛ به‌طوری که معمولا مانع حضور کسی در مدرسه نمی‌شد؛ حتی کسانی که تناسبی با حوزه نداشتند یا مشغول درس و بحث نبودند. با وجود این، مدرسه چهرۀ علمی خود را در مشهد حفظ کرده بود و همچنان بازار درس و بحث در حجره‌ها و حیاط مدرسه گرم بود. از مشهورترین ساکنان و استادان مدرسۀ (علمیه عالی) نواب در عصر حاضر، می‌توان مرحوم ادیب نیشابوری و شیخ هاشم قزوینی و مُدرس یزدی را نام برد. حضور چنین استادان نامداری، نواب را کانون گرم علوم دینی می‌کرد و بسا طلابی که در حجره‌های این مدرسه به مقام اجتهاد یا استادی رسیدند.

ویژگی دیگر این مدرسه، میزبانی از دیدارها و ملاقات‌های حوزیان مشهد و ایران بود. به‌طور معمول خبرهای علمی و اجتماعی و حتی سیاسی در حیاط و حجره‌های آن رد‌وبدّل می‌شد و از آنجا به مدارس و محیط‌های دیگر می‌رسید. مجالس و مراسم مهم حوزوی مشهد نیز در همین مدرسه برگزار می‌شد؛ چنانکه آیت‌الله میلانی و آیت‌‌الله امینی، با سخنرانی برای طلاب و مردم در این مدرسه، حضور خود را در مشهد اعلام کردند. همچنین تدریس در مدرس‌های نواب، امتیازی بود که هیچ استادی در مشهد از آن روی نمی‌گرداند و بلکه به آن می‌بالید. این ویژگی‌ها، نواب مشهد را بسیار شبیه فیضیۀ قم می‌کرد.

از سال 1320 تا مهرماه سال 1339 که مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی خراسانی به دیار باقی شتافت، مدرسۀ (علمیه عالی) نواب رونقی ویژه یافت و درس‌های بسیار و متنوعی در مدرس‌های آن برگزار می‌شد. پس از آن نیز بیش‌وکم مدرسۀ (علمیه عالی) نواب در کانون توجهات و انظار عالمان دینی بود و امید است که همچنان در خدمت علم و معرفت و معنویت باشد.

تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش

هر نفس با بوی رحمان می‌وزد باد یمن [5]

حوزۀ مشهد در زمانۀ مرحوم اشکذری

تا پیش از شهریور 1320، بیشتر مدارس علوم دینی، تغییر کاربری داده یا رو به ویرانه گذاشته بودند. نظام تحصیلات حوزوی از هم پاشیده بود و اندک‌شماری از جوانان کشور به تحصیل در مدارس علمیه رغبت داشتند. چراغ مدرسه‌ها خاموش بود و عمر استادان در گوشۀ خانه‌ها و خلوت‌های جانگزا می‌گذشت. در آن سال‌ها طلبگی یعنی تحمل محرومیت‌ها و تحقیرها و سختی‌های بسیار و جانکاه. اما با سقوط رضاخان، اندک‌اندک مدارس محل رفت‌وآمد عالمان شد و دوباره حجره‌ها صدای طلاب را شنیدند و کتاب‌ها از طاقچه‌ها بیرون آمدند. با وجود این، فضای جامعه، به‌ویژه جامعۀ شهری، همچنان به دروس دینی روی خوش نشان نمی‌داد. هنوز جامعه به زمان و فرصت بیشتری نیاز داشت تا همۀ آغوش خود را به سوی علوم دینی بگشاید.

مهم‌ترین درس‌های دینی در مشهد، در مسجد گوهرشاد، مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، مدرسۀ میرزاجعفر، مدرسۀ سلیمان­خان ، مدرسۀ دو در و مدرسۀ باغ رضوان[6] برگزار می‌شد و ادیب نیشابوری در حرم(رواق شیخ بهایی) تدریس می­کرد. اندک‌اندک بر شمار مدارس فعال و برنامه‌دار مشهد افزوده شد و درس‌های بسیار در مکان‌های مختلف برگزار می‌شد.

در روزگاری نه چندان دور، مشهد کانون دروس متنوع دینی بود؛ همچون درس «معارف قرآن» مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و جلسات اعتقادی حاج شیخ مجتبی قزوینی که در جهت­گیری حوزۀ خراسان تأثیری بسزا داشتند و هنوز کسانی که در آن درس‌ها تربیت شده‌اند، نبض علمی حوزۀ خراسان را در دست دارند. مهم‌ترین ویژگی مکتب معارف خراسان که اکنون به «مکتب تفکیک» نیز نامبردار است، ناهمدلی با علوم عقلی، اصرار بر معرفت نقلی و نیز اخلاق‌مداری است. رویکرد انتقادی اصحاب معارف به فلسفه و عرفان، فضای حوزۀ خراسان را به‌شدت دو قطبی کرد. فضای جدید، مدرسان فلسفه و دوستداران علوم عقلی را جریده‌رو و حاشیه‌نشین کرد و نقل‌گرایان را بر صدر نشاند. اگر نبود اهتمام تنی‌چند از استادان حوزه و نیز استقبال دانشگاه‌های مشهد از فلسفه و استادان این رشته، شاید اثری چندان از این دانش کهن در خراسان باقی نمی‌ماند. حجرۀ من در مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، کنار حجرۀ شیخ علی آقا تهرانی استاد فلسفه و شاگرد امام خمینی بود. حجرۀ بسیار کوچک او یکی از چند مکان کوچک تدریس فلسفه در حوزۀ مشهد بود. روزهای درس فلسفه، یک و یا دونفر به حجرۀ او می‌آمدند[7] و استاد تعمد داشت که پنجرۀ حجره باز بگذارد تا دیگران صدای او را بشنوند و بدانند که چراغ فلسفه همچنان در حوزۀ مشهد سوسو می‌زند.

آن سوی مدرسه(سمت غربی) حجره‌ای بود که تاریخی مستقلی دارد. از شخصیت­های مهم آن سمت مدرسه، آیت‌الله محامی بادکوبه‌ای بود. من کتاب لمعتین را نزد ایشان می‌خواندم. بدین رو به آنجا رفت‌وآمد داشتم. روزی وارد حجره شدم و شیخ ساده‌پوش و خوش‌بیانی را دیدم که با لهجۀ تبریزی سخن می‌گفت. من این شیخ تبریزی را پیشتر در حجرۀ بالای مغازۀ صادق بستنی در دیده بودم. صادق بستنی، اهل تبریز و دعاخوان مسجد ملاهاشم بود. مغازۀ او کاروانسرامانندی بود و در مقابل مدرسۀ (علمیه عالی) نواب قرار داشت. آن روز، شیخ تبریزی در حجرۀ آقای محامی سخنانی گفت که من را شگفت‌زده کرد. از مکاتباتش با برتراند راسل انگلیسی می‌گفت و اینکه من چنین گفتم و او چنین پاسخ داد و در نامۀ ششم برای من نوشت که جعفری تو به من «گُوول» زدی. آقای محامی، تعجب من را که دید، استاد محمدتقی جعفری را معرفی کرد و من دانستم که راسل از چه کسی گُل خورده است. آقای محامی در معرفی من به استاد گفت: او طلبه‌ای درس‌خوان و مبارز است. گویا صفت انقلابی و مبارز، چندان خوشایند استاد نبود. روی به من کرد و گفت آقاجان، درس بخوانید، کتاب بخوانید، مطالعه کنید! وقتتان را صرف کارهای متفرقه نکنید. من آن روز، چنین نصیحت‌هایی را برنمی‌تافتم؛ اگرچه در سال‌های بعد، دانستم که حق با او است و در دورۀ سطح هیچ کاری برای طلبه واجب‌تر از درس و کتاب نیست. استاد جعفری همچنین توصیه کرد که افزون بر دروس حوزوی، دانش­های مرتبط مانند فلسفه را نیز بیاموزیم؛ اما در آن سال‌ها که حوزۀ مشهد حتی به تفسیر اجتهادی و کلام عقلی روی خوش نشان نمی‌داد، زمینه‌ای برای فلسفه‌آموزی هم نبود. در میان بیشتر طلاب مشهدی، هر درسی غیر از فقه و اصول و حدیث، حاشیه‌روی و حاشیه‌سازی و غلتیدن در ورطۀ انحراف تلقی می‌شد. غلبه با مخالفان فلسفه بود و اگر کسی می­خواست فلسفه بیاموزد، دو راه داشت: یا باید مخفیانه می‌خواند یا باید در درسی حضور می‌یافت که مدرس آن مخالف فلسفه بود! فلسفه‌ورزی و فلسفه‌خوانی در حوزۀ مشهد، یعنی استقبال از تکفیر و تفسیق.[8]

میرزا محمد اشکذری در حوزۀ مشهد

اشکذری در سال 1311 شمسی به دنیا آمد. در آن دورۀ زمانی، سیاست‌های پهلوی اول، حوزه‌های علمیۀ سراسر ایران را به محاق خاموشی و فراموشی برده بود. پدرش علی‌اکبر اشکذری، از یزدی­های مقیم مشهد بود؛ همچون برخی دیگر از استادان حوزه که از یزد به مشهد آمده بودند. به گفتۀ استاد محمدرضا حکیمی، مرحوم علی‌اکبر اشکذری، به توصیۀ مرحوم میرزای اصفهانی فرزندش را به تحصیل علوم دینی تشویق و راهنمایی کرد. سپس میرزای اصفهانی، از مرحوم نوقانی خواست که حجره‌ای در مدرسۀ (علمیه عالی) نواب در اختیار میرزا محمد بگذارد. بدین ترتیب، محمد اشکذری در سیزده­سالگی(حدود سال 1324)، وارد حوزۀ علمیه مشهد شد و با سرعتی اعجاب‌آور پیش رفت. همزمان با تحصیل، تدریس را هم شروع کرد و در مسند تدریس نیز خوش درخشید.

تا حدود سال 1330، تولیت مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، در دست عالم اخلاقی و خطیب توانا و مربی تأثیرگذار، مرحوم آیت‌الله حاج میرزا علی‌اکبر نوقانی(1260- 1339) بود. «این مرد بزرگ و مجسمۀ اخلاق و فضیلت و تزریق‌گر محبت علم و کوشایی و جدیت، به مدتی حدود هفت سال، در تربیت یافتن و بالیدن و سامان پذیرفتن طلاب حوزه خراسان(نه‌تنها مدرسۀ (علمیه عالی) نواب)، تدبیری ژرف و تأثیری شگرف داشت که نباید در تاریخ خراسان و حوزه‌های علمیه خراسان و مدرسان و منبری‌های آن سامان فراموش گردد. این تأثیر، از طریق طلاب فاضلی که در تابستان‌ها برای زیارت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) به مشهد مشرف می‌شدند و بیشتر در مدرسه نواب ساکن می‌گشتند، و هم از طریق برخی طلاب فاضل مشهدی که به قم انتقال می‌یافتند(ازجمله برای درک درس مبارک مرجع اکبر و فقیه اعظم، حضرت آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی)، تا حدودی به بیرون از حوزه‌ها و مدارس خراسان نیز کشیده شده بود و نظامی را که ایشان برای مدرسۀ (علمیه عالی) نواب تعیین کرده بود، مورد توجه طالبان کمال و آگاهان و معتقدان به ارزش وقت و اهمیت نظم و ضرورت سواد برای اهل علم و وجوب دیدن دورۀ تربیتی برای اهل منبر و واعظان قرار می‌گرفت.»[9]

روش و منش مرحوم نوقانی، مدرسۀ (علمیه عالی) نواب را به گهواره‌ای برای تربیت و بالیدن مردان علم و عمل تبدیل کرده بود. بسی محققان نامدار و مجتهدان عالی‌مقام و مؤلفان گرانقدر که در این مدرسه درس خواندند و درس دادند و اثر آفریدند. طلابی که در این مدرسه و در سایۀ تربیت و مدیریت مرحوم نوقانی تربیت شده‌اند، در برابر سختی‌ها و ناگواری‌های روزگار سر خم نکردند و همواره در کسب علوم دینی کوشا بودند. میرزا محمد اشکذری از این گروه بود؛ گروهی که هیچ مانعی آنان را از رسیدن به مقصود بازنمی‌داشت و هیچ‌گاه چشم از آرمان‌های الهی خویش برنداشتند. کوشیدند و جوشیدند و خروشیدند تا همیشه افتخار حوزه‌ها و علومی دینی باشند. استاد محمدرضا حکیمی که خاطراتی بسیار از میرزا محمد اشکذری در مدرسه دارد و با وی همشهری و هم‌مدرسه‌ای نیز بوده است، در کتاب «عقل سرخ» می‌نویسد: «میرزای اشکذری، در دوران طلبگی تا سال‌ها ساکن مدرسه بود. با فقر و آبرومندی می‌زیست و همۀ کارهای خود را خود انجام می‌داد. کنار حوض مدرسه می‌نشست و ظرف می‌شست. مدرسۀ (علمیه عالی) نواب دوران ما در دهۀ 40 وضعیت عجیبی را طی می­کرد. از طرفی عالمان بسیاری را تربیت کرده بودند و اینان هرچند شب‌خواب نبودند، اما حجره­ای داشتند که در روز به مدرسه می­آمدند.»[10]

در مدرسه، برخی از طلاب، اوقات خود را به مطالعه و تتبع در منابع می‌گذارند و برخی نیز عمر خویش را در امور متفرقه می‌گذراندند؛ از ورزش قهرمانی و کاسبی در بازار و ادارات تا اشتغال به علوم غریبه. اما شماری نیز شب سر بر بالین کتاب می‌گذاشتند و صبح به شوق عبادت و کتاب و درس از خواب برمی‌خاستند. اشکذری از این جمله بود. مدرسۀ (علمیه عالی) نواب در آن سال‌ها شاید کمتر طلبه‌ای را دیده باشد که چنین در عبادت کوشا و به درس و بحث مشتاق باشد. خستگی‌ناپذیری او در خواندن و آموختن، تا بدانجا بود که گویی جز برای این کار به دنیا نیامده است و جز این هوایی در سر نداشت. دعوی زهد و پارسایی نمی‌کرد؛ اما بسا اهل زهد و پرهیزگاری که به او رشک می‌بردند و از او فروتنی و حقیقت‌جویی می‌آموختند. اهتمام بسیار به درس و بحث حوزوی، او را از سیاست و اجتماع غافل نمی‌کرد، و دانش‌اندوزی و تأملات علمی، تهذیب نفس را از یاد او نمی‌برد. استادی شگرف بود؛ اما مرید نمی‌خواست؛ بلکه مریدان و مداحان را از خود می‌راند. مراجع تقلید را چراغ‌های فروزان دانش و دانایی می‌دانست، اما اهل مراجعه به بیت و درگاه آنان نبود.

در محضر استادان

آیت­‌الله میرزا محمد، توفیقی سرشار داشت در استفاده از فاضل‌ترین و ممتازترین استادان حوزۀ خراسان. نام برخی استادان او در مقدمات بدین شرح است:

1. حجةالاسلام حاج شیخ غلامحسین مصباح الهدی، از مدرسان نیک‌نام حوزۀ خراسان و از مبارزان در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران. وی افزون بر کوشش‌های علمی و برنامه‌های حوزوی، مغازۀ فروش لوازم خانگی نیز داشت تا هزینه‌های زندگی خویش را از این راه تأمین کند.

2. حجت‌الاسلام حاج سید حسین سیدی علوی، از فضلای کوشا و خادم در عرصۀ تعلیم و تربیت دینی.

3. حجةالاسلام سید جواد مصطفوی خراسانی طرقی(م 1368)، استاد حوزه و دانشگاه و مؤلف چندین اثر علمی؛ از جمله: الکاشف عن الفاظ نهج‌البلاغه و شروحه؛ بهشت خانواده؛ التطبیق بین السفینة و البحار؛ رابطه نهج‌البلاغه با قرآن؛ الهادی الی اصول الکافی؛ الهادی الی صحیفة السجادیه؛  ابعاد گسترده اسلام؛ آیندۀ بشر از نظر عقل و دین.

استادان میرزا محمد اشکذری در سطوح عالی فقه و اصول:

4. آیت‌‌الله حاج میرزا احمد مدرس یزدی خراسانی م1350).

5. آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی خراسانی(270 ـ 1339).

6. آیت‌الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(م1346). مرحوم اشکذری، افزون بر دروس سطح و خارج فقه و اصول، از این استاد گران‌مایه معارف قرآن نیز آموخت.

7. آیت‌الله حاج سید محمدهادی میلانی(م1354). از سال 1333 که این فقیه اصولی و جامع منقول و معقول، به مشهد مشرف شدند و درس خارج اصول و فقه شروع کردند، میرزا محمد اشکذری در درس ایشان حاضر ‌شد و همواره مورد توجه استاد بود.[11]

بر مسند تدریس

سرانجام پس از سال‌ها کوشش و درس‌آموزی مجدانه از محضر بزرگان حوزۀ مشهد، استاد میرزا محمد اشکذری بر مسند تعلیم و تدریس نشست و در این راه از هیچ فداکاری و کوشش و دلسوزی برای شاگردانش دریغ نکرد. تدریس او در مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، چندان طولانی و درازدامن نبود؛ اما در همان مدت کوتاه چنان درخشید که حوزۀ مشهد هرگز آن را فراموش نخواهد کرد و نام او همواره در فهرست نیک‌نامان و مدرسان شاگردپرور و توفیق‌مند خراسان باقی خواهد ماند. پیش از او استادان بسیاری در مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، حوزۀ درسی داشتند، اما توفیقات وی در تدریس و جذب طلاب، شگفت‌آور بود؛ به طوری که می‌توان نام او را در ذیل نام بزرگان حوزۀ خراسان و مدرسۀ (علمیه عالی) نواب نوشت؛ کسانی همچون آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی خراسانی و آیت‌الله مدرس یزدی. درس را چنان روان و ساده می‌گفت که هر شاگردی با هر استعدادی، عمیق‌ترین و پیچیده‌ترین مباحث را می‌فهمید. در نظم و تواضع و آداب‌دانی زبانزد بود. محمدحسین حشمت­پور (متولد1330-)، از شاگردان ایشان و دوستان نزدیک می‌گوید: استاد در درس مکاسب، نخست همۀ بحث را چنان ساده و روان شرح می‌داد که دیگر نیازی به متن‌خوانی نبود. پس متن را به‌سرعت می‌خواند و ما نیز در فهم عبارات هیچ مشکلی نداشتیم. توفیق او در تدریس آثار شیخ انصاری و تسلط بر مبانی شیخ، در میان استادان مشهد، کم‌نظیر بود. با این‌همه در برابر شاگردانش تواضعی داشت که برخی در مقابل استادان خویش ندارند. یکبار از ایشان خواستم که در تابستان بخشی از مکاسب را تنها برای من تدریس کند تا در سال تحصیلی جدید بتوانم درسی دیگر را شروع کنم. ایشان پذیرفت! آری؛ استادی که ده‌ها شاگرد داشت و مدرسی نامدار بود، پذیرفت که هر روز در حجرۀ خویش بنشیند و برای شاگردی کوچک درس بگوید.

در حوزه­‌ها از قدیم مرسوم بود که طلبه در ایام تحصیل و تعلم، برای طلاب پایین‌تر تدریس کند، تا هم حوزه با کمبود استاد مواجه نشود و هم طلبه بتواند ضعف­‌های خود را بشناسد و در آینده استادی مبرز و ماهر شود. بدین رو برخی فاضلان حوزۀ مشهد که از درس میرزا محمد اشکذری استفاده می‌کردند، هم‌زمان بر کرسی تدریس نشستند و روش و منش استادشان را در حوزه منتشر کردند.

استاد اشکذری در دوره‌ای تدریس سطح را آغاز کرد و حوزۀ مشهد را رونق بخشید که بسیاری از استادان نامی این حوزه، یا به دیار باقی شتافته بودند و یا به دلیل کهن‌سالی از عهدۀ تدریس روزانه برنمی‌آمدند. مرحوم میرزا علی‌اکبر مدرس یزدی معروف به «نهنگ العلما» (متوفای1350) که از مبرزترین استادان سطوح عالی حوزه بود و بیانی شیوا و رسا داشت، درس‌های خویش را تعطیل کرده بود. بدین رو به دعوت آیت‌الله میرزا علی‌اکبر نوقانی، تنها برای اقامۀ نماز ظهر و عصر به مدرسۀ (علمیه عالی) نواب می‌آمد. پس از مدتی نیز به مسجد ملاهاشم در کنار مدرسه رفت و ظهرها در آنجا نماز جماعت را برگزار می‌کرد. فرزند ایشان آقاجلال­الدین مدرس هم که از مدرسان متبحر مشهد بود و در مسجد گوهرشاد درس می‌داد، در سال 1339 ناگهان درگذشت. بدین رو مسند تدریس سطوح عالی(رسائل، مکاسب، کفایه)، در اختیار آیت‌­الله میرزا محمد اشکذری قرار گرفت و کسانی همچون راقم این سطور توفیق یافتند که از محضر مبارک‌آثار او خوشه‌ها برچینند. استاد اشکذری، در بیان و محتوا شاگردان خویش را مسحور می‌کرد و دشوارترین و پیچیده‌ترین مباحث علمی را چنان بر زبان می‌راند که ما گمان می‌کردیم ساده‌ترین مطالب را می‌آموزیم. بر این همه باید افزود که معنویت و مرام اخلاقی او، پیوسته جان ما را شیرین‌کام می‌کرد؛ آنسان که هر گاه در محضر او می‌نشستیم، بیش از دانش، بینش می‌آموختیم و بیش از بینش، جرعه‌های منش در پیمانۀ ما می‌ریخت.

خانۀ استاد، نزدیک منزل ما، یعنی در نزدیک میدان دروازه قوچان(میدان توحید) بود و با اینکه استاد از ناحیۀ پای راست معلولیت داشت و به‌زحمت راه می­رفت، هر روز پیاده به مدرسۀ (علمیه عالی) نواب می­آمد و در این راه طولانی(حدود سه کیلومتر) چنان با نشاط و علاقه قدم برمی‌داشت که گویی پاداشی عظیم در انتظار او است. وقتی به مدرسه می‌رسید، نخست لختی در سکوی بیرون مدرسه می‌نشست و استراحت می‌کرد. سپس برمی‌خاست و به سوی مدرس بزرگ مدرسه می‌رفت که روبه‌روی در مدرسه بود. روی زیلوهای ساده و مندرس مَدرس و در فضایی نمور و نیمه‌تاریک می‌نشست و درس را آغاز می‌کرد. لمعتین، رسائل، مکاسب و کفایة الاصول، کتاب‌هایی بود که سطر‌به‌سطر برای طلاب می‌خواند و شرح می‌داد و دانش و دانایی را جرعه‌جرعه در کام آنان می‌ریخت. پیش از آن نیز سال‌ها ادبیات عرب و منطق گفته بود و شاگردانی بسیار از محضرش بهره‌ها برده بودند.

مرحوم اشکذری در دوره‌ و زمانه‌ای، استادی نامور و مدرسی بلندآوازه شد و جایگاهی ویژه یافت که هم‌زمان با وی استادانی دیگر نیز در مشهد، حوزۀ درسی داشتند؛ کسانی همچون میرزا سید حسن صالحی(1306- 1396)، شیخ کاظم دامغانی(متوفای1360)، سید حسین شمس(متولد 1306)، شیخ محمدرضا محامی بادکوبه‌ای(1310-1377)، شیخ مرتضی محامی(متولد 1312)، شیخ یعقوب واعظی چنارانی(1302-1390)، شیخ علی تهرانی(متولد 1304)، سید حسین موسوی‌نژاد(1310-1394)، سید جعفر واعظی، معینی نیشابوری، آریائی شاهرودی، آیتی بیرجندی، معصومی شاهرودی و خزائی نیشابوری.

نگارنده به یاد دارد که مرحوم استاد اشکذری در همۀ روزهای تحصیلی سال، صبح در مدرس بزرگ مدرسۀ (علمیه عالی) نواب می‌نشست و تا اذان ظهر درس می‌داد. میان دو درس، گاهی به حیاط مدرسه می‌آمد و کنار باغچه می‌نشست. فاصلۀ میان دو درس، فرصتی بود که گاهی گفت‌وگویی صمیمی‌تر میان استاد و شاگرد درگیرد. من بارها از این فرصت مغتنم استفاده کردم و چه نکته‌ها و توصیه‌ها و نصیحت‌ها که از وی شنیدم. نفس گرم و نگاه نافذ و زبان معرفت‌گوی گنجی بود که آن روزها هر دلی را آرام می‌کرد و هر سری را به سامان می‌رساند.

مدرسه علمیه عالی نواب | وارسته‌مردی از تبار خوبان

آموزگار اخلاق

استاد اشکذری درس اخلاق نمی‌گفت، اما به‌حق آموزگار اخلاق بود. عواطف انسانی و شفقت پدرانۀ او هر طلبه‌ای را مجذوب می‌کرد. شاگردانش را همچون فرزندان خویش دوست می‌داشت و از هیچ کمکی به آنان دریغ نمی‌کرد. از شمار استادانی نبود که تنها برای تدریس به مدرسه بیایند و سپس روانۀ خانه و آشیانۀ خویش شوند. خانۀ دوم او مدرسه بود و محبتی که با شاگردانش داشت کمتر از مهر و محبتی نبود که نثار فرزندانش می‌کرد. اگر کسی او را نمی‌شناخت، هرگز از لباس و رفتار او درنمی‌یافت که استاد است یا شاگرد؛ مگر آنکه به سخن می‌آمد و اندکی از فضل و دانش خویش را به زبان می‌آورد.

در روزهای تعطیل یا ساعاتی که تدریس نداشت، در گوشه­ای می­نشست و طلاب گرد او حلقه می‌زدند. مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، مناسب‌ترین مکان در مشهد برای گعده‌های طلبگی است.  هر روز فضلایی گرد هم می‌آمدند و دربارۀ موضوعی بحث می‌کردند. گعده‌های آقا شیخ کاظم دامغانی، سید محمود مجتهدی سیستانی(1312- 1372) و شیخ یعقوب واعظی چنارانی(1302-1390) از آن جمله بود. در این نشست‌های طلبگی گاه مسائلی بسیار مهم مطرح می‌شد و گاهی مسئله‌ای سیاسی و گاه موضوعی مربوط به درس‌ها و کتاب‌ها. من از ایوان باصفای حجره‌ام که در طبقۀ فوقانی مدرسه بود، گاهی شاهد این گفت‌وگوها و جوش‌وخروش‌ها بودم. اما مرحوم اشکذری کمتر در این گعده‌ها وقت می‌گذراند. شخصیت محجوب و گوشه­گیر و کم‌سخن او تناسبی با بحّاثی و بگومگو نداشت. بنابراین گوشه‌ای می‌نشست و سیر آفاق و انفس می‌کرد و گاهی طلبه‌ای جوان مانند من به سراغ او می‌رفت و پرسشی می‌کرد و پاسخی می‌گرفت. به خاطر دارم که در یکی از این گفت‌وگوهای دوستانه میان استاد و شاگرد، از وضع حوزه و شیوۀ درس‌خوانی طلاب گلایه می‌کرد. می‌گفت طلبه باید بیش از این قدر اوقات و فرصت‌ها را بداند. سرمایۀ ما عمر ماست. نباید آن را ضایع کنیم. می‌گفت طلبه باید بداند که چرا به حوزه آمده است و چه مسیری را باید طی کند. افسوس می‌خورد که چرا کسی نیست که دست طلاب را بگیرد و راه را به آنان نشان دهد.

در آن زمان‌ها هنوز مدارس آیت‌­الله میلانی راه نیفتاده بود و مشهد هنوز تجربۀ مدرسۀ آقای موسوی‌نژاد را نداشت که بداند نظم و برنامه چه اکسیری است. کسی از ضرورت تخصصی شدن دروس و علوم سخنی نمی‌گفت. طلبه‌هایی که به حوزه می‌آمدند، گاه از ادامۀ راه مأیوس می‌شدند و لباس طلبگی از تن در می‌آوردند. برخی از آنان به‌رغم رها کردن حوزه، در مدرسه می‌ماندند و از امکانات آن استفاده می‌کردند. کسی نیز نمی‌توانست آنان را متقاعد کند که مدرسه، جای درس‌ و بحث است، نه وقت‌گذرانی و خورد و خواب. استاد اشکذری می‌گفت چرا کسی مدرسه‌ها را مدیریت نمی‌کند؟ چرا از همۀ حجره‌ها صدای درس و مباحثه بیرون نمی‌آید؟ چرا برخی طلاب، زیّ طلبگی را مراعات نمی‌کنند؟

در همان نشست‌های دو نفره، مرا به درس و مطاله بسیار توصیه می‌کرد. برادران مرا که پیشتر از طلاب و فضلای مدرسۀ (علمیه عالی) نواب بودند، خوب می­شناخت. پدرم در بالاخیابان، نزدیک منزل استاد و مسجد حیدری­ها، نماز جماعت می­خواند. برادر بزرگم، سید عباس صدر(ایازی) (1305-1385)، از او شش سالی بزرگ‌تر بود و برادر دیگرم سید احمد ایازی(متولد 1320)، نه سال، کوچک‌تر. گاهی خاطره‌ای رد و بدل می‌کردیم و گاهی غم از دل یک‌دیگر برمی‌گرفتیم.

مرحوم آیت‌­الله میرزا محمد اشکذری، همچون استادان خود، میرزای اصفهانی و حاج شیخ مجتبی قزوینی، در درس نیز گه‌گاه توصیه‌های اخلاقی و تربیتی می‌کرد. آنچه سخنان اخلاقی او را بر دل‌ها می‌نشاند، سلامت نفس و وارستگی استاد بود. درس او اگرچه علمی بود، روح اخلاقی و تربیتی داشت. از چنان مناعت طبع و زیست زاهدانه‌ای برخوردار بود که هر چه می‌گفت، بر دل می‌نشست. هیچ‌گاه خود را به بیوت مراجع متصل نمی‌کرد و از حضور در هر محفلی که شائبه‌ای این‌چنین داشت، می‌گریخت. هرچند جز شهریۀ طلبگی درآمد دیگری نداشت و حتی بابت تدریس‌های بسیار و طاقت‌فرسایش دستمزدی نمی‌گرفت، هرگز نکوشید که درآمدی برای خویش فراهم آورد یا کاری غیر از درس و بحث پیش گیرد. آن روزها سه راه پیش پای طلاب بود: یا باید سختی‌ها را تحمل می‌کردند و درس می‌خواندند یا باید به کارهای متفرقه تن می‌دادند یا از باید از طلبگی بیرون می‌آمدند. چه بسیار کسانی که به حوزه آمدند اما پس از چندی رها کردند و پی کاری دیگر را گرفتند. بدین رو کسانی در حوزه می‌ماندند که اولا عشقی وافر به علم داشتند و ثانیا سختی‌ها را به جان می‌خریدند. برای چنین طلابی، اخلاق‌مداری و معنویت، بسیار ضرورت داشت؛ زیرا بدون دلگرمی و توکل به خدا و اهتمام به زیارت و عبادت، تحمل آن حجم از مررات‌ها ممکن نبود. استاد اشکذری به ما آموخت که علم، گوهری است که جز با غور در دریای مرارت‌ها و جز با توکل و معنویت، دستیاب نمی‌شود و این درس را نه به زبان، که به رفتار و عمل داد.

فرجام غم­بار

در روزی از روزهای گرم نخست شهریور سال 1353، ناگهان خبری باورنکردنی در حوزۀ علمیۀ مشهد دل‌ها را لرزاند: استاد و مدرس بزرگ مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، میرزا محمد اشکذری، شب گذشته در بیمارستان درگذشته است. این خبر بهت‌آور در باور ما نمی‌گنجید؛ زیرا همان روزها استادِ میان‌سال خود را دیده بودیم که درس می‌گفت و در حیاط مدرسه قدم می‌زد و هیچ اثری از بیماری در او نبود، جز سرماخوردگی که در آن روزهای سال طبیعی بود؛ اما گویا سرماخوردگی استاد موجب بیماری دیگر شد که به تشخیص بعدی اطبا دچار التهاب مغزی (انسفالیت[12]) می­شود که ظاهراً در آغاز بیماری ایشان ناشناخته بوده و یا نتوانسته­اند در باره ایشان تشخیص دهند. فوت استاد اشکذری، یکی از غم‌انگیزترین روزهای دوران طلبگی ما را رقم زد؛ به‌ویژه از آن رو که می‌دیدیم انسانی پاک‌باخته و فداکار، و مدرسی توانا و آینده‌ساز، غریبانه و در 42 سالگی، روز جمعه نخست شهریور موافق با چهارم شعبان 1394ق ما را ترک می‌کند. همان روز طلبه‌ها و شاگردان استاد در مدرسه جمع شدند و همدیگر را تسلیت گفتند. فردای آن روز، همراه انبوهی از مردم مشهد، طلاب و استادان حوزۀ مشهد، پیکر استاد را تا صحن بزرگ رضوی، کنار ایوان طلا تشییع کردند و او را به خدای بزرگ و موالی بزرگوارش سپردند.

وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا.

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید


[1]. در آن سال‌ها طلاب و استادانی که از شهرهای دیگر به مشهد می‌آمدند، معمولا در مدارس اقامت می‌کردند، نه در هتل‌ها یا مسافرخانه‌ها؛ مگر اینکه همراه خانواده به مشهد مشرف می‌شدند.

[2]. مدرسه نواب، پس از انقلاب، همزمان با اجرای طرح جدید اطراف حرم بازسازی شد و هرچند معماری سنتی آن تا حدی محفوظ ماند، اما با اضافه شدن برخی تجهیزات ساختمانی و شماری اطاق­ها و حیاط مسقف، تغییراتی در آن رخ داد و نام آن به «مدرسۀ علمیه عالی نواب» تغییر کرد. از سال ۱۳۸۱ نیز تحت مدیریت حوزه علمیه مشهد قرار گرفت.

[3]. ر.ک: جلیل امجدی، «حوزه علمیه مشهد درگذر زمان»، مطالعات تاریخی، بهار ۱۳۹۵، ش۵۲؛ محمود فاضل، «مدارس قدیم مشهد (مدرسه نواب)»، مجله وحید، اردیبهشت ۱۳۵۱، ش۱۰۱.

[4]. گفتنی است که مدرسۀ (علمیه عالی) نواب، تنها مدرسۀ مدرسۀ مشهد بود که به دلیل برخورداری از موقوفات، به طلاب ساکن در مدرسه، بیش از مقدار رایج در حوزه‌ها شهریه‌ می‌داد.

[5]. حافظ.

[6]. باغ رضوان، قبرستانی بود که در قسمت ورودی آن سالنی قرار داشت که از آن به عنوان مدرس استفاده می‌کردند. مشهورترین استادی که در این مدرس، درس می‌داد، مرحوم آیت­‌الله میرزا حسین فقیه سبزواری(م 1344) است. استاد حميدالدين علی حجت هاشمی(متولد 1314) مشهور به حجت هاشمی استاد بزرگ ادبیات مشهد پس از ادیب نیز سال‌ها در طبقۀ فوقانی این مدرس، ادبیات عرب تدریس می‌کرد، اینجانب نیز بخش زیادی از ادبیات خود را پیش ایشان خواندم.

[7]. یکی از آن سه نفر، استاد شیخ علی عابدی شاهرودی بود.

[8]. روزی از استاد سید جلال‌الدین آشتیانی که در خدمتشان «مقدمۀ قیصری» را می‌خواندم، پرسیدم: به عقیدۀ شما، چرا حوزۀ خراسان که زمانی مهد فلسفه و عرفان بود، ناگهان به جنگ با فلسفه و عرفان برخاست؟ ایشان پس از تأملی گفت: درس­ها و منش اخلاقی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شاگردان ایشان مانند حاج شیخ مجتبی قزوینی و میرزا جوادآقای تهرانی، در این رویکرد بسیار مؤثر بود.

نگارنده نیز که توفیق زیارت و استفادۀ علمی از آیت‌الله میرزا جواد تهرانی را داشته است، گواهی می‌دهد که اخلاق و تواضع و جاذبۀ معنوی آن بزرگوار، در طلاب جوان تأثیری شگفت داشت و همدلی آنان را در امور اعتقادی و علمی نیز برمی‌انگیخت. من در درس تفسیر آن عالم ربانی که در مدرسۀ میرزاجعفر برگزار می­شد، شرکت می‌کردم. تفسیر بسیار ساده و تربیتی و اخلاقی، و نیز فروتنی کم‌مانند ایشان در درس، هر طلبه‌ای را شیفتۀ خود می‌کرد.

[9]. محمدرضا حکیمی، عقل سرخ، ص178-184.

[10]. همان.

[11]. ر.ک: عقل سرخ، ص180.

[12] . Encephalitis

وارسته‌مردی از تبار خوبان
فهرست

فهرست